eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.6هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
671 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🍁🍁🍁 من-نه.اتفاقا خیلی دوسش داره.چطور؟! چینی به بینیش انداخت احسان-خب اگه یه مردی عاشق همسرش باشه مطمئنن چشم از اون بر نمیداره.باهاش حرف میزنه یا شیطنت میکنه یا همه کار میکنه که به چشمش بیاد ولی آرشام حواسش به همه جا هست بجز نامزدش.مشخصه که دوسش نداره. با هر کلمه ای که میگفت چشمای من گردتر میشد.این کی وقت کرده بود که آرشامو زیر نظر بگیره؟!توی همون حالت با کمی تردید و دودلی پرسیدم من-شما از کچا میدونید؟!مگه شما عاشق شدید؟! شونه ای بالا انداخت و به پیست رقص خیره شد.همین شونه بالا انداختنش باعث شد استرس بیفته به جونم.یعنی واقعا احسان عاشق کسی بود؟!با اینکه دوست نداشتم آدم پیله ای دیده بشم ولی نتونستم جلوی زبونمو بگیرم سرمو کمی به سمت چپ مایل کردم و گفتم من-خب ای شونه بالا انداختن یعنی چی؟!یعنی اینکه شما کسیو دوست دارید؟! با این حرفم سرشو برگردوند و همه اجزای صورتمو از زیر نظر گذروند.لبخند خیلی محوی روی لبش بود که چهرشو خبیث نشون میداد و باعث میشد من بیشتر استرس بگیرم.حالا این استرس برای چی بود خودمم نمیدونم.منتظر نگاش کردم و آب دهنمو قورت دادم که لب باز کرد. احسان-هستی رقص بلدی؟! کلا بادم خالی شد.منو بگو چقدر هول و ولا داشتم بعد این چجوری بحث و عوض میکرد چپ چپ نگاش کردم و گفتم من-بله بلدم.ولی عادت ندارم برقصم.برای چی؟! احسان-آخه دیدم از اون موقع به اونا نگاه میکردی گفتم شاید بلد نیستی. نمیدونم چرا ولی میخواستم بهش بفهمونم که بلدم و حسرتشو هم نمیخورم نیم نگاهی به پیست رقص انداختمو گفتم من-نخیر.اتفاقا خیلی هم بلدم فقط عادت ندارم توی جمع مردای غریبه برقصم. اون که این حالت منو دید لبخند کجی نشست روی لبش که یهو صدای جیغ و دست و سوت بلند شد.سریع سرمو چرخوندم که دیدم سپیده و آرشام دارن میرن وسط پیست.لباس عروس سپیده لباس راسته و بلندی بود از پشت روی زمین کشیده میشد.یجورایی یقه دلبری بود و یه هاش از روی شونه اش میخورد.توری هم که به تاج گل روی سرش وصل شده بود روی شمین کشیده میشد.واقعا که لباس محشری بود.به صورتش نگاه کردم لبخندی روی لبش بود و به آرشام نگاه میکرد نگام کشیده شد سمت آرشام.اون برعکس بود نه لبخند میزد نه اخم میکرد.کاملا بی روح یک دستشو توی دست سپیده گرفت و یک دستشو هم گذاشت پشت کمرش و شروع به رقص کردن.خاله با ذوق پیست و برای اون دونفر خالی کرده بود..انقدر محو تماشاشون بودم که نفهمیدم کی آهنگ تموم شد http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁 تیکه پرتقالی توی دهنم گذاشتم و در همون حال گفتم من-ولی من اصلا با این حرفتون موافق نیستم!! یک تای ابروشو انداخت بالا احسان-اون وقت چرا؟! شونه ای بالا انداختم و گفتم من-خب مشخصه.به نظر من اصلا اینجور عشقی ممکن نیستش.یعنی اگه ادم بخواد به امید عشق بعد ازدواج.