اجازه نده دنیا ۵چیز را از تو بگیرد
لحظه پاک بودنت باخدا.
نیکی به والدین
محبت به خانوادهات
احسان ونیکی
به اطرافیانت
و
اخلاص در کردارت .
💚 http://eitaa.com/cognizable_wan
عارف بالله آیت الله العظمی #مرعشی_نجفی(ره) :
سفارش میکنم پیوسته با طهارت و وضو باشید که سبب نورانیت باطن و برطرف کننده آلام و اندوه هاست.
🌺 سفارش مىكنم به خواندن سوره 📚«یس» بعد از نماز صبح هرروز یك مرتبه،
📚سوره «نباء» (عم یتسائلون) بعد از نماز ظهر،
📚سوره «عصر» بعد از نماز عصر،
📚سوره «واقعه» بعد از نماز مغرب و
📚سوره «الملك» بعد از نماز عشاء؛
📚و تأكید میكنم بر مداومت كردن به آنچه یادآور شدم،
زیرا من شخصاً روایت مىكنم این روش را از استادان بزرگوار خود، و بارها نیز تجربه آموختهام.
✍
✍
💚 http://eitaa.com/cognizable_wan
✍یهو میومد میگفت: "چرا شماها بیکارید؟!"
میگفتیم: "حاجی! نمیبینی اسلحه دستمونه؟! یا ماموریت هستیم و مشغولیم؟!"
میگفت: "نه .. بیکار نباش! زبونت به ذکر خدا بچرخه پسر! .. همینطور که نشستی، هر کاری که میکنی ذکر هم بگو"..
وقتی هم کنار فرودگاه بغداد زدنش تو ماشینش کتاب دعا و قرآنش بود ..
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
http://eitaa.com/cognizable_wan
دختره 11 سالشه پست گذاشته:
سال ها با تــــــــــــــــــــــــو خاطره داشتم ولی افسوس که زمونه از هم جدامون کرد ..!!😔
فکر کنم منظورش با مای بیبی بوده....!!!😆😆😆😂😂😂😂
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
تنها پس از 48 ساعت ترک سیگار پایانه های عصبی دوباره رشد کرده و حس بویایی و چشایی به وضعیت عادی بر میگردد.
#دانستنی
🇯🇴🇮🇳 ↯
🌍 http://eitaa.com/cognizable_wan
ملکه الیزابت دوم در طول دوران حکومت خود شاهد مرگ و تشیع جنازه ی بیش از 155 پادشاه، ملکه و رئیس جمهور بوده است. جالب اينكه اون دقيقا هم سن آيت الله جنتى است!
#دانستنی
🇯🇴🇮🇳 ↯
🌍 http://eitaa.com/cognizable_wan
چرا #مردها عذرخواهی نمیکنند
گاهی اوقات زنان از این مسأله متحیر
می شوند که چرا مردان به واسطه ی اشتباه بزرگی که مرتکب شده اند, عذر خواهی نمی کنند.
پاسخ این است:مردان می ترسند که شاید مورد بخشش قرار نگیرند.
برای یک مرد پذیرش این نکته بسیار دردناک است که در برخی موارد از همسرش شکست بخورد.
http://eitaa.com/cognizable_wan
#همسرانه
*همه بخونن*
لایه خارجی شما آن چهرهای است که رو به دنیا قرار دارد. این لایه خصوصیاتی را پنهان میکند که سایه شما را میسازد. سایههای ما آنقدر خوب استتار شدهاند که اغلب ما یک چهره به دنیا نشان میدهیم. در حالی که در واقع آن روی کاملا متضاد در درون ماست.
برخی مردم احساسات خود را مخفی میکنند یا نقابی از شوخطبعی به چهره میزنند تا غمهایشان را پنهان کنند. کسانی که عقل کل هستند در واقع حماقتشان را پنهان میکنند. برخی دیگر که رفتارهایی خودخواهانه دارند، احساس ناامنی خود را پنهان میدارند.
❤️💫❤️
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻نام قدیم شهر خود را بدانید.
نام جدید نام قدیم
🔹۱- ايذه ⬅️ مالمیر
🔹۲- ميانه ⬅️ ميانج
🔹۳- انزلی ⬅️ پهلوی
🔹۴- فردوس ⬅️ تون
🔹۵- مشهد ⬅️ سناباد
🔹۶- سبزوار ⬅️ بِیهَق
🔹۷- اهر ⬅️ ارسباران
🔹۸- بهشهر ⬅️ اشرف
🔹۹- آبادان ⬅️ عبادان
🔹۱۰- اهواز ⬅️ ناصریه
🔹۱۱- شهرضا ⬅️ قمشه
🔹۱۲- كاشمر ⬅️ ترشيز
🔹۱۳- هويزه ⬅️ حويزه
🔹۱۴- سمنان ⬅️ قومس
🔹۱۵- زاهدان ⬅️ دزداب
🔹۱۶- هشترود ⬅️ آذران
🔹۱۷- پیرانشهر⬅️ خانا
🔹۱۸- خدابنده ⬅️ قيدار
🔹۱۹- آمل ⬅️ آمارد
🔹۲۰- ارومیه ⬅️ رضائیه
🔹۲۱- شهركرد ⬅️ دهكرد
🔹۲۲- گرگان ⬅️ اِسترآباد
🔹۲۳- سلماس ⬅️ دیلمقان
🔹۲۴- ايرانشهر ⬅️ پهره
🔹۲۵- همدان ⬅️️️ هگمتانه
🔹۲۶- شادگان ⬅️ فلاحیه
🔹۲۷- تنكابن ⬅️ شهسوار
🔹۲۸- زابل ⬅️ نیمروز
🔹۲۹- قائم شهر⬅️ شاهی
🔹۳۰- خرمشهر ⬅️ محمره
🔹۳۱- اصفهان ⬅️ سپاهان
🔹۳۲- پاوه ⬅️ اورامانات
🔹۳۳- لنجان ⬅️ زرين شهر
🔹۳۴- بابلسر ⬅️ مشهد سر
🔹۳۵- رامسر ⬅️ سخت سر
🔹۳۶- مهران ⬅️ منصور آباد
🔹۳۷- كرمانشاه⬅️ کامبادن
🔹۳۸- جيرفت ⬅️ سبزواران
🔹۳۹-سوسنگرد⬅️ خفاجیه
🔹۴۰-بندرعباس⬅️ گمبرون
🔹۴۱- دامغان ⬅️ صد دروازه
🔹۴۲-بندرتركمن⬅️ بندرشاه
🔹۴۳- انديمشک⬅️ صالح آباد
🔹۴۴- ساری ⬅️ طوسان سياه
🔹۴۵- بندرامام ⬅️ بندرشاهپور
🔹۴۶- اراک ⬅️ سلطان آباد
🔹۴۷- زنجان ⬅️ خمسه
🔹۴۸- کرمان ⬅️ بردشیر
🔹۴۹- اردبیل ⬅️ فیروزگرد
🔹۵۰- ایلام ⬅️ انزان
🔹۵۱- یزد ⬅️ ایساتیس
🔹۵۲- یاسوج ⬅️ تلِّ خسرو
🔹۵۳- نیشابور ⬅️ شادیاخ
🔹۵۴- گرگان ⬅️ هیرکانیا
🔹۵۵- قزوین ⬅️ کژین
🔹۵۶- مراغه ⬅️ افرازه رود
🔹۵۷- سنندج ⬅️ سنه
🔹۵۸- بجنورد ⬅️ چرمغان
🔹۵۹- بوشهر ⬅️ لیان
🔹۶۰- شوشتر ⬅️ ششدر
🔹۶۱- رشت ⬅️ بیه پَس
🔹۶۲- ری ⬅️ رِقا
🔹۶۳- تبریز ⬅️ داوریژ
🔹۶۴- خرم آباد ⬅️ شاپورخواست
🔹۶۵- بیرجند ⬅️ قهستان
🔹۶۶- بروجرد ⬅️ وروگرد
🔹۶۷- نور ⬅️ سولده
🔹۶۸- نقده ⬅️ سولدوز
🔹۶۹- اسفراین ⬅️ میان آباد
🔹۷۰- آذرشهر ⬅️ دهخوارقان
🔹۷۱- کرج ⬅️ کوهرج
🔹۷۲- شیراز ⬅️ شهر راز
🔹۷۳- بیجار ⬅️ گروس
🔹۷۴- ملایر ⬅️ دولت آباد
🔹۷۵- لاهیجان ⬅️ ریه
🔹۷۶- قوچان ⬅️ خبوشان
🔹۷۷- بهبهان ⬅️ ارّجان
🔹۷۶- شهریار ⬅️ علیشاه حوض
🔹۷۷- دزفول ⬅️ دژپل
🔹۷۸- کاشان ⬅️ کاه فشان
🔹۷۹خمینی شهر⬅️ همایونشهر
🔹۸۰- اسلامشهر ⬅️ شادشهر
🔹۸۱- تاکستان ⬅️ سیادهن
🔹۸۲- جوین ⬅️ کَوَیان
🔹۸۳- آباده ⬅️ آوادیجه
🔹۸۴- ساوه ⬅️ ساوگان
🔹۸۵- ماهشهر ⬅️ معچول
🔹۸۶- جغتای ⬅️ قارزی
🔹۸۷- خوی ⬅️ آراتتا
🔹۸۸- سیرجان ⬅️ سمنگان
🔹۸۹- بجستان ⬅️ بَغستان
🔹۹۰- داراب ⬅️ دارابگرد
🔹۹۱- درگز ⬅️ ابیورد
🔹۹۲- ورامین ⬅️ وارنا
🔹۹۳- مهاباد ⬅️ ساوجبلاغ
🔹۹۴- سقز ⬅️ اسکاکیت
🔹۹۵- چناران ⬅️ رادکان
🔹۹۶- تایباد ⬅️ طیبات
🔹۹۷- گناباد ⬅️ جنابذ
🔹۹۸- گنبدکاووس ⬅️ جرجان
🔹۹۹- رفسنجان ⬅️ اناس
🔹۱۰۰- شاهرود ⬅️ حنچره
🔹۱۰۱- مرودشت ⬅️ استخر
🔹۱۰۲- جهرم ⬅️ گاهرم
🔹۱۰۳-تربت حیدریه⬅️ زاوه
🔹۱۰۴- مریوان ⬅️ میرانشاه
🔹۱۰۵- میاندوآب ⬅️ قوشاچای
🔹۱۰۶- مرند ⬅️ مارات
🔹۱۰۷- بم ⬅️ کجاران
🔹۱۰۸- دورود ⬅️ بین النهرین
🔹۱۰۹- فسا ⬅️ پسه
🔹۱۱۰- برازجان ⬅️ تااوکه
🔹۱۱۱- بانه ⬅️ به روژه
🔹۱۱۲- چابهار ⬅️ تیس
🔹۱۱۳-مسجدسلیمان⬅️ پارسوماش
🔹۱۱۴- تربت جام ⬅️ بوزجان
🔹۱۱۵- ابهر ⬅️ اوهر
🔹۱۱۶- کازرون ⬅️ گازران
🔹۱۱۷- دوگنبدان ⬅️ گنبدملغان
🔹۱۱۸- اسلام آبادغرب⬅️ شاباد
🔹۱۱۹- پارس آباد ⬅️ پارساآباد
🔹۱۲۰- الیگودرز ⬅️ آل گودرز
🔹۱۲۱- کوهدشت ⬅️ کوزشت
🔹۱۲۲- میبد ⬅️ میبدار
🔹۱۲۳- شیروان ⬅️ انوشیروان
🔹۱۲۴- بناب ⬅️ بین ائو
🔹۱۲۵- شوش ⬅️ سوزیانا
🔹۱۲۶- قروه ⬅️ اسفندآباد
🔹۱۲۷- نکا ⬅️ نیکا- نیکاه
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت73
بنظرم کوکو از هرچیزی بهتر بود هم سریع بود و هم آسون.همونجوری تو فکر بودم که احسان اومد تو.
احسان-خب!حالا چیکار کنیم؟!
من-امممم.خب به نظرم بهتره شما سیب زمینی هارو پوست بکنین منم بقیه وسایلو حاضر کنم.
سرشو تکون داد ونشست پشت میز جای سبدو وسیب زمینی هارو پرسیدم که بهم گفت با چاقو گذاشتم جلوش
من-پس فعلا پوست بکنین.
چند تا تخم مرغ برداشتمو ریختم توی یک کاسه بزرگ ادویه هم ریختم و حسابی هم زدم فقط مونده بود رنده کردن سیب زمینیا
من-آقا احسان رنده کجاست؟!
همونطور که سخت مشغول پوست کندن بود توی همون حالت گفت
احسان-توی طبقه کنار ظرف شور یک رنده اس.
