eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
♡﷽♡ ❤️ 🍃 سہ روز گذشت. سہ روز از عمل حُسنا گذشتہ بود و هنوز بہ هوش نیامده بود. سہ روز از سختترین روز زندگے من گذشتہ بود. سہ روز از حجم سنگین رازهاے برملاشده زندگیم گذشتہ بود و من دست خالے با بیچارگے و شرمندگے تمام روے صندلے خالے بیمارستان نشستہ بودم. گاهے ساعتہا فقط بہ یڪ نقطہ خیره بودم. ساعتہا پشت یڪ پنجره شیشہ اے بہ بالا و پایین شدن خط هاے یڪ مانیتور خیره میشدم. در قلب زخمیت براے من هم جایے هست؟ چندبار با دڪتر صحبت کردم وقتے براے چڪاپش میآمد ، میگفت: باید صبر ڪنیم. هیچ ڪارے نمیتونیم انجام بدیم.فقط دعا ڪنید صندلے هاے اینجا با من رفیق شده بودند. جاے خواب و خوراڪ من اینجا بود. محسن و حبیب و احسان هربار میآمدند مرا وادار بہ رفتن میڪردند اما محال بود از اینجا تڪان بخورم . حبیب_پاشو طوفان ، پاشو برو خونہ یہ ڪم استراحت ڪن بہ هیچڪس جوابے نمیدادم بہ خودم میگفتم ڪجا برم ؟ این چند ماه اون سختے ڪشید بخاطر من ، من چند روز نمیتونم تحمل ڪنم ؟ حاج محسن_خب لااقل چیزے بخور ؟ چشمانم را میبندم تا با هیچکس روبہ رو نشوم . نذڪرڪرده بودم تا وقتے بہوش بیاد روزه میگیرم احسان_فڪر ڪردے بہ خودت سختے بدے اون حالش خوب میشہ؟ من باید خودم را تنبیہ ڪنم. باید بیشتر از اینہا تنبیہ بشوم محسن_پرستار میگفت اون روز سرت گیج بوده نزدیڪ بود بیفتے ،لااقل بیا سرمی چیزے بہت بزنن. حال داشتہ باشے اینجا بمونے، خودتو تو آینہ نگاه ڪردے؟ _هیچے نمیخوام، فقط تنہام بذارید در این سہ روز با اجازه پرستارها داخل اتاق میرفتم. اول مے ایستادم و خوب نگاهش میڪردم و بعد ڪنارش مے نشستم . تنہا راه ارتباطے ما یڪ دست بود. دستش را میگرفتم و تمام امید و عشقم را بہ این دستہا منتقل میڪردم. میبوسیدمش و بہ محاسنم میڪشیدم . انگشتان ظریفش را بہ چشمانم میڪشیدم تا اشڪهایم را حس ڪند. سعے میڪردم حرف بزنم تا امید بہ هوشیاریش بیشتر شود. اما امروز هیچ حرفے براے گفتن نداشتم. در واقع رمقے برایم نمانده بود. فقط نگاهش میڪردم. دیروز روزه ام را با کیڪ و اب میوه ای باز ڪرده بودم. احساس ضعف داشتم. بیرون مے آیم چشمانم را میبندم و سرم را بہ دیوار تڪیہ میدهم. چند دقیقہ بعد ڪسے ڪنارم مینشیند . دستے بہ زانوهایم میگذارد . دستش را میگیرم و لمس میڪنم اما توان باز ڪردم پلڪہایم را ندارم. _جوونمرد ، براے تنبیہ ڪردن خودت ڪارهاے دیگہ هم میشہ انجام داد. صداے حاج حیدر بود.صدایش را خوب میشناسم پلڪہایم را باز میڪنم و سرم را بہ سمتش میچرخانم _بالاخره اومدے؟ڪجا بودے اینقدر دنبالت گشتم.وقتے باید باشے نیستے ... ڪسے نبود دستمو بگیره، میبینے پهلوون حالو روزمو ؟ حاج حیدر_مشہد بودم ، حاج محسن اومد پیشم .اشتباه نڪن، اونے ڪہ تا اینجا ڪشوندت دستتو رها نڪرده .حواسش ڪاملا هست. بعضے وقتہا سخت میشہ براے اینہ ڪہ ببینہ چقدر بہش اعتماد دارے و بہش تڪیہ میڪنے؟ ما آدمہا خطا زیاد داریم ولے اشتباه اینجاست ڪہ توے خطاو اشتباهت بمونے و هیچ تلاشے براے بیرون اومدن از داخلش نڪنے. تلاشے براے توبہ و پشیمونے نڪنے. براے جبران، ڪارهاے بهترے وجود داره . پاشو بیا بریم تا نشونت بدهم چطورے خودتو تنبیہ ڪنے. دنبال حاج حیدر راه می افتم .تاڪسے میگیرد و باهم بہ آدرسے ڪہ میگوید میرویم. روبہ روے درب خانہ اے مے ایستد . زنگ میزند و بعد از چند دقیقہ در باز میشود. یاالله گویان داخل خانہ میشود. یڪ خانہ ڪوچڪ قدیمے . فرش هاے خانہ بہ حدے قدیمے هستند ڪہ زبرے آن را زیر پایت حس میڪنے. خانمے با چادر رنگے بہ استقبالمان مے آید . خانم_خوش اومدید حاج آقا ، خیلے وقتہ منتظرتون بود.بابت سوغاتے تون هم ممنون ،خداخیرتون بده ،بہ دستمون رسید. وارد اتاقے میشوم ، یڪ اتاق با یڪ تخت و کپسول بزرگے ڪہ ڪنار آن گذاشتہ بودند. و مردے ڪہ روے تخت خوابیده بود و سقف را نگاه میڪرد. حاج حیدر_سلام پهلوون ، خوبی؟ بہ سختے صدایش بالا مے آید _سلام...خوش اومدے...منتظرت بودم...زیارت قبول حاج حیدر_ فداے تو ...قبول حق ماچاڪریم آقا سید ! این آقا جلالِ ما از مردهای نیڪ روزگاره ، از رفقاے جبہہ است . جلو رفتم و پیشانیش را بوسیدم. چند دقیقہ اے نشستیم و حاج حیدر از خاطرات جبہہ شان گفت. همان موقع خانمش آمد و باهم چند ڪلمہ اے آرام حرف زدند. حاج حیدر بلند شد وگفت حاج خانوم من هستم شما برید. دست روے شونہ هام گذاشت و گفت: پاشو ...این ڪار توئہ خانم آقا ڪمال مارا راهنمایے ڪرد بہ طرف حمام. او را روے دوشم انداختم و داخل بردم و روے صندلے مخصوصے گذاشتم ، بہ جز لباس زیرش بقیہ لباسهایش را در آوردم و مشغول شستنش شدم. ✍🏻 ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