eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•┈┈••✾❀♡❀✾••┈┈•  نامی که امام رضا (علیه‌السلام) برای آن بلند شدند! 👤حجت‌الاسلام رفیعی 💛 @Shooghe_parvaz313 •┈┈••✾❀♡❀✾••┈┈• 
🔻🍯عسل چربیهای اطراف قلب را آب می‌کند به همین دلیل مصرف آن به سالخوردگان و بیماران قلبی توصیه می‌شود. ✅ 🇮🇷🌸🌹🌸 به بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
😳😳خواص فراوان آب پنیر :🧀 ▫️برنده سرعت هضم غذا ▫️بهترین ضدیبوست ▫️کاهش‌دهنده وزن ▫️بهترین مکمل غذایی برای ورزشکاران بوده و اثر آنتی‌اکسیدانی فوق‌العاده دارد. 🌿 🌿 🇮🇷🌸🌹🌸 به بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🔴دفع سنگ کلیه باگریپ فروت چگونه است؟🤔 گریپ فروت دارای اسید سیتریک فراوان است و توانایی فوق‌العاده‌ای برای دفع سنگ کلیه و ممانعت از تشکیل سنگ‌های حتی بسیار ریز دارد 🌿 🌿 🇮🇷🌸🌹🌸 به بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
39.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎈 کارتون پلنگ صورتی ♨️ 🎈 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
📌 دانلود زندگی بی پایان 📝 به قلم آیدا اقبال 📖 تعداد صفحات : 417 🎭 ژانـــر : عاشقانه ——————— ✍️ خلاصه: پدر لیلا یک نارنجی‌پوش است. رفتگری زحمت‌کش که سال‌های سال است با شغل خود زندگی می‌کند؛ اما لیلا با شغل پدرش رابـ ـطه‌ی چندان خوبی ندارد و همین علت بسیاری از مشکلات زندگی‌شان شده است. ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
دو برادر مادر پیر و بيماري داشتند . با خود قرار گذاشتند که يکي خدمت خدا کند و ديگري در خدمت مادر باشد يکي به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و ديگري در خانه ماند و به پرستاري مادر مشغول شد . چندي نگذشت برادر صومعه نشين مشهور عام و خاص شد و به خود غره شد که خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادرم است ، چرا که او در اختيار مخلوق است و من در خدمت خالق . همان شب پروردگار را در خواب ديد که وي را خطاب کرد : به حرمت برادرت تو را بخشيدم برادر صومعه نشين اشک در چشمانش آمد و گفت : يا رب ، من در خدمت تو بودم و او در خدمت مادر ، چگونه است مرا به حرمت او مي بخشي ، آيا آنچه کرده ام مايه رضاي تو نيست .َ ندا رسيد : آنچه تو مي کني من از آن بي نيازم ولي مادرت از آنچه او مي کند بي نياز نيست ... 🌱🌱🌱 🇮🇷🌸🌹🌸 به بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🔴📸چطور از یخ‌زدگی لوله‌ها در زمستان جلوگیری کنیم؟ ✅ 🇮🇷🌸🌹🌸 به بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿عالیه🌿 خواهش میکنم حتمااااا مشاهده بفرمایید و تمنا میکنم به تمام دوستان و خویشاوندان خویش بفرستید 🌺 🇮🇷🌸🌹🌸 به بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه ایده یلدایی خوشمزه و آسون🍉 بفرستش واس دوستات تا اونا هم درستش کنن✅ ⛱🔥 🔥⛱ 🇮🇷🌸🌹🌸 به بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏡تلاوت گروهی قرآن کریم،باغ تاریخی شاهزاده ماهان کرمان 📺نماهنگ‌|همخوانی آیات 26 تا 30 سوره مبارکه نازعات 📌برگرفته از تلاوت ماندگار استاد شحات محمد انور ⚜اجرا: 💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠 🚧ضبط و تنظیم صدا و تدوین فیلم: 🎙استودیو قرآنی تسنیم 🌍در حقيقت براى هر كس كه از خدا بترسد در اين ماجرا عبرتى ست،آيا آفرينش شما دشوارتر است‏ يا آسمانى كه او آن را آفرید؟ 🇮🇷🌸🌹🌸 به بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
روزی از راهی می‌گذشت. مردی را دید که غریب‌وار و سر به گریبان ناله می‌کند. بهلول به نزد او رفت سلام نمود و سپس گفت: آیا به تو ظلمی شده که چنین دلگیر و نالان هستی؟ آن مرد گفت: من مردی غریب و سیاحت‌پیشه‌ام و چون به این شهر رسیدم، قصد حمام و چند روزی استراحت نمودم و چون مقداری پول و جواهرات داشتم از بیم سارقین آنها را به دکان عطاری به امانت سپردم و پس از چند روز که مطالبه آن امانت را از شخص عطار نمودم به من ناسزا گفت و مرا فردی دیوانه خطاب نمود. بهلول گفت: غم مخور. من امانت تو را به آسانی از آن مرد عطار پس خواهم گرفت. آنگاه نشانی آن عطار را سوال نمود و چون او را شناخت به آن مرد غریب گفت: من فردا فلان ساعت نزد آن عطار هستم تو در همان ساعت که معین می‌کنم به دکان آن مرد بیا و با من ابداً تکلم نکن اما به عطار بگو امانت مرا بده. آن مرد قبول نمود و برفت. بهلول فوری نزد آن عطار شتافت و به او گفت: من خیال مسافرت به شهر‌های خراسان را دارم و چون مقداری جواهرات که قیمت آنها معادل ۳۰ هزار دینار طلا می‌شود دارم، می‌خواهم نزد تو به امانت بگذارم تا چنانچه به سلامت بازگردم آن جواهرات را بفروشم و از قیمت آنها مسجدی بسازم. عطار از سخن او خوشحال شد و گفت: به دیده منت. چه وقت امانت را می‌آوری؟ بهلول گفت: فردا فلان ساعت و بعد به خرابه رفت و کیسه‌ای چرمی بساخت و مقداری خورده آهنی و شیشه در آن جای داد و سر آن را محکم بدوخت و در همان ساعت معین به دکان عطار برد. مرد عطار از دیدن کیسه که تصور می‌نمود در آن جواهرات است بسیار خوشحال شد و در همان وقت آن مرد غریب آمد و مطالبه امانت خود را نمود. آن مرد عطار فوراً شاگرد خود را صدا بزد و گفت: کیسه امانت این شخص در انبار است. فوری بیاور و به این مرد بده. شاگرد فوری امانت را آورد و به آن مرد داد و آن شخص امانت خود را گرفت و برفت و دعای خیر برای بهلول نمود 🍃 🌺🍃 🇮🇷🌸🌹🌸 به بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🌱 •نشانه های اضطراب در رابطه: مدام فکرمیکنید طرف مقابلتون از دست شما عصبانی یا ناراحته مدام نگران به پایان رسیدن روابطتون هستید برای جلوگیری از بحث احساستون رو سرکوب میکنید مدام به این فکر میکنید که آیا برای هم مناسب هستید یا نه وقتی طرف مقابلتون سریعا پاسخ پیامتون رو نمیده احساس اضطراب میکنید به عشق طرف مقابلتون شک دارید 🇮🇷🌸🌹🌸 به بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
❣هر انسانى حق بهترين زندگى را دارد فقط اگر آگاهى داشته باشد که سد های ذهنیش را در این باره بشکند. 💰ثروتمند شدن فرآیندی است ذهنی، اگر در زندگی پول کافی ندارید قطعا باورهای مناسبی در مورد پول و ثروت در ذهنتان ایجاد نکرده اید، در صورتیکه بخواهید جریان ورودی پول را به زندگیتان هموار سازید باید افکاری در راستای جذب پول داشته باشید و در پی آن احساس ثروتمند بودن و نه نیازمندی به پول را در درون خویش ایجاد کنید. 👈 هر احساس هماهنگ با فراوانی باعث افزایش ارتعاشات ثروت و قرار گرفتن در مدار ثروت و ایده های ثروت ساز میشود و برای هم ارتعاش شدن با ثروت بایستی ذهن را با ثروت هم مدار كرد.‌ 🇮🇷🌸🌹🌸 به بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🌱 کارهایی که میتونی هنگام اضطراب برای خودت انجام بدی تا اضطرابت کمترشه ۱.مغز من داره سیگنال اشتباه به من میده، من در اشتباهم ۲.من میدونم که چطور باهاش مقابله کنم، به خودم اعتماد دارم ۳.من این احساس رو قبول دارم ۴.من این توانایی رو دارم که بتونم این احساس رو از یه راه سالم کنترل کنم ۵.اضطراب نمیتونه من رو از انجام کارهام، متوقف کنه ۶.مجبور نیستم این کارو به تنهایی انجام بدم، میتونم از دیگران کمک بگیرم 🇮🇷🌸🌹🌸 به بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🟡 اگه کودک توجه مثبت والدین و اطرافیان رو نبینه دست به جلب توجه منفی می‌زنه 🔸مثلا: وقتی مشغول بازی با خواهرشه اگه پدر و مادر بهش توجه نکنن و تشویق نشه برای جلب توجه منفی شروع به اذیت خواهرش می‌کنه پس پدر و مادرای عزیز باید با تشویق‌های بجا، احتمال تکرار کار مثبت فرزندتون رو بیشتر کنید... کارهایی مثل: نوازش، بوسه، بغل کردن یا تشویق گفتاری: آفرین به پسرم که مسواک میزنه باریکلا که با خواهرت بازی می‌کنی... 🇮🇷🌸🌹🌸 به بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
♥️🍃 دنبال چیزهایی بروید که به شما احساس خوبی می دهند. آنچه به شما احساس خوبی می بخشد، همیشه خوشی های بیشتری را برایتان به ارمغان می آورد. ‌ 🇮🇷🌸🌹🌸 به بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
♥️🍃 از شوهرتان حمایت کنید به باور بسیاری از زنان، مردها باید به تنهایی از پس همۀ مشکلات بر بیایند و نباید به دنبال کمک باشند. در حالی که مردان نیز دارای ضعف‌هایی هستند؛ زن و مرد هر دو در زندگی به کمک نیاز دارند. بدون این کمک و حمایت‌ها توان و سلامت روان فرد به مرور تحلیل می‌رود. پس تنها مردان نیستند که وظیفه حمایت از همسرشان را دارند بلکه یکی از وظایف زن در زندگی مشترک نیز حمایت از شوهر است. وقتی به شوهرتان نشان می‌دهید که در شرایط سخت کمک حال او هستید، در نتیجه او دیگر به تنهایی فشار زندگی را تحمل نخواهد کرد.‌‌‌ ‌ ‌‌‌💞 🇮🇷🌸🌹🌸 به بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
♥️🍃 ♦️در یک خانه و خانواده چهار چیز باید باشد: 🔹محبت 🔹حرمت 🔹مشورت 🔹مدیریت جایی که محبت هست چهارچیز وجود ندارد: 🔹 قدرت طلبی 🔹 دشمنی ‌‌‌‌💞 🇮🇷🌸🌹🌸 به بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
♥️🍃 🧕 قلق‌های خانواده‌ی همسرت رو بشناس!!! ✍ سعی کنید به تدریج حساسیت‌های خانواده‌ی همسرتون رو متوجه بشید تا مبادا ناخواسته ناراحتشون کنید. 🔸برای این کار از همسرتون هم کمک بگیرید تا براتون ویژگی‌های شخصیتی و حساسیت‌ های خانواده‌ش رو به شما بگه. ❣این خیلی میتونه به روابط بعدی شما در زندگی کمک کنه 👌‌‌‌ ‌ ‌‌‌💞 🇮🇷🌸🌹🌸 به بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جرج گلووی: عراق کشور بعدی برای اصلاحات عراق است!! 🔹چجوری میشه جرج گلوی متوجه ماجرا میشه، ولی بعضی ها نمیخوان حقیقت رو ببینند؟! 📡 🇮🇷🌸🌹🌸 به بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
• 💠 ✍ خدا جای حق نشسته 🔹کلاس پنجم بودم که با تعطیلی مدارس، به مغازه مکانیکی می‌رفتم. صاحب مغازه مرد بسیار بی‌رحم و خسیسی بود. 🔸دو شاگرد ثابت داشت که من فقط برای آنان چای درست می‌کردم و صف سنگک می‌ایستادم و کارم فقط آچار و یدکی‌آوردن برای آن‌ها بود که از من خیلی بزرگ‌تر بودند. 🔹در مکانیکی لژی داشتند و همیشه صبحانه و نهار در آنجا کله‌پاچه و کباب می‌خوردند. 🔸وقتی برای جمع‌کردن سفره‌شان می‌رفتم، مانده نان سفره را که بوی کباب به آن‌ها خورده بود و گاهی قطره‌ای چربی کباب بر روی آن ریخته بود را با لذت بسیار می‌خوردم. 🔹روزی آچار ۶ را اشتباهی خواندم و آچار ۹ را آوردم. صاحب مغازه پیکانی را تعمیر می‌کرد که راننده‌اش خانم بود. 🔸از تکبر و برای خودنمایی پیش آن زن، گوش مرا گرفت و نیم متر از زمین بلندم کرد. زن عصبانی شد تا صاحب مغازه ولم کرد. 🔹آتش وجودم را گرفته بود. به‌سرعت به کوچه پشت مغازه رفتم و پشت درخت توت بزرگی نشستم و زار گریه کردم. 🔸آن روز از خدا شاکی شدم. حتی نماز نخواندم و با خود گفتم: چرا وقتی خدا این همه ظلم را به من دید، بلایی سر این آقا نیاورد؟ 🔹گفتم: خدایا! این چه عدالتی است؟ من که نماز می‌خوانم، کسی که بی‌نماز است مرا می‌زند و آزار می‌دهد و تو هیچ کاری نمی‌کنی؟ 🔸زمان به‌شدت گذشت و سی سال از آن ایام بر چشم برهم‌زدنی سپری شد. همه ماجرا فراموشم شده بود و شکر خدا در زندگی همه چیز داشتم. 🔹روزی برای نیازمندان قربانی کرده بودم و خودم بین خانواده‌های نیازمند تقسیم می‌کردم. 🔸پیرمردی از داخل مغازه بقالی بیرون آمد. گمان کردم برای خودش گوشت می‌خواهد. 🔹گفت: در این محل پیرمردی تنها زندگی می‌کند. اگر امکان دارد سهمی از گوشت ببرید به او بدهید. 🔸آدرس را گرفتم. خانه‌ای چوبی و نیمه‌ویران با درب نیمه‌باز بود. 🔹صدا کردم، صدایی داخل خانه گفت: بیا! کسی نیست. 🔸وقتی وارد اتاقی شدم که مخروبه بود پیرمردی را دیدم. خیلی شوکه شدم گویی سال‌ها بود او را می‌شناختم. بعد از چند سؤال فهمیدم صاحب مغازه است. 🔹گذر زندگی همه چیزش را از او گرفته بود و چنین خاک‌نشین شده بود. 🔸خودم را معرفی نکردم چون نمی‌خواستم عذاب وجدانش را بر عذاب خاک‌نشینی‌اش اضافه کنم. 🔹با چشمانی گریان و صدایی ملتمسانه و زار به من گفت: پسرم آذوقه‌ای داشتی مرا از یاد نبر. به خدا چند ماه بود گوشت نخورده بودم که آن روز به بقال گفتم: اگر عید قربان کسی گوشتی قربانی آورد خانه مرا هم نشان بده. 🔸از خانه برگشتم و ساعتی درب خودرو را بستم و به فکر فرورفتم. شرمنده خدا بودم که آن روز چرا نمازم را نخواندم و کارهای خدا را زیر سؤال تیغ نادانی‌ام بردم. 🔹با خود گفتم: آن روز از خدای خود شاکی شدی و دنبال زندگی صاحب مغازه بودی که چرا مثل او، خدا تو را ثروتمند خلق نکرده است. 🔸اگر خدا آن روز، امروزِ تو و صاحب مغازه را نشانت می‌داد و می‌پرسید: می‌خواهی کدام باشی؟ تو می‌گفتی: می‌خواهم خودم باشم. 💢 پس یاد گرفتم همیشه در زندگی حتی در سختی‌ها جای خودم باشم که مرا بهره‌ای است که نمی‌دانستم. ┅━━═━⊰•❀•⊱━═━━┅ 🇮🇷🌸🌹🌸 به بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan