✨☀️✨
🔴داستانک
✍یکی از معجزات امام رضا علیه السلام که اخیرا اتفاق افتاده است:
👌یک عروس و داماد تهرانی که تازه عروسی میکنند تصمیم میگیرند بنا به اسرار آقا داماد بیایند مشهد ولی عروس خانم با این شرط حاظر میشه بیاد مشهد که فقط برن تفریح و دیدن طرقبه و شاندیز و اصلا داخل حرم نروند و زیارت نکنند.
👈درست چند روزی هم که مشهد بودند را با تفریح و بازار و خرید گذراندند تا اینکه روز آخر شد و چمدانهایشان را داخل ماشینشان گذاشتند و از هتل خارج شدند. وقتی به میدان پانزده خرداد یا به قول مشهدی ها میدان ضد رسیدند آقا داماد وقتی گنبد و گلدسته آقا رو دید ماشین را نگه داشت و سلامی به آقا داد و مشغول دعا بود که عروس خانم هم دستشو از ماشین بیرون آورد به تمسخر گفت: امام رضا بای بای،خیلی مشهد خوش گذشت؛بای بای
👈 داماد ماشین را روشن کرد از مشهد خارج شدند،توی راه بودند که عروس خانم خوابش برد،تقریبا نزدیک ظهر بود و چند کیلومتری داشتند تا برسند به نیشابور که ناگهان عروس گریه کنان از خواب پرید و زار زار گریه میکرد،
از شوهرش پرسید که الان به کجا رسیدند؟
شوهرش هم جواب داد نزدیک نیشابور هستیم؛
عروس هم در حالی که گریه میکرد و رنگ پریده گفت برگردیم مشهد داماد هرچی اصرار کرد که چرا؟ ما صبح مشهد بودیم واسه چی برگردیم عزیزم؟ عروس گفت : فقط برگردیم مشهد
👈 برگشتند به مشهد و وقتی رسیدند به نزدیک حرم؛عروس اصرار کرد که بروند حرم ؛داماد با ادب هم اطاعت کرد ولی با اصرار فراوان دلیل گریه و اصرار برگشتن و حرم رفتن را از خانمش جویا شد که عروس خانم اینطور جواب داد :
👈وقتی در ماشین خواب بودم،خواب دیدم که داخل حرم ،امام رضا ایستاده و یکی از خادمها هم داره اسامی زایرین را برایشان میخوانند و امام رضا هم تایید میکند و برای زوارش مهر تایید میزنن تا اینکه امام رضا گفتند که پس چرا اسم این خانم(عروس)را نخواندی؟
👈خادم هم جواب داد که آقاجان ایشان این چند روزی که مشهد آمده بودند به زیارت شما نیامده و اعتنایی به حرم و زیارت شما نداشتند آقا
👈امام رضا علیه السلام جواب داد که اسم ایشان را هم داخل لیست زایرین ما بنویسید؛این خانم وقت رفتن و خروج از مشهد از من خداحافظی کردند و تشکر کردند پس ایشان هم زائر ما بودند.
👇
🌸 http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️
#همسرانه
*پرسش*
*سلام . خواستگارى دارم كه در تحقيقات ، مطالب خوبى در موردشان نگفته اند و من نمى دانم به ايشان چه جوابى بدهم ؛ لطفا راهنمايى بفرماييد* .
✍️ *پاسخ*
با سلام و احترام ، بستگى دارد كه چه چيز هايى و از چند كانال شنيده باشيد .
اگه از يك نفر شنيده باشيد ، ممكن است از روى غرض ورزى و دشمنى تهمت زده باشد ؛ اما اگر از چند نفر و از كانال هاى مختلف شنيده باشيد ؛
آن هم در مورد استفاده از مواد مخدر يا رابطه هاى متعدد نا مشروع ، حتما جواب منفى بدهيد .
ممكن است از چند مسير ، فقط يك مطلب را شنيده باشيد كه مثلا سال ها قبل يك مورد رابطه با جنس مقابل داشته و سال هاى زيادى است كه دنبال چنين رابطه اى نبوده و توبه كرده و شرايط مناسب و خوبى هم دارد ، مى توانيد چشم پوشى كرده ، جواب مثبت بدهيد . ان شاالله خوشبخت باشيد . 🌸
❤️💫❤️
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت101
در حالی که از سرما میلرزیدم رسیدم سر کوچه داشتم توی کیفمو میگشتم تا کلیدو پیدا کنم که متوجه باز بودن در خونه شدم.آروم رفتم و درو هل دادم.دهنم باز موند.همه وسایل ریخته شده بود تو حیاط و شکسته بود.انگار یکی پرتشون کرده بود.با استرس آب دهنمو قورت دادم و چند قدم رفتم جلوتر توی هال هم دقیقا همین اوضاع بود.فقط یه مقدار وخیم تر.اومدم از در بیام تو که بابام یهو از اتاق پرید بیرون.از ترس جیغ کوتاهی زدم و رفتم عقب که محکم خوردم به در حال.صورتم از دردت جمع شد.بابا عصبی یک قدم اومد سمتم.خدایا باز چی شده بود این شروع کرده بود.با ترس نگاش کردم که داد کشید
بابا-هستی ۵۰۰ تومن بهم بده.
با چشمای گرد نگاش کردم.پول از کجا میاوردم.
من-بابا من پولم کجا بود؟!
بابا-به من ربطی نداره من همین حالا لازم دارم.
با صدای آرومی که سعی داشتم اونم آروم کنم گفتم
من-باباجان.بخدا الان پول ندارم ولی ۷روز دیگه حقوقمو میدن.
عصبی محکم زد تخت سینم که محکم خوردم به در این سری دیگه مطمئنم کمرم خورد شد.
بابا-میگم من پول لازم دارم.واجبه
دیگه منم زدم به سلیطه بازی با داد بلندی که خودمم ازش تعجب کردم محکم زدم رو سینش وگفتم
من-میگم ندارم.میفهمی؟!
اونم از داد من بیشتر عصبانی شد و فریاد کشید
بابا-من این حرفا حالیم نیست.
چند تا نفس عصبی کشیدم.کامل مشخص بود برای پول موادش مونده و انقدر وحشی بازی از خودش در میاره
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت102
اصلا نمیدونستم چیکار کنم.حقوق ماه اولم ۲۰۰ تومن برام مونده بود ولی عمرا بهش پول میدادم.اومدم از کنارش رد شم برم تو که محکم بازومو کشید و برم گردوند.هردو با عصبانیت شدید زل زده بودیم تو چشمای هم.
بابا-هستی گفتم اون پول لامصبو بده به من.
از لای دندونای کلید شدم گفتم
من-ندارم.ندارم.
بازومو ول کرد و زد به غربت بازی.اول رفت سمت تلویزیون بلندش کرد محکم کوبید وسط خونه.از ترس جیغی کشیدم و دستامو روی گوشام گذاشتم.از ترس نزدیک بود سکته کنم.چشمامو بستم و باز کردم تا ترسم بریزه.میترسیدم بلایی سرم بیاره چون حسابی خمار بود.ولی بازم نمیخواستم بهش پول بدم.همونطور که میومد جلو با تهدید گفت
بابا-هنوزم نمیخوای پول بدی؟!
سرمو به معنی نه تکون دادم که دوید سمتم انقدر سریع عمل کرد که نتونستم کاری کنم و رسید بهم.تا به خودم بیام دستش رفت بالا و خوابوند تو گوشم.انقدر محکم زد که پرت شدم روی زمین.چقدر دستش سنگین شده بود..احساس میکردم دندونام توی دهنم درد گرفت..با حرص نگاش کردم که اومدم سمتم و کیفمو از دستم کشید..نه..نباید میزاشتم پولامو ازم میگرفت.حمله کردم سمتش تا کیفمو چنگ بزنم که با دستش جلومو گرفت و هلم داد عقب که پهلوم خورد به میز تلویزیون و نفسم چند ثانیه بند اومد.احساس ضعف میکردم.همونجوری روی زانو نشستم و نگاش کردم.دستشو کرد توی کیفمو و همه پولامو برداشت.وای نه.اگه برمیداشت دیگه پول نداشتم.با اجبار بلند شدم و رفتم سمتش در حالی که چونم از فرط بغض میلرزید گفتم
من-بابا خواهش میکنم اونارو بده به من.
همونطور که پولارو جلوی صورتم تکون میداد گفت
بابا-که پول نداری..آره؟!
با لرز یک قدم عقب رفتم که داد زد
بابا-از کی دروغ گو شدی؟!
چی داشتم بگم..باید بهش میگفتم چون نمیخوام بری خرج مواد کنی..دستشو گذاشت پشتم و هلم داد سمت در.
بابا-جای دروغ گو توی خونه من نیست.
با چشمای گرد برگشتم سمتش.
من-چی؟!
با صدای بلند گفت
بابا-گفتم جای دخترایی مثل تو توی خونه من نیست.
دیگه رسما داشتم پس میفتادم.این چی داشت میگفت؟!میخواست منو از خونه بیرون کنه؟!..با دهن باز نگاش کردم که کشوندم توی حیاط.بارون شدیدی میومد.صبرکن ببینم.این الان داشت چه غلطی میکرد
من-داری چیکار میکنی؟!
بابا-دارم از خونه میندازمت بیرون.
دیگه از کوره در رفتم
من-تو بیجا میکنی.
با سیلی بعدی که توی صورتم خورد حرف توی دهنم ماسید.فقط بلد بود دست بلند کنه روی کوچیک تر از خودش.
بابا-از این خونه گم میشی بیرون و تا زمانی که حقوق نگرفتی هم پاتو اینجا نمیزاری.
من-من هیجا نمیرم که بخوام بعدا بیام.اینجا خونه ی منه.
بابا-کمتر زر زر کن.گمشو بیرون.
فریاد کشیدم.
من-نمیرم
باباهم بلند تر از من داد زد
بابا-خودم میندازمت بیرون.
ودر رو روم بست.دیگه نتونستم ساکت بمونم.با صدای بلند زدم زیر گریه و محکم به در کوبیدم
من-بابا توروخدا درو باز کن
خدایا من این موقع شب بدون هیچ پولی کدوم قبرستونی برم.دوباره در زدم
من-بابا تو روخدا درو باز کن.
چند بار دیگه هم در زدم ولی فایده نداشت.با دست اشکامو پاک کردم چقدر بی رحم شده بود
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت103
با گریه عقب عقب رفتم و به دیوار روبه روی خونمون تکیه دادم و سر خوردم پایین...بارون خیلی شدید شده بود و حسابی خیس شده بودم.ولی هیچکاری هم نمیتونستم بکنم.شاید اگه همینجا بشینم بالاخره دلش به رحم بیاد.ولی اگه نیومد چی؟!اگه تا صبح مجبور باشم بشینم کله این احمد و رفیقای خرش پیدا میشه.با کف دست اشکامو پاک کردم.خونه بهارشونم که نمیتونستم برم میرفتم به مامان بهار چی میگفتم.میگفتم بابام از دردخماری از خونه بیرونم کرده؟!اگه میرفتم پیش آرشام چی؟!هستی..خل شدی؟!این موقع شب زنگ بزنی بگی میخوام بیام تو خونه پسرمجرد؟!عمرا اگه اینکارو بکنم..چطوره برم شرکت؟!کلیدشم که داشتم ساعت ۱۰ شب بود و هیچکی هم توی شرکت نبود.بهتر گزینه همین بود.با بدبختی از سرجام بلند شدم پهلوم بدجور تیر میکشید.مطمئنم کبود شده..با هزار بدبختی خودمو رسوندم به شرکت.انقدر توی راه گریه کرده بودم که نفسم بالا نمیومد.ساعت نزدیک ۱۱ بود و همه جا بسته بود.انقدر راه رفته بودم پاهام درد میکرد.در برج رو باز کردم و رفتم توی آسانسور و طبقه دهم رو زدم.چند دقیقه طول کشید تا در آسانسور باز شد.همه جا سوت و کور بود.راستش یکم میترسیدم بمونم آخه تو طبقه ما کلا خالی بود و هیچکس نبود ولی بازم از تو کوچه موندن بهتر بود.چراغارو روشت کردم و پشت میزم نشستم.لباسام لیچِ آب بود.آرنجامو روی میز گذاشتم و سرمو با دستام گرفتم
فشار عصبی زیادی روم بود.حس میکردم دارم دیوونه میشم.چی میشد اگه الان یکی بود تا آرومم میکرد.مثلا...احسان.آره اون تنها کسی بود که همیشه کنارم بود.دوباره چشمام پر اشک شد.چقدر بدبخت بودم که حتی یک نفرم نداشتم که برم پیشش و درد دل کنم.فقط یک بابا داشتم که اونم اگه نمیبود بهتر بود.با یادآوری کارش گریم شدیدتر شد.آخه کدوم آدمی دختره خودشو از خونه بیرون میکرد.مگه من چیکار کرده بودم؟!فقط۲۰۰ تومن از حقوقمو برای خرج خونه و اینا نگه داشته بودم.حالا باید چه غلطی میکردم.دیگه ۱۰۰۰ تومنم پول نداشتم.دستمو روی چشمام کشیدم تا آروم بشم ولی گریم شدید تر شد با عجز سرمو روی میز گذاشتم و از ته دل زدم زیر گریه.خدایا مگه من چیکارت کرده ودم که اینجوری کردی؟!!تاحالا شده بود که ناشکری کنم یا ازت بد بگم؟!بخدا که نشده بود.گناهمون چی بود که زندگی مونو اینجوری به نکبت کشیدی؟!..نمیدونم چند دقیقه گریه کردم..۵دقیقه..۱۰دقیقه..شایدم یک ربع که دستی روی شونم نشست.با وحشت سرمو بلند کردم که بازم چهره همیشه آشناشو دیدم
http://eitaa.com/cognizable_wan
💠 استاد #فاطمی_نیا :
مشاجره ها و نزاع ها، نور باطن را خاموش می کند . بسیاری از بی حالی ها و عدم نشاط ها به جهت مشاجرات و درگیری های لفظی است. کم منزلی داریم که در آن پرخاش و تندی نباشد! روزی چند تا پرخاش باشد، برکات را از منزل می برد. حتی اگر حق هم با تو بود ، در امور جزئی و شخصی مشاجره نکن ، چون کدورت می آورد.
مرحوم علامه جعفری از صاحب دلی نقل کرد : در موضوعی که گمان می کردم حق با من است ، داشتم با همسرم مشاجره می کردم؛ ناگهان صورت باطنی غضبم را نشانم دادند ! بسیار کریه و زشت بود! آن صورت نزدیکم آمد و گفت : ای کثیف! ساکت شو! همین که متنبه شدم فوراً دست همسرم را بوسیدم و عذرخواهی کردم!
✳️ http://eitaa.com/cognizable_wan
✅ پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به على(عليه السلام)فرمود: اى على جبرئيل به من گفت: آرزو داشتم بخاطر انجام هفت كار از جنس بشر باشم تا بتوانم آنها را انجام دهم.
❶⇦در نماز جماعت شركت كردن.
❷⇦همنشينى با علما.
❸⇦اصلاح و آشتى برقرار كردن بين دو نفر كه با هم قهر هستند.
❹⇦محبت و نوازش نمودن نسبت به يتيمان.
❺⇦عيادت مريض نمودن.
❻⇦تشييع جنازه كردن.
❼⇦در موسم حجّ به حاجيان در مكه آب دادن.
✅ بعد پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به على(عليه السلام) مى فرمايد: يا على در انجام اين امور جدّى و كوشا باش.
📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️
#همسرانه
*آقایون بخونن*
*زن ها مثل گوشی موبایلند*!
یک روز با باتری پر به زندگی شما می آیند. رنگی و شاداب، برایتان حرف می زنند، طنازی می کنند، هرکجا هر احتیاجی داشته باشید، به میزان توانایی شان برایتان کم نمی گذارند و تا آخرین نفس ها همه جوره کنارتان هستند.
این زنِ همیشه مقاوم ، از یک جایی به بعد با رفتار و نهایتاً با کلام ، آلارم می دهد که به اندازه ی قبل انرژی ندارم.
می بینی که به شادابی قبل نیست و رنگ هایش کمرنگ شده.
با این حال باز هم در لحظات مهم کنارت است.
هی این کلافگی ها و بی رنگی هایش به تو هشدار می دهد که شارژش در حال تمام شدن است و تو هی باور نمی کنی.
بالاخره یک شب می خوابی و صبح روز بعد میبینی زن همیشه شاداب زندگی ات ، ساکت و خاموش شده.
زن ها مثل گوشی موبایلند. باید آن ها را با "جلب اعتمادشان"
با"راستگویی"
با عدم پرخاشگري" ،
"با گفتن کلمات نرم" ،
بااحترام گذاشتن " ،
باپذيرش نظراتش" ،و....
وَ یک محبت ِ مداوم شارژ کرد.
حتی پیش از آن که شارژشان به مرز هشدار برسد.
یازده درصد ... شارژ لطفا
❤️💫❤️
http://eitaa.com/cognizable_wan
*ﻃﺮﺯ ﺗﻬﯿﻪ ﭘﻮﺩﺭ ﮐﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺗﻮﻣﻮﺭﻫﺎﯼ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯼ ﺳﺮﻃﺎﻧﯽ*👇🏻
40 ﻣﯿﻠﯽ ﮔﺮﻡ، ﺯﺭﺩﭼﻮﺑﻪ
20 ﻣﯿﻠﯽ ﮔﺮﻡ، ﺩﺍﺭﭼﯿﻦ
20 ﻣﯿﻠﯽ ﮔﺮﻡ،ﭘﻮﺩﺭ ﺳﯿﺮ
20 ﻣﯿﻠﯽ ﮔﺮﻡ،ﭘﻮﺩﺭﻫﻞ
20 ﻣﯿﻠﯽ ﮔﺮﻡ،ﭘﻮﺩﺭ ﺯﯾﺮﻩ
20 ﻣﯿﻠﯽ ﮔﺮﻡ،ﭘﻮﺩﺭ ﻓﻠﻔﻞ
20 ﻣﯿﻠﯽ ﮔﺮﻡ،ﭘﻮﺩﺭ ﮔﺸﻨﯿﺰ
ﺍﯾﻦ ﺍﺩﻭﯾﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﺨﻠﻮﻁ ﮐﺮﺩﻩ ،ﺩﺭ ﮐﭙﺴﻮﻝ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻨﺪﯼ ﮐﻨﯿﺪ. *ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻭ ﻋﺪﺩ*
*ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻭﻋﺪﻩ ﻏﺬﺍ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ 3 ﻣﺎﻩ ﻣﯿﻞ ﮐﻨﯿﺪ* ﻧﺘﯿﺠﻪ آﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻋﺮﺽ ﯾﮑﻤﺎﻩ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺩﯾﺪ.
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌮غذاهای گرم زود هضم تر هم هستن
یکی از موادی که میتواند معده را جمع کند و بدن را گرم کند نعناست
*نعنا استریل کننده و ضد سم در معده و گوارش است و طبیعتش گرم است*
خانم ها
🌱به روشهای مختلف از نعنا استفاده کنید
در انواع غذاها به طور مناسب بریزید
🌱چای نعنا🌱بهترین چای برای اعضای خانواده است
و 🌱کوکوی نعنا🌱یکی از بهترین غذاها برای وعده شام است
http://eitaa.com/cognizable_wan
👌اگر فرزند زیبا،
👈شجاع،
👈باهوش
👈و قوی میخواهید
🌻باید غذاهای گرم مزاج را بر سر سفره افزایش بدهید
👈ترسویی،
👈افسردگی،
👈ضعف،
👈بی حالی
👈و بی ارادگی
👈ناشی از سردی بدن است*
🌗شبها غذای سرد نخورید
🌝چون صبح همراه با کسالت بیدار میشوید
🌗در وعده شام*
👈 از ماست،
👈ماهی،
👈مرغ،
👈 برنج
👈و انواع غذاهای سرد استفاده نکنید
👌چون احتمال سکته را به شدت افزایش میدهد
🌮شام باید گرمی باشد
🌮که هم با مقدار کم سیر شوید
🌓و خواب خوب و سنگینی داشته باشید
🌝و هم صبح سحر خیز باشید
🌮شام گرم حجمش کمتر
👌 و قوتش بیشتر است
http://eitaa.com/cognizable_wan
خانمها وقتی سرد مزاج میشن
👌 به شدت
👈بدبین
👈و بدگو
👈و تندخو
👈 و افسرده میشن
🌻راه درمانش هم خوردن گرمیه
👌واسه همینکه
✍ابوعلی سینا میگه؛
👈کند فهمی ناشی از سردی مغز است
✍و میگه اگه میخواهید
👈 بر جامعه ای حاکم بشید
👈به اونا ترشی (به شدت سرد) بدید
👈ولی خودتون عسل بخورید
👈و این مصداق همونکه
👈 میگن ترشی نخوری یه چیزی میشی !
http://eitaa.com/cognizable_wan
#تلنگر🌱
#غذای_روح
🌾گر طالب #شهادتی بدان✋🏻
#نماز خوبه اول وقت باشه✨
وگرنه همه بلدن...
اول غذا بخورن...
اول یه دل سیر چت کنند...📱
اول #بخوابند...
خلاصه اول همه #کاراشون رو انجام میدن😑بعد #نماز بخونن....💡
کسی که دنباله #شهادته
باید از تموم تعلقات دنیا #دست بکشه...☝️
#شهید_محمدحسین_حدادیان
💞http://eitaa.com/cognizable_wan
*لطفا بخونین اما با دقت که متوجه بشین چی گفته.*
*چکیده از کتاب:*
*اینکارونکن ، اینکارو بکن*
*نویسنده : احمد فارسی*
********************
*١- اگه میخوای راحت باشی ، کمتر بدون ؛ و اگه میخوای خوشبخت باشی ، بیشتر بخون.*
__________________
*٢- تا پایان کار، از موفقیت در آن ، با کسی صحبت نکن.*
__________________
*٣- برای حضور در جلسات ، حتی یک دقيقه هم تأخير نكن.*
__________________
*٤- قبل از عاشق شدن ،ابتدا فکر کن ، که آیا طاقت دوری ، جدایی و سختى رو دارى يا نه؟؟؟*
__________________
*٥- "سکوت" تنها پاسخی است که اصلا ضرر ندارد.*
__________________
*٦- نصیحت کردن ، فقط زمانی اثر دارد که 2 نفر باشید.( در بين جمع كسى را نصيحت نكن )*
__________________
*٧- در مورد همسر کسی اظهار نظر نکن ، نه مثبت نه منفی.*
__________________
*٨- نوشیدنی های داخل لیوان و یا فنجان را تا آخر ننوش.*
_________________
*٩- در اختلاف خانوادگی حتی اگر حق با تو است ، شجاع باش و تو از همسرت عذر خواهی کن.*
__________________
*١٠- برای کودکان اسباب بازی های جنگی هدیه نبر.*
__________________
*١١- نه آنقدر کم بخور که ضعیف شوی ، و نه آنقدر زیاد بخور که مریض شوی.*
__________________
*١٢- بدترین شکل دل تنگی آن است ، که در میان جمع باشی و تنها باشی.*
__________________
*١٣- شخص محترمی باش ، و بدون اطلاع به خانه و محل کار کسی نرو.*
__________________
*١٥- وجدانت را گول نزن، چون درستی و نادرستی کارت را به تو اعلام می کند.*
__________________
*١٦- موقع عطسه کردن ، حتما از دیگران فاصله بگیر و از دستمال استفاده کن ولی با تمام وجود عطسه کن.*
__________________
*١٧- عاشق همسرت باش تا بهشت را ببینی.*
__________________
*١٨- کثیف نکن، اگر حوصله تمیز کردن نداری.*
__________________
*١٩- بخشیدن خطای دیگران بسیار قشنگ است،،، تجربه کردنش را به تو پیشنهاد می کنم.*
__________________
*٢٠- همه جا از همسرت تعریف و تمجید کن، حتی در جهنم.*
__________________
*٢١- با کارمندانت مهربان، ولی قاطع باش.*
__________________
*٢٢- غرور کسی رو نشکن، چون مثل شیشه ی شکسته برای تو، خطر آفرین است.*
__________________
*٢٣- عمل خلاف را، نه تجربه کن، نه تکرار.*
__________________
*٢٤- در جايى كه اشتباهى ازت سر زد ، با شجاعت اقرار کن که اشتباه کردی.*
__________________
*٢٥- هنر نواختن را یاد بگیر، نواختن موسیقی در هیچ کشوری گدایی نیست.*
__________________
*٢٦- هنگام صحبت کردن با دیگران ، به چشم آنها نگاه کن تا پیام و کلام تو را درک کنند.*
__________________
*٢٧- با دندان، میخ نکش.*
__________________
*٢٨- کسی را که به تو امیدوار است ، نا امید نکن.*
__________________
*٢٩- برای کسی که دوستش داری ، در روز تولدش پیام تبریک ارسال کن.*
_________________
*٣٠- اولین خیّر باش.*
__________________
*٣١- با داشتن همسری خوب وخوش اخلاق، همه کس و همه چیز را یکجا داری.*
__________________
*٣٢- در دفتر و منزل، گل های زیبا داشته باش.*
__________________
*٣٣- حسابداری و روشهای آنرا یاد بگیر.*
__________________
*٣٤- تزریق سرم وآمپول را یاد بگیر.*
__________________
*٣٥- وارد سیاست نشو.*
__________________
*٣٦- به سفر و همسفر فکر کن.*
__________________
*٣٧- تا ندانی ، نمی توانی ؛پس بدان ، تا بتوانی*
_________________
http://eitaa.com/cognizable_wan
#طب خانواده
چه مواد غذایی را میتوان همراه غذا مصرف کرد⁉️
🔸 مصرف مقداری سبزی خوردن و چهار تا پنج عدد زیتون کم نمک همراه غذا به بهبود هضم غذا کمک شایانی میکند
🔺 افراد باید استفاده از سالاد، دسر و تنقلات را به ۲ تا سه ساعت پس از غذا موکول کنند
🔺اشخاصی که غذا را خوب نمیجوند برای فرو دادن آن مجبور هستند همزمان سالاد، ماست و نوشابه یا آب را همراه با غذا میل کنند که این موضوع ⬅️مشکلات گوارشی شدید مانند سوء هاضمه و کبد چرب را به همراه دارد.👌
🌸
✅ درمان خانگی گوش درد
◽روغن زیتون
◽موثرترین درمان خانگی برای گوش درد است چیزهایی که شما باید انجام دهید این است که 3-4 قطره از روغن زیتون ولرم را در گوش خود قرار دهید. مطمن باشید که روغن خیلی داغ نباشد، که پرده گوش را می سوزانید.
◽ شما همچنین می توانید توپ پنبه ای را در روغن زیتون فرو کنید و آن را در گوش خود قرار دهید. روغن زیتون به عنوان یک روان کننده عمل می کند و گوش را از عفونت ، پاک می کند.👌
🌸
✅هفت راز جوانی
❉ خواب کافی ✨
❉ نوشیدن آب کافی 🌧
❉ پرهیز از دخانیات 🌸
❉ نوشیدن چای سبز ☕️
❉ استفاده از کرم ضدآفتاب 🌞
❉ دوری از استرس و فشارهای عصبی 💆🏻
❉ استفاده از کرم مرطوب کننده پوست .
🌸
✅ اگر به سلامت رگ های خود اهمیت می دهید ماهی را فراموش نکنید
🔹بهترین ماهی برای خانم های باردار ماهی قزل آلا می باشد
🔸خانم های باردار تن ماهی و سایر غذاهای کنسروی نخورند. 🚫
🌸
✅ خواص پیازچه 🌸❤️🌸
① حفظ سلامت قلب
② تقویت استخوانها
③ مفید برای پوست
④ درمان سرماخوردگی
⑤ حفظ سلامت چشمها
⑥ کاهش ریسک سرطان
⑦ کنترل قند خون
⑧ سلامت گوارش
⑨ برطرف کردن عفونتها
🌸
✅ برای مقابله باانواع ویروسها بدنتان را قوی کنید
🔸منابع ویتامین C؛ فلفل سبز، کشمش سیاه، پرتقال، بروکلی
🔹منایع ویتامین A؛ سیب زمینی، کلم، برگ اسفناج، هویج، تخم مرغ
🔸منابع ویتامین K؛ جعفری، پیاز، شلغم، خیار
🔹منابع ویتامین D3؛ ماهی سالمون، تخم مرغ، شیر
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✅ #لطفأ_نشر_دهید 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
*بهشت خاکستر*
*داستان قرانی*
در بنی اسرائیل مردی نیکوکار زندگی می کرد و دارای باغی بود که در آن انواع درختان و محصولات دیگر وجود داشت.
صاحب باغ به فقرا توجهی کامل داشت؛ از این رو به هنگام برداشت محصول ، مستمندان را دعوت می کرد و از هر نوع محصولی که داشت سهم آنها را می داد و فقرا هم او را دعا می کردند و این سبب برکت بیشتر اموال او می گردید. سال ها بر این منوال گذشت تا این که مرد نیکوکار در گذشت و بوستان او به سه فرزندش به ارث رسید…
بهشت خاکسترپسران راهی غیر از راه پدر را در پیش گرفتند و با خود گفتند: پدر ما مردی کم خرج بود و می توانست به فقرا کمک کند، اما خرج ما بسیاری است و از چنین کمکی معذوریم. وقتی زمان برداشت محصول فرارسید، برای آن که فقرا به سراغ ان ها نیایند، صبح تاریکی را انتخاب کردند تا به دور از چشم آنها غلات را جمع آوری کنند. صبح زود برخاستند و به اتفاق یکدیگر به باغ رفتند و مشاهده کردند آتش، باغ و غلات آن را سوزانده است. ناگاه متوجه شدند که نیت بد آنها در پرداختن حقّ مستمندان سبب عذاب آنها گردیده است. برادر میان سال گفت: ای برادران! چرا در حق بینوایان نیت بدی داشتید؟ چرا تسبیح خدا را نگفتید؟
می گفتند: پروردگار ما از هر عیبی منزه است و ما از ستمکارانیم. و بعضی یکدیگر را ملامت می کردند و می گفتند: وای بر ما! ما طغیان کردیم، اما باشد که خداود توبه ما را بپذیرد و بهتر از آنچه داشتیم به ما عطا فرماید، ما به رحمت او امیدواریم.
از آن جایی که توبه کردند و نیت آنها این بود که اگر برخوردار گردند به فقرا کمک کنند، خداوند بوستانی بهتر از آنچه که داشتند به انها عطا فرمود که انگور آن شهرت یافت.
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️✨❤️✨❤️
#همسرانه
💐 *وقتی فرزندان مُدام با #تبلت و #موبایل بازی می کنند، چه کنیم*؟
🔻خودمون کمتر تو فضای مجازی باشیم و فقط در حد نیاز سراغ گوشی و تبلت بریم.
🔻 با بچه ها بیشتر بازی کنیم و وقتشون رو با بازی های مفید پر کنیم.
🔻 به اینکه بچه مون خیلی باهوشه و کار با گوشی روحرفه ای بلده افتخار نکنیم.
🔻 برای بچه ها گوشی و تبلت اختصاصی نخریم.
🔻 بازی ها و کلیپ های خیلی محدودی رو گوشیمون داشته باشیم و فقط گاهی اجازه استفاده از اونا رو به بچه مون بدیم.
🔻 برای ساکت کردن یا آروم کردن بچه از گوشی استفاده نکنیم. و در نهایت، مثل همه مساٸل زندگی، در استفاده از تکنولوژی هم حد تعادل رو نگه داریم، نه افراط، نه تفریط.
❤️💫❤️
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 #انار
✅ یکی از خواص انار، خاصیت کاهشدهنده فشار خون این میوه است که بیشتر به دلیل مواد قرمز رنگ آن است. در واقع، انارهای قرمز، آثار کاملتر و بهتری دارند» 💌
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴بهترین زمان نوشيدن آبميوه
🔹برای درمان چاقی جوش وکبدچرب قبل ازصبحانه است.
🔹درمان کبد چرب : آب هویج
🔹درمان چاقـــی : آب کرفس
🔹درمان جــوش : آب سیب
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 #زیر_ذرهبین_گرفتن_زن
💠 گاهی مرد باید ساعتی با #دقت تمام، همسرش را هنگام #خانهداری، کار در آشپزخانه و یا بچّهداری زیر #ذرهبین بگیرد تا ببیند چه ریزهکاریها و ظرایفی را هنرمندانه انجام داده و چه زحماتی را متحمّل میشود.
💠 این کار میتواند در #قدردانی از زن و داشتن توقّعات منصفانه از وی و نیز #درک او کمک شایانی به مرد کند.
💠 لذا در #تشکر از او اعلام کنید که گاهی با #دقت، کارهای تو را زیر نظر دارم و متوجه میشوم که واقعاً #زحمت زیادی در منزل میکشی.
💠 این روش، زن را بسیار #دلگرم کرده و برای آینده و سختیهای زندگی به او انرژی داده و #عاشقانه به تلاش خود در ساختن زندگی ادامه میدهد.
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
آیا خوردن تن ماهی با تخم مرغ ضرر دارد؟👇
🐟بله! خوردن تن ماهی با تخم مرغ برای سلامت بدن بسیار مضر است.
ماهی و تخم مرغ در معده تولید عفونت و کرم می کند و منجر به ابتلا بیماری نقرس، روماتیسم، قولنج، بواسیر، پیوره و دندان درد می شود.🥚 💌
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت104
چشمای پر از اشکمو به چهره نگرانش دوختم.واقعا این آدم فرشته نبود؟که هر وقت بهش نیاز داشتم سر میرسید.بالاخره اون سکوتمونو شکست.
احسان-هسای حالت خوبه؟!
آخه اینم سوال بود؟!معلوم بود که داغون بودم.بریده بریده بین گریه گفتم
من-نه...خوب...نیستم..
اونم که انگار حال منو درک کرده بود با دستش بازوهامو گرفت و آروم بلندم کرد.
احسان-پاشو..پاشو ببرمت.نمیشه که تا صبح تو شرکت بمونی.سرده هوا.از تب میمیری دختر.
باید بهش میگفتم که بابام پرتم کرده بیرون؟!اگه الان میرفتیم دم در خونه و بابا حلوی اون خرابم میکرد چی؟!چشمامو ازش گرفتم و با کمکش بلند شدم.احساس میکردم کل تنم رفته زیر ماشین و له شده.با بدبختی توی آسانسور رفتم.احسانم کنارم ایستاد و دکمه پارکینگ و زد.از توی آینه خیره شدم بهش.چقدر احسان مهربون بود.با اینکه من هیچکار خاصی برای اون نکرده بودم.ولی اون همیشه هوامو داشت.لبخند کم جونی بین اون همه گریه روی لبم نشست.بالاخره یه نفر پیدا شد که بتونه منو آروم کنه...بعد ایستادن آسانسور دوباره با کمک احسان رفتم و سوار ماشین شدم.شبیه پیرزن هایی شده بودم که حتما باید یه مراقبی بالای سرشون میبود.سرمو تکیه دادم به پشتی صندلی و چشمامو بستم...داشتم خودمو اماده میکردم تا جلوی احسان تحقیر بشم که ماشین ایستاد.با انزجار چشمامو باز کردم که چشمام گرد شد.خونه احسان بودیم.چشمام از خوشحالی برق زد.واقعا خوشحال بودم که نیازی نبود بریم خونه بابا.از ماشین پیاده شدم که پهلوم تیر وحشتناکی کشید.
من-آاااخ
احسان-چی شد؟!
برای جمع کردن موضوع سری به معنی هیچی تکون دادم و آروم وارد خونه شدم.
من-حنا کجاست؟!
احسانم پشت سرم وارد شد.
احسان-چندروزی رفته خونه سینا.اونا باهم خیلی جورن.
از اول هم مشخص بود سینا چقدر شیطون بود و با بچه ها زود اُخت میشد.چند قدم دیگه حلو رفتم و کنار مبل ایستادم با اینکه بارون بند اومده بود ولی بازم لباسای من خیس بود.لباسم که با خودم نیاورده بودم مجبور بودم با همینا بمونم.احسان که انگار فهمید حرف دلم چیه گفت
احسان-نگران نباش.یک دست از لباسات اینجا مونده.وقتی رفتی دیدم توی تراس پهن کرده بودی تا خشک بشه ولی یادت رفته بود ببری منم از همون روز میخواستم برات بیارم ولی فراموش کردم.قسمت بود دوباره همینجا بپوشی.
بعد حرفش راشو کج کرد و رفت طبقه بالا رو پله آخر ایستاد و برگشت سمتم.
احسان-تو هم بیا بالا دیگه.مگه نمیخوای لباسات و عوض کنی؟!
با این حرفش تکونی به خودم دادم و رفتم طبقه بالا.واقعا تازگیا یه تختم کم شده بود.راهنماییم کرد برم توی اتاق حنا و گفت لباسام روی میزه خودشم رفت پایین.رفتم جلو و به لباستم نگاه کردم.یک پیراهن مردونه بلند چارخونه سفید مشکی بود تا نزدیکی های زانوم بود به همراه شلوار پارچه ای تنگ سفیدم و شال مشکی نخی ساده ام.تتزه یادم اومد که این لباسا توی این چند وقته توی کمدم نبوده.سریع لباسام عوض کردم.احساس میکردم چند کیلو سبک تر شدم.دوباره با تیری که پهلوم کشید.یادش افتادم و لباسمو دادم بالا تا ببینم چی شده.بدجوری باد کرده بود پوستش کنده شده بود و حسابی کبود بود.توی دلم چند تا فحش به بابا دادم و دوباره رفتم طبقه پایین.سرو صدا از توی آشپزخونه می اومد.حتما احسان داره چیزی آماده میکنه.روی مبلش نشستم و لم دادم تازگیا خیلی پررو شده بودم.مثلا باید یه تعارف یا تشکری میکروم که احسان آوردتم اینجا ولی انگار نه انگار چقدر خل بودم
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت105
احسانو دیدم که از توی آشپزخونه با یک لیوان اومد بیرون.
احسان-بیا این آب قند بخور.رنگت حسابی پریده.
آب قندو ازش گرفتم و چند قورت خوردم.اونم روی مبل روبه روم نشست و چشماشو بست معلوم بود حسابی خستس.به ذهنم خطور کرد که الان باید تشکر کنم.
من-دستتون دردنکنه آقا احسان.خیلی زحمت کشیدین.ببخشید به خدا قصد نداشتم مزاحمتون بشم.
احسان-هستی مطمئن باش تو توی این خونه اصلا مزاحم نیستی.
لبخندی زدم که باعث شد اونم لبخند بزنه.چی میشد اگه داستان زندگیمو براش تعریف میکردم.با اینکه زندگیم گند بود ولی دوست داشتم باهاش درددل کنم.قلبم بهم میگفت این تنها آدمیه که میتونی از ته دلت بهش اعتماد کنی.عقلمم همینو میگفت پس چرا ساکت میموندم.من دوست داشتم باهاش هم کلام بشم.و اون چقدر آقا بود که حتی ازم نپرسید چرا دارم اونجوری زجه میزنم.بالاخره تصمیمو گرفتم یک نفس عمیق کشیدم تا صدام نلرزه خیره شدم به لیوان توی دستم.
من-آقا احسان اشکالی نداره اگه چند دقیقه وقتتو بگیرم؟!
صدای مهربونش توی گوشم پیچید.
احسان-این چه حرفیه هستی؟!حتما گوش میدم.
آب دهنمو قورت دادم
من-آقا احسان من و پدر مادرم زندگی راحتی داشتیم.تنها بودیم و فامیل دور و برمون نبود.راستش پدر من پرورشگاهیه و خانواده ای نداره.مادرمم یک خواهر کوچیک تر داشت که خالم ۱۰ ساله پیش تصادف کرد و ضربه مغضی شد و اعضاشو اهدا کردن.فقط پدربزرگ و مادربزرگ ام بودن که اوناهم عمرشونو دادن به شما.من تا ۳ماه پیش با خانوادم رابطه خوبی داشتم.وضع مالی متوسطی داشتیم و بابام با دونفر دیگه توی یک شرکت سهیم بود..تا ۳ماه پیش همه چیز خوب بود که یک حادثه شوم تو زندگی ما اتفاق افتاد.
بعد این حرفم سکوت کردم.شمامو محکم بستم ودستامو برای اینکه نلرزه محکم لیوان فشار دادم
من-حدودا سه ماه پیش تولد مامانم بود.بابام برای هدیه مامانم سه تا بلیط به ترکیه بهش هدیه داد.که بلیطش برای حدودا ۱۰ روز بعدش بود.ما همه کارامونو کردیم و قرار شد که با هواپیما بریم.همه چیز خوب بود تا توی هواپیما..هواپیمای ما سقوط کرد و مامانم توی اون سانحه فوت شد...مامانم خیلی خانم خوبی بود آقا احسان.مهربون بود.
با یاد آوری فوت مامان چونم لرزید و یک قطره اشک روی دستم ریخت.لرزش توی صدام کاملا محسوس شده بود.
من-بعد فوت مامان زندگیمون کلا بهم ریخت.من افسرده شدم و بابام...
خجالت میکشیدم از بابام جلوی احسان بگم ولی میخواستم همه چیزو بگم.میخواستم بگم تا دلم آروم بگیره.
من-بابام معتاد شد و از زندگی ما کم کم پول کم شد.اول که سهام شرکت فروخته شد.بعد ماشینامون و درآخر خونمون.و این شد که ما رسیدیم توی اون خونه ای که میبینید.بابام کم کم بداخلاق تر شد تا جایی که گفت باید هرماه نصف بیشتر حقوقمو بدم بهش.تازگیا دعواهامون کم شده بود تا دیشب که نمیدونم درد خماری بهش فشار اورده بود یا هرچی که کل خونرو بهم ریخت و ازم خواست بهش مول بدم.منم نمیخواستم تمام پولی که دارمو بدم خرج مواد.بهش ندادم و باهم درگیر شدیم تا اینکه از خونه انداختم بیرون وگفت تا موقعی که حقوقتو دادن حق نداری بیای توی این خونه.برای همین مجبور شدم بیام شرکت و بقیه اشم که خودتون بودین.
با کمی مکث سرمو آوردم بالا و نگاش کردم.دستاشو به زانوهاش تکیه داده بود و دستاش توی هم قلاب کرده بود و سرش پایین بود.اونم بعد چند ثانیه سرشو آورد بالا و کلافه دستی پشت گردنش کشید.و لب باز کرد
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️ تفاوت برداشت
🌺یک آخوندی ﺗﻮی ﻣﺴﺠﺪ ﮔﻔﺖ :
🌹ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﻋﻤﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻏﻮﺵ ﺯﻧﯽ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻧﺒﻮﺩ !
آﻗﺎﯾﻮﻥ ﺣﺎﺿﺮ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﻫﻤﻪ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﭘﭻ ﭘﭻ ﮐﺮﺩﻥ ...
ﺣﺎﺝ آﻗﺎ در ﺍﺩﺍﻣﻪ گفت :
ﺑﻠﻪ ، ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺷﺪﻡ !
ﻫﻤﻪ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﻮﯼ ﭼﺸﻢ خیلی ها ﺍﺷﮏ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ ...
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ حاضرین در ﻣﺠﻠﺲ هماﻥ ﺷﺐ ﺭﻓﺖ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﯾﺪ ﻋﯿﺎﻟﺶ ﺗﻮ ﺁﺷﭙﺰ ﺧﻭﻧﻪ ﺩﺍﺭﻩ غذا درست ﻣﯿﮑﻨﻪ ، ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ : ﻋﯿﺎﻝ !
📝ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﻋﻤﺮﻡ ﺭﻭ ﺗﻮﯼ ﺁﻏﻮﺵ ﺯﻧﯽ بودم ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻧﺒﻮﺩ !
ﻭ ﻣﺮﺩ ﻗﺒﻞ ﺍﺯﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺮﻓﺸﻮ ﮐﺎﻣﻞ ﮐﻨﻪ ﺍﺯ ﻫﻮﺵ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻗﺎﺑﻠﻤﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﺵ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﻧﯿﻮﻣﺪﻩ !
لطفاً برای ﺳﻼﻣﺘﻴﺶ ﺩﻋﺎ ﻛﻨﻴﻦ !
✅ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﺧﻼﻗﯽ:
👌ﺩﺭ ﺻﺤﺒﺖ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﻣﺎ ﺍﻭﻝ ، آﺧﺮ ﻗﻀﯿﻪ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﻦ ...!!!
#لطیفه
📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﻭﺍﮔﻮیه مینامند؛ ﻭﺍﮔﻮیه ﻫﺎ ﺍﺛﺮﺍﺕ عمیقی بر ﻓﺮﺩ ﮔﻮینده ﺩﺍﺭﻧﺪ.
دانشمندان آمریکایی طی مطاﻟﻌﺎﺗﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻧﺪ ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﻓﻘﻂ یک ﺑﺎﺭ ﺑﮕﻮیید: "ﻓﻼﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ نمیتوانم ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩهم"، باید یک ﻧﻔﺮ ﺩیگر ﻫﻔﺪﻩ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﻮید ﮐﻪ "ﺷﻤﺎ میتوانید ﺁﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩهید" ﺗﺎ ﺍﺛﺮ ﻫﻤﺎﻥ یک ﺩﻓﻌﻪ ﺭﺍ ﺧﻨﺜﯽ ﮐﻨﺪ!
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﻭﺍﮔﻮیه ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﺎشید...
http://eitaa.com/cognizable_wan