eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.6هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
♡﷽♡ ❤️ 🍃 صداے بوق ماشین دایے حبیب بود و بعد از آن هم خود دایے از ماشین پیاده شد و سراسیمہ بہ طرفم آمد. حبیب_ حُسنا چے شدے؟ _خوبم چیزے نیست بیشتر ترسیدم . حبیب_همینجورے گذاشتے بره؟ _فرار ڪرد ...ڪارے نمیتونستم انجام بدهم. سوار ماشین شدم و دایے سر راه چندتا آبمیوه و کیڪ خرید تا یہ ڪم ضعفم برطرف شہ . بہ خونہ ڪہ رسیدیم موقع پیاده شدن از ماشین دایے پرسید حبیب_زهرا گفت عصر یڪے از بیمارستانہا ڪار دارید و شاید تا فردا طول بڪشہ،با این حالت میخواے برے؟ _نہ منتفے شد ، بہ زهرا بگو حُسنا گفتہ عصر نمیام ...حبیب جان از اتفاق امروز هم بہ مامان هیچےنگو حبیب_باشہ خیالت راحت مامان مدرسہ بود. بہ اتاقم رفتم و بعد چند دقیقہ زهرا زنگ و ڪلے سر وصدا ڪرد زهرا_حُسنا چرا گفتے نمیاے .من وقت گرفتم . فڪر خودت نیستے فڪر آبرو خانواده ات باش. _ من ڪہ نگفتم نمیام حالا تا امشب و فردا صبر ڪن مشخص میشہ باید چیڪار ڪنم . تا شب منتظر موندم.وقتے خبرے نشد خودم بہ دڪتر صارمے زنگ زدم و باهاش صحبت ڪردم دڪتر_حُسنا جان حاج صادق میگہ باید باهات صحبت ڪنہ گوشے رو بہ حاج آقا داد و من اول ڪمے درد ودل ڪردم و از ترسہایم گفتم . حاج آقا_خب حالا میگے چیڪار ڪنیم ؟من با سیدطوفان صحبت ڪنم؟ گرچہ گفتنش برایم سخت بود ولے مجبور بودم _نہ حاج آقا ، اون آخر هفتہ عروسیشہ ،میدونید من نمیخوام اون فقط بخاطر بچہ با من زندگے ڪنہ. و دلش پیش ڪسی دیگہ باشہ، زندگے اینجورے رو دوست ندارم.البتہ من هنوز تڪلیفم با خودم مشخص نیست اینڪہ نگہش دارم یا نہ حاج آقا_خب شرایط شما خاصہ و فڪر ڪنم حقشہ بدونہ _خیلے ها بدون پدر بزرگ شدن .فعلا حداقل نمیخوام بدونہ ،نمیخوام این اتفاق مانع عروسیشون بشہ حاج آقا_خب میخواے چیڪار ڪنے؟این بچہ فردا شناسنامه میخواد _براے اونہم یہ فڪرے میڪنم .اگر خواستم نگہش دارم تا وقت دنیا اومدنش یہ ڪارے میڪنم. من فقط نمےدونم هنوز تردید دارم چیڪار ڪنم؟ حاج آقا_از لحاظ شرعے و الهے اگر سقط ڪنید گناه ڪبیره انجام دادید. هم ڪفاره داره و هم عقوبت اخروے _اگر نگہش دارم توضیحش براے خانواده ام چے؟ حاج آقا_ من با خانواده ات صحبت میڪنم.با آقاے شریفے و خانمش هم صحبت میڪنم تا بعنوان شاهد حضور داشتہ باشند. خیلے استرس داشتم .نمیدونستم قراره در آینده چہ پیش بیاید. یہ دفع یادم بہ چیزے افتاد .شاید حاج آقا بہترین ڪسے هست ڪہ میتونم این جریان را با او در میان بگذارم . _حاج آقا یہ چیز دیگہ هم هست.چند وقتہ ماشینے منو تعقیب میڪنہ و حتے تہدیدم ڪردند ڪہ باید باهاشون همڪارے ڪنم و از طوفان اطلاعاتے بہشون بدهم . امروز هم نزدیڪ بود یہ موتورے منو زیر بگیره . حاج آقا_عجب ، پس خیلے قضیہ جدیہ ،خب دختر جان شما چرا بہ سیدطوفان نگفتید؟ _فڪر میڪنم نباید بگم براش خطر داره.اونہم ڪہ اهل محافظ و این چیزها نیست. حاج اقا_ باید با یڪے از دوستام ڪہ توے وزارت اطلاعات هست صحبت ڪنم.در دسترس باشید اگر زنگ زدند جوابشون بدهید. _حاج آقا در رابطہ با بچہ هم تا یڪے دو روزآینده تصمیم میگیرم .بہتون خبر میدهم حاج اقا_ ان شاء اللہ ڪہ بہترین تصمیم رو بگیرید. دو حادثہ سخت در انتظار رویایے با من هستند. خدایا ابر تردید را ڪنار بزن تا بتوانم بہترین تصمیم را بگیرم. یعنے خانواده ام با شنیدن این حرفہا ، باور میڪنند؟ خدایا در این تلاطم و سختے ها بہ من آرامش و صبر عنایت فرما ... ✍🏻 ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯
♡﷽♡ ❤️ 🍃 بعضے وقتہا نمیشود ڪہ نمیشود . باید با حڪم تقدیر ڪنار آمد ... بعد از نماز صبح براے مشورت با قرآن ، وضو گرفتم و روبہ قبلہ نشستم . خواستم قرآن را باز ڪنم .براے لحظہ اے نداے درونے ام مجذوب این ڪتاب مقدس شد و بہ یاریم آمد _بیچاره از حڪم خدا بہ خطش پناه میبرے؟ دنبال چہ هستے؟ غضبش یا عطوفتش ؟ حڪم خدا راه را بر تو مشخص ڪرده ، آن وقت تو دنبال توجیہ ڪار خودت هستے؟ دلت را بہ دریاے بیڪرانش بزن و در برابر هرچہ غیر اوست بایست. براے لحظہ اے ابرهاے تردید ڪنار رفتند و من بہ اطمینان قلبے براے نگہ داشتن این جنین ڪوچڪ رسیدم. پس بہ نامت شروع میڪنم تمام ناگوارے ها را ... صبح با صداے زنگ گوشے موبایلم بلند شدم. حاج آقا پناهے بود ڪہ در مورد قرار ملاقات با آقاے سعیدے صحبت کرد. ساعت ۱‌ظهر قرار ملاقاتم با آقاے سعیدے بود . همان دوستش ڪہ در اطلاعات بود. بہترین مڪانِ ملاقات هم منزل حاج آقا بود .خانم دڪتر مثل همیشہ با لبخند مرا راهنمایے میڪرد. بعد از توضیح تمام اتفاقات بہ آقاے سعیدے ،قرار شد پیگیرے بیشترے انجام شود.و بعدا بہ من اطلاع دهند. این روزها اشتهایم بیشتر شده بود و میل بہ خوردن هم بیشتر. مامان خوشحال بود از اینڪہ دخترش از آن همہ ڪم اشتہایے بہ خوردن روے آورده است. سہ روز تا آخر هفتہ مانده ، روزے ڪہ ... "آن مرد" براے همیشہ متعلق بہ دیگران میشود. همیشہ آخر هفتہ ها منتظر یڪ روز خوب هستیم اما آخر این هفتہ براے من حڪم مراسم عزا را دارد . عزاے از دست دادن عزیزے ڪہ تاروپود وجودم هنوز با آوردن نامش بے جهت بہ تلاطم مے افتد. دل گرفتہ تر از همیشہ دنبال جایے براے خالے ڪردن غصہ هایم میگشتم و چہ جایے بہتر از جلسات هفتگے روضہ ارباب بہ یڪے از هیئت هاے هفتگے پناه بردم .گوشہ اے خزیدم و چادرم را روے صورتم انداختم و براے دل غریبم اشڪ ریختم. _ گفتم عاشقم ،گفتے ڪو؟بیهوده لاف عشق میزنے! راه عشق راه آزمون هاے بزرگ است. راه حسین راه سختے است . هنوز هم اصرار دارے در این قافلہ بمانے؟ چیزے در درونم فریاد میزند تا آخرین نفسے ڪہ بالا مے آید باید بمانم. ...فقط میشود خواهشے ڪنم ؟ میشود آیا "او" را فراموش ڪنم؟ وقت برگشتن بہ خانہ ماشینے مرا تعقیب میڪرد. این بار استرسم زیاد شده بود.سرعتم را زیاد ڪردم و براے اینڪہ مرا گُم ڪند در ڪوچہ پس ڪوچہ ها پیچیدم . دوباره بہ خیابان اصلے رسیدم ، مرتبا از آینہ عقب را نگاهے مے انداختم. و او دست بردار نبود. دنبال موبایلم میگشتم. تو ڪیفم بود و با آن تعقیب و گریز بہ سختے میشد پیدایش کرد. دست بردم ڪہ آن را بردارم و همزمان نگاهم بہ سمت آینہ بود ڪہ ناگہان فرمان ماشین منحرف شد .صداے مهیبے شنیدم و تڪان خوردن شدید ماشین و ضربہ اے ڪہ بہ سرم وارد شد. همزمان دستم را بہ شڪمم گرفتم گرماے مایہ اے روے صورتم را حس ڪردم و افتادن پلڪہاے نامتعادلم روے هم و اینڪ تاریڪے ... ✍🏻 ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏امریکا حاج قاسم را شهید کرد، میلیونها ایرانی کف خیابان علیه امریکا شعار دادند، ترامپ فحش ناموسی به شهید سلیمانی داد اما ‎ در مصاحبه آخرش بازهم پالس مذاکره برای ترامپ فرستاد! آقای ظریف! تا امروز فکر میکردم نیت تان خیر اما روش تان غلط است، دیگر شکی نیست که نیت تان هم خیر نیست! *امیرحسین ثابتی*
👈اگه همون دفعه اول که جلو امیر کویت زانو زد... و آبروی ایران و برد!؟ 👈یا روزی که کشور میکروسکوپی جیبوتی تحریممون کرد!؟ 👈و روزی که در مقابل تجاوز به دو نوجوان در فرودگاه عربستان خفه خوان گرفت!؟ 👈یا روزی که با اوباما دست داد و ازش گدایی یه عنایت کرد و فضاحت برجام و بالا آورد و هسته ای رو نابود کرد!؟ 👈یا روزی که به دشمن گرا داد که امریکا میتونه با یک بمب ما رو نابود کنه!؟ 👈یا روزی که بخاطر لجبازی با سردار سلیمانی، به بهانه سفر بشار اسد به تهران استعفا داد!؟ ✍یه مجلس مومن و قوی داشتیم که استیضاحش میکرد، امروز کسی جرات نمیکرد از ترامپ قاتل، گدایی ذلیلانه کنه... و شرف ایران و ایرانی و ببره... 📛ننگ ابدی بر ظریف..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 📜داستان واقعی آیت الله میلانی ✍پیر مردی که در حالت بیهوشی اش یک مسیحی را مسلمان کرد! پروفسور برلون برای عمل جراحی آیت الله آمده بود ایران،آقا ناراحتی گوارش داشتند ، عمل جراحی شان سه ساعت و اندی زمان برد، جراحی تمام شد و آقا در حالت بین بیهوشی و هوشیاری چیزی زیر لب زمزمه می کردند... پرفسور برلون از همراهان خواست کلماتی را که آیت الله حین بیهوشی بزبان می آورد برایش ترجمه کنند ، می گفت تنها حالتی که شاکله ی اصلی انسان بدون نقش بازی کردن مشخص می شود همین حالت است.. دعای ابوحمزه ثمالی بود، آقا زیر لب می خواندند ، پروفسور معنی دعا را که فهمیده بود گفته بود شهادتین دینتان را به من یاد دهید، میخواهم مسلمان شوم، پروفسور برلون می گفت :بعد جراحی آیت الله یاد جراحی اسقف کلیسای کانتربری افتادم، از او ترانه های کوچه بازاری می شنیدم ، معلوم می شود دینتان دین حقی است که این روحانی(آیت الله میلانی) این چنین همه ی وجودش محو خدا شده است... 💥پروفسور برلون مسلمان شد، وصیت کرد او را جایی دفن کنند که آیت الله دفن شده است، خواجه ربیع که رفتی سری هم به این دو دوست بزن ، آیت الله میلانی خودمان ، پروفسور برلون اروپایی 🎀http://eitaa.com/cognizable_wan 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💎 در زندگی از چیزهای زیادی می‌ترسیدم و نگران بودم. تا اینکه آنها را تجربه کردم و حالا ترسی از آنها ندارم. 🌟از "نفرت" می‌ترسیدم. تا اینکه یاد گرفتم "به هر حال هر کسی نظری دارد"و به آنها احترام گذاشتم. 🌟از "تنهایی" می‌ترسیدم. یاد گرفتم "خود را دوست بدارم" و بعد دیگران را دوست داشته باشم. 🌟از "شکست" می‌ترسیدم. یاد گرفتم "تلاش نکردن یعنی شکست". 🌟از "درد" می‌ترسیدم. یاد گرفتم "درد کشیدن برای رشد روح لازم است". 🌟از "سرنوشت " می‌ترسیدم. یاد گرفتم "من توان تغییر آن را دارم". 🌟و در آخر از "تغییر" می‌ترسیدم. تا اینکه یاد گرفتم حتی زیباترین پروانه ها هم قبل از پرواز ؛ کرم بودند و "تغییر آنها را زیبا کرد". 🎀http://eitaa.com/cognizable_wan 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨﷽✨ 👌 داستان کوتاه پندآموز ✍ﭘﯿﺮﻣﺮدی ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮش در ﻓﻘﺮ زﯾﺎد زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮدﻧﺪ ﻫﻨﮕﺎم ﺧﻮاب ، ﻫﻤﺴﺮ ﭘﯿﺮﻣﺮد از او ﺧﻮاﺳﺖ ﺗﺎ ﺷﺎﻧﻪ ای ﺑﺮای او ﺑﺨﺮد ﺗﺎ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را ﺳﺮو ﺳﺎﻣﺎﻧﯽ ﺑﺪﻫﺪ. ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺣﺰن آﻣﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮاﻧﻢ ﺑﺨﺮم ﺣﺘﯽ ﺑﻨﺪ ﺳﺎﻋﺘﻢ ﭘﺎرﻩ ﺷﺪﻩ و در ﺗﻮاﻧﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﺎ ﺑﻨﺪ ﺟﺪﯾﺪی ﺑﺮاﯾﺶ ﺑﮕﯿﺮم .. ﭘﯿﺮزن ﻟﺒﺨﻨﺪی زد و ﺳﮑﻮت ﮐﺮد. ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻓﺮدای آﻧﺮوز ﺑﻌﺪ از ﺗﻤﺎم ﺷﺪن ﮐﺎرش ﺑﻪ ﺑﺎزار رﻓﺖ و ﺳﺎﻋﺖ ﺧﻮد را ﻓﺮوﺧﺖ و ﺷﺎﻧﻪ ﺑﺮای ﻫﻤﺴﺮش ﺧﺮﯾﺪ. وﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎزﮔﺸﺖ ﺷﺎﻧﻪ در دﺳﺖ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ دﯾﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را ﮐﻮﺗﺎﻩ ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ و ﺑﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﻧﻮ ﺑﺮای او ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ . . ﻣﺎت و ﻣﺒﻬﻮت اﺷﮑﺮﯾﺰان ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ را ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮدﻧﺪ. اﺷﮑﻬﺎﯾﺸﺎن ﺑﺮای اﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﮐﺎرﺷﺎن ﻫﺪر رﻓﺘﻪ اﺳﺖ ﺑﺮای اﯾﻦ ﺑﻮد ﮐﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ را ﺑﻪ ﻫﻤﺎن اﻧﺪازﻩ دوﺳﺖ داﺷﺘﻨﺪ و ﻫﺮﮐﺪام ﺑﺪﻧﺒﺎل ﺧﺸﻨﻮدی دﯾﮕﺮی ﺑﻮدﻧﺪ. ﺑﻪ ﯾﺎد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ اﮔﺮ ﮐﺴﯽ را دوﺳﺖ داری ﯾﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﺗﻮ را دوﺳﺖ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮای ﺧﺸﻨﻮد ﮐﺮدن او ﺳﻌﯽ و ﺗﻼش زﯾﺎدی اﻧﺠﺎم دﻫﯽ. ﻋﺸﻖ و ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﺣﺮف ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ آن ﻋﻤﻞ ﮐﺮد🌹 ✨امام سجاد علیه السلام می فرمایند: «برای من به بازار رفتن و خرید یک درهم گوشت برای خانواده ام که میل به گوشت دارند، از بنده آزاد کردن دوست داشتنی تر است .» 📚 وسائل الشیعة http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 پاسخ حاج قاسم به صحبت جدید ظریف در خصوص مذاکره با آمریکا... 🔹میگویند رهبری هم مثل امام جام زهر را بنوشد! این جام زهر آن جام زهر نیست 🔹این جام؛ جان ایران را می‌گیرد http://eitaa.com/cognizable_wan دیپلماسی ذلیلانه ظریف ترامپ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا