🔴 #نقش_پرهیز_در_همسرداری
💠 وقتی #پزشک برای بیمار، دارو تجویز میکند به او گوشزد میکند مهمتر از استعمال دارو نخوردنِ خوراکیهایی است که به پیشرفت بیماری کمک میکند. اگر بیمار بهترین داروها را استفاده کند امّا از برخی کارهایی که حال او را بدتر میکند #پرهیز نکند نمیتوان از داروها انتظار بهبودی و سلامتی برای بیمار داشت.
💠 گاه زن و مرد در زندگی مشترک به حق ادّعا دارند که #وظایف خود را در همسرداری و رسیدگی به همسر انجام میدهند امّا باز شاهد تشنّج، اختلاف و یا #سرد بودن روابط هستند.
💠 بعد از ریشهیابی مشاهده میشود که زن و مرد در حدّ معقولی، وظایف #اثباتی خود را انجام میدهند مثل خانهداری، خرید مایحتاج منزل، کمک به یکدیگر، رابطه با خانوادهی یکدیگر، تمکین جنسی، همفکری و ... امّا #مشکل اینجاست که در امر پرهیز و ترک برخی رفتارهای مخرّب که نقش ویروس دارند موفّق نبودهاند.
💠 #شناخت این ویروسها بسیار ضروری است مثل اطاعت نکردن از شوهر و چشم نگفتن به وی، بیاحترامی و بددهنی کردن به زن، جلوی دیگران آبروی یکدیگر را بردن، #منفینگری و سوءظن به یکدیگر، رفتار پلیسی، مچگیری، مقایسه کردن همسر با دیگران، کینه، انتقامجویی و ... که همهی اینها نقش #مارهای بازی مار و پله را داشته و تلاش همسرداری شما را به هدر میدهد.
💠 شرط اساسی و اصلی بهبود فضای زندگی، #حذف ویروسهای مخرّب است.
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
‼️عمل زیبایی
🔷س: آیا انجام #عمل_زیبایی برای زنان مجاز است؟
✅ج: اگر موجب #ضرر_قابل_توجه نباشد، فى نفسه اشکال ندارد؛ ولی توجه داشته باشيد #عمل_جراحى زيبايى، درمان بيمارى محسوب نمىشود و در ضمن آن، نگاه و لمسِ پزشک نامحرم جايز نيست، مگر در مواردى ـ مانند سوختگی و حوادث دیگر ـ که برای معالجه باشد و استفاده از #پزشک نامحرم ضرورت داشته باشد.
#احکام_نگاه #احکام_پزشکي
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_پنجاه_و_چهارم
🌺خاله با یکی از نیروهای خدماتی بیمارستان هماهنگ کرده بود. بنده خدا واقعا خانم با شخصیتی بود. تا مادربزرگ تکان می خورد، #دلسوز و مهربان بهش می رسید. توی بقیه کارها هم همین طور، حتی کارهایی که باهاش هماهنگ نشده بود.
🍃با اومدن ایشون، حس کردم بار سنگینی رو که اون مدت به دوش کشیده بودم، سبک تر شده. اما این حس خوشحالی، زمان زیادی طول نکشید.
با درخواست خاله، #پزشک مادربزرگ برای ویزیت می اومد خونه. من اون روز هیچی ار حرف هاش نفهمیدم، جملاتش پر از اصطلاح پزشکی بود. فقط از حالت چهره خاله می فهمیدم اوضاع اصلا خوب نیست.
🌺بعد از گذشت ماه ها، بدجور با مادربزرگ خو گرفته بودم. خاله با همه تماس گرفت.
🍃بزرگ ترها، هر کدوم سفری چند روزی اومدن مشهد دیدن بی بی. دلشون می خواست بمونن ولی نمی شد. از همه بیشتر دایی محمد موند. یه هفته ای رو پیش ما بود، موقع #خداحافظی خم شد پای مادربزرگ رو بوسید. بی بی دیگه حس نداشت.
🌺با گریه از در خونه رفت. رفتم بدرقه اش، دستش رو گذاشت روی شونه ام.
– خیلی مردی مهران، خیلی
برگشتم داخل، که بی بی با اون صدای آرام و لرزانش صدام کرد.
– مهران، بیا پسرم
– جونم بی بی جان، چی کارم داری؟
– کمد بزرگه توی اتاق، یه جعبه توشه. قدیمیه مال مادرم، توش یه ساک کوچیک دستیه
🌺رفتم سر جعبه، اونقدر قدیمی بود که واقعا حس عجیبی به آدم دست می داد. ساک رو آوردم، درش رو که باز کردم بوی خاک فضا رو پر کرد.
🍃– این ساک پدربزرگت بود. با همین ساک دستی می رفت #جبهه.
#شهید که شد این رو واسمون آوردن. ولی نزاشتم احدی بهش دست بزنه، همین طوری دست نخورده گذاشتمش کنار.
آب دهنش به زحمت کمی گلوش رو تر کرد.
– #وصیتم رو خیلی وقته نوشتم. لای قرآنه، هر چی داشتم مال بچه هامه. بچه هاشونم که از اونها ارث می برن.
اما این ساک، نه
🌺دلم می خواست دست کسی بدم که بیشتر قدرش رو بدونه.
این #ارث، مال توئه، علی الخصوص دفتر توش
✍ادامه دارد......
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
#قسمت_پنجاه_و_پنجم
🌈تمام وجودم می لرزید. ساکی که بیشتر از ۲۰ سال درش بسته مونده بود، رفتم دوباره #وضو گرفتم. وسایل #شهید بود.
دو دست پیراهن قدیمی، که بوی خاک کهنه گرفته بود. اما هنوز سالم مونده بود و روی اون ها یه #قرآن و #مفاتیح جیبی، با یه دفتر!
🌺تا اون موقع دستخطی از پدربزرگم ندیده بودم. بازش که کردم، تازه فهمیدم چرا مادربزرگ گفت باید به یکی می دادم که قدرش رو بدونه.
🍃کل دفتر، برنامه عبادی و تهذیبی بود، از ذکرهای ساده، تا برنامه #دعا، #عبادت، #نماز_شب و #نماز_غفیله.
ریز ریز همه اش رو شرح داده بود، حتی دعاهای مختلف
🌺چشم هام برق می زد و محو دفتر بودم، که بی بی صدام کرد.
– غیر از اون ساک، اینم مال تو
و دستش رو جلو آورد و #تسبیحش رو گذاشت توی دستم
🍃– این رو از #حج برام آورده بود، #طواف داده و #متبرکه. می گفت #کربلا که آزاد بشه، اونجا هم واست تبرکش می کنم.
🌺خم شدم و دست بی بی رو بوسیدم. دلم ریخت، تازه به خودم اومدم و حواسم جمع شد، داره #وصیت می کنه. گریه ام گرفته بود.
🍃– بی بی جان، این حرف ها چیه؟ دلت میاد حرف از جدایی میزنی؟
– مرگ حقه پسرم ! خدا رو شکر که بی خبر سراغم نیومد. امان از روزی که #مرگ بی خبر بیاد و فرصت #توبه و جبران رو از آدم بگیره.
🌺دیگه آب و غذا هم نمی تونست بخوره. سرم هم توی دستش نمی موند. می نشستم بالای سرش و قطره قطره آب رو می ریختم توی دهنش، لب هاش رو تر می کردم، اما بازم دهانش خشک خشک
✍ادامه دارد......
🎀http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
❤️💫❤️
#همسرانه
🔴 *مسموم_شدن_اختیاری*
💠 فرد بیماری که غذای خوشمزه و مورد علاقهی خود را با وجود منع #پزشک میخورد مطمئناً بیماریاش تشدید شده و حالش را #خراب میکند. یعنی با علم به منع پزشک آن را با میل و هوس خود مصرف میکند و راهی #بیمارستان میشود.
💠 بسیاری از رفتارها، گفتارها و افکار طبق میل ما #خوشایند است امّا در واقع سمّ روح ماست. به طور مثال تجسّس و رفتار #پلیسی و مچگیری از همسر سمّ به ظاهر شیرینی است که روح ما را #مسموم کرده و ویروسهای جدیدی مثل سوءظن، کینه، منفینگری، تنفّر از همسر و سردی رابطه را وارد زندگی ما میکند.
💠 یکی از #نعمتهای ارزشمند خدا که عامل مهمی در ایجاد #صمیمیّت و گرم شدن روابط است آگاهی نداشتن از عیبهای درون انسانهاست. در حدیثی داریم "لَو تَکاشَفتُم ماتَدافَنتُم؛ اگر درون یکدیگر را #کشف کنید و عیبهای یکدیگر برای شما آشکار شود بخاطر تنفّر و انزجار، یکدیگر را #دفن نمیکنید."
💠 در صورت #شکّ به همسر، با رفتار غیر اخلاقی و #گناه تجسّس، حال خود را مسموم و خراب نکنید تا بتوانید برای حل مشکل احتمالی با آرامش و با کمک مشاور، تصمیم عاقلانه و #منطقی بگیرید.
http://eitaa.com/cognizable_wan
اشتباه #پزشك،
زير خاك دفن ميشود
اشتباه يك #مهندس،
روى خاك سقوط ميكند
اشتباه يك #معلم،
روى خاك راه ميرود و جهانى را به فنا ميدهد...
http://eitaa.com/cognizable_wan