ازدواج بکنه مطمئنا آخرش پشیمون میشه. احسان-اون دیگه بستگی به آدمش داره اگه دختر یا پسری بعد ازدواج چشم و گوشش بجنبه و حواسش جای دیگه باشه.آره.ممکنه کارشون به طلاق بکشه. ابرو هامو پایین کشیدم ولبخند گنگی زدم.دستامو از روی میز برداشتم و زدم زیر چونم و آروم گفتم من-الان منظور شما اینکه همه میتونن ازدواج کنن بعد عاشق همسرشون بشن؟! سرشو تکون داد که ادامه دادم من-خب من همچین چیزی رو قبول ندارم آخه مگه میشه یه آدم بدون ذره ای احساس وارد زندگی متاهلی بشه بعد عاشق طرف بشه؟! لبخندی روی لبش نشست.نیم نگاهی به ارشام و سپیده که روی صندلی هاشون نشسته بودن و مشغول روبوسی با بقیه بودن کرد و گفت احسان-من نمیگم همه.ولی چیز غیر ممکنی نیست.تو داری اینجوری میگی که یعنی همه باید قبل ازدواجشون یه مدت باهم دوست باشن.خب اینجوری که هیچی رو هیچی بند نمیشه.پس تکلیف ادمای مذهبی چی میشه؟!اونا رابطه با نامحرمو قبول نمیکنن.پس یعنی ازدواج همه اونا آخرش طلاقه؟! چند ثانیه نگاش کردم تا بتونم جوابمو توی ذهنم اماده کنم من-نه آقا احسان.من میگم بالاخره باید یه اشنایی باشه بینشون. اونم به پشتی صندلیش تکیه داد و گفت احسان-هرکی یه نظری داره دیگه. بعدشم نگاشو ازم گرفت و دوخت به اطراف....ساعت نزدیک ۱۲ بود که شام دادن.بعد اینکه حسابی از عذای شکمم در اومدم.که نوبت به عروس کشون بود.قسمتی که من عاشقش بودم.با احسان توی ماشین نشسته بودیم تا عروس و داماد هم بیان که راه بیفتیم.داشتم توی گوشیم میچرخیدم که صدای احسان و شنیدم احسان-عروسی بود نمیخواستی یه عکسی از خودت بگیری؟! سرمو بلند کردم و سوالی نگاش کردم که گفت احسان-خب معمولا دخترا توی عروسی ۴۰۰ مدل عکس از خودشون میگیرن.گفتم اگه میخوای بده ازت عکس بگیرم. با حرفش لبخندی روی لبم نشست.گوشیمو دادم دستش و تیکه دادم به در تا ازم عکس بگیره. احسان-۱،۲،۳ گوشی رو داد دستم تا عکسمو ببینم.با دیدنش لبخندم بزرگ تر شد.خیلی قشنگ شده بود.مخصوصا که از توی پنجره پشت سرم عروس و داماد هم که داشتن میرفتن توی ماشین افتاده بودن.میخواستم حرفی بزنم ولی میترسیدم احسان بد برداشت کنه.توی یک تصمیم آنی گوشیمو آوردم بالا و گفتم http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁 من-آقا احسان اینجارو نگاه کنین یه عکس بگیرم. از توی دوربین دیدم که احسان تیکه داد به پشتی صندلیش و لبخندی به دوربین زد.دستم میلرزید سریع زدم روی دکمه.چند ثانیه به دوربین خیره بودیم تا عکس گرفته بشه.که احسان سرشو انداخت پایین و ریز خندید.همونطور که دستم بالا بود برگشتم سمتشو با تعجب نگاش کردم که سرشو بلند کرد و در حالی که با شست گوشه دماغشو میخاروند گفت احسان-هستی فکر کنم گوشیت رو فیلمه.یک ساعت زل زدیم بهش. سریع دستمو پایین آوردمو و فیلمو قطع کردم و لبخند ضایعی زدم من-اِ.راست میگین مثل اینکه روی فیلم بوده. دوباره گوشیو گرفتم بالا که این سری احسان نزدیکم شد و دستشو پشت گردنم انداخت.به زور آب دهنمو قورت دادم و لبخندی زدم و عکسو گرفتم که صدای بوق ماشینا بلند شد و همشون راه افتادن.ماهم پشت سرشون.با ذوق پنجره رو پایین دادم و سرمو از ماشین بیرون بردم و شروع کردم سوت زدن..احسانم از لای ماشینا لایی میکشید.کلا جوگیر بازاری راه انداخته بودیم کلمو دوباره برگردوندم تو ماشین.با اینکه لایی میکشید و گاز میداد ولی اینجوری نبود که دودستی بچسبه به فرمون.راحت تکیه داده بود و یک دستشو روی فرمون گذاشته بود.با خنده گفتم من-آقا احسان میشه تندتر برین برسیم به ماشین عروس؟! لبخند دندون نمایی زد احسان-هستی خل شدی؟! منم مثل اون نیشمو باز کردم و گفتم من-خیلی خوشحالم.تولد بهترین دوستمه دیگه. اومدم برم روی پنجره بشینم که چیزی یادم اومد دوباره برگشتم تو ماشین من-شما دستمالی چیزی ندارید؟! نیم نگاهی بهم انداخت و خم شد سمت داشبورت اش.دستمال قرمز رنگی در آورد و داد دستم.دوباره رفتم و روی پنجره نشستم.همه همین شکلی بودن.دستمالو تکون دادم که ماشین با سرعت رفت و کنار ماشین عروس قرار گرفت.آرشام اول نگاهی کوتاهی انداخت ولی دوباره سرشو برگردوند با دیدنم اول چشاش گرد شد بعد اروم و مردونه خندید.اشاره کردم که شیشه اشو بده پایین اونم همین کارو کرد.احسانم براشون بوق میزد و همین باعث شادی جو شده بود صدا هامون به زور به همدیگه میرسید.باید داد میزدی.صدای داد ارشام بلند شد ارشام-هستی میدونستی تو یه دیوونه ای؟! دست راستمو کنار پیشونیم گداشتم و در همون حال گفتم من-چاکر شاه داماد..فقط حواست باشه نزدنت یه وقت!! دوباره صدای خنده اش بلند شد به سپیده نگاه کردم.به زور میدیدمش.ولی مشخص بود با لبخند به روبه رو خیره شده بود.کلا شیطنتی توش نبود.عاری از هرگونه.آرشام گاز داد و جلوی ماشینمون قرار گرفت.احسانم دیگه سعی نکرد بهش برسه و همونطور با سرعت پشت سرش میروند و گاهی بوق میزد.منم که انقدر جیع کشیدم و سوت زدم که گلوم میسوخت.این کارا تا زمان رسیدن به خونشون ادامه داشت.ولی ما دیگه اونجا واینستادیم چون جمع خانوادگی بود و بساط خدافظی و اشک و... http://eitaa.com/cognizable_wan
👇👇👇👇 با توجه به اصرار اعضای کانال از این ببعد پارت رمان را بیشتر میکنیم تا دوستان لذت بیشتری ببرند.🌹🌹🌹
♻️ 🔹بسياری از وقتها،ناخنهايمان مارا از وجود بيماری با خبر ميکنند. ✅امّا ناخن ها گفتنی های ديگری هم دارندکه لازم است به آنها اشاره کنيم: 🔹رشد ناخن ها: 🔸ناخن ها تا پايان عمر رشد ميکنند. 🔸ناخن ها تقريبا هر ده روز،يک ميلی متر رشد مي کنند. در سن 13 تا 19 سالگی ناخن ها سريع تر رشد ميکنند. 🔹علت کندی رشد ناخن ها چيست؟ 🔸علت شکنندگی يا رشد ناخن ها، بيشتر اشکالات و تغذيه و کمبود ويتامين ها و املاح است. کمبود و هم در مشکلات ناخن مؤثرند. 🔸بنا بر اين مصرف را افزايش دهيد ✅رنگ ناخن ها و تشخيص نوع مريضی؛ 🔹ناخن های رنگ پريده: 🔸گاهی وقتها،ناخن های بسيار رنگ پريده(کم رنگ )نشانه ای از بيماريهای کم خونی،نارسايی قلب،بيماريهای کبدی و سوء تغذيه هستند. 🔹ناخن های قاشقی شکل: 🔸در اين حالت،ناخن های نرم،فرو رفته و قاشقی شکل مي شوند. اين مشکل،کمبود آهن شديد را نشان ميدهد. 🔹ناخن های آبی رنگ يا کبود: 🔸ناخن به رنگ مايل به آبی،ميگويد که بدن اکسيژن کافی دريافت نمی کند. شايد هم در ريه عفونت وجود دارد. 🔹ناخن های زرد رنگ: 🔸زرد بودن ناخن ها،عفونت های قارچی را نشان می دهد. 🔹ناخن های ترک خورده و يا دو نيم شده: 🔸ناخن های خشک و شکننده که دو نيم می شوند، بيماری تيروئيد را نشان می دهند. 🔹ناخن های سفيد رنگ: 🔸اگر اغلب قسمتهای ناخن ،سفيد رنگ باشد، مشکلات کبدی را نشان می دهد. 🔹هلال ناخن ها: 🔸اگر به ناخن هايتان توّجه کنيد، می بينيد که بعضی از روزها ناخن هايتان هلال دارد و بعضی از روزها، هلال آنها محو می شود. هلال ناخن هم پيامهای جالبی برای ما دارد. 🔸اگر تمام ناخن ها هلال داشته باشد،شما از نظرجسمی،سالم هستيد. 🔸اگر هلال ناخن محو شود ،نشان می دهد که زياد از انگشتانتان کار ميکشيد و خسته ايد. 🟢رنگ طبيعی ناخن است . 🔸تمام ناخن بايد يک رنگ باشد . http://eitaa.com/cognizable_wan
مشخصات توالت های جهنم🚽 ۱) برق نداره😒 ۲) فقط آب جوش داره😫 ۳) دمپایی هاش همیشه خیسه😖 ۴) دراش از تو دستگیره نداره😲 ۵) فاصله سنگ تا در زیاده نمیشه با دست درو نگه داشت😪 ۶) سنگش از اون سنگای قدیمیه سوراخ وسطه هفتیه😣 ۷) پرِ سوسک پروازیه😱 ۸) از سقفش آب چکه میکنه🙄 ۹) یه دربون هم وایساده هی با پاش میزنه به در میگه زود باش😠 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔹مراحل خریدکردن خانوما💁🏻♀️ ۱) چیزی لازم ندارم فقط نگاه کنم🙄 (شوهرش را به درون پاساژ می کشد🙃) ۲) حالا پوشیدنش که ضرر نداره😀 (شوهرش را به درون بوتیک هل میدهد🤗) ۳) انگار برای من ساختنش😮😌 (شوهرش هاج و واج می ماند😳) ۴) حالا یه بار که صدبار نمیشه☺️😉 (شوهرش درمانده می شود😞) ۵) آقا اینو حساب کنید😍😂 (شوهرش زیر لب هفت جد خود را به لعنت و نفرین می کشد😐) http://eitaa.com/cognizable_wan
العبد..... اگر شما خودتان را اصلاح کردید و موانعی که بین خودتان و بین خدا و انبیا و اولیا هست از بین بردید ، خداوند بین شما و خلق را اصلاح می کند ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ http://eitaa.com/cognizable_wan
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ http://eitaa.com/cognizable_wan
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست از تو تا ما سخن عشق همان است كه رفت كه در این وصف زبان دگری گویا نیست محمد علی بهمنی🍃🍃 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
"راضی باش" به هر چی اتفاق افتاد که اگه خوب بود زندگیتو "قشنگ" کرد و اگه بد بود تو رو "ساخت" ... "مدیون باش" به همه آدمای زندگیت که خوباش بهترین "حسارو" بهت میدن و بداش بهترین "درسا رو" "ممنون باش" از اونی که بهت یاد داد زندگی همیشه همونجوری که میخوای "پیش نمیره" زندگی همینقدر ساده اس ... 🌸🌸🌸🌸 http://eitaa.com/cognizable_wan
دیگر حوصله ای برای غصه خوردن و بغض کردن و درد کشیدن ندارم وقتی ببینم کسی یا چیزی عذابم میدهد نمی سوزم یا می سازمش یا کاملا رهایش میکنم ... اسمش منطقی شدن نیست ! آدم از یه جایی به بعد خسته میشود... همین! 🌸🌸🌸🌸 http://eitaa.com/cognizable_wan