ﻓﻮﺍﻳﺪ #ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻗﺎﯾﺎﻥ
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ #ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : ﺧﻮﺍﺑﻴﺪﻥ ﺗﺎ ﻟﻨﮓ ﻇﻬﺮ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ #ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪﻥ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ
ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺍﺧﻼﻗﻰ: ﺳﺤﺮ ﺧﻴﺰ ﺷﺪﻥ😀
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ: ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺳﻔﺮ ﺑﻰ ﺍﺟﺎﺯﻩ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ: ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺣﻴﺎﻁ ﺑﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ
ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺍﺧﻼﻗﻰ: ﺑﺎ ﺍﺩﺏ ﺷﺪ😉
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ: ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻏﺬﺍﻫﺎ ﺑﻰ ﻣﻨﺖ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ: ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻏﺬﺍ ﻫﺎﻯ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﺖ
ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺍﺧﻼﻗﻰ: ﻣﺘﻮﺍﺿﻊ ﺷﺪﻥ😄
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ: ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﻰ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ: ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺭ ﺷﺮﺍﻳﻂ ﺳﺨﺖ
ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺍﺧﻼﻗﻰ: ﻭﺭﺯﻳﺪﻩ ﺷﺪﻥ😜
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ: ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﮐﻦ ﺗﻔﺮﻳﺤﻰ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ: ﺳﺮ ﺯﺩﻥ ﺑﻪ ﻓﺎﻣﻴﻞ ﺧﺎﻧﻮﻡ
ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺍﺧﻼﻗﻰ: ﺻﻠﻪ ﺭﺣﻢ😋
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ: ﺁﻣﻮﺯﺵ ﮔﻴﺘﺎﺭ ﻭ ﺳﻨﺘﻮﺭ ﻭ ﻏﻴﺮﻩ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ: ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭﻯ ﻭ ﺷﺴﺘﻦ ﻇﺮﻑ
ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺍﺧﻼﻗﻰ: ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻫﺎﻯ ﮐﺎﺭﺑﺮﺩﻱ ﻭ ﻣﻔﻴﺪ😂
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ: ﮔﺮﻓﺘﻦ ﭘﻮﻝ ﺗﻮ ﺟﻴﺒﻰ ﺍﺯ ﺑﺎﺑﺎ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ: ﺩﺍﺩﻥ ﮐﻞ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﻡ
ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺍﺧﻼﻗﻰ: ﺑﺎ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﺷﺪﻥ😜
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ: ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻥ ﺩﺭ ﺻﻒ ﺳﻴﻨﻤﺎ ﻭ ﺍﺳﺘﺨﺮ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ: ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻥ ﺩﺭ ﺻﻒ ﺷﻴﺮ ﻭ ﻧﺎﻥ
ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺍﺧﻼﻗﻰ: ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﮔﻰ😉
ﻧﺘﯿﺠﻪ ﮐﻠﯽ: ﺯن ها فرشته اند😍?
👇👇👇👇
@cognizable_wan
#امانت_خدا💞
خانه ات که #اجاره ای باشد
دائم به #کودکت می گویی:
میخ نکوب!❌
روی دیوارها نقاشی #نکش!❌
و مراقب #خانه باش!✅
اما این همه #مراقبت برای چیست ؟!
چون خانه مال تو نیست؛
مال صاحبخانه ست ...
چون این خانه دست تو #امانت است
خانه دلت چطور ؟
خانه دل
تمامش مال #خداست؛
در #خانه ی خدا
نقش آزار کشیدن
و میخ کینه و نامهربانی کوبیدن
مــمنوع ...❌
✅ قلب آدمی خونه دله ؛ خونه خداست...💖
http://eitaa.com/cognizable_wan
_ علی واقعا بنظرت من خوشگلم؟
- حقیقتو بخای نه😁
مشتی به بازوش زدمو گفتم: اصن خودت زشتی
- شوخی کردم ارزو خانمم...تو از همه واسه من خوشگلتر و شیطون تر و مهربون تر و...
- خو بسه دیگه الان غش میکنم
- خخخ بدو بریم دیگه دیرمون شد
- علی من یچی بگم ناراحت نمیشی؟
- چی جونم؟ اتفاقی افتاده؟حالت بده خدای نکرده؟
- نه علی نگران نشو..میدونی..چیزه..اخه چجوری بگم..
- بگو دیگه جون به لبم کردی
- من بلد نیستم روسریمو لبنانی ببندم😔🙈
از خجالت زود سرمو انداختم پایین...وای آبروم رف...ای خدا کاش نمیگفتم...
لحظه ای گذشت که دستشو زیر چونم حس کردم..سرمو بالا آورد و نگام کرد...
- ای فدات بشم من خانومم...واسه این غصه میخوری...خودم برات میبندم ارزو خانومم
- واقعا علی
-اره تعجب نداره که...
علی روسریمو به خوشگلی بست و گیره ی فیرو زه ایم رو هم زد.....
💕💕http://eitaa.com/cognizable_wan
پیشنهاد عضویت👆👆
ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﻧﺸﺴتم ﺩﺍﺭﻡ ﺷﺎﻡ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ،ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﮕﻪ:ﺑـﺴﻪ ﺑـﺪﺑـﺨﺖ 😡
ﺗـﺮﮐﯿﺪﯼ! ﺍﺯ ﻫـﯿﮑﻞ ﻣﯽ ﺍﻓـﺘﯽ! 😒
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﯿﮕﻪ :
ﻭﻟﺶ ﮐﻦ ﺯﺑـﻮﻥ ﺑـﺴﺘﻪ ﺭﻭ ﺑﺰﺍﺭ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺑـﭽﺮﻩ، ﭼﯿﮑﺎﺭﺵ ﺩﺍﺭﯼ؟ 😓
ﺁخه ﭘﺪﺭ ﻣﻦ😖
ﻣﻦ ﻧﺨﻮﺍﻡ ﺷﻤﺎ ﺍﺯﻡ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﮐﻨﯽ کیو ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺒﯿﻨﻢ 😕😦🙁😂😂😂😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
تربیت بچه ها تو خارج:😁
پسرم اگر کسی اذیتت کرد تو سعی کن با شعور و شخصیت خودت
بهش بفهمونی که کارش اشتباه بوده هرگز با کسی دعوا نکن😍😊☺️
حالا تربیت بچه ها تو ایران:😂
پخمه نباش یه جوری بزن صدای خر بده 😳😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
نگاه زن باردار به خسوف
برخی از مردم نگاه زن باردار به پدیده خسوف یا ماه گرفتگی را مکروه می دانند و بر اين باورند كه لکه های پوستی موسوم به ماه گرفتگی در اثر نگاه كردن زن به ماه و انتقال آن به جنين اتفاق می افتد.
در حالی كه چنین تصوری كاملا خرافی و بی اساس بوده و هيچگونه مبنای شرعی و علمی ندارد.
🌱
🔸👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
طرف تو فرودگاه یه خانوم میبینه
میره پیشش بهش میگه ببخشید
من همسرم رو اینجا گم کردم ، امکانش هست چند دقیقه با شما صحبت کنم !؟
خانومه میگه چرا؟
طرف میگه اخه هروقت با یه خانوم صحبت میکنم مثل جن پیداش میشه 😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
↑¯\_(ツ)_/¯↑
#فراری #قسمت_573
بالش ها را گذاشت.
روسری را از روی موهایش برداشت.
روی تشکنشست که پژمان در را بست و چراغ را خاموش کرد.
پشت سر آیسودا نشست.
کش موهایش را باز کرد و موهایش دورش ریخته شد.
-با موهای باز شبیه ونوسی.
ونوس الهه ی عشق!
پژمان را از زیاد کتاب خواندنش می شد شناخت.
از پشت بغلش کرد.
دلش برای این دختر ریزه میزه بی نهایت تنگ شده بود.
محکم به خودش چسباندش.
صورتش را میان موهایش فرو برد.
نفس عمیقی کشید.
-دلتنگتم آیسودا.
زود که نگذشت...
مرگ بار گذشت...
"می دانی چقدر شام و ناهارمان قضا شد؟
پای این درختهای انار نایستادیم و لبخند بزنیم؟
کوچه را متر نکردیم با قدم هایمان؟
کنار تیرهای چراغ برق شمع روشن نکردیم؟
مرد من...
زیادی بدهکاری حواست هست؟"
لب زد: منم.
چانه را روی شانه ی آیسودا گذاشت.
آیسودا را کشید تا روی پایش بنشیند.
دلتنگی بود که پدرش را درآورد.
عشق این دختر او را تا جهنم هم می کشاند.
آیسودا دستانش را روی دست های پژمان گذاشت.
حس می کرد این همه لمس کردن آب زیر پوستش می اندازد.
تنش جوانه می زند.
-ممکنه بازم بری؟
-نه!
محکم و جدی گفت.
آنقدر که حرف روی حرفش نیاید.
-ممکنه ازم خسته بشی؟
-الان وقتش نیست.
-می ترسم.
کسی که باید می ترسید پولاد بود.
از فردا نشانش می داد.
-نترس!
آیسودا سرش را عقب برد و صورت به صورت زبرش چسباند.
-دوستت دارم.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#فراری #قسمت_574
متفاوت ترین تن صدای عالم بود.
بم و خشن!
ولی آنقدر عاشقانه داشت که آیسودا لبریز شود.
دوباره عاشقش شود.
قربان صدقه اش برود.
تمام ده روزی که گذشته بود را فدای سرش کند.
-منم دوستت دارم.
دستان پژمان دورش محکم شد.
نیامده بود که هم آغوشی کند.
یا به طلب این تن حلقه را پس بدهد.
فقط می خواست کنارش باشد.
میان تنگی تنش نفسش بکشد.
باور کند که این دختر، که زیر تن خودش زن شده بود همین گونه می ماند.
مال خودش!
با میم مالکیتی که حرف اول را می زد.
-امشب رو می خوام راحت بخوابم.
آیسودا لبخند زد.
حرف زدن او هم بود.
دست پژمان را از دورش برداشت.
روی تشک خوابید.
دستش را باز کرد.
-بیا!
در اصل می خواست با این هیکل ریزه میزه درشتی تن پژمان را به آغوش بکشد.
پژمان هم نه نگفت.
بدون اینکه حتی لباس هایش را عوص کند خودش را درون آغوش کوچک آیسودا جا کرد.
صورتش را زیر گلوی آیسودا گذاشت.
-همیشه خوشبویی!
آیسودا لبخند زد.
پیشانیش را بوسید.
بلاخره ده روز عذاب آور برای هر دویشان تمام شد.
فردا قشنگ ترین اتفاق دنیایشان بود.
دستانش را دور پژمان حلقه کرد.
گرمی تنش را که حس کند انگار درون بهشت بود.
اصلا اگر بهشت به این قشنگی باشد!
وگرنه بهشت پژمان چیزی دیگری بود.
-ممنونم.
-بابت چی؟
-بابت اینکه پیش داوری هامو بخشیدی.
-زن های عاشق بهترینن.
زیر گلویش را بوسید که آیسودا قلقلکش شد.
-دیوونه!
پژمان لبخند کمرنگی زد.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁http://eitaa.com/cognizable_wan
تو عروسی بودیم ، گفتم اه اه چقدر اون دختره بد می رقصه ، کوتاهم نمیاد یه بند وسطه!!!😒
یهو خانم کناریم گفت :ببخشید ! اون دختر نیست
پسر منه! !!!
گفتم :وای ببخشید شما مادرشین؟😰
سرخ شد و گفت :خجالت بکش!!! من باباشم!😐
تو روحشون چقد خوب آرایش کرده بودن😑😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
معلم:وقتی بزرگ شدی چه کار میکنی؟
زهرا: ازدواج😍
معلم:نخیر، منظور اینه که میخای چیکاره شی؟؟؟😕
زهرا: عروس😁
معلم: منظور اینه وقتی بزرگ شدی چه کاری انجام میدی؟😐
زهرا: شوهر میکنم😅
معلم: خانم گل وقتی بزرگ شی واسه مامان بابات چی انجام میدی؟😑
زهرا:داماد میارم🙈
معلم: دختررر !!! مامان بابات واسه آینده از تو چی میخان؟😤
زهرا: نوه!!
خب دختره دیگه شوهررر میخااااد
😂😂😂😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
#فراری #قسمت_575
بلاخره به آرامشش رسید.
*
اصلا نمی خواست فکر کند تمام شب گذشته خواب بوده!
پلک هایش را با ترس باز کرد.
صورتش درست مقابل صورت پژمان بود.
مژه های بلندش سایه انداخته بود.
لبخند زیبایی روی لبش نشست.
پس هیچ چیزی خواب نبود.
همه چیز واقعیت بود.
دستش بالا آمد روی پوست دست پژمان خط کشید.
تمام جانش خنک شده بود.
انگار میان دو قطب یخ باشد.
-سلام!
لبخند آیسودا پررنگ تر شد.
-سلام.
پلک چشم پژمان هم باز شد.
مستقیم نگاهش کرد.
-صبحت بخیر.
-صبح تو هم بخیر.
اصلا نمی خواست در جواب دادن خلاقیت به خرج بدهد.
در همین حد کافی بود.
-بیا بغلم ببینم.
-مگه الان کجام؟
-یه سانت فاصله داری.
آیسودا بلند خندید.
پژمان او را به سمت خودش کشید.
-چقدر لاغر شدی.
-دیشبم گفتی.
-از بس تو چشمم اومده.
آیسودا فقط لبخند زد.
پژمان گونه اش را طعم دار بوسید.
-بریم بیرون صبحونه بخوریم؟
-نه، صبحونه های خاله جون رو ول کنیم بریم بیرون؟
-میخوام تنها باشیم.
-تنهاییم دیگه، کسی تو این اتاق مزاحممون نمیشه.
پژمان لبخند زد.
-نکنه میخوای بهم تجاوز کنی؟
لبخند پژمان پررنگ تر شد.
دختره ی دیوانه!
پشت کمر آیسودا را چنگ زد.
-دلم خیلی برات تنگ شده بود.
آیسودا نفس عمیقی کشید.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#فراری #قسمت_576
انگار دوست داشت مدام بشنود.
کم جمله ای نبود.
این دلتنگی گفتن ها به هزار دوستت دارم پر تمتراق می ارزید.
چانه ی نرم آیسودا را بوسید.
موهای سیاه رنگش روی پیشانیش را کاملا پوشانده بود.
دست برد و موهایش را کنارزد.
-این رنگو دوس دارم، هیچ وقت رنگشون نکن.
-چشم.
-تورم دوس دارم.
آیسودا ناخودآگاه گفت: واسه همین ولم کردی و رفتی؟
-رفتم به افکارم سروسامون بدم.
-من زنت بودم.
-حالا هم هستی.
آنقدر آرام و ملایم جواب می داد که دلش می خواست فکش را خورد کند.
-من که نگفتم دیگه زنم نیستی؟
آیسودا پوزخند زد.
-ولی قبولمم نکردی.
-این افکار زنونه ی خودته!
آیسودا چپ چپ نگاهش کرد.
-فکر کردی من به این راحتی ها می بخشم؟
-آره!
آیسودا اول متوجه منظورش نشد.
اما وقتی دست پژمان زیر پیراهنش رفت و آرام کمر و کمی از پایین تنه اش را نوازش کرد خود به خود ساکت شد.
دست هایش آنقدر گرما داشت که خلسه ی عجیبی را به تنش حکمفرما کند.
ولی قرار نبود این فقط یک خلسه ی خشک و خالی باشد.
پژمان داشت ضربان قلبش را بالا می برد.
دست هایش مشغول غواصی بودند.
انگار تازه به آب رسیده باشد.
جوری که نفس آیسودا تند شد.
-ظالم.
پژمان او را بیشتر به خودش پسباند.
-دلم تنگ شده برات.
دست آیسودا یقه ی پژمان را گرفت.
انگار که خودش هم دلش بخواهد.
اگر می خواست اعتراف کند خودش هم این نزدیکی را می خواست.
اینکه تن به تنش بچسباند.
گرمای تنش را میان نفس هایش حل کند.
پژمان از جایش بلند شد.
آیسودا را هم بلند کرد.
دستانش را جلو برد و دکمه های پیراهنش را باز کرد.
سینه ی سفیدش حسابی به چشم می آمد.
لباس زیر سیاه رنگی پوشیده بود که این سفیدی را دو چندان می کرد.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹
#همسرانه
✍خداوند قدرت زیادی به مردها
داده است اما کلید این قدرت
دست زنهاست!
✅«احترام»، «محبت» و
«حفظ اقتدار مرد» سه تا شاه
کلید مهم هستند!
http://eitaa.com/cognizable_wan
#سیاستهای_همسرداری
وقتی همسرت باهات قهرمیکنه ومیگه میرم
به این معنیه که
دستاش رومحکم بگیری و
بلندبهش بگی:
بمون من دوستدارم
نه اینکه شونه هاتو بالابندازی وبگی هرجورراحتی
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#حدیث
#امام_رضا_علیه_السلام
♦️بهترین زنان شما زنی است که #پنج خصلت داشته باشد: گفته شد آن پنج خصلت کدامند؟ پاسخ دادند: امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند:
1⃣سهل گیر باشد و سخت نگیرد
2⃣نرم خو و آرام باشد و تندخو نباشد
3⃣از شوهر خود #اطاعت کند
4⃣هرگاه شوهرش را به خشم آورد چشم بر هم نگذارد تا او را راضی کند
5⃣و هرگاه شوهرش از وی غایب شد مال و آبروی او را حفظ کند
♦️ چنین زنی از #کارگزاران خداوند است و کارگزاران خداوند از رحمت او ناامید نیستند.
📙کافی جلد۵، ص۳۲۴
👈 عضویت در 👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
خانمهای عزيز باور كنيد شما بزرگترين سلاح دنيا رو داريد با حرف زدنتون
❌نگوييد: میخوام اينکار را انجام دهم
✅بگوييد: به نظرت اينکار را بكنم؟
بگوييد: میخواهم نظر تو رو در مورد انجامش بدونم
❌نگوييد: این چیه پوشیدی؟
✅بگوئید آن لباس بیشتر بهت میاد
بگوئید به نظر من آن يكى لباس خیلی خوشگلترت میکنه.
❌نگوييد می آیی دنبالم؟
✅بگوئید: دوست دارم تو راه برگشت با تو باشم میتوانی بیائی؟
❌نگوييد بریم خرید؟
✅بگوئید: دوست دارم خریدم با سلیقه تو باشه
http://eitaa.com/cognizable_wan
هرکسی را بهر کاری ساختند
بحث داغ برنامه ریزی موضوعات آموزشی در مدرسه حیوانات در جریان بود. خرگوش اصرار داشت که دویدن جزء برنامه درسی باشد. پرنده معتقد بود که باید پرواز نیز گنجانده شود. ماهی هم به آموزش شنا معتقد بود و سنجاب اصرار داشت که بالا رفتن از درخت نیز باید در زمره آموزشهای مدرسه قرار بگیرد.
شورای مدرسه با رعایت همه پیشنهادات دفترچه راهنمای تحصیلی مدرسه را تهیه نمود و بعد قرار شد که همه حیوانات درسها را یاد بگیرند.
خرگوش در دویدن نمره بیست گرفت، اما بالا رفتن از درخت برایش دشوار بود، مرتب از پشت به زمین میخورد. دیری نگذشت که در اثر یکی از این سقوطها مغزش آسیب دید و قدرت دویدن را هم از دست داد. حالا به جای نمره بیست، نمره ده میگرفت و در بالا رفتن از درخت هم نمره اش از حد صفر بالاتر نمیرفت.
پرنده در پرواز عالی بود اما نوبت به دویدن روی زمین که میرسید نمره خوبی نمیگرفت، مرتب صفر میگرفت. صعود عمودی از تنه و شاخه و برگ درختها هم برایش سخت بود.
جالب اینجاست که تنها مارماهی بود که میتوانست درسهای مدرسه را تا حدودی انجام دهد و با نمره ضعیف بالا رود. اما مسئولان مدرسه از این خوشحال بودند که همه دانش آموزان همه دروس را میخوانند.
این همان مسئله ما است که می خواهیم همه افراد را با استعدادهاومهارت ها وعلایق مختلف وارد یک مکان آموزشی واحد به نام مدرسه میکنیم،البته که سواد اولیه برای هر انسانی لازم است اما سواد عالیه برای هر انسانی به طور متفاوت تعریف می شود.
🌼🌼🌼
👉 http://eitaa.com/cognizable_wan👈
﷽ ❄️ فرود برای معراج!! ❄️
🌼 سوار بر هلیکوپتر، در آسمان کردستان بودیم. دیدم #شهید #صیاد_شیرازی مدام به ساعتش نگاه می کند. وقتی علت کارش را پرسیدم، گفت: الان موقع نمازه. بعدش هم به خلبان اشاره کرد که همین جا فرود بیا!
🌼 خلبان گفت: این منطقه زیاد امن نیست؛ اگه اجازه بدین تا مقصد صبر کنیم. گفت: اشکالی نداره؛ ما باید همین جا نماز بخونیم! هلیکوپتر نشست.
🌼 صیاد با آب قمقمه ای که داشت، وضو گرفت و به #نماز ایستاد؛ ما هم به او اقتدا کردیم.
📚 قصه عاشقان؛ دعوت به نماز در سیره شهیدان؛ ص ۱۳
http://eitaa.com/cognizable_wan👈
✅چـطوری غلظت خون رو کاهش بدیم؟
☀️روزانه چندتا کیوی بخورید
👈 كيوي مانند قرص آسپرين موجب رقيق شدن خون شده
☀️ و از ايجاد پلاك در خون جلوگيري مي كند!
➖➖➖➖➖➖➖➖
📕 📘http://eitaa.com/cognizable_wan
اصلا ڪی گفته آقا پسر میاد خواستگاری باید ماشین داشته باشه؟🚗🤔
زن و شوهر باس وقتــی میخوان برن هیأت یه ساعت تو ایستــگاه منتــظر اتوبوس بمونن 🚌
دلخوشیش همینه پا به پای هم باشن😇
زمستونا به پای هم یخ بزنن توسرما
هـــی آقا ڪتشو بده به خانوم
هـــی خانوم بگه خودتون سردتون میشــه آقایی😌
زن باس هر سال جهازشو جمع ڪنه از این خونه به اون خونه🏃🏻🚛
آقاشم ڪمڪش ڪنه و روزی صد بار برای خانوم بمیــره و زنده بشه ڪه چه خانوم ماهی داره😍
هی بگه خانومی
شرمنده ی شوما هم هستیــما😅
خانومی ڪه درڪ میڪنه بخاطر وضع مالی واقتصادی آقای خوبش ، باید یه چند سالی صبور باشه🙂
ڪی میگه باید همون سال اول خونه داشــته باشن🙅🏻🤔
آقا پسر باس هرروز واس خانومش یه شاخه گل بخره😇🌹
پول نداشت گل بخره خودش با ڪاغذ و قیچی....🗒✂ برای خانومش درست ڪنه ڪه به خانومش بفهمونه دل قوی و مردونــش چقد خاطر خواهـــشـه😍
وگرنه پول خرج ڪردن و تجمــل رو هــمه بلــدن😕🖐🏻
ڪی گفــته دختر خانوم باید جهاز گرون ببره🤔
آقا پسر باس به مادر خانومش بگه چیز خاصی نیاز نیست بخرید ما خودمون ڪم ڪم میگیریم ...😎💪🏻
اصلا اگه بخواید تجــملی بگیرید من نمـیبرم تو خونم😡
شما همینڪه دختر مثل دسته گلتون رو سپردید به من لطف ڪردید👰😎
ڪی میگه آقای خونه هی باید خانومشو ببره رستوران های گرون گرون🍹🍽🤔
اینڪه خانوم خونه میگرده تو ڪتاب آشپزی 📖دستور یه غذا رو میگیره و با حساسیت خاصی درستش میکنه خیلی عاشقانه تره💑
هرچند آقا با هر لقمه ای باید یه قلپ آب بخوره ڪه بره پایین از گلوش...🍝😆🍶
✨. http://eitaa.com/cognizable_wan
آیا میدانید همه سیاره های منظومه شمسی از غرب به شرق دور محور خود میچرخند اما سیاره ناهید از شرق به غرب میچرخد.
دانستنی🤔
http://eitaa.com/cognizable_wan
#مهربان_باشیم
⛅️ثمرات خوشحال کردن ورنجاندن دیگران⛅️
💠مرحوم حاج ملا آقاجان می گفت:
🎗دل کسی را محزون نکن و نرنجان این حزن او یک واکنش دارد به سراغ تو می آید وتو را مریض می کند
🎗بی حال می کند ،تو را کم توفیق می کند،کم پول می کند،اینها واکنش دارد هیچ هم متوجه نیستیم
🎗رسیدیم به یک نفر به او اعتنا نکردیم، بی جهت خبری به او داده ایم
🎗وبعکس هرچه افراد بتوانند افرادی را از خود خوشحال بکنند روحشان ترقی می کند
🎗نه مثل کسی می گوید ما فلان نماز را خوانده ایم یا مستحبات را انجام داده ایم ولی ترقی نکردیم نه
ترقی می کنی ولی زبانت نمی گذارد
👫http://eitaa.com/cognizable_wan👈
⚛ #درمان_شب_ادراری_کودکان
✴️⇦•امام صادق(ع)
🔘✍یک عدد گردو را به همراه پوست سخت آن روی بخاری قرار داده تا کاملا مغز آن پخته گردد و شب به کودک بخورانید به مدت ده شب «هر شب یک گردو»
➖➖➖➖➖➖➖➖
📕 📘http://eitaa.com/cognizable_wan
دختره به پسره میگه اگه میخوای باهات باشم باید خرجم کنی
الان يك ماهه پسره رفته روستا خر جمع کنه... 🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴🐴
شمام اگه خر اضافه دارین بدین ثواب داره...😢😢😢
نخند خر جم کن...😄😄😄
•°•°•°•°•°•°•°•°
👁👁
👃 @cognizable_wan
👄
دختره تعریف میکرد :
عاشق یک پسـر تلگرامی شدم ،✌️
این هفته بهم گفت عزیزم من دو سه روز نیستم، خونه جشنه ♂
بهش گفتم نکنہ ازدواج کردی نامرد؟!😭
گفت نه گلم، میخوان منو ختنه کنن♂ من ۷ سالمه، میخواستم زودتر بهت بگم نشد...😂😂😂
☆☆☆☆☆☆
😇
👚 @cognizable_wan
👖
📚 #داستان 👈 خشت های طلا
عيسی بن مريم عليه السلام دنبال حاجتی می رفت. سه نفر از يارانش همراه او بودند. سه خشت طلا ديدند كه در وسط راه افتاده است. عيسی عليه السلام به اصحابش گفت: اين طلاها مردم را می كشند؛ مبادا محبت آنها را به دل خود راه دهيد. آن گاه از آنجا گذشته و به راه خود ادامه دادند.
يكی از آنان گفت: ای روح الله! كار ضروری برايم پيش آمده، اجازه بده كه برگردم. او برگشت و دو نفر ديگر نيز مانند رفيقشان عذر و بهانه آوردند و برگشتند و هر سه در كنار خشتهای طلا گرد آمدند. تصميم گرفتند طلاها را بين خودشان تقسيم نمايند.
دو نفرشان به ديگری گفتند: اكنون گرسنه هستيم. تو برو غذا بخر. پس از آنكه غذا خورديم و حالمان بهتر شد، طلاها را تقسيم می كنيم. او هم رفت خوراكی خريد و در آن زهری ريخت تا آن دو رفيقش را بكشد و طلاها تنها برای او بماند.
آن دو نفر نيز با هم سازش كرده بودند كه هنگامی كه وی برگشت او را بكشند و سپس طلاها را تقسيم كنند. وقتی كه رفيقشان طعام را آورد، آن دو نفر برخاستند و او را كشتند. سپس مشغول خوردن غذا شدند. به محض اينكه آن طعام آلوده را خوردند، مسموم شدند.
حضرت عيسی عليه السلام هنگامی كه برگشت ديد، هر سه يارانش در كنار خشت های طلا مرده اند. با اذن پروردگار آنان را زنده كرد و فرمود: آيا نگفتم اين طلاها انسان را می كشند؟
📗 #بحارالانوار، ج 14، ص 280
✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى
http://eitaa.com/cognizable_wan
💕 داستانک؛ تخت مرگ!
🌸 چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف، بیماران یک تخت بخصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند.
🌸 این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت وضعف مرض آنان نداشت.
🌸 این مسئله باعث شگفتی پزشکان آن بخش شده بود به طوری که بعضی آن را با مسائل ماورای طبیعی و بعضی دیگر با خرافات و ارواح و اجنه و موارد دیگر در ارتباط میدانستند.
🌸 کسی قادر به حل این مسئله نبود که چرا بیمار آن تخت درست در ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می سپرد.
🌸 به همین دلیل گروهی از پزشکان متخصص برای بررسی موضوع تشکیل جلسه دادند و پس از ساعت ها بحث و تبادل نظر بالاخره تصمیم گرفتند تا در اولین یکشنبه ماه، چند دقیقه قبل از ساعت ۱۱ در محل مذکور برای مشاهده این پدیده عجیب و غریب حاضر شوند.
📚 در محل و ساعت موعود، بعضی صلیب کوچکی در دست گرفته و در حال دعا بودند،
و بعضی دوربین فیلمبرداری با خود آورده بودند.
🌸 دو دقیقه به ساعت ۱۱ مانده بود که «پوکی جانسون» نظافتچی پاره وقت روزهای یکشنبه وارد اتاق شد.
🔌 دوشاخه برق دستگاه حفظ حیات را از پریز برق درآورد و دو شاخه جاروبرقی خود را به پریز زد و مشغول کار شد!
🌸 🌺 🌼
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌺🍂🌺🍃🌺🍂🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🔵 پسر خانواده🔵
مادرم می گفت مهدی از همان بچگی خیلی دلسوز بود.
از همان بچگی وقتی غذایی را سرسفره می آوردند ، بین همه ی به تساوی تقسیم می کرد و آخرش اگر چیزی می ماند، برای خودش بر می داشت.
مثلا هندوانه و خربزه را طوری تقسیم می کرد که انگار خط کش گذاشته بودند. یا مثلا وقتی مادرم نان محلی می پخت، می رفت بالای سر او چتر می گرفت.
همیشه با مادرمان و خواهرها صحبت می کرد که آیا چیزی احتیاج داریم یا نه.
زیاد توقع هم نداشت و هیچ چیز از کسی نمی گرفت.
پدرم به همه ی ما مختصر پول توجیبی می داد.
مهدی تا وقتی که خود پدرمان پول را نمی داد، یک کلمه هم حرف نمی زد.
#شهید_مهدی_فرهانیان
📚http://eitaa.com/cognizable_wan
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
. ✋ ✋
\\😎//
| |
\ /
/"^`\
| | | |
| | | |
👢👢
چاکر همه مفت خونای عزیز
راحت باشین تو رو خدا...
ﺷﻤﺎ مطلب ﻫﻢ ﻧﺰﺍﺭﯼ ﻋﺰﯾﺰﯼ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
. ﻃﺮﺡ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺳﺎﺯﯼ ﺍﻋﻀﺎﯼ ﺗﻤﺎﺷﺎﭼﯿﻪ ﮔﺮﻭﻩ
|○|○|○|○|○|○|○|○|○|○|○| |○|○|○|○|○|○|○|○|○|○|○| |○|○|○|○|○|○|○|○|○|○|○| |○|○|○|○|○|○|○|○|○|○|○| |○|○|○|○|○|○|○|○|○|○|○| |○|○|○|○|○|○|○|○|○|○|○| |○|○|○|○|○|○|○|○|○|○|○| |○|○|○|○|○|○|○|○|○|○|○|
بیکارهای گروه
براتون از این پلاستیک تق تقیا آوردم ،بترکونید .!!!😆😆
http://eitaa.com/cognizable_wan
¯\_(ツ)_/¯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحنه هایی جالب اﺯ عطسه کرﺩن بچه ها ( فقط آخریش )😳😍😍
http://eitaa.com/cognizable_wan
↑¯\_(ツ)_/¯↑
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانوم قری آینده😍😄
Join 🔜 @cognizable_wan 🏃♀