eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
17.5هزار ویدیو
628 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
♡﷽♡ ❤️ 🍃 چادرم را پوشیدم و در را برایش باز کردم.روے ڪاغذے برایش نوشتم ڪہ سعید اینجا بوده و احساس میڪنم لپ تاپ دست خورده . بدون ڪوچڪترین حرفے بہ اتاق رفت و لپ تاپ را روشن ڪرد . ڪمے با آن ور رفت . منتظر ایستاده بودم اما عجیب دلم شور میزد .احساس میڪردم همین الان است ڪہ طوفان از راه برسد . بلند شد و ایستاد. امیر _من سر در نمیارم ، باید مهندس شبڪہ اونو ببینہ . متوجہ شدم ڪہ گره اے در ڪار است. واے اگر طوفان متوجہ بشود؟ چہ باید میکردم ؟ با فڪرے ڪہ در ذهنم میگذشت هیچوقت طوفان نباید میفہمید سعید اینجا بوده. همہ فکرم سمت طوفان بود. وقت بیرون رفتن ازاتاق ایستاد و گفت : امیر_ببخشید خانم حسینے با خانم رضوے صحبت کردید؟ تو دلم گفتم تو هم این وسط چہ گیر دادے .چہ عجلہ اے دارے آخہ. _من باهاشون صحبت کردم ولے خودتون در جریان هستید ایشون یہ تجربہ ناموفق داشتہ و الان نیاز بہ آزادے فڪر داره و البتہ بہ نظرم اون اتفاق باعث شده تقریبا یہ ڪم اعتماد ڪردن بہ بقیہ براش سخت بشہ.نیاز بہ زمان دارند. امیر_میدونم ولے لطفا یہ جورے بهش بگید ... دستپاچہ بود. من میترسم دیر بشہ آخہ شنیده بودم خانواده شون کسے رو مدنظر دارند. امیر_اگر ممڪنہ بهش بگید من واقعا تا حالا ڪسے رو اینجوری نخواستم .من واقعا نمیتونم بہ ڪسے دیگہ فکر ڪنم ،بهش بگید امیر گفتہ من واقعا دوستت دارم. حالا وقت این حرفها بود آقای عاشق پیشہ؟ _باشہ ،فعلا زودتر برید ڪہ الان طوفان میرسہ، تو رو خدا سریعتر از اتاق بیرون رفتم با چیزے ڪہ دیدم دست بہ دهان گرفتم و هین بلندے کشیدم. طوفان بود. طوفانِ من بود اما طوفان همیشگے نبود. این آدم زخم خورده بود. الان با خودش چہ فڪرے میڪند . خدایا بلایے از این بدتر هم میشد سرم بیاید؟ بہ سمت امیر خروشید و او را بہ دیوار چسباند تا میتوانست او را ڪتڪ زد. آن لحظات جز ترس هیچ نمیفهمیدم . از ترس تمام بدنم میلرزید .امروز از صبح پسرم هیچ حرڪتے نڪرده بود. احساس کردم زیر پایم خیس خیس شد. واے ڪیسہ آبم پاره شده بود. از ترس جیغ ڪشیدم و بہ زمین نشستم . اما طوفان اصلا حواسش بہ من نبود. حواسش بہ زن باردارش نبود. رگ غیرتش بالا زده بود. ناموسش را بر باد رفتہ میدید. مثل یڪ ببر زخمے بہ سمت طعمہ اش حملہ میڪرد. امیر را بیرون انداخت و کنار دیوار سُر خورد. ڪاش من میمردم و این روزهایت را نمیدیدم . طوفانم مرا ببخش طوفان_گفتے من اشتباه میڪنم، اون قرارها بخاطر دوستت بوده، الان چے؟الان ڪہ با چشم و گوش خودم شنیدم چے؟ _طوفان...حالم خوب نیست ،ڪیسہ آبم پاره شده... هرچہ من میگفتم اما او حرف خودش را میزد. _اشتباه میڪنے،میشہ بریم بیمارستان ،بچہ ام تڪون نمیخوره داد زد طوفان_بچہ؟ تو لیاقت مادرے براے اون بچہ رو ندارے میفهمے؟ اونقدر حالش بد بود یہ آن احساس کردم الان از فشار ، سڪتہ میڪند. دورِ خونہ مجنون وار میچرخید. تحمل اینجا ماندن نداشت بلند شد و از خونہ بیرون رفت. من ماندم و تنهایے و این حال خرابم . من ماندم و بچہ ے در راهم. من ماندم و ویرانے لانہ اے ڪہ عاشقانہ ساختہ بودمش . من ماندم و غرور وغیرت مَردَانہ اے ڪہ شڪستہ شده بود. احسنت بہ غیرتت مرد ڪہ حتے در این لحظات هم روے زنت دست بلند نڪردے . طوفان! من براے داشتنت با همہ دنیا میجنگم . من آن حُسناے سابق نیستم .من براے زندگے تو از حیاتم هم میگذرم تا تو فقط باشے ، باشے و زندگے ڪنے باشے و این ڪشور را سربلند ڪنے. حتے بدون من ...حتے دلخور از من !یڪساعتے گذشت بلندشدم و سراغ تلفن رفتم .بہ زهرا زنگ زدم لباس پوشیدم و ساڪ بچہ ام را برداشتم. قرآن را بوسیدم و دلم را بہ آیہ هاے مقدسش گره زدم. محبوب حقیقے من ! دلم بہ وجود تو گرم است. تو مراقب همسر و بچہ ام باش . «یا انیس من لا انیس لہ » ✍🏻 ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