eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁آنچه مجردان باید بدانند!!🍁 💢وقتی دیگه نمیاد و نمیدونم چرا نمیاد، دنیا رو سرم خراب میشه😔.💢 📝 وقتی فردی زنگ میزند و میگوید جهت امر خیر و یا میخواهیم خدمت برسیم، برخی از دختر خانم ها متاسفانه فکر میکنند که شخصی او را پسندیده است و او را میخواهد و صرفا قرار است که خودش آری یا نه بگوید.☹️😒 🔹از این رو زمانی که از مراحل شناخت، توسط آقا پسر و یا خانواده اش متوقف میشود، دختر به حالت افسردگی دست پیدا میکند و از خود میپرسد که "مگه من چِم بود که منو میخواست و دیگه نمیخواد؟؟؟". همه این ها به این دلیل است که نمیخواهیم بپذیریم به کار بردن لفظ و خواستگاری در چنین تماس ها و صحبت هایی اشتباه است.♀ ‼️خواستگار کسی است که شخص دیگر رو میخواهد، منتظر جواب است. ‼️خواستگاری مرحله ایست که بزرگان خانواده آقا پسر برای گرفتن پاسخ "بله" از دختر خانم به منزلشان میروند؛ در واقع همان "بله برون" است. در واقع زمانی که میگویند میخواهیم بیاییم خواستگاری، منظورشان "معارفه" است، نه خواستگاری!♀ یعنی دخترتان را نمیشناسیم، میخواهیم بیاییم دخترتان را ببینیم، بشناسیم، بررسی کنیم، در موردش پرس و جو کنید، نسبت به خانواده ها شناخت پیدا کنیم و در صورت وجود تفاهم و تمایل، بیشتر آشنا شیم!☺️☺️ 🔥و اینجاست که دختر خانمی که متوجه نیست به کار برده شدن لفظ صرفا بخاطر این است که این کلمه جا افتاده است و در واقع معنایش همان معنای خواستگاری در قدیم را نمیدهد، به محض مطلع شدن از منصرف شدن آقا پسر روی خود هزار نوع عیب میگذارد و اعتماد به نفسش را از دست میدهد.😔 در صورتی که هنگام پرس و جو از دلایل انصراف خود آقا پسر ها، متوجه میشویم خیلی از آنان، دلایلی غیر از خوب یا بد بودن خود دختر خانم، باعث انصرافشان شده است.😕 چند نمونه از دلایلی که را از ادامه حضور در جلسات منصرف میکند: - تفاوت فرهنگی شدید - تفاوت در تفکرات - تفاوت مزاج - تفاوت در اعتقادات - تفاوت اقتصادی زیاد (چه آقا بالا تر باشد، چه خانم) - مقدار - رسوم خانواده دختر و هزاران دلیل دیگر که برای هر شخص متفاوت است.😰😓 پس خانم های محترم، با کوچک ترین اتفاقی، بدنبال این نباشید که روی خود بگذارید.😝 فقط خود را اذیت میکنید در حالی که جهان چه شما به خود سخت بگیرید چه نگیرید، میگذرد و میگذرد و میگذرد و روزی خواهد رسید که از حرص خوردن های بیجا، از تفکرات اشتباه و بیجا پشیمان میشوید در حالی که فرصت هارا از دست داده اید.😐✋ ❣ http://eitaa.com/cognizable_wan •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈••
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 🌷با چنان وجدی حرف می زد که حد نداشت. ـ با این سنش، تازه هنوز حتی عقد هم نکردن، اومد در خونه انسیه خانم، داد و بیداد که از زندگی من برو بیرون. خبرش تو کل محل پیچیده. باورم نمی شد. ـ اون که شوهرش خیلی مرد خانواده بود و بهشون می رسید. 🌷– گر بجنبد میشه حال و روز اون ها. بقیه مشت تخمه رو خالی کردم توی ظرف ـ حالا تو چرا اینقدر ذوق می کنی؟ مصیبت مردم خندیدن نداره. ـ حقش بود زنکه، اون سری برگشته به من میگه: 🌷صداش رو نازک کرد – داداشت که هیچ گلی به سر شما نزد. ببینم تو سال دیگه، پات رو میزاری جای پای مازیار ما، یا داداش مهرانت؟ دختر من که از الان داره برای کنکور می خونه. دستش رو دوباره برد توی ظرف تخمه ـ خودش و دخترش فدام شن. حالا ببینم دخترش توی این شرایط، چه می خواد بخوره. مازیار جونش که حاضر نشد حتی یه سر از تهران پاشه بیاد اینجا. 🌷ـ ماشاء الله آمار کل محل رو هم که داری.این رو گفتم و با ناراحتی رفتم توی اتاق. دلم براشون می سوخت. من بهتر از هر کسی می فهمیدم توی چه شرایط وحشتناکی قرار دارن. فردا رفتم دنبال یه وکیل، انسیه خانم کسی رو نداشت که کمکش کنه. 🌷اما چیزی رو که اون موقع متوجه نشدم حقیقتی بود که کم کم حواسم بهش جمع شد. اوایل باورش سخت بود، حتی با وجود اینکه به چشم می دیدم. خدا، روی من، غیرت داشت. محال بود آزاری، بی جواب بمونه. 🌷قبل از اون، هرگز صفات قهریه خدا رو ندیده بودم. ✍ادامه دارد...... °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 🌷براشون یه وکیل خوب پیدا کردم. اما حقیقتا دلم می خواست زندگی شون رو برگردونم. برای همین پیش از هر چیزی، چند نفر دیگه رو هم راه انداختم و رفتیم سراغ شوهر انسیه خانم. از هر دری وارد شدیم فایده نداشت. 🌷ـ این چیزی نیست که بشه درستش کرد. خسته شدم از دست این زن، با همه چیزش ساختم. به خودشم گفتم، می خواستم بعد از عروس شدن دخترم طلاقش بدم. اما دیگه نمی کشم، یهو بریدم. 🌷با ناراحتی سرم رو انداختم پایین.? ـ بعد از این همه سال زندگی مشترک؟ مگه شما نمی گید بچه هاتون رو دوست دارید و به خاطر اون ها تحملش کردید. ـ نمی دونم چی شد. یهو به خودم اومدم و سر از اینجا در آورده بودم. اصلا هم پشیمون نیستم، دو تا شون اخلاق ندارن. حداقل این یکی پاچه مردم رو می گیره، نه مال من رو که خسته از سر کار برمی گردم باید نق نق هم گوش کنم. 🌷از هر دری وارد می شدیم فایده نداشت. دست از پا درازتر اومدیم بیرون، چند لحظه همون جا ایستادم. – خدایا ! اگر به خاطر دل من بود، به حرمت تو همین جا همه شون رو بخشیدم. 🌷خلاصه خلاص… امتحانات پایانی ترم اول پس فردا یه امتحان داشتم. از سر و صدای سعید، یه دونه گوشی مخصوص مته کارها، از ابزار فروشی خریده بودم. روی گوشم، غرق مطالعه که مادرم آروم زد روی شونه ام. سریع گوشی رو برداشتم. 🌷– تلفن کارت داره، انسیه خانمه از جا بلند شدم. – خدایا به امید تو دلم با جواب دادن نبود. توی ایام امتحان، با هزار جور فشار ذهنی مختلف. اما گوشی رو که برداشتم، صداش شادتر از همیشه بود. 🌷ـ شرمنده مهران جان، مادرت گفت امتحان داری ، اما باید خودم شخصا ازت تشکر می کردم. نمی دونم چی شد یهو دلش رحم اومد و از خر شیطون اومد پایین. امروز اومد محضر و خونه رو زد به نام من، ام رو هم داد. خرجیه بچه ها رو هم بیشتر از چیزی که دادگاه تعیین کرده بود قبول کرد. این زندگی دیگه برگشتی نداره، اما یه دنیا ممنونم، همه اش از زحمات تو بود. 🌷دستم روی هوا خشک شد. یاد اون شب افتادم: “خدایا به خودت بخشیدم” صدام از ته چاه در می اومد. – نه انسیه خانم، من کاری نکردم. اونی که باید ازش تشکر کنید، من نیستم. ✍ادامه دارد...... 🎀http://eitaa.com/cognizable_wan 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞قسمـــٺ یوسف_ باشه.. بگو ریحانه... مدام درفکر بود. دوست داشت از دوش همسرش بردارد. _مراسم عقد و عروسیمون باتو..اما دوست دارم رو من بدم.. از تالار تا خنچه عقد و آرایشگاه و... خلاصه همه چی.. _شرطهات یه جوریه.. دلیلت چیه.! ریحانه ناراحت شد. دوست نداشت از لحاظ مالی مردش را به زحمت بیاندازد. _خب.. خب.. دلیلم رو بذار بعدا بگم. 😒 _الان بگو.. باید بدونم _میترسم بگم... 😔 یوسف نگاهی کرد... که یعنی باید بگویی.. باید بدانم... ریحانه میترسید.. نمیدانست چطور جمله بندی کند.. چطور به همسرش بفهماند.. که دوست ندارد به بیافتد..❤️😔 _ما هرکاری کنیم برا زندگی خودمونه.. شیراز که رفتیم میخایم خونه کرایه کنیم. عوض میشه... من دوست ندارم تو رو به زحمت بیاندازم😔 به رستوران رسیدند.. سفره خانه ای زیبا، جایی دنج 🌳و باصفا⛲️ و طبیعتی بکر🎍.نیمکتی کوچک دونفره...را درنظر گرفتند. نشستند... ریحانه مشغول دیدن طبیعت بکر سفره خانه بود. اما یوسف... در فکر بود.. شک داشت.. از طرفی مردانه اش بود.. از طرفی حرف بانویش بود.. اما.. دوست داشت برای همسرش سنگ تمام بگذارد.. که همیشه در باشد.. او که اش را میبخشید.. مراسم هم بدون هیچ جشنی بود.. زندگی را ساده دوست داشت.. اما نمیخاست چیزی برای بانویش کم بگذارد..😔 لحظاتی بود، ریحانه او را صدا میکرد.. اما یوسف غرق در فکر بود. باصدای ریحانه، سرش را بالا گرفت.. _یوسف... یوسف.. با توام.. کجایی.. چرا جواب نمیدی؟! 🙁 یوسف چهار زانو نشست. _چی میخوری..؟! اینجا دیزی هاش معرکه ست.. بگیرم.!؟😊 _جدی..؟ باشه بگیر.پایه ام..!☺️ مرد گارسونی، میان تخت ها رد میشد. تا سفارش مشتریها را ببرد. یوسف صدایش کرد. سفارشش را گفت. به محض رفتن آن مرد، ریحانه گفت: _چیشده... تو فکر چی هسی.؟!🙁 _باشه شرطت قبول.. ولی اگه جایی داشتیم چی!؟😐 _شما مطمئن باش.. هرجا مخالف نظرت بود. 😊 _باشه.. 😊 _تو این فکر بودی که نکنه نظر من بالاتر از نظرت بشه..؟! وقتی روز اول گفتی .. من میدونستم منظورت چیه.. چقدر ساده بود... کلام بانویش.باذوق لبخند پهنی زد.با دندان لبش را گرفته بود، که ضایع نشود،که لبخندش حرف دلش را لو ندهد،اما موفق نمیشد.. جالب بود که حرف دلش را خوانده بود.. جالب بود چقدر حرفی را که دوست داشت به زبان بیاورد را او به زبان آورده بود. ذکر روی زبانش جاری شد..🙏 بالبخند گفت: _مراسم رو کی بگیریم؟! ٢٧ رجب بهتره یا چهارم شعبان.!؟ _خیلی زوده به کارامون نمیرسیم..!😳 _کارخاصی نداریم همه رو یه هفته ای میشه انجام داد. _ولی من جهیزیه ام نصفه س..! ☹️ ✨✨💚💚💚✨✨ ادامه دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞قسمـــٺ تا ساعت ۴ عصر حرف زدند.. غذا خوردند. سمیرا درددل میکرد.گریه میکرد و ریحانه دلداریش میداد.. از بی عاطفه بودن یاشار.. از زخم زبانهای مادرشوهرش.. از اینکه صاحب اولاد نمیشدند.. از تمام بی احترامی ها.. سمیرا گریه میکرد و عذرخواهی میکرد.. گریه هایش از بود.. درد هایی که روی هم شده بود.. یاشار غد بود.. عذرخواهی نمیدانست.. مهم بود زندگیش اما بلد نبود که چه کند.. چگونه دل بدست آورد.. 💭ریحانه یادش آمد.. به وقتی نامزد بودند.. چطور یوسفش دلخوری را از دلش درآورد.. چطور او را به سفره خانه برد.. همه کار کرد تا لکه سیاه اندوه دلش برطرف شود.. سمیرا میگفت...و ریحانه صبورانه گوش میکرد.. سمیرا_ هیچ وقت یادم نمیره که مراسمتونو بهم زدم..همه چی رو مسخره میکردم.. از اول جریان شما تا شب عروسیتون.. ریحانه منو ببخش..😞 _یه چیزی بود.. دیگه گذشته..😊 _تمام این بلاها نمیدونم از کجا نازل شد😭مگه من چن سالمه.. میخاد بده منم ام رو گذاشتم اجرا😭 ازش کردم.. بدم میاد ازش..😭ازدواج ما بود که بعد ١ ماه زود سرد شد..😭۶ ماه بقیه رو کردم ریحانه.. تحمل میدونی چیه.!؟😭 و میدونی اصلا.. 😭 ریحانه_😒😔 سمیرا_ نه بابا... تو چه میدونی من چی میگم. تو و یوسف دارید زندگی میکنین نه مث من بدبخت😭 سمیرا بلند بلند حرف میزد.. گریه میکرد.. عذرخواهی میکرد.. ریحانه گاهی گوش میکرد.. گاهی نصیحتش میکرد.. و گاهی همدردی.. ساعت نزدیک ۵ بود.. ریحانه تماسی گرفت با حبیبش،😍 که میوه بخرد..🍉 آبروداری کند.. که میهمان دارند.. ورودی خانه را... یوسف، ای را آویزان کرده بود.. که وقتی درب خانه باز میشود، خانه اش، نداشته باشد..😊☝️ سمیرا.... مات حرکات ریحانه شده بود..😧😳 برایش باورکردنی نبود.. مگر ریحانه آرایش بلد بود..!!؟؟😳 مگر میدانست..؟؟!!😳 چقدر ریحانه بود.. چقدر بانو بود.. با اینکه همیشه بود..فکر میکرد حتما ایرادی دارد.!😞😥 .. چقدر زندگیش با او فاصله داشت.. زندگی ریحانه و یوسف پر از و ولی زندگی خودش اول و بعد 😭 ریحانه... حسابی به خودش رسیده بود.💅 سمیرا به عادت همیشگی اش،... لباس آزاد می پوشید.. عجب .. عجب .. آیفون خانه به صدا در آمد.. ✨✨💚💚💚✨✨ ادامه دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
. ‍ ⚖آیا می‌توان مهریه را از ضامن گرفت؟⁉️ 🔹در هنگام عقد، زن می تواند از شخصی مانند خود بخواهد كه پرداخت را ضمانت كند 🔹 در این صورت زن می تواند از ضامن، مهريه را مطالبه كند يا مالی را از ضامن معرفی کرده و آن را براي دريافت مهریه توقيف نماید. ♦️🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
⚖ آیا افسردگی شدید زن می‌تواند عامل فسخ نکاح و پایان دادن ازدواج باشد؟ 🔹با استناد به ماده ۱۱۲۳ که را که مرد بر طبق آن می‌تواند را فسخ کند آورده شده، افسردگی زن جزء عیوب ذکر نشده نیست. بنابراین مرد با استناد به افسردگی زن نمی‌تواند را فسخ کند. 🔹اما اگر طبق ماده ۱۱۲۸ شرط سلامت زن در ذکر شده باشد یا عقد بر طبق این شرط منعقد شده باشد، افسردگی می‌تواند از موارد باشد. البته تشخیص این امر هم بر عهده دادگاه با جلب نظر پزشک می‌باشد. 🔹نکته قابل توجه اینکه در این حالت نیز یعنی با فسخ نکاح به علت افسردگی زن، زن پابرجا یوده و مرد همچنان ملزم به پرداخت مهریه است. ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan