eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 ✍ هیچ باغبانی را سرزنش نمی کنند که چرا دور باغ خود حصار و پرچین کشیده است، چون باغ بی دیوار، از آسیب مصون نیست و میوه و محصولی برای باغبان نمی ماند . هیچ کس هم با نام «آزادی » دیوار خانه خود را برنمی دارد و شب ها در حیاطش را باز نمی گذارد، چون خطر رخنه ی دزد، جدی است . هیچ صاحب گنج و گوهری هم جواهرات خود را بدون حفاظ، در معرض دید رهگذران نمی گذارد تا بدرخشد، جلوه کند و چشم و دل برباید، چون خود جواهر ربوده می شود . هر چیز که قیمتی تر باشد، درصد مراقبت از آن بالاتر می رود . هر چه که نفیس تر باشد، بیم ربودن و غارت بیشتر است و مواظبت، لازمتر . اگر در شیشه ی عطر را باز بگذارید، عطرش می پرد . اگر رشته ی مرواریدت را در کمد و صندوق نگذاری و در آن را نبندی، گم می شود . اگر در مقابل پنجره ی خانه ات، توری نزنی، از نیش پشه ها و مزاحمت مگس ها در امان نخواهی بود . وقتی راه ورود پشه ها را می بندی، خود را «مصون » ساخته ای، نه «محدود» و زندانی. وقتی در خانه را می بندی، یا پشت پنجره ی اتاقت پرده می آویزی، خانه خود را از ورود بیگانه و نگاه های مزاحم در پناه قرار داده ای، نه که خود را در قید و بند و حصار افکنده باشی. اگر برای ایمنی از خطرها و آسودگی از مزاحمان، خود را بپوشانی، نه کسی ایراد می گیرد و نه اگر هم ایراد بگیرد، اعتنا می کنی، چرا که سخنش را بی منطق و ناآگاهانه می دانی و می بینی . اینکه «دل باید پاک باشد»، بهانه ای برای گریز جاهلانه از همین مصونیت است و آویختن به شاخه ی «لاقیدی » وگرنه از دل پاک هم نباید جز نگاه و رفتار پاک برخیزد . ظاهر، آینه ی باطن است و . . . «از کوزه همان برون تراود که در اوست » . زن، به خاطر ارزش و کرامتی که دارد، باید محفوظ بماند و خود را حراج نکند و در بازار سوداگران شهوت، خود را به بهای چند نامه و نگاه و لبخند نفروشد . زن به خاطر لطافتی که دارد، نباید در دست های خشن کامجویان دیو سیرت، که نقاب مهربانی و عشق به چهره دارند، پژمرده شود و پس از آن که گل عصمتش را چیدند، او را دور اندازند، یا زیر پاشان له کنند . زن به خاطر عصمتی که دارد و میراث دار پاکی مریم است، نباید بازیچه ی هوس و آلوده ی به ویروس گناه گردد . گوهر عفاف و پاکی، کم ارزش تر از طلا و پول و محصول باغ و وسایل خانه نیست . دزدان ایمان و غارتگران شرف نیز فراوانند . سادگی و خامی است که کسی خود را در معرض دید و تماشای نگاه های مسموم و چشم های ناپاک قرار دهد و به دلبری و جلوه گری بپردازد و خیال کند بیماردلان و رهزنان عفاف را به وسوسه نمی اندازد و از زهر نگاه ها و نیش پشه های شهوت در امان می ماند! خراب کردن همه ی دیوارها و برداشتن همه ی پرده ها و باز گذاشتن همه ی پنجره ها، نشانه ی تیره اندیشی است، نه روشنفکری! علامت جاهلیت است نه تمدن ! می گویی نه؟ به طومار کسانی نگاه کن که پس از رسوایی و بی آبرویی، با دو دست پشیمانی بر سر غفلت خویش می زنند و بر جهالت خود لعنت می فرستند . کسی که از «جماعت رسوا» نگریزد «رسوای جماعت » می شود! آنکه ایمان را به لقمه ای نان می فروشد، آنکه یوسف زیبایی را با چند سکه ی قلب عوض می کند، آنکه «کودک عفاف » را جلوی صدها گرگ گرسنه می برد و به تماشا می گذارد، روزی هم «پشت دیوار ندامت » اشک حسرت بر دامن پشیمانی خواهد ریخت، در آخرت هم به آتش بی پروایی خود خواهد سوخت . از اول که جامه ی عفاف سفید و شفاف است، نباید گذاشت چرکابه ی گناه بر آن بپاشد . از اول باید مواظب بود این کاسه ی چینی نشکند و این جام بلورین ترک بر ندارد . از اول نباید به پای بیگانه، اجازه ی ورود به مزرعه نجابت داد، که بوته های نورس عصمت را لگدمال کند . ولی . . . گریه بی حاصل است و بی ثمر، وقتی که شاخه شکست و گل چیده شد!!" http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷 🌷 .... 