eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🍁🍁🍁 احساس میکردم قلبم زیر دستم نمیزنه.اه هستی!!تو که انقدر بی جنبه نبودی.حالا بخاطره یک دست گرفتن احسان انقدر دست و پات میلرزه.لپامو باد کردم و نفسمو فوت کردم بیرون.دستمو روی دست دیگم که احسان گرفته بودش گذاشتم.روی دستم داغ بود..الان وقت اینجا موندن نبود.یک بار چشمامو بستم و نفس عمیقی کشیدم تا به خودم مصلت بشم....با قدم های آروم رفتم توی سالن .آرشام هنوز همونجای قبلی نشسته بود.یک دخترم روبه روش بود که با کمی دقت فهمیدم غنچه اس.نمیخواستم باز خودمو بندازم وسط برای همین رفتم و روی یکی از صندلی های کنار گذاشته نشستم.داشتم همونطوری دورو برم و نگاه میکردم که چشمم خورد به احسان.یا خدا.داشت میومد این طرف.تکونی خوردم سریع سرمو پایین آوردم و دستمو روی پیشونیم گذاشتم.اصلا الان جنبه هم صحبتی با احسان نداشتم.احسان جون هر کی دوسش داری این سمت نیا.چشمامو بسته بودم و داشتم زیر لب دعا میکردم.که صدایی شنیدم. -هستی جان؟! سرمو با تعجب آوردم بالا.این کی بود دیگه؟!با ابروهای بالا رفته نگاش کردم که لبخند ملیحی زد و گفت دختره-فکر کنم شما منو نشناختین! همونطور که ایستادم گفتم من-نه..ببخشید به یاد نیاوردم. دختره-من گلپر ام دیگه..دختر دایی بهار آهااااا.راست میگه هاا.یکی دو باری دیده بودمش.با شناختنش دستمو بروم جلو و باهاش دست دادم من-آهان.خوبی گلپر جون؟! گلپر-ممنون عزیزم شما چطوری؟! من-خوبم. به قیافش نگاه کردم.با اینکه چهرش عملی بود و موهاش رنگ کرده ولی چهره نازی داشت با اون همه کرم و رنگ مو و عملایی که کرده بود شبیه خارجی ها دیده میشد..یکمی کنارش موندم و باهاش حرف زدم.دیگه داشتم کلافه میشدم که بالاخره خدافظی کرد و رفت.یکم دیگه منتظر نشستم.دیگهوداشت از تنهایی و بیکای خوابم میبرد که آهنگ ملایمی و لایتی پخش شد و مدل ها با قدم های آهسته و سنگین شروع کردن به بالا اومدن از سِن و دور میزن.هرکدومشون که میومدن بیشتر حال میکردم.نزدیک نیم ساعت طول کشید تا همشون.اومدن.آهنگ جدید داشت تموم میشد که احسان روی سِن اومد.سن بلند نبود فقط اندازه دوتا پله بالا رفته بود.همونطوری داشتم نگاش میکردم که غنچه هم پشت بندش بالا اومد و با احسان هم قدم شد.لبخند آروم آروم از روی لبم پاک شد.با صحنه ای که دیدم سریع از روی صندلیم پاشدم و ایستادم.احسان دستشو پشت کمر غنچه گذاشته بود و با این کار رسما باهاش هم قدم شده بود.همین باعث شد غنچه لبخندی روی لبش بشینه.دندونامو محکم روی هم فشردم بیشتر از اینکه عصبانی باشم ناراحت بودم.وقتی به انتهای سن رسیدن.غنچه که دیده بود احسان اونکارو کرده دستشو دور بازوی احسان انداخت.دیگه نموندم به حرفاشون گدش بدم و باناراحتی رفتم توی اتاق پروشون. http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁 درو که بستم بهش تکیه دادم.دقیقا آینه جلوم بود.چند قدم رفتم جلو و خودمو توی آینه نگاه کردم.لبخند تلخی روی لبم نشست.ناراحتی توی صورتم موج میزد.خلی دیگه هستی.واقعا خلی.اصلا اون دستشو انداخته دور کمر غنچه به تو چه ربطی داره.دستامو زدم به کمرم و روبه روی آینه با صدایی که سعی میکردم کنترلش کنم گفتم من-واقعا به توچه؟!چرا خودتو میندازی وسط هر قضیه ای.مگه مُفَتِش بقیه ای.به تو هیچ ربطی نداره هستی خانم.پس الکی خودتو بخاطرع این جور چیزا حرص نده. همونطور که یک قدم جلو میرفتم پوزخندی زدم من-چقدرم که حرص خوردنت برای کسی مهمه. ناخودآگاه چهره احسان جلوی چشمم اومد.چقدرم من برای اون مهم بودم.پوزخندم تبدیل به لبخند تلخی شد و طولی نکشید تا چشمام پر اشک شد.چقدر تازگی ها گند اخلاق شدم.هر کی یه چیزی بهم میگه دلم میخواد بزنم زیر گریه.قطره اشکی که روی گونم سر خورد رو با دست پاک کردم.خودمو داشتم برای کی اذیت میکردم؟!برای کسی که ذره ای برام ارزش قائل نبود..اگه من براش مهم نبودم پس چرا اینجوری میکرد؟!چرا باهام مهربون بود؟!چرا بهم توجه میکرد؟!شاید من زیادی خوش خیال بودم و فکر میکردم داره بهم توجه میکنه.شاید با همه همینطور بود.کلافه دستی به لباسم کشیدم اومدم از اتاق بیام بیرون که در باز شد و احسان اومد.تو سرمو چرخوندم سمت چپ و آروم نفسمو با حرص بیرون دادم و زیر لب گفتم من-باز شروع شد احسان-چیزی گفتی؟! سریع سرمو برگردوندم سمتش. من-نه بابا.فقط گفتم چقدر گرمه. ابروشو بالا انداخت و سوالی پرسید احسان-گرمته؟! واقعا گرمم بود و توی این لباس احساس خفگی میکردم.لباسمو تکونی دادم و گفتم من-آره.خیلی گرمه. لبخند کجی زد احسان-عجیبه.تو چِلِه ی زمستون سردته. راست میگفتا زمستون بود.ولی من حس میکردم دارم آتیش میگیرم. من-خب زمستون باشه.توی سالن پکیج روشنه. احسان-شوفاژ این اتاق قطعه. پامو ضربدار روی زمین تکون دادم.حالا چه گیری داده بود به گرما و سرمای من.کلافه نگاش کردم که گفت احسان-چرا یهو غیب شدی؟! ابرومو بالا انداختم مگه منو میدید؟! انگار ذهنمو خوند که گفت احسان-وقتی اومدم روی سِن حواسم بهت بود دیدم نشسته بودی ولی یکدفعه پاشدی رفتی. با یادآوری اینکه دستشو دور کمر غنچه انداخته بود اخمی کردم. من-آره.اونجا خسته شده بودم گفتم بیام اینجا.خلوته.راحت باشم. زل زد تو چشمام.انگار میخواست دلیل ناراحتیمو بفهمه.نمیدونم چند دقیقه توی چشمای هم نگاه میکردیم که بالاخره دهنش باز شد احسان-مهمونی تموم شده.آماده شو.خودم میبرمت. بعد حرفش منتظر نموند و زد بیرون.منم با اخم های درهم لباسامو پوشیدمو اومدم توی باغ. http://eitaa.com/cognizable_wan
رسمی نباش پیش من ... اینجا اداره نیست❤️ قلبم سند به نام تو خورده ، اجاره نیست❤️ شاید گناه می شود این بوسه ها ولی آنجا که عشق امر کند ، هیچ چاره نیست❤️ عشقِ نهفته در دلِ " من دوست دارمت " ما بین صد هزار نهاد و گزاره نیست❤️ تا نور آسمان منی در کنار تو یک ذره احتیاج به ماه و ستاره نیست❤️ در چشم هات عشق نفس می کشد ولی ابراز دوستی که به ایما اشاره نیست❤️ با بوسه هات کار دلم را تمام کن .. " در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست😘😘 http://eitaa.com/cognizable_wan
. ✅ قوی ترین سفید کننده دندان ✍️ حکیم علی عزیزی: ✍️ با دو قاشق پودر نمک طبیعی + نصف قاشق جوش شیرین معدنی، هفته ای یکبار دندانها را مسواک بزنید ✍️ توجه: اگر هفته ای دوبار استفاده شود مینای دندانها را حل می کند و دندانها فاسد می شوند. .
آیا میدانستید با همین حفره ی کوچیک هر آنچه را که میبینید با رزولوشن 576 مگاپیکسل میبینید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
سر چهارراه دو نفر داشتن دعوا میکردن فحشای خیلی رکیکی هم به هم میدادن رفتم جلو جداشون کنم گفتم آقایون این الفاظ توی ملاء عام اصلا درست نیس خیلی زشته یکیشون برگشت گفت گمشو اونور ببینم تو دیگه باد کدوم معده ای؟😐😶 http://eitaa.com/cognizable_wan
بچه بودم قرار بود عموم اینا بیان خونمون نذری داشتیم، بابام گفت: عموت که اومد میری جلوش اگه شیرینی آورده بود، میگی عمو خودت شیرینی هستی، چرا شیرینی آوردی، اگه گل آورد، میگی عمو خودت گلی چرا گل آوردی... منم گفتم باشه، خلاصه! عمو اومد و دیدم واسه نذری یه گوسفند آورده😐 من بچه بودم بچهههههههههه😕 http://eitaa.com/cognizable_wan
✅هرچه کنی به خود کنی ✍زمانی که نجار پیری بازنشستگی خود را اعلام کرد صاحب کارش ناراحت شد وسعی کرد او را منصرف کند! اما نجار تصمیمش را گرفته بود… سرانجام صاحبکار درحالی که با تأسف بااین درخواست موافقت میکرد، ازاو خواست تا بعنوان آخرین کار ساخت خانه ای را به عهده بگیرد.. نجار نیز چون دلش چندان به این کارراضی نبود به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد وبا بی دقتی به ساختن خانه مشغول شد وکار را تمام کرد. زمان تحویل کلید،صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری! نجار یکه خورد و بسیار شرمنده شد، درواقع اگر او میدانست که خودش قرار است دراین خانه ساکن شود لوازم ومصالح بهتری برای ساخت آن بکار میبرد وتمام دقت خود رامیکرد "این داستان زندگی ماست" گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که هرروز میسازیم نداریم، پس در اثر یک اتفاق میفهمیم که مجبوریم درهمین ساخته ها زندگی کنیم، اما فرصتها ازدست میروند وگاهی شاید،بازسازی آنچه ساخته ایم ممکن نباشد.. شما نجار زندگی خود هستید و روزها،چکشی هستند که بریک میخ از زندگی شما کوبیده میشوند! 🆔👇🏻 🌸http://eitaa.com/cognizable_wan
‍ ﻣﺮﺍﻗﺐﺑﺎﺷﯿﻢ.... ﺻﺪﺍﯾﻤﺎﻥ ﻗﻠﺒﯽ ﺭﺍ ﻧﺸﮑﻨﺪ ! ﻋﯿﺐ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭاﺩﺍﺩ ﻧﺰﻥ ﺍﻭﻝﺷﺨﺼﯿﺖﺧﻮﺩﺕﺭا ﺗﺮﻭﺭﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ،ﺑﻌﺪﺁﺑﺮﻭﯼ آن‌هارا ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﺻﺪﺍﯼ ﺗﺮﮎدل‌هارا ﺯﻭﺩﺗﺮﺍﺯﻓﺮﯾﺎد ﺯﺑﺎن‌ها ﻣﯽﺷﻨﻮد 👇👇👇 ❤️http://eitaa.com/cognizable_wan
🌴🟢🔹️🔹️🟠🔹️🔹️🟢🌴 ✍به دنیا نیامده ایم که چوب قضاوت به دست بگیریم و سر هر راه و بیراهی مردم را قضاوت کنیم❗ ما مرکز دنیا نیستیم، حتی اگر این به نظرمان برسد. ما لبریز از اشتباهات و کمبود هایی هستیم که دیگران را به خاطرش تحقیر می کنیم...⚠️ از بچگی به ما ياد دادند كه به دروغ از ديگران تعريف كنيم و نظر واقعيمون رو نديم، همين طور كه تحمل شنيدن حقيقت رو نداريم...⛔ ... فقط خودمان را مي بينيم، خواسته های خودمان. اگر روزی قدرت اين را داشته باشيم كه جای ديگری قرار بگيريم، همه چيز تغيير خواهد كرد..👌 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ http://eitaa.com/cognizable_wan 🌴🟢🔹️🔹️🟠🔹️🔹️🟢🌴
🥀🥀 "خودشیفته" بودن به‌معنای "خودخواه" بودن نیست. آدم خودخواه دیگران را تحقیر می‌کند. آن‌ها را خوار می‌شمارد. آدم خودشیفته اما دیگران را بالا می‌برد. بالاتر از آنچه به راستی هستند، چون در چشم هر یک از آن‌ها خود را می‌بیند و می‌خواهد این خود در چشم دیگران دیده را، بیاراید. پس با مهربانی با آیینه‌هایش رفتار می‌کند. ✍🏻میلان کوندر 😍http://eitaa.com/cognizable_wan
برای درمان سرماخوردگی آب هویج بخورید !🥕 ▫️کسانی که به بیماری آسم مبتلا هستند و یا گرفتگی صدا دارند آب هویج بخورند، افراد زمانی که با مشکل سرماخوردگی مواجه می‌شوند برای نرم کردن سینه می‌توانند آب هویج بخورند و سرماخوردگی را درمان کنند + مصرف آب هویج در صبح به صورت ناشتا مواد سمی را از خون شما خارج می‌کند 🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan
با مصرف زیره چربی‌های شکمتان را آب کنید !👌🏻 ️در بین ادویه‌های لاغرکننده زیره شهرت جهانی دارد، پودر زیره را با ماست یا غذای خود روزانه مصرف کنید و شاهد از بین رفتن چربی‌های شکم خود باشید 🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan
کارهایی که برای بهبود گلودرد باید انجام دهید !👌🏻 ▫️آب نمک غرغره کنید ▫️اسطوخودوس را دریابید ▫️آویشن گلویتان را نرم می‌کند ▫️سیر همه کاره است ▫️عسل فراموش‌تان نشود ▫️بخور بدهید ▫️جوشانده عناب را هم فراموش نکنید ▫️لعاب معجزه‌گر به‌دانه را دست کم نگیرید 🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan
⭕️✍حکایت 🔴شرط عشق دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش…میرفت و از درد چشم مینالید. موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود. مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد. بیست سال بعد از ازدواج آن زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود. همه تعجب کردند و علت را از او جویا شدند: مرد گفت کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم 🍃 🌺🍃http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻 نارنگی؛ میوه‌ پرطرفدار پاییزی • نارنگی آب بدن رو تامین می‌کنه • مرهمی برای زخم‌هاست • شفاف‌کننده رنگ پوسته • مانع تجمع چربی‌ها در کبد میشه • با افزایش کلسترول خون مقابله می‌کنه • کم کالریه و به رفع گرسنگی کمک می‌کنه • بمب ویتامین C و سرشار از مواد معدنی هست • تقویت ایمنی در برابر بیماری‌های فصل سرماست • خطر پیشرفت سرطان کبد در بیماران مبتلا به هپاتیت رو کم می‌کنه. 🌸 http://eitaa.com/cognizable_wan
علائم عجیب کرونا http://eitaa.com/cognizable_wan
فقط خود مردم مقصرن ! خر مشهدی رجب رو شبانه دزدیدن! صبح شب، صدای مشهدی بالا رفت و اهالی روستا جمع شدن! یکی گفت: تقصیر معماره که دیوار رو کوتاه ساخته تا دزد به راحتی بیاد تو ! اون یکی گفت: مقصر نجاره که در طویله رو محکم نساخته! یکی دیگه گفت: تقصیر قفل سازه که قفل ضعیفی ساخته! نفر بعدی گفت: مقصر خود الاغه که سر و صدا نکرده تا مشهدی رجب بفهمه ! یکی گفت: مقصر مشهدی رجبه! باید روزها می خوابیده، شب ها می رفته پیش الاغش! خلاصه؛ همه مقصر بودن به جز آقای دزد! حالا شده حکایت ما که هر چی میشه، مردم مقصرن..! http://eitaa.com/cognizable_wan
"دانستنیهای زیبا"
فقط خود مردم مقصرن ! خر مشهدی رجب رو شبانه دزدیدن! صبح شب، صدای مشهدی بالا رفت و اهالی روستا جمع شد
در مورد فوق باید زوایا را دید چون اگر مراد مسئول دزد باشد مردم خودشون باید نماینده اصلح را انتخاب کنند نه دزد را.☝️🏻☝️🏻☝️🏻☝️🏻🌷 و این کار مثل اینست که من خودمو از پشت بام ساختمانی چند طبقه پرت کنم بگویم خدایا به امید تو و عمرم را طولانی کن که چنین امری امکان پذیر نیست🙏🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🆘با بازی ها .. 👿 در جمع صهیونیست ها: ➖اگر امام زمان شیعیان بیاید ، با ما خواهد جنگید.. ➖ما نباید بگذاریم ظهور کند.. ➖باید با و ، سرگرمشان کنیم... 🔶آنقدر تب فوتبال و بازی ها را داغ میکنند که، بجای بلند شدن برای کمک به امام زمان(عج)، سر صبح افراد پشت ورزشگاه ها میخوابند و ساعت ها می ایستند تا برایشان درون ورزشگاه جایی پیدا شود. 🔸برای عده ای هم نان خانه شده است. ➖اگر همین ها برای ظهور می ایستادند، حتمی بود... ➖منتها ما را سالهاست بازی دادند. http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ✅ سوتی وزیر استرالیایی به هنگام نمایش تزریق واکسن کرونا مقابل دوربین های تلویزیونی ✍️ درپوش سرنگ را برنداشته بودند ⭕️ واکسن کرونا را فقط برای مردم عوام ساخته اند .