همون طبقه رو باز کردم و رنده رو برداشتم.ماشالا رنده از تمیزی برق میزد.من موندم چطوری دفعه اول که اومدم انقدر خونه بازاره شام بود.رنده رو بردم و کنار احسان روی صندلی نشستم.یه سیب زمینی برداشتم تا رنده کنم که چشمام تا ته گرد شد.فکر کنم کله خود سیب زمینی رو هم با پوستش کنده بود.دقیقا سیب زمینی نصف شده بود.با همون چشمایی که در حده تو تا پرتقال شده بود گفتم
من-آقا احسااان؟!!!
قیافشو مچاله کرد و گفت
احسان-آخه یجوری بود!
چشمام گرد تر شد
من-چی یجوری بود؟!
احسان-سیب زمینیه.
با این حرفش زدم زیر خنده.اخه مگه میشه سیب زمینی یه شکلی باشه.با همون خنده سریع اون سیب زمینیای نصفه رو رنده کردم و ریختم تو کاسه ای که بقیه مخلفات بود.میخواستم هم بزنم که احسان کنارم زد.
احسان-برو اونور که این کاره خودمه
با خنده و کنایه گفتم
من-مطمئنین اینم مثل سیب زمینی ها یه جوری نیست؟!
تک خنده ای کرد و حرفی نزد و مشغول شد.انقدر محکم هم میزد که یک تیکه تخم مرغ پرید تو صورتم
من-اَیییییی.آقااااا احسان
سوالی نگام کرد که متوجه صورتم شد
احسان-اِ..متوجه نشدم.
دستامالو داد بهم که صورتم پاک کردم.
من-بدین به من.بدین خودم درستش میکنم
با خجالت رفت کنار که موادو با هم مخلوط کردم و گذاشتم بپزه.تا اون موقع هم با احسان خونرو برق انداختم. و بعد شام خوردین.ساعت هنوز ۱۲ بود.
من-آقا احسان شما دیگه نمیرین؟!
همونطور که نگاهی گذرا به ساعت مینداخت گفت
احسان-نه دیگه.امشب گفتم بیام پیشتون
از اینکه اسممونو جمع بست لبخند گشااادی اومد روی لبم.سریع جمعش کردم..با اینکه اصلا دوست نداشتم این حرفو بزنم ولی با تعارف گفتم
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت74
من-خب پس شما که اومدین من برم خونه دیگه.
یک تای ابروشو انداخت بالا
احسان-این موقع شب؟!
اَه.چی میشد مگه میگفت نرو.با انزجار گفتم
من-آره دیگه.زنگ میزنم به تاکسی های مخصوص اونا امنَن.
سرشو آروم تکون داد و گفت
احسان-امشب بخواب نمیخواد بری.
عمرا اگه دیگه اصرار میکردم مگه خرم.
من-باشه
احسان که از این همه حرف گوش کنی من تعجب کرده بود سرشو اورد بالا و نگام کرد.که وقتی دید مثل خر ذوق کردم.تک خنده ای کرد.معلومه که دیوونه تر از من پیدا نمیشه.همونطور که بلند میشد گفت
احسان-خیله خب.من دیگه میرم بخوابم.
زِکی.این اگه میخواد بگیره بخوابه پس چرا بمونم.اگه اینجام میخوام بخوابم که پس میرم خونه میخوام دیگه
من-نمیشه نخوابین؟!
نیش خندی زد و توی همون حالت که ابروهاشو انداخت بالا گفت
احسان-براچی اون وقت؟!
سرپو انداختم پایین و به انگشتای دستم نگاه کردم و گفتم
من-آخه من الان خوابم نمیبره.شما هم اگه برین بخوابین من تنها میشم.تلویزیونم که هیچی نداره.گوشیمم که نتم تموم شده.اینجوری دیوونه میشم اخه
سعی کردم جملاتمو مظلوم به زبون بیارم.که انگار قبول کرد.اومد سمت مبل و دوباره روش نشست.
احسان-باشه.
همونطور که تکیه میداد ادامه داد
احسان-خب چیکار کنیم؟!
یکم فکر کردمو گفتم
من-حرف بزنیم.
یه تای ابروشو انداخت بالا
احسان-خیله خب...حرف میزنیم.پس بزار من شروع کنم
http://eitaa.com/cognizable_wan