🌷آیت الله حق شناس، در مجلسی که بعد از شهادت احمدعلی داشتند بین دو نماز، سخنرانی‌شان را به این شهید بزرگوار اختصاص داده و با آهی از حسرت که در فراق احمد بود، بیان داشتند: "اين شهيد را دیشب در عالم رویا دیدم. از احمد پرسیدم: چه خبر؟ به من فرمود: تمام مطالبی که از برزخ و.… می‌گویند حق است. از شب اول قبر و سئوال و… اما من را بی‌حساب و کتاب بردند. رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند. اما من نمی‌دانم این جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اين‌جا رسید؟!" 🌹خاطره اى به ياد شهید معزز احمدعلی نیری [معرفى كتاب: كتاب "عارفانه" زندگينامه و خاطرات عارف شهيد احمدعلى نيرى] ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🌷 🌷 🌷یک روز اسرای عنبر با اتفاقی در اردوگاه روبرو شدند که هم تعجب و هم غیرت آن‌ها را به درد آورد. از ظهر گذشته بود که خودرویی وارد اردوگاه شد، به همه داخلْ‌ باشْ دادند، کسی حق نگاه کردن از پشت پنجره به بیرون را نداشت ولی هرطور بود این خبر بین بچه‌ها پخش شد. از در پشتی آن خودرو، چهار اسیر زن پیاده شدند همه با تعجب نگاه می‌کردیم که این اسرای زن در این‌جا و در دست این نامردان چه می‌کنند؟ چگونه اسیر شده‌اند؟ پاسخ این پرسش‌‌ها، ذهن ما را به خود مشغول کرده بود. 🌷با آمدن این چهار خواهر غم بزرگی بر دلمان نشست، می‌دانستیم که اسارت برای آن‌ها و خانواده‌هایشان چندین برابر از ما سخت‌تر است؛ زیرا آن‌ها دختران جوانی بودند که اسیر دست دشمن شدند. کسانی که به هیچ قانونی پایبند نبودند، ولی ما که دائماً، مستقیم و غیرمستقیم آن‌ها را زیر نظر داشتیم، با گزارش گرفتن از حال و نیاز آن‌ها، به وسیله نوشته ‌هایی که در مکان‌‌های خاص، دسترسی به آن‌ها را ممکن می‌ساخت، از مقاومت، صلابت و پاکدامنی آن‌ها مطمئن بودیم. 🌷آن‌ها در طبقه بالای آسایشگاه ما اقامت داشتند و ما دائم موظب بودیم که کدام سرباز به آن۹جا رفت و آمد دارد. اگر کمترین سوء‌‌ظنی به یکی از سربازان داشتیم فوراً به مسئول و فرمانده خود اطلاع می‌دادیم تا به فرمانده عراقی برساند. عراقی‌ها خوب می‌دانستند که ما نسبت به این چهار خواهر بسیار حساس هستیم، سربازانی که مسئول حفاظت از آن‌ها بودند، خوب می‌دانستند که اگر کمترین حرکتی خلاف مرام ما انجام دهند، برای آن‌ها خیلی بد می‌شود! سربازان بعثی کاملاً مواظب بودند که به هیچ وجه اسیر دیگری، جز آن‌هایی که خودشان انتخاب کرده ‌اند، با آن‌ها ارتباطی برقرار نکند. 🌷ما برای این‌که از وضعیت آن‌ها مطلع شویم، مکان‌هایی مانند دستشویی و شکاف‌های دیوار را مشخص کرده بودیم و با قرار دادن شیءی یا کاغذی، از احوالشان مطلع می‌شدیم. تنها چند نفر از اسرای کم سن و سال را مسئول این کار قرار دادیم. هر وقت عرصه بر ما تنگ می‌شد، حضور آن‌ها در اسارت به ما روحیه می‌داد و ما را آرام می‌کرد. هرگاه کارد به استخوان می‌رسید، به خود می‌گفتیم: «آیا با وجود چهار دختر در اسارت، ابراز خستگی و ضعف معنی دارد؟» : جانباز و آزاده سرافراز محمدحسین چینی‌ پرداز که از شهر دزفول در جبهه‌های جنگ حضور یافت و در نخستین روز از نوروز سال «۶۱» اسیر شد. 📚 کتاب "شصت و یک" خودنوشت راوى ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan