🍁🍁🍁🍁
دردسر_عاشقی
#پارت32
حدودا ساعتای ۱۱ بود که اومد خونه.پوووف البته چه اومدنی بود؛معلوم بود انقدر خورده وکشیده که حسابی مست ونعشه شده بی توجه به من رفت توی اتاق وخودشو پرت کرد روی زمین.چنددقیقه ای بیشتر نگذشته بود که صدای این دره بی صاحاب بلند شد.اخه کدوم ادمه خری باید این موقع شب پاشه بیاد در خونه مردم.واقعا اینا عقل تو سرشون ندارن؛من که کسی رو اینجا نمیشناختم پس مطمئناً با بابا کار داشتن....رفتم جای چارچوبه در واستادم
من-باباا...باباااا.پاشو دم در کارت دارن..بابا
اَه خدا بگم چیکارت نکنه آخه مجبوری مگه انقدر بکشی.چادر رنگی مو که پشت در اویزون کرده بودم وسرم کردم ودرو باز کردم.
با دیدن قیافش صورتم جمع شد.احمد بود.یکی از رفقای معتاد بابا با اون صدای کلفته مزخرفش گفت
احمد-خوشگله بگو مصطفی بیاد
با حالت چندشی نگاش کردم وگفتم
من-خوابه؛هرچی صداش کردم بیدار نشد.برو فردا بیا
اومدم برگردم که دست کثیف ونجسشو روی دستم گذاشت.یا خدا حالم بهم خورد.سریع دستمو عقب کشیدم وبا نفرت به قیافش نگاه کردم حدودا ۴۰ سالش بود حیوون؛با صدایی که کنترلش میکردم گفتم
من-عوضیه کثافت اون دست نجستو از من دور کن تا نزدم نابودت کنم
یک قدم اومد جلو که بیاد تو خونه..وای خدا الان که بابا مسته هرچی صداش کنم بیدار نمیشه بعد این گوساله اگه اذیتم کنه بدبختم .اومد کامل بیاد تو که سریع وفرز دررو بستم.فکر کنم در خورد تو صورتش که شروع کرد داد وبیداد کردن وآخ واوخ کردن.به زر زر هاش گوش ندادم واومدم تو خونه احمد یکی از دوستای بابا بود وهرچی کثافت کاری بود باهمین لجن انجام میداد.من که از این احمد خیلیییی میترسیدم.ادم خطرناک ومرموزی بود با اینکه توی این محله زندگی میکرد خیلی پولدار بود.ولی احمق فقط پولاشو جمع میکرد وبه فکر زندگیش نبود.شنیده بودم که تاحالا چندتا ادم کشته ولی با دادن پول دیه اومده بود بیرون
خیلی گشنه بودم یه ساندویچ از همون خاگینه درست کردم وخوردم بعدشم مثله همیشه سرجام دراز کشیدم تا خوابم ببره
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت33
من-آقای احسان من همه پرونده های مد وشماره مدلینگ هارو براتون روی میز گذاشتم.البته فقط شماره اونایی که شما ازشون رضایت بیشتری داشتین وبرنامه امروز وجلسه هاتونم نوشتم که بعدا بهتون یاد اوری کنم البته..
دیگه نزاشت ادامه بدم وپرید وسط حرفم
آرمان-خیله خب.باشه
وبعدش رفت بیرون پسره الاغ یک تشکرم نکرد که این همه کار کردم وتازه یک ساعته دارم ورور میکنم...واقعا هستی تو هم چقدر رو داری ها الان توقع داشتی مثلا بیاد دستتو ماچ کنه که وظایفتو انجام دادی.همینجوری که داشتم اروم ارو با خودم زرزر میکردم رفتم توی اتاقم..حالا چی میشه مثلا بیاد دستمو ماچ کنه.آخه مگه من دوست دخترشم که بیاد از اینکارا بکنه.حالا چی میشه مثلا منم از این دوست پسرای خوشتیپ وخوش هیکل داشته باشم.اَه دختر خفشو دیگه کلی امروز کار داری.سریع پشت میز نشستم وشروع کردم به درست کردن پاور پویینت درباره رضایت محصلات امسال وسال پیش.
اووف دوساعتی طول کشید تا تمومش کردم سرم که نزدیک مانیتور بود اوردم عقب وشروع کردم به مالوندن چشمام پووف چقدر چشمام میسوزه چشمامو باز کردم که این پسره مغرور وخشک رو از تو شیشه دیدم.اشاره کرد برم تو اتاقش.اخه من موندم مگه من رباطم که انقدر ازم توقع داره بلند شدم ورفتم سمت اتاقش.
من-بله آقای احسان کاری داشتید؟
آرمان-آره میخواستم ببینم کارت هنوز تموم نشده
من-چرا دیگه کامل شده
آرمان-باشه.پس بیا این دوتا سیدی رو هم ببر ویرایش کن بعد برام بیار
خاک توسرت که فقط دستور میدی غول بیابونی..سیدی هارو برداشتم که دوباره صداش بلند شد
آرمان-در ضمن چندبار دیگه هم گفته بودم یا منو به فامیل صدا کن یا اسم..اینجوری اعصابمو خورد میکنی
واا این پسره هم خل وضع بود ها.اخه مگه من چجوری صداش میکنم که انقدر هرروز رو مخم رژه میره
من-خب آقای احسان مگه من چجوری صداتون میکنم
دستاشو روی میز به هم قلاب کرد وگفت
آرمان-خب تو منو به اسم صدا میزنی ولی با پسوند فامیل
با چشمای گرد نگاش کردم مگه من کی تاحالا اینو به اسم صدا کرده بودم
http://eitaa.com/cognizable_wan
.
✅ دروغگو کیست: ستاد مبارزه با کرونا یا اهل بیت علیه السلام(نعوذ بالله)
✍️ از اهل بیت(ع) اطاعت کنیم یا از ستاد ملی مبارزه با کرونا؟
✍️ پیامبر اکرم(ص) فرموده اند: از سرما خوردگی بدتان نیاید، زیرا ایمنی از بیماری جذام است(خصال، شيخ صدوق، ج1، ص210).
✍️ پیامبر اکرم(ص) فرموده اند: زکام سربازی از سربازان خداوند است که خداوند این سرباز را روی بیماری میفرستد تا آن را برطرف کند (الکافی، کلینی، ط اسلامیه، ج8، ص382).
✍️ پیامبر اکرم(ص) فرموده اند: هر کسی ژن جذام دارد که با زکام (سرماخوردگی) نابود میشود(الکافی، کلینی، ط اسلامیه، ج8، ص382).
✍️ پیامبر اکرم(ص) فرموده اند: نیست کسی از فرزندان آدم مگر اینکه دو تا ژن دارد. ژنی که در سر است که سبب ابتلا به جذام می شود و ژنی که در بدن است، که سبب پیسی می شود. زمانی که ژنی که در سر است جهش پیدا کند، خداوند سرماخوردگی را بر او مسلط می کند، تا مایعی که بیماری است را خارج کند (كافي، شيخ كليني، ج8، ص382، ط الاسلامية).
✍️ امام صادق(ع) فرموده اند: اگر برایت ممکن است سرماخوردگی را درمان نکن زیرا منافع آن زیاد است(طب الأئمة، ابن سابور الزيات، ص۶۵).
✍️ به امام صادق (ع) از سرماخوردگی شکایت کردم، امام فرمودند این کار خداست، سربازی از سربازان خداست، خداوند این سرباز را فرستاده برای ریشهکن کردن یک بیماری در بدنت(طب الأئمة، ابن سابور الزيات، ص۶۴).
✍️ ستاد ملی مبارزه با کرونا: از کرونا بترسید چون باعث مرگ انسان می شود.
✍️ کرونا نوعی ویروس سرماخوردگی معمولی است و سرماخوردگی نوعی زکام حاد است.
⭕️ لطفا به هر کسی که دوستش دارید ارسال نمایید.
#دروغ #کرونا
.
🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت34
با صدای اروم وگیجی گفتم
من-ولی من کی شما رو آرمان صدا کردم
یکی از ابروهاش بالا پرید وبا تعجب نگام کرد.همینجوری نزدیک ۳۰ ثانیه مثله خنگا به هم نگاه میکردیم که اون انگار فهمید قضیه چیه وبا لحنی که خنده توش موج میزد گفت
آرمان-هستی من فکر میکنم تو کلا اشتباه متوجه شدی....اسم من احسان آرمانه؛نه آرمانه احسان.
هان؟چیشد؟یعنی این اسمش احسانه وااااای منه خاک توسره خنگ الان یک هفتس دارم اشتباه صداش میکنم.منو بگو میگفتم یک تختش کمه که بعضی مواقع گیر میده.وای حالا چجوری این قضیه رو جمع کنم.برای اینکه دیگه بیشتر از این ضایع نشم خنده الکی ومسخره ای کردم که خیلی خیت بود.
من-اها پس من اشتباه متوجه شده بودم...ببخشید
احسان که دوباره جدی شده بود سرشو تکون داد برگشتم وتا دستم رفت توی دستگیره که بازش کنم در یهو باز شد.وسینا که دهنشو باز کرده بود که حرف بزنه با دیدن من چشماش برق زد
سینا-اوووووو ما کیو داری میبینیم..بالاخره افتخار دادین مارو به حضور بپذیرین.
خنده ریزی کردم.سینا شریک احسان بود و۵۰ درصد سهام اینجا مال اون بود.پسره فوق العاده شوخ وخونگرمی بود دقیقا برعکس رفیقش بود.از نازلی شنیده بودم که از دبیرستان باهم دوستن.سینا همسن احسان بود و۲۸ سالش بود.دیگه دیدم زیادی دارم فکر میکنم سعی کردم جوابشو با همون لبخند بدم
من-شما کم پیدایین وگرنه من که همیشه ی خدا همینجام
از کنار در رفتم کنار که بیاد تو روی مبل جلوی میز احسان نشست وگفت
سینا-خب هستی خانم چه خبرا؟چیکار میکنی؟
من-والا خبری ندارم.
سیدی هارو نشون دادم وبا لحن خسته ومسخره بازی گفتم
من-از صبح تا شب مشغول کار وتلاش
سینا خنده بامزه ای کرد.الهی قربون خندش بشم که برعکس رفیقش انقدر مهربون وخوش صحبته.وای هستی دیوونه شدی..فقط همین مونده بود که قربون صدقه پسره مردم بشی.دیگه واقعا دیدم حضورم اونجا اضافیه برای همین ببخشیدی گفتم واومدم بیرون.اوف که چقدر روز خسته کننده وتکراری بود کلا همه روزام مثله هم بود وکلا توی شرکت وخونه خلاصه میشد.نزدیک۱۰ روز بود پیش مامان نرفته بودم.حتما باید یکسر برم.وای بهارم خیلی وقته که ندیدمش باید بگم یه جایی همو ببینیم.
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁
دردسر_عاشقی
#پارت35
روی صندلی نشستم و دستمو گذاشتم زیر چونم.دلم برای اون بهاره خر تنگ شده بود.اون بیشعورم که قهر بود ونمیومد پیشم.از توی شیشه نگاهی به اون دوتا انداختم.سینا که مثل بچه ها هی شکلات میخورد وحرف میزد.احسانم کلش توی پرونده ها بود.معلوم بود سینا داره مزه میپرونه چون هی دهنش تکون میخورد وخودشم مثله خلا میزد زیره خنده.ریز خندیدم.این پسره هم دیوونس بخدا.کلمو گذاشتم رو میز حوصلم خیلی سر رفته بود داشتم برای خودم روی برگه کنار دستم شکلک میکشیدم که تلفن شرکت صداش در اومد
من-بله؟
صدای نحسه نیکا تو گوشی پیچید
نیکا-هستی.پاشو بیا اتاقم میخوام این پرونده هارو برام مرتب کنی
هااااان؟چی گفت این؟مگه من نوکر باباشم که برم پرونده هاشو مرتب کنم
من-ببخشیدااا نیکاجون ولی من منشی آقا احسان هستم نه خدمتکار شرکت
نیکا-حالا چه فرقی داره منشی باشی یا خدمتکار.بالاخره زیر دستی دیگه
چیزی نمونده بود که سکته کنم از حرص؛چقدر این بشر پررو بود.روشو برم توروخدا...نه اینجوری نمیشه.من که هرچی احترام نگه میدارم این پررو تر میشه.
من-نیکا خانم شما اگه نمیتونی از پس کارهای خودت بر بیای بهتره یکیو برای خودت استخدام کنی.چون این وظیفه بقیه نیست که کارهای شخصی شما رو براتون انجام بدن زمانی خودتون دست وپا دارین.
نزاشتم به زر زراش ادامه بده وتلفنو قطع کردم...مردم عجب پررو هستن ها.رسما منو نوکرش میدونه؛خدایا اخه چجوری مارو از اونجا به اینجا رسوندی که همش باید حرف بشنوم وهیچی هم نگم.
صدای تلفن دوباره بلند شد.بی معطلی تلفنو برداشتم وزیپ این دهنه بی صاحابمو باز کردم
من-ببین من نمیدونم واقعا هدفت چیه.که میخوای پولتو به رخ بقیه بکشی. ولی نیکا خانم بدون شعور ارزشش خیلی بالاتره
اومدم دوباره تلفنو قطع کنم که بجای نیکا صدای سینا اومد.
سینا-تا اونجایی که من میدونم .فکر کنم من پسرم.
یا خدا..این چرا صدای سینائه.مگه نیکا نبود.با اینکه توی صداش خنده موج میزد ولی بازم بدجور کنف شده بودم
من-اِ شما این آقا سینا ببخشیدا من اشتباه متوجه شدم
سینا خندید وگفت
سینا-عیب نداره ولی عجب تهدیدی میکردی ها من با اینکه نیکا نبودم ولی ترسیدم یه لحظه
با اینکه اون لحظه شرمنده بودم ولی از نوع صحبتش لبخنده روی لبم نشست.حواسمو جمع کردمو گفتم
من-آقا سینا کاری باهام داشتین؟
سینا-اوه اوه داشت یادم میرفت...آره اون پاور پویینت رو بیار ببینم چیکار کردی
من-باشه.الان میارم براتون
سیدی و برداشتم ورفتم توی اتاق احسان.سیدی و دادم دستشون.بعد اینکه سیدی دادن سینا گفت
سینا-ایول دختر.گل کاشتی
لبخنده گشادی زدم.که احسانم صداش بلند شد.به چهرش نگاهی کردم.لبخندی روی لبش بود که گفت
احسان-آفرین هستی کارت خوبه
لبخند دیگه ای زدمو سرمو تکون دادم.اخ جون از کارم راضین.چون رشتم کامپیوتر بود.همه این چیزا رو فول بودم.البته علاقه زیادی به رشتم نداشتم.ولی راستش رتبه کنکورم به بالاتر از این نرسید.دختره خنگی نبودما.اصلا.اتفاقا نابغه ای هم بودم برای خودم فقط کنکور سخت بود وگرنه من که خیلی باهوش بودم
http://eitaa.com/cognizable_wan
#داستان_آموزنده
سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجـار گفت:«من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟» برادر بزرگ تر جواب داد: «بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است.
او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.» سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت:« در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.» . نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت:« من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم ؟ ” نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود جواب داد: ” نه چیزی لازم ندارم”
هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت, چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کار نبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود.
کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت : “مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟ ” در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکر کرد که برادرش دستور ساختن ان را داده, از روی پل عبور کرد و برادر بزرگش را در اغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست.
وقتی برادر بزرگتر برگشت, نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر از او خواست تا چند روزی میهمان او و برادرش باشد. نجار گفت : “دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید انها را بسازم”
تا بحال واسه چند نفر پل ساختیم؟!!!!
بین خودمون و چند نفر از عزیزانمون حصار کشیدیم.
http://eitaa.com/cognizable_wan
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄
🌹امیرالمومنین حضرت علی (ع) :
🔴چهار چيز برای چهار مقصد ديگر آفريده شده اند :
❶ مال برای خرج کردن در
احتياجات زندگی نه برای نگهداری
❷ علم برای عمل کردن به آن
نه جدال و کشمکش و بحث
❸ انسان برای بندگی و اطاعت
از خدا نه خوشگذرانی و معصيت
➍ دنيا برای جمع آوری توشه آخرت
نه غفلت از آخرت و آباد ساختن دنيا
📚منبع : نصايح صفحه ۱۷۹
→
→
💚 http://eitaa.com/cognizable_wan
💠✨بر سر قبـرۍ نوشته شده بود :
💢ڪودڪ ڪه بودم می خواستم دنـیا را تغییر دهم بزرگتر ڪه شدم فهمیدم دنـیا بـزرگ اسٺ
⇜من باید کشور را تغییر دهـم
💢بعدها کشور را هم بزرگ دیـدم
⇜و تـصمیم گرفتم شهـرم را تغییر دهـم
💢در سالخوردگے تصمیـم گرفتم
⇜خانواده ام را متحول ڪنم …
💢اینڪ ڪه در آستانه ی مـرگ هستم
میفهمم ڪه اگر روز اول خـودم را تغییر داده بـودم شـاید میتوانستم دنـیا را هم تـغییر دهم.
❣و خـدا هنوز این فرصت را به ما داده اسٺ❣
🦋🧚♀🧚♀🦋
💚 http://eitaa.com/cognizable_wan
بهجای استامینوفن آلبالو بخورید!
🍒 آلبالو سرشار از آنتی اکسیدان های طبیعی مانند کورستین میباشد که خاصیت ضد سرطانی دارد.
🍒همچنین آلبالو نشانه های موجود در بیماریهای التهابی مانند آرتریت و نقرس را کاهش میدهد در نتیجه میتوان فعالیت ضددرد آلبالو را مطابق با استامینوفن، ایبوپروفن و ناپروکسن دانست.
🍒اگر از مشکلات بی خوابی رنج می برید و شب ها در رختخواب برای به خواب رفتن کلنجار می روید، آلبالو را امتحان کنید و یک ساعت پیش از خواب یک مشت آلبالو میل نمایید.
🍒آمیگدالین موجود در آلبالو اندازه تومورهای سرطانی را کاهش می دهد و از پیشرفت سرطان جلوگیری می کند. همچنین سایر مواد موثر موجود در آلبالو، درد ناشی از پیشرفت سرطان را تسکین می دهند.
🍒۱۰۰ گرم از آلبالوخشکه ۳۵۰ کالری انرژی دارد؛ درحالی که همان مقدار از آلبالو به صورت تازه تنها ۶۸ کالری انرژی دارد.
🌐 http://eitaa.com/cognizable_wan
🎀🗒🗒🎀
#نکته_های_کوتاه_اما_بلند_تربیتی
📌خود و نزدیکانتان به #فرزند_دوم در حضور فرزند اول کمتر توجه کنید
📍اگر میخواهید فرزندانتان را ببوسید، اول بزرگتر
و بعد فرزند تازه متولد شده را ببوسید.
🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
#بدزباني_كودكان
بدزبانی، تنها از راه آموختن و مواجه شدن با کلمات نامناسب به وجود میآید
بنابراین باید موقعیتهایی را که طی آن ممکن است کودک این کلمات نامطلوب را بشنود، محدود کنید.
🌿🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
#تلنگر
☘مرحوم آیه الله سعادت پرور در یکی از جلساتی که پس از زلزله معروف شهرستان بم تشکیل شد فرمودند :
🔻#زلزله که امتحان سختی نیست، این #امتحان را نوعا آدم ها خوب از عهدش بر می آیند.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
خداوند اگر بخواهد شما را امتحان کند، با #همسرتان امتحان می کند که شبانه روز با او سرکار دارید.
💐گاهی به خانه می آیید ، همسرتان بدون مقدمه حرفی که باب میل شما نیست می زند، که اگر مراقب نباشید با یک گفتار و رفتار نامناسب در مقابل او، اندوخته های معنویتان را بر باد می دهید!
📕منبع : #سلوک_با_همسر ، ص 19
http://eitaa.com/cognizable_wan
⚠️عامل سنگینی بیدار شدن برای نماز صبح
✅ مرحوم آیتالله مجتهدی می فرمایند:
دیدید بعضیها میخواهند دو رکعت نماز صبح بخوانند انگاری که یک کوه پشت آن ها افتاده هرچه آنها را صدا می کنید مثل اینکه بختک بر روی آنها افتاده است
⭕️اینها همه بر اثر گناه زیاد است!
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃بهشت من تویی🍃
💠 آدم اگر #جوانی اش را برای #خدا صرف کند.
جوانی اش #ابدی می شود ...
خضر میشود ...
💠 خدایا!
من از چیزهایی که #دلم می خواست ؛
آنچه برای یک جوان جاذبه داشت ؛
و #شیطان بخوبی، رنگارنگش کرده بود
بخاطر #تو گذشتم ...
🔺به خاطر #تو، به آنچه نهی کرده ای، نگاه نکردم؛
🔺به خاطر #تو پا روی هوای نفسم گذشتم؛
🔺به خاطر #تو خود را از نامحرم پوشاندم؛
🔺بخاطر #تو، حواسم به گفتارم، کردارم، گام هایم بود...
🔺بخاطر #تو فکرم و نیتم را کنترل کردم ...
♨️خدایا
خودت میدانی اینها برای یک جوان، آن هم در جامعه ای مثل جامعه ی ما چقد دشوار است...
💯ولی سختی را به جان میخرم چون بهشت را به بها دهند نه به بهانه...
و بهشت من لقای توست....
........
http://eitaa.com/cognizable_wan
*چرا زنها همزمان نمی توانند چند همسر داشته باشند ؟*
*بسیاری از بانوان این سوال را می پرسند واقعاً چرا...*
*اسلام چرا برای زنان اجازه نداده که مثل مردها، چند همسر داشته باشند آیا این تبعیض علیه زنان است؟*
*اگر جواب علمی می خواهید حتما بخوانید.*
*حکمت و فلسفه علمی و ساینسی نشانداده است که برای #تعدد_زوجات در اسلام اسراری نهفته است، که در این تحقیق برملا میشود!*
*چرا يک مرد مىتواند و یا در اسلام جایز است که همزمان چند زن داشته باشد؟ ولى يک زن نمى تواند همزمان چند شوهر داشته باشد؟*
*(فتبارک الله احسن الخالقين) :*
*1- دانشمندی یهودی متخصص در علوم ژنتیک و بارداری می گوید: زن مسلمان پاکیزه ترین زن روی کره زمین میباشد.*
*2- پروفیسور رابرت گیلهم رئیس دانشکده البرت انیشتن متعلق به یهودیان و متخصص در علوم ژنتیک، مسلمان شدنش را رسماً اعلام کرد آنهم فقط به یک دلیل:*
*;شناختن و کشف یک حقیقت علمی و معجزه ي بی نظیر بودن قرآن پاک، به دلیل محدود کردن دوره طلاق برای زنان که به مدت سه ماه میباشد.*
*به طوریکه او جهان مدرن و همه علوم پیشرفته را شگفت زده کرد.*
*یک سورپرایز و نظریه علمی به اثبات رسیده بانام* *(#أثر_آب_مرد).*
*👈شرح بیشتر:*
*آب مرد دارای 62 نوع پروتئین است و این پروتئینها از هر فرد به فرد دیگر متغیر است همانطوریکه اثر انگشت هر فرد متغیر است و هر کس اثر انگشت خودش فقط مختص به خودش میباشد.*
*و این مانند یک تراشه الکترونیکی میباشد که هر فرد تراشه خاص خودش را حمل میکند.*
*همچنان بدن زن در درون خود یک رایانه به تمام معنا حمل میکند و این رایانه اطلاعات تراشه مردیکه با او ارتباط برقرار میکند را در خود ثبت میکند!*
*این زن اگر در آن واحد،* *بلافاصله بعد از طلاق از همسر خودش، با مردی دیگر ازدواج کند و یا اینکه در یک برهه* *تراشههای متعددی به رایانهای او متصل شوند، این مانند* *ویروسی بزرگ است که وارد این رایانه شده است و لذا این زن دچار اختلالات هورمونی و روانی و بیماریهای گوناگون میشود.*
*پروفسور رابرت به صورت علمی ثابت کرد که اولین حیض (#عادت_ماهانه) بعد از طلاق باعث ریزش 32% الی 35% و حیض دوم 67% الی72% و حیض سوم 99.9% از أثر آب و اطلاعات مرد میشود. و در واقع رحم زن بعد از سه حیض از هر اثری که در گذشته بوده پاک و طاهر میشود و آماده استقبال از تراشه و أثر اطلاعات جدید میگردد، و آن وقت بدون هیچگونه ضرری برای زن میباشد.*
*لذا میبینیم* *#زنانی_که_زناکار_و_بدکاره هستند دچار بیماریهای سخت و گوناگونی میشوند، که آنهم به دلیل اختلاط أثر آبهای مختلف در آن واحد میباشد.*
*و اما دوره زنان بیوه شده مثلا شوهرش فوت شده باشد، برای از بین بردن اثر آب میبایست مدت زیاد و بلندتر باشد، آنهم به دلیل این است که غم و اندوه باعث تثبیت بیشتر اثر مرد آن هم به شکل قوی تری میشود، و به همین دلیل نیازمند دورهای است که خداوند متعال در قرآن مجید میفرماید (أربعه أشهر و عشرا) تا ریزش اثر به صورت کامل انجام شود.*
*بناءً این نظریه باعث شد تا این دانشمند بزرگ به تحقیق بیشتر و بیشتر روی آورد.*
*این دانشمند تصمیم گرفت یک آزمایش انجام دهد به همین خاطر او به منطقهای در آمریکا سفر کرد که غالبا جمعیت آن را مسلمانان تشکیل میدهند و آزمایش نشان داد که آنها فقط أثر اطلاعات مردان خود را حمل میکنند.*
*و این در حالی است که در منطقهای دیگر از آمریکا که غالبا افراد آن را آمریکاییهای با اصطلاح روشنفکر، آزاد اندیش و پیرو آزادی جنسی تشکیل میدهند، این آزمایش نشانداد که آنها أثرات متعددی با خود حمل میکنند، از دو الی سه اثر.*
*و این حقیقت به شدت تلخ بود آنوقت که خود این دانشمند بر روی همسر خود این آزمایش را انجام داد و کشف کرد که او سه اثر با خود حمل میکند ( یعنی رابطه با سه شخص به صورت همزمان).*
*و با همهای این تفاسیر قانع شد که اسلام تنها دینی میباشد که عفت و پاکی،حضانت زن و ارتباطات سالم او را با جامعه تضمین میکند. واینکه زن مسلمان پاکیزهترین زن روی کره زمین میباشد.*
*عزیزان بزرگوار این تحقیق علمی بخش کوچکی از علوم بیانتهای قرآن پاک میباشد و هر روز که میگذرد پردههای جدیدی از علوم بینظیر قرآن برداشته میشود.*
*گسترده به اشتراک بگذارید.*
👇👇👇
@cognizable_wan
نیازمندی که به تو روی آورده، فرستادهی خداست. کسی که از یاری او دریغ کند، از خدا دریغ کرده و آن کس که به او بخشش کند، به خدا بخشیده است.
امام علی(ع)
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔳 ⭕️ رهبر واقعی کسی نیست که به دنبال توافق آرا میگردد، بلکه توافق آرا را به وجود می آورد.
👤مارتین لوتر کینگ جونیور
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔳 ⭕️ مدیر موفق از مردم خود میخواهد چیزهایی را به او بگویند که خواسته هایشان میباشد، نه چیزهایی را بگویند که خوشایند رهبر است.
👤جان ماکسول
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌈💫* #وضو_درمانی *🌈💫
👈وضو ؛ راهی برای رفع انرژیِ منفی 👉
هروقت که سردرد دارید ... عصبی هستید و یا احساس میکنید که روحتان سنگین شده وضو بگیرید
لطفاً متن زیر را بادقت بخونید
وضو گرفتن فلسفه ی خاصی برای خودش دارد و ربطی به دین و مذهب ندارد و تعریفی از دنیای تو در توی ماست.
با اینکار شما انرژی منفی رو دفع میکنید ... به چه صورت ؟؟؟
آب یکی از پاک ترین و مقدس ترین منابع موجود روی کره خاکیست که با استفاده از آن شما دفع انرژی منفی میکنید و انرژی مثبت و پاکی آب رو به درون وجودتان منتقل میکنید ...
کف دستان شما چاکراست هنگام شستن دست انرژی منفی رو تخلیه میکنید بعد نوبت به شستن صورت میرسد .
بالای پیشانی شما یک چاکرای دیگر است که شما با ریختن آب از بالای صورت به سمت پائین تخلیه انرژی منفی میکنید ،
نوبت شستن دستها میرسد آقایان روی آرنج چاکرا دارند و خانومها پشت آرنج که شما با شستن آن به صورت وارونه یعنی ریختن آب از بالای آرنج به سمت پایین دفع انرژی منفی میکنید
نوبت به شستن چاکرای هفت که همان مسح سر است میرسد و باز همان عمل برعکس . یعنی از سمت فرق سر به پایین ...
اگر دقت کرده باشید هنگام وضو گرفتن تنها جایی که از پایین به بالا شسته میشود مسح پاست .
شما از نقطه ی انگشت شست پا دست خود را به سمت بالا میکشید . چرا ؟؟؟
... تنها جاییکه انرژی مثبت به بدن برمیگردانید مسح پا میباشد
.در تمام مراحل وضو گرفتن با هفت چاکرای بدن سر و کار داریم
در تمام مراحل از تمام چاکراها به وسیله ی آب که منبع پاکی و قداسته انرژی های منفی بدن رو به سمت خارج دفع کرده و در ... مرحله ی آخر وضو گرفتن انرژی مثبت رو وارد بدن میکنیم
وضو گرفتن علاوه بر اینکه یکی از راه های دفع انرژی منفی و جذب انرژی مثبت است باعث آرامش انسان هم میشود ...
مثلا هروقت که سردرد دارید ... عصبی هستید و یا احساس میکنید که روحتان سنگین شده وضو بگیرید .
اینکار به شما آرامش میدهد.
http://eitaa.com/cognizable_wan
*زندگیتون پر از آرامش الهی🌹*
دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .
شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند . یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت:
درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند.
بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.
در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت : درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم. من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود.
بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.
سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگرمساوی است. تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند. آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند.
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وصیت نامه سوزناک استاد حاج شیخ حسین انصاریان...
برای شفای استاد، دعا بفرمائید
اجرکم عندالله