❤️💫❤️
#همسرانه
🔴 # *آقایان_بدانند*!
💠 آقایان محترم این نکته را فراموش نکنید هیچ وقت نگید من دارم کار میکنم و خانمم داره اینو میبینه و باید بفهمه این یعنی دوست داشتنش!
💠 خانم شما به شنیدن واژههای دوست داشتن و #ابراز علاقه و محبت کلامی نیز نیاز دارد و این مساله همچون نیاز به آب خوردن نیازی همیشگی است.
❤️💫❤️
🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت75
من-باشه...شروع کنین.
احسان-چه خبر؟!
با خنده نگاش کردم.
من-اینجوری میخواستین صحبت کنین؟!
نیشخندی زدو گفت
احسان-بالاخره باید یجوری بحثو باز کنم دیگه.
پسره ی دیوونه.آروم خندیدم.
من-بیخبرم...بیکار صبح تا شب
احسان-صبح تا شب که شرکتی
شونه ای بالا انداختم
من-منظورم زمانیه که تو خونم.
احسان-میتونی هر وقت بیکار شدی بیای اینجا.منو حنا خوشحال میشیم.
ابروهامو انداختم بالا.
من-جدا؟!
احسان-مطمئن باش
لبخندی بهش زدم.قیافش در عین حال که بانمک بود شبیه جنتلمنا بود.با اینکه شوخی میکرد ولی مغرور بود.در عین حال همه چی بود.نمیتونستم بگم یک اخلاق مخصوص داره...
احسان-چیزی شده؟!
من-نه..چطورمگه؟!
احسان-تو فکر بودی.
من-نه چیزی نشده...آقا احسان؟!
احسان-بله؟!!
یکم سکوت کردم.
من-چرا برای حنا پرستار نمگیرین؟؟
چند ثانیه سکوت کرد که سریع ادامه دادم
من-ببخشید میپرسم اخه دوست دارم بدونم..یا فکر نکنین از اینکه میام اینجا خسته میشم.اتفاقا اینجارو خیلی بیشتر دوست دارم.ولی در کل برای خودش میگم اینکه یک پرستار کنارش باشه بهتر نیست تا اینکه تا ۹شب تنها باشه؟!
احسان-حنا با پرستار زیاد راحت نیست.تاحالا چندین بار اینکارو کردم.پرستارای جوون که هی دعواش میکنن.پرستار های مسن هم چون سنشون بالاس حنا نمیتونه باهاشون هم کلام بشه..این دفعه هم اتفاقی شد که گفتم تو بیای پیشش چون کسی بود وگرنه نمیگفتم
خاک تو سرم.بهش برخورد.بابا من که گفتم اینجارو خیلی دوست دارم.
من-آقا احسان بخدا من منظورم این نبود چرا گفتین من بیام.منظورم اینکه..
احسان-میدونم هستی نیاز نیست توضیح بدی.
من-بله میفهمم.ولی یه لحظه بزارین من بگم.منظورم این بود که..
احسان-گفتم متوجهم هستی.
لجم گرفته بود.چرا نمیزاشت من حرفمو بزنم..با حرص نفسمو فوت کردم بیرون و به پشتی مبل تکیه دادم..
من-چرا نمیزارین حرف بزنم؟!
ابروشو انداخت بالا
احسان-چون میدونم چی میخوای بگی؟!
دست به سینه نشستم
من-خب چی میخواستم بگم؟!
اونم مثل من دست به سینه نشست
احسان-میخوای بگی که دوست داری اینجا باشی ولی درکل داری برای این میگی که صبح تا شب تنهاس و گناه داره.
دهنم باز موند.خدایی میخواستم دقیقا همینو بگم.لبخند کجی زد.
احسان-دیدی درست گفتم؟!
منم مثل اون لبخندی زدم.
من-دقیقا
http://eitaa.com/cognizable_wan
💯 از "قدرت کلام" غافل نباشید
🔺بسیاری از مردم به هنگام گفتگو،
کلماتی مخرب را ادا میکنند،مثل:
مریضم، ورشکست شدم، جانم به لبم رسید، بد شانسم و....
✔️به یاد داشته باشید،از سخنان تو، بر تو حکم خواهد شد.
کلامتان بی اثر باز نخواهد گشت، و آنچه را بر زبان رانده اید بجاخواهد آورد.
پس کلامتان را عوض کنید،تا جهان شما دگرگون شود.
JOiN👇
💖http://eitaa.com/cognizable_wan
🔥🔥ثواب کارهای نیک مان را از بین نبریم🔥🔥
در کتاب « عاقبت آزار والدین » به نقل از حکیم ملاعلی کازرونی آمده است : « شبی در عالم رؤیا، بستان وسیعی که چشم آخرش را نمی دید مشاهده کردم. در وسط آن بستان قصر باشکوه و بزرگی دیدم. در حیرت بودم که قصر از آنِ کیست؟ یکی از درباریان گفت: متعلق به حبیب نجار شیرازی است. من او را شناختم و به حال او غبطه می خوردم. ناگهان صاعقه اي از آسمان بر آن افتاد و یک مرتبه تمام قصر و بستان آتش گرفت و از بین رفت. از خواب پریدم و صبح به نزد حبیب نجار شیرازی رفتم و از او سؤال کردم؛ دیشب چه کار زشتی از تو سر زد؟ اول پاسخم را نداد. بعد با اصرارِ من گفت: از شما چه پنهان، ديشب با مادرم بگو مگو کردم و بعد او را زدم. »
http://eitaa.com/cognizable_wan
گفت جرات یا حقیقت
گفتم جرات
گفت کلید قلبتو بده
کلید قلبمو دادم بهش
رفت تو قلبم
چند روزی موند
دید نه کسی میاد نه میره
خودش تنهاست
خیلی شیک و مجلسی
دروباز کرد
رفت مسافرخونه
ولی یادش رفت کلیدو برگردونه بهم
#عاشقانه
http://eitaa.com/cognizable_wan
✨🔶✨🔶✨🔶✨🔶✨
✨
⭕️ #پرهیز_از_تهمت_زدن
💠در این مطلب روایاتی را در باب نکوهش تهمت زدن میخوانید:
🔷یکی از #گناهان_کبیره ای که مربوط به حقّ النّاس می شود #تهمت است. تهمت آن است که درباره برادر مسلمان چیزی گفته شود که در او وجود ندارد.[۱] مثلًا گفته شود فلانی دزد، خائن، چشم چران است در حالیکه او چنین نیست. قرآن می فرماید: «مَنْ یکسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً»[۲] هرکسی خطا یا گناهی مرتکب شود سپس آنرا به گردن بی گناهی بیفکند بار #بهتان و #گناه_آشکاری را به دوش گرفته است.
🔷امام صادق(ع) میفرمایند: الْبُهْتانُ عَلَی الْبَری ءِ اثْقَلُ مِنْ جبالٍ راسیاتٍ.[۳] بهتان و #تهمت زدن به بی گناه از کوههای بزرگ سنگین تر است. رسول اکرم(ص) میفرمایند: کسی که به مرد یا زن با ایمان #تهمت بزند و درباره او چیزی بگوید که در او نیست. خداوند روز قیامت او را بر تلّی از آتش قرار می دهد تا از مسؤلیت آنچه گفته است برآید.
🔷س- تهمت زدن به مرده چه حکمی دارد؟
ج- تهمت زدن به هرکسی حرام است و نسبت به مرده و هرکسی که نمی تواند از خود دفاع کند گناهش بیشتر است.[۴]
پی نوشت ها:
[۱] اصول کافى، ج۶۲/۴ ..
[۲] نساء، ۱۱۲
[۳] اصول کافى،ج۶۲/۴ ..
[۴] استفتائات آیةاللَّه مکارم، ص ۵۲۳/ س ۱۷۱۹ ..
http://eitaa.com/cognizable_wan
دیشب شوهر عمم یک معما فوروارد کرد گروه خانوادگی جوابش رونمیدونستم،
گفتم تو اول بگو این خانمی که ازش فوروارد کردی کیه؟!
صبح بیدار شدم، دیدم عمم داره ازش طلاق میگیره😁
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
رسیدم خونه مامانم گفت باز چی مصرف کردی؟
گفتم ببین، بهونه میخوای بگیری بحثش جداست، ولی من نه دیر اومدم، نه لباسم بو میده
نه چشام قرمزه، پاک پاکم
گفت حرفت درست، ولی موتور رو وسط هال پارک نمیکنن😐😂
🤣🤣🤣
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
😂😂😂
اگه کسی بهت بدی کرد قلبشو نشکون
چون یه قلب بیشتر نداره طفلکی گناه
داره،
بزن دندوناشو بشکون که لامصب
32تا دندون داره .😂😂😂
🤣🤣🤣
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
😂😂😂
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#گذرے_بر_سیره_شهید
✍بخشندگی و سخاوت شهید
محمد حسین در دوران نوجوانی و جوانی خود در پایگاه مسجد فعالیت میکرد ، در یکی از شب های سرد زمستانی وقتی که با هم به خانه برمیگشتیم، پیرمرد دستفروشی در کنار خیابان بساط پهن کرده بود و دستکش و کلاه و لباس زمستانی میفروخت
محمد حسین با دیدن این صحنه به سمت پیرمرد رفت و تمام وسایل او را خرید تا آن پیرمرد مجبور نباشد در آن سرما در کنار خیابان تا آن موقع شب دستفروشی کند ،بعد از اینکار خوشحالی خاصی در چهره اش پیدا بود بعد فهمیدم که شهید وسایلی که خریده بود را به مستمندان و نیازمندان داده بود
#شهیدی_که_بازبان_روزه_به_شهادت_رسید
راوے : #دوست_شهید
#شهید_محمد_حسین_عطری
http://eitaa.com/cognizable_wan
شهیدی که امام حسین علیه السلام را در آغوش گرفت
داماد شهید محمد زمان ولی پور تعریف می کند: فرمانده سپاه بابل به من خبر داد که برادر همسر شما شهید شدند و این در حالی بود که بیست روز از ازدواج ما می گذشت.
به بیمارستان شهید یحیی نژاد رفتم، رئیس بیمارستان مانع شد. گفت: شما تحمل نداری. وقتی تابوت را باز کردم، دیدم که شهید دست بر سینه دارد و با حالت تبسم، لبخند می زند. تعجب کردم که دست بر سینه، چرا لبخند می زند؟
شب، شهید بزرگوار را در خواب دیدم که گفت: «می دانی چرا لبخند زدم؟ بخاطر آنکه حضرت سیدالشهدا علیه السلام را دیدم و گفتم: السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام، او را در بغل گرفتم و لبخند زدم.»
شهید محمد زمان ولی پور از اهالی شمال کشور، در خرداد ۶۷ عملیات کربلای ۱۰ در اثر اصابت ترکش به پهلویش به شهادت رسید. منبع جام نیوز 94/8/4
👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از ترس سگها بجای فرار رفته لای دیوار🤣🤣🤣
http://eitaa.com/cognizable_wan