🔴 #احکام_زندگی_مشترک
💠 سوال ۲۴۱: مرد تا چه اندازه اختیار دارد همسر خود را ملزم به پوشش و آرایش خاصی نماید؟ و زن تا چه حد باید به حرف #شوهرش در این باره گوش دهد و رعایت حجاب یا رعایت نکردن آن را الزامی بداند؟
✍ جواب: مسئله پوشش و آرایش ربطی به دستور یا نهی #شوهر ندارد بلکه حکم خدا است و خانمها باید در جاهایی که حجاب واجب است یعنی در نگاه #نامحرم مراعات کنند حتی اگر شوهر مخالفت کند.
💠 بعکس در جاهایی که حجاب واجب نیست، اطاعت از امر شوهر به حجاب باز هم #واجب نیست؛ مگر اینکه موردی باشد که اگر خانم اطاعت نکند، اختلاف یا مشاجره به وجود می آید و خدای ناکرده منجر به جدایی خواهد شد یا ترس از این باشد، در اینجا چون امر #مهمی در میان است اطاعت لازم میباشد.
🔴 #آیت_الله_خامنهای(حفظه الله)
📙 منبع: khamenei.ir
❌ حسادت و غیرت یکدیگر را تحریک نکنید!
«من همیشه به #مرد های جوان توصیه میکنم، که شما در معاشرت با #نامحرم و "حتی محارم" کاری نکنید و حرفی نزنید که زنانِ خود را وادار به حسادت کنید .
به #دختران جوان هم سفارش میکنم، که در برخورد با "مردهای بیگانه"، کاری نکنید و حرفی نزنید که حسّ حسادت و غیرت شوهرانشان را تحریک نمایند.
این ها بدبینی میآورد و پایههای محبّت را سُست میکند و از ریشه میسوزاند.»
🌷 امام خامنه ای خطبه عقد 10/9/79
http://eitaa.com/cognizable_wan
❇️ این توصیه بالا خیلی مهمه،که اگر رعایت بشه بیشتر مشکلات حل میشه
✅فرزند شیخ رجبعلی خیاط میگوید پدرم چیزهایی می دید که دیگران نمی دیدند. یکی ازدوستان پدرم نقل میکرد. یک روز با جناب شیخ به جایی میرفتیم که دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی که #موی_بلند و لبـاس شیـکی داشـت نگـاه میکند
⭕️از ذهنم گـذشت که شیـخ به ما می گوید چشمتان رااز #نامحرم برگردانید و خود ایشان اینطور نگاه میکند!
✴️نگاهی به من کرد و فرمـود: توهم میخواهی ببینی من چی میبینم؟ ببین!
☑️نگاه کردم دیـدم همینطور از بـدن آن زن مثل سُرب گـداخته ، آتش و سرب مذاب به زمین میریزد و آتش او به کسانی که #چشم هایشان به دنبـال اوست سـرایت میکند .
⭕️ شیخ رجبعلی فرمـود این زن راه میـرود و روحـش یقـه مـرا گـرفته او راه میـرود و مردم را همینطور با خـودش به آتش جهنـم می بَرَد .
📚کتاب بوستان حجاب صفحه ۱۰۹
http://eitaa.com/cognizable_wan
✨﷽✨
✅سه دام شیطان
شیطان، موسی را ملاقات کرد و به حضرت عرضه داشت: ای موسی! تویی آن انسانی که خداوند مهربان تو را به رسالت برگزیده و بی واسطه با تو سخن می گوید، روی این حساب از آبروی فوق العاده ای برخورداری، من یکی از مخلوقات خدایم و گناهی را مرتکب شدم و علاقه دارم از آن گناه به درگاه حضرت حق توبه کنم!! به پیشگاه محبوب عالمیان واسطه شو تا توبه ام را بپذیرد. موسی بزرگوار قبول کرد، از خداوند مهربان درخواست کرد: الهی! توبه اش را بپذیر. خطاب رسید: موسی! خواسته ات را قبول کردم، به شیطان امر کن به قبر آدم سجده کند، چرا که توبه از گناه، جبران عمل فوت شده است.
موسی، ابلیس را دید و پیشنهاد مقصود خلقت را به او گفت. سخت عصبانی و خشمگین شد و با تکبر گفت: ای موسی! من به زنده او سجده نکردم، توقّع داری به مرده او سجده کنم!!
سپس گفت: ای موسی! به خاطر این که به درگاه حق جهت توبه من شفاعت کردی بر من حق دار شدی، به تو بگویم که در سه وقت مواظب ضربه من باش که هرکس در این سه موضع، مواظب من باشد از هلاکت مصون می ماند.
1. به هنگام خشم و غضب، مواظب فعالیت من باش که روحم در قلب تو و چشمم در چشم تو است و همانند خون در تمام وجودت می چرخم، تا به وسیله تیشه خشم، ریشه ات را برکنم.
2. به وقت قرار گرفتن در میدان جهاد، متوجّه باش که در آن وقت من مجاهد فی سبیل اللّه را به یاد فرزندان و زن و اهلش انداخته، تا جایی که رویش را از جهاد فی اللّه برگردانم!
3. بترس از این که با زن #نامحرم خلوت کنی که من در آنجا واسطه نزدیک کردن هر دو به هم هستم!
در این داستان عجیب، شیطان به سه برنامه خطرناک اشاره دارد: شهوت، غضب و حرص. در هر صورت باید گفت: بدون شک، فرار انسان از جهاد، ریشه ای جز حرص به دنیا ندارد و امتناع ابلیس از سجده به آدم منشأی غیر حسد نمی تواند داشته باشد و این حسد، درب بسیار بزرگی است که شیطان با ورودش، قدرت تسخیر قلب را پیدا می کند.
_________
⇩⇩⇩
iD ➠ http://eitaa.com/cognizable_wan
از ترس کرونا با مردم دست نمیدیم،
باشه، قبول✋
ولی کاش از ترس خدا هم :
با #نامحرم دست نمیدادیم !
به #مال_حرام دست نمی زدیم !
به بیت المال #دست_درازی نمی کردیم !
از کم کاری و #کم_فروشی دست می کشیدیم !
از یتیمان دستگیری میکردیم
مایحتاج مردم را #احتکار نمیکردیم
با روح و روان مردم بازی نمیکردیم
و ...
☢ در حقیقت کرونا ترس ندارد
#افتادن.از.چشم.مهدی فاطمه(س) ترس دارد...💔
وقتی برای اون"احتمالی"اینقـدر اهمیت قائلیم، چرا اهمیتی برای این "قطعی"ها قائل نیستیم؟؟
#شرمنده.ایم.مولا.جانم
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــــــرَجْ
http://eitaa.com/cognizable_wan
*
🔺کرونا بلا نیست، زنگ هشدار است!
کرونا اومد که بفهمیم با همه غرور و تکبرمون #هیچی نیستیم!
کرونا اومد که به #پولدارا بفهمونه اگه خدا نخواد مال و اموالت به دردت نمیخوره!
کرونا بازارها و خیابونا رو خلوت کرد تا به اونایی که برای #نامحرم تیپ میزدن بفهمونه تیپ و قیافه و زیبایی ظاهریتون #دوام نداره.
کرونا ماشین های مدل بالا و شاسی بلند رو کرد تو #پارکینگ تا بفهمیم ماشین پزدادن نداره!
کرونا خونه نشینمون کرد تا بدونیم امنیت و #سلامتی_جسم و روح یعنی چی!
با اومدن کرونا
نه کسی بهمون دست میده!
نه روبوسی میکنه
و نه در آغوشمون میگیره
تا
بفهمیم غیر از ( #خدا ) به هیچکس نباید دل ببندیم.
و خلاصه کرونا اومد تا همه ما رو که #غرق_دنیا_شدیم و از #آخرت_غافل، بیدار کنه.
🍃
🌺🍃 http://eitaa.com/cognizable_wan
عاقبت #شوخی با #نامحرم👇👇
یکی از علمای مشهد می فرمود: روزی در محضر مرحوم حجت الاسلام سید یونس اردبیلی بودیم ، جوانی آمد و مسئله ای پرسید.
گفت مادرم را دو روز پیش دفن کردم هنگامی که وارد قبر شدم و جنازه مادرم را گرفته خواستم صورت او را روی خاک بگذارم کیف کوچکی که اسناد و مدارک و مقداری پول و چک هایی در آن بوده از جیبم میان قبر افتاده آیا اجازه می دهید نبش قبر کنیم تا مدارک را برداریم
و تقاضا کرد که نامه ای به مسئولین قبرستان بنویسند که آنها اجازه نبش قبر بدهند، ایشان فرمود همان قسمت قبر را که می دانید مدارک درآنجاست بشکافید و مدارک را بردارید و نامه ای برای او نوشت.
بعد از چند روز آن جوان را دوباره در منزل آقای اردبیلی دیدم، آقا از او پرسیدند آیا شما کارتان را انجام دادید و به نتیجه رسیدید، او غمگین و مضطرب بود و جواب نداد.
بعد از آنکه دوباره اصرار کردند گفت: وقتی قبر را نبش کردم دیدم مار سیاه باریکی دور گردن مادرم حلقه زده و دهانش را در دهان مادرم فرو برده و مرتب او را نیش می زند، چنان منظره وحشتناکی بود که من ترسیدم دوباره قبر را پوشاندم.
از او پرسیدم آیا کار زشتی از مادرت سر می زد؟
گفت: من چیزی بخاطر ندارم ولی همیشه پدرم او را نفرین می کرد زیرا او در ارتباط با نـــامحرم بی پروا بود و با سر و روی باز با مرد نامحرم روبرو می شد و بی پروا با او سخن می گفت و در پوشش و حجاب رعایت قوانین اسلامی را نمی کرد . با نامحرمان شوخی می کرد و می خندید و از این جهت مورد عتاب و سرزنش پدرم بود.
حضرت رسول اکرم ( ص): یکی از گروهی که وارد جهنم می شوند زنان بدحجابی هستند که برای فتنه و فریب مردان خود را آرایش و زینت می کنند.
( کنزالعمال، ج۱۶، ص۳۸۳)
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃خدا از یه کار آدم خیلی بدش میاد.
اینکه آدم بخواد #خیانت بکنه و زرنگ بازی در بیاره.😒
نگاه به #نامحرم یه نوع خیانت هست.
✨مراقب باش این کار رو نکنی. بعد از مرگ، انقدر آدم پشیمون میشه که خدا میدونه...😞😞
اگه هنوز اینکاره زشتو ترک نکردی
✔️ از همین الان👊
✔️ از همین ساعت یه عزم جدی بردار برای ترکش💪🏻😉
تمرین کن👊
بیرون که رفتی بگو نگاه حرام نمیکنمممم
(حتی یه ذره👌🏻) قربه الی الله😊
😌 👇
҉ ✬ http://eitaa.com/cognizable_wan ✬ ҉
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حـــــــــرمٺ_عشــق
💞قسمـــٺ #چهل_وشش
تک تک جملات یوسف...
چون نت موسیقی🎼 بود بر روح ریحانه... نمیتوانست چگونه ابراز کند غصه اش را. چگونه بگوید که جملاتش چه کرده بود با او. دلش را #بخدا سپرد.تک تک جملات را با گریه گفت.
ریحانه_ ولی یوسفم... من لیاقتت رو ندارم.. ببین من سرتا پاخطا رو😭نمیدونم...خدا #به_پاداش کدوم کارم تو رو بمن داده..😭تو بخاطر من.. چله گرفتی؟اخه فکر کردی من کیم..😭
ریحانه سرش را روی پاهایش گذاشت و آروم آروم گریه کرد.
یوسف گیج شده بود....
حال بانویش، برایش درک کردنی نبود. چرا گریه میکرد...؟! ناراحت شد.😒میخواست هرکاری کند تا اشکش را نبیند. دلداری میداد. هرچه میگفت فایده نداشت.یادش به زیارت جامعه افتاد.
یوسف _میخام روز آخر چله م رو با تو تموم کنم. هستی بانو؟😍
ریحانه اشکش را پاک کرد.
_هرچی شما بگی😢
💖یوسف با سوز میخواند و ریحانه گریه میکرد..😭ریحانه با لحن میخواند و یوسف میگریست..😭خواندند... زیارت جامعه کبیره✨ را. که هر فرازش با بند بند وجودشان،😭😭 متصل میشد،به اهلبیت.ع.✨
زیارت تمام شده بود..
صدای گریه ریحانه آرامتر شده بود. طاقت اشک دلبرش را نداشت.
یوسف_ #غیر از راه خدا و اهلبیت.ع. دوست ندارم اشکت رو ببینم.😒✋
بانو_ بخدا...یوسف دلم.. من لیاقت تو رو ندارم. فکر میکنی من خوبم.!😔
یوسف_ فکر نمیکنم.یقین دارم که خوبی. پس بهت ثابت میکنم😍☝️
دست راست دلبرش را گرفت.بند بند انگشتانش را میگرفت و میگفت.. شروع کرد....
✨_بند اول، #شرم_وحیای_زهرایی، که من خیلی میخامش.
دست گذاشت روی بند دوم انگشت
✨_بند دوم #حجابت که حاضرم بخاطرش جون بدم.
ریحانه گونه سیب کرد.🙈☺️ نگاهش را از چشمان مردش پایینتر آورد.
و یوسف نگاهش را پراکنده کرد تا دلبرش کمتر #معذب شود.😊
یوسف، دستش را روی بند سوم گذاشت.
✨_بند سوم #عفت و #پاکدامنی ات.
✨بند چهارم #خانمی شما.
✨بند پنجم #اخلاقت.
✨بند ششم #احترام_به_بزرگتر بلدی.
✨بند هفتم #صداقتت
✨بند هشتم #اصالتت
✨بند نهم #خانواده ت
✨بند دهم #تربیتت
✨بند یازدهم #ایمانت
✨بند دوازدهم #تفکرت
✨بند سیزدهم نوع نگاه و #دیدت به اتفاقات
✨بند چهاردهم #پاکی نیتت
✨بند پانزدهم #درس_خون بودنت
بلند شدند. راه رفته را برمیگشتند. یوسف دست چپ دلبرش را گرفت.
✨_بند اول #دلبری برای من
✨بند دوم نوع #نگاه کردن وحرف زدنت با #نامحرم
✨بند سوم #زیباییت
✨بند چهارم #سلیقه لباس پوشیدنت
✨بند پنجم #طرزبیان با پدر و مادرم
✨بند ششم #فعالیتهات
✨بند هفتم #احترام_به_من
✨بند هشتم #تواضع و فروتنی ات
بسه یا بازم بگم..!؟😉
ریحانه از ابتدا،...
دستش را روی دهانش گرفته بود،محجوبانه میخندید.☺️🙊 مگر #مردان هم #دلبری میدانستند؟! مگر میشد... من و اینهمه نکات مثبت..!
هرچه نقطه قوت بود در من میدید.
«خدایا #به_پاداش کدام کارم او را به من داده ای..»
با رسیدن این جمله به ذهنش، باز اشک در چشمش حلقه زد.😢
یوسف سربلند کرد.
_حالا گریه کن بعد عمو ببینه چه فکرها که نمیکنه..!🙁
دستانش را بالا برد..
_خدایا منو #شهیدم_کن از دست این #حوری نجاتم بده...😩😍
ریحانه وسط گریه، خنده اش گرفته بود.
نمیدانست،...
الان گریه کند،😭از #دعای مردش..
یا بخندد، از طنز جمله اش..!☺️🙊
از دور علی را دیدند..
✨✨💚💚💚✨✨
ادامه دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan
هوالمحبوب
🕊رمان #هادےدلـــــہا
قسمت #پنجاه_وچهار
راهی حرم میشویم...
و بین الحرمین.. تو بین الحرمین جیغ زدم و گریه کردم😭
من یک بار با ابراهیم هادی اینجا آمدم.. من میدانم در کربلا چه گذشت..
من چادری شدم..
چون دیدم حتی تو اسارت میان گله گرگان #حجاب_زینب_کبری تکانی نخورد
محمد : عطیه جان عزیزم حواست باشه تو عزاداریات صدات به گوش #نامحرم نخوره😊
دفعه دوم که رفتیم حرم خیلی آرومتر بود
محمد : خانمم یه خبر خوب بهت بدم
-چی شده ؟😳
محمد : محسن و خواهرِ حسین نامزد شدن.. الانم رفتن مزار شهید دهقان😊
-واااااای خدا عزیزدلم😍
محمد : الان عزیز دلت کی بود؟خواهر حسین یا محسن؟🤔
-عه سید اذیت نکن🙃
"کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود"
و اهالی این سرزمین غافل میماندن اگر #شهدا نبودن
ادامه دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔥 نمی توانم #نگاهم را کنترل کنم!
✍یک جوان ازعالمی پرسید:
من جوان هستم و بنا به جوانیم نمی توانم به #نامحرم نگاه نکنم...بگو چاره چیست؟
❇️ آن مرد عالم کوزه ای پر از #شیر به او داد و به او توصیه کرد که کوزه را سالم به جایی ببرد و هیچ چیز از کوزه بیرون نریزد!! سپس ازشخصی درخواست کرد او را همراهی کند و اگر شیر را ریخت؛ جلوی همه مردم او را #کتک بزند! جوان کوزه را سالم به مقصد رساند و چیزی بیرون نریخت...
عالم از او پرسید: چند #دختر سر راه خود دیدی؟؟ جوان جواب داد: هیچ! فقط به فکر آن بودم که شیر را نریزم که مبادا جلوی مردم #کتک بخورم وخار و خفیف بشوم...
❇️ عالم گفت: این حکایت مومنی است که همیشه #خدا را #ناظر برکارهایش می بیند... و از روز قیامت وحساب و کتابش که مبادا در نظر مردم خار و خفیف شود بیم دارد...
👈آیا انسان نمی داند که خدا او را می بیند!! (سوره علق)
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #پنجاه_وشش
سد صبرش شکسته بود که پاسخ اشکهایم را با داد و بیداد میداد
_این تکفیری با چندتا #قاچاقچی_اسلحه از مرز عراق وارد سوریه شده! الان چند ماهه هر غلطی دلش میخواد میکنه و داریا رو کرده انبار باروت!😡🗣
#نجاست_نگاه نحس ابوجعده😈👹 مقابل چشمانم بود..
و خجالت میکشیدم به این مرد #نامحرم بگویم برایم چه خوابی دیده بود که از چشمانم به جای اشک، خون میبارید..😞😭
و مصطفی ندیده از اشکهایم فهمیده بود امشب در خانه آن نانجیب چه دیده ام که گلویش را با تیغ غیرت بریدند و صدایش زخمی شد
_اون مجبورتون کرد امشب بیاید حرم؟😡😡
با کف هر دو دستم جای پای اشک را از صورتم پاک کردم،..😭😭
دیگر توانی به تنم نمانده بود تا کلامی بگویم..
و تنها با نگاهم التماسش میکردم که تمنای دلم را شنید و مردانه امانم داد
_دیگه نترس خواهرم! از همین لحظه تا هر وقت بخواید رو چشم ما جا دارید!
کلامش عین عسل کام تلخم را شیرین کرد؛..
شش ماه پیش سعد 🔥از دست او فرار کرده و با پای خودش به داریا آمده بود..
و حالا باورم نمیشد او هم اهل داریا باشد تا لحظه ای که در آرامش منزل زیبا و دلبازشان🏠 وارد شدم...
دور تا دور حیاط گلکاری🌸🌼 شده و با چند پله کوتاه به ایوان خانه🌱🍃متصل میشد...هنوز طراوت آب به تن گلدانها مانده و عطر شب بوها در هوا میرقصید..
که مصطفی با اشاره دست تعارفم کرد و صدا رساند
_مامان مهمون داریم!
تمام سطح حیاط و ایوان با لامپهای مهتابی روشن بود، از درون خانه بوی غذا میآمد..
و پس از چند لحظه زنی میانسال🌺 در چهارچوب در خانه پیدا شد..
و با دیدن من، خشکش زد. مصطفی قدمی جلو رفت..
ادامه دارد....
🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدوسی_وچهار
سپس به سمت صورتم خم شد،..
چانه ام خیسِ اشک و خون شده بود و از ترس و غصه میلرزید...😣😖😰😭
که نیشخندی نشانم داد و تحقیرم کرد
_فکر نمیکردم سپاه پاسداران جاسوس زن داشته باشه!👿😏😈
از چشمانشان به پای حال خرابم خنده میبارید..
و تنها #حضورحرم حضرت زینب(س) دست دلم را گرفته بود تا از وحشت این همه #نامحرمِ تشنه به خونم جان ندهم..
که در حلقه تنگ محاصره شان سرم پایین بود و بیصدا گریه میکردم...
ایکاش به مبادله ام راضی شده بودند😣 و هوس تحویلم به ابوجعده بی تاب شان کرده بود...
که همان لحظه با کسی تماس گرفتند..📲و مژده به دام افتادنم را دادند...
احساس میکردم از زمین به سمت آسمان آتش میپاشد..
که رگبار گلوله لحظه ای قطع نمیشد و ترس رسیدن نیروهای مقاومت به جانشان افتاده بود..
که پشت موبایل به کسی اصرار میکردند
_ما میخوایم بریم سمت بیمارستان، زودتر بیا تحویلش بگیر!😈😏👿
صدایش را نمیشنیدم..
اما حدس میزدم چه کسی پشت این تماس برای به چنگ آوردنم #نرخ تعیین میکند...😱😰😭
و به چند دقیقه نکشید که خودش را رساند...
پیکرم را در زمین فشار میدادم..
بلکه این سنگ ها پناهم دهند و پناهی نبود که دوباره شانه ام را با تمام قدرت کشید و تن بی توانم را با یک تکان از جا کَند...😭😭😖😖😖😖
با فشار دستش شانه ام را هل میداد تا جلو بیفتم،..
میدیدم دهانشان از بریدن سرم آب افتاده و باید ابتدا زبانم را به صلّابه میکشیدند..که عجالتاً خنجرهایشان غلاف بود...
پاشنه درِ پشت بام مقداری از سطح زمین بالاتر بود و طوری هلم میدادند که چشمم ندید، پایم به لبه پاشنه پیچید و با تمام قامتم...😖😖😖😖
ادامه دارد....
🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
#همسرداری🌹
يکى از عادات هاى مردان که باعث #آزار و #اذيت زنان مى شود ، اين است که از حرف زدن با همسر خود طفره مى روند و اغلب مى گويند: 🤨
" وقت مناسبى براى #صحبت نيست "
انگار گرفتارترين مرد روى زمين هستند!🙁
در اين ميان زن به نوعى احساس مى کند ، در منزل #نامحرم است و هيچ کس به حرف هاى او گوش فرا نمى دهد ، لذا کم کم #حرف هايش را درونى مى کند و با ناراحتى #ذهنى خود
درگير مى شود ؛😖
آنگاه مرد متوجه مى شود ، ديگر #همسرش حال و حوصله ى #زندگى را ندارد و نسبت به زندگى دلسرد شده است و در نتيجه،
اين دلسردى ، #روح و نشاط را از زندگى تان خارج مى کند ؛😞
پس او را دريابيد و به نيازهايش پاسخ دهيد ، چون او #نياز دارد با شما #صحبت کند.🗣
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
✅سه دام شیطان
شیطان، موسی را ملاقات کرد و به حضرت عرضه داشت: ای موسی! تویی آن انسانی که خداوند مهربان تو را به رسالت برگزیده و بی واسطه با تو سخن می گوید، روی این حساب از آبروی فوق العاده ای برخورداری، من یکی از مخلوقات خدایم و گناهی را مرتکب شدم و علاقه دارم از آن گناه به درگاه حضرت حق توبه کنم!! به پیشگاه محبوب عالمیان واسطه شو تا توبه ام را بپذیرد. موسی بزرگوار قبول کرد، از خداوند مهربان درخواست کرد: الهی! توبه اش را بپذیر. خطاب رسید: موسی! خواسته ات را قبول کردم، به شیطان امر کن به قبر آدم سجده کند، چرا که توبه از گناه، جبران عمل فوت شده است.
موسی، ابلیس را دید و پیشنهاد مقصود خلقت را به او گفت. سخت عصبانی و خشمگین شد و با تکبر گفت: ای موسی! من به زنده او سجده نکردم، توقّع داری به مرده او سجده کنم!!
سپس گفت: ای موسی! به خاطر این که به درگاه حق جهت توبه من شفاعت کردی بر من حق دار شدی، به تو بگویم که در سه وقت مواظب ضربه من باش که هرکس در این سه موضع، مواظب من باشد از هلاکت مصون می ماند.
1. به هنگام خشم و غضب، مواظب فعالیت من باش که روحم در قلب تو و چشمم در چشم تو است و همانند خون در تمام وجودت می چرخم، تا به وسیله تیشه خشم، ریشه ات را برکنم.
2. به وقت قرار گرفتن در میدان جهاد، متوجّه باش که در آن وقت من مجاهد فی سبیل اللّه را به یاد فرزندان و زن و اهلش انداخته، تا جایی که رویش را از جهاد فی اللّه برگردانم!
3. بترس از این که با زن #نامحرم خلوت کنی که من در آنجا واسطه نزدیک کردن هر دو به هم هستم!
در این داستان عجیب، شیطان به سه برنامه خطرناک اشاره دارد: شهوت، غضب و حرص. در هر صورت باید گفت: بدون شک، فرار انسان از جهاد، ریشه ای جز حرص به دنیا ندارد و امتناع ابلیس از سجده به آدم منشأی غیر حسد نمی تواند داشته باشد و این حسد، درب بسیار بزرگی است که شیطان با ورودش، قدرت تسخیر قلب را پیدا می کند.
📚اثر استاد حسین انصاریان.
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙊❌راهنمای چت با نامحرم!
هروقت خواستی به یه نامحرم پیام بدی ،اول این سوالاتو از خودت بپرس...
#چت #نامحرم
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سزای کسی که با #نامحرم #شوخی میکنه چیه؟
💠 🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
•
رفیقش میگفت:
تو تهران یه بار یه خانمی که
وضع #حجاب خوبی هم نداشت
از عباس آدرس پرسید،
عباس تا وقتی که آدرس رو کامل گفت،
سرش پایین بود،
تا حدی که خانومه صداش در اومد و گفت
بابا یه دقیقه منو نگاه ببینم چی میگی!
بعدش من به عباس گفتم:
چرا یه لحظه نگاهش نکردی؟!
اینجور جوابمو داد:
حَظّ و لذتی که تو نگاه نکردن
به #نامحرم هست،
تو بقیه عبادت ها نیست...!
#شهید_عباس_دانشگر
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan