eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️هميشه حوصله به خودتون رسيدنو داشته باشيد ❤️براتون مهم باشه که با چه قيافه و ظاهري جلو شوهرتون ميايد ✅اون مهمترين شخص زندگي شماست 💞http://eitaa.com/cognizable_wan💞 💙🌹🌹❤️
بهش میگم چرا جواب تلفنم رو ندادی؟ میگه تصادف کردم الانم پیش صافکارم داره گلگیر ماشین رو درست میکنه، تو خیابون خودشو گلگیرشو دیدم داشتن بستنی میخوردن 😂 http://eitaa.com/cognizable_wan 🐒
رفیقم تو خوابگا سرماخورد یه کتری آب جوش درست کرد و تو همون شروع کرد بوخورگرفتنو سرفه کردن.. یدفه گف اخ چقد هوس چایی کردم،حسش نی دوباره آب جوش بیارم یهو نپتون چای و انداخت تو همون کتری همون موقع دوستام ازکلاس اومدن،گفتن ایول چایی درست کردی (من میخندیدم اونا میخوردن) 😂 http://eitaa.com/cognizable_wan 🐒
ی بار خواستم سوار تاکسی بشم، درو باز کردم محترمانه به خانومه گفتم: میشه جمع تر بشینید تا منم بشینم؟ گفت: گمشو اشغال کثافت. منم دیدم خیلی بیشعوره درو بستم رفتم عقب نشستم😐😂😂 😂 http://eitaa.com/cognizable_wan 🐒
❣ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ...! ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﯽ، ﭼﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﻫﯽ ﻭ ﯾﺎ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﮕﻮﯾﯽ، ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ...! ﮔﺎﻫﯽ ﻧﮕﻔﺘﻦ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦِ ﺳﺨﻨﺎﻥِ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﺒﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ. ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ...! ﯾﮏ ﻭﻗﺘﻬﺎﯾﯽ ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪﯼ ﺑﺮ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﻧﯿﺶ ﺩﺍﺭ، ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻧﺖ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﮐﻨﺪ...! ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯼ ﭼﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﺮ ﺳﺮﺕ ﺁﻭﺍﺭِ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺁﻣﺪ، ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻣﻘﺼﺮ ﻧﮑﻦ, ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺩﻟﯿﻞِ ﺍﺻﻠﯽ ﺭﺍ، ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﯿﺎﺑﯽ...! ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺲِ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﺩﺭ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ, ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻦ, ﮐﻪ ﺫﻫﻨﺖ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺎ ﻗﻠﺒﺖ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻤﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﺩ...! ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ " ﺳﮑﻮﺕ" ﭘﺎﺳﺦِ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﺭﺩﻫﺎﺳﺖ...! http://eitaa.com/cognizable_wan
🔹بابونه:ایجادکننده خواب آرام 🔸لیمو:تحریک کننده ونشاط بخش 🔹یاس:ایجاداعتماد به نفس وشادابی 🔸چوب صندل:ضدافسردگی واسترس 🔹نعناع:برطرف کننده احساس خستگی 🅱 http://eitaa.com/cognizable_wan
چربی خون چه علایمی داره؟ 👈سرگیجه، سنگینی دست و پا، وزوز گوش، درد بازو، داغ شدن کف پا، درد در پهلو چطوری درمانش کنیم؟ 🔸تخم شوید برگ شوید برگ کاسنی تخم شنبلیله سماق زرشک ابگیری همه مواد را پودر کرده به میزان یک قاشق چایخوری در یک نعلبکی ابغوره مخلوط کرده و هر روز قبل از نهار و قبل از شام میل نمایید. 🔹یک استکان ابغوره در یک لیوان اب مخلوط کرده جرعه جرعه عصرها میل شود. 🍃http://eitaa.com/cognizable_wan
‍ 🔹شخصي به میرزا جواد آقا تهرانی(ره) فرموده بود: آقا مرا نصيحت كنيد! 🔹ايشان فرموده بودند: 🔻بنده به نيابت از همه مؤمنين روزي 70 مرتبه استغفار مي‌كنم. 🔻گويا نصيحت غير مستقيم بوده كه استغفار براي خويش و ديگران را فراموش نكنيد. http://eitaa.com/cognizable_wan
ربطی نداره متأهلی یا مجرد، مکث را تمرین کن. گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش میکنیم! گاهی آرامش داریم، خودمون خرابش میکنیم! گاهی خیلی چیزارو داریم اما محو تماشای نداشته هامون میشیم! گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم! گاهی میشه بخشید اما با انتقام ادامش میدیم! گاهی میشه ادامه داد اما با اشتیاق انصراف میدیم! گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه میدیم! و گاهی... گاهی... گاهی... تمام عمر اشتباه میکنیم و نمیدونیم یا نمیخوایم بدونیم! کاش بیشتر مراقب خودمون، تصمیماتمون و گاهی‌های زندگیمون باشیم. کاش یادمون نره که فقط: "یکبار زنده‌ایم و زندگی میکنیم، فقط یکبار" 🌺🍂🌺http://eitaa.com/cognizable_wan
ربطی نداره متأهلی یا مجرد، مکث را تمرین کن. گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش میکنیم! گاهی آرامش داریم، خودمون خرابش میکنیم! گاهی خیلی چیزارو داریم اما محو تماشای نداشته هامون میشیم! گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم! گاهی میشه بخشید اما با انتقام ادامش میدیم! گاهی میشه ادامه داد اما با اشتیاق انصراف میدیم! گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه میدیم! و گاهی... گاهی... گاهی... تمام عمر اشتباه میکنیم و نمیدونیم یا نمیخوایم بدونیم! کاش بیشتر مراقب خودمون، تصمیماتمون و گاهی‌های زندگیمون باشیم. کاش یادمون نره که فقط: "یکبار زنده‌ایم و زندگی میکنیم، فقط یکبار" 🌺🍂🌺http://eitaa.com/cognizable_wan
باید هم هیچ وقت در ذهن آیسودا پاک نشود. هرچند که آیسودا هم دختر بی نهایت لجبازی بود. سرکشی می کرد. مدام در فکر فرار بود. اما او به خاله کتی قول داده بود مراقبش باشد. اصلا خاله کتی به کنار... به دلش قول داده بود. قول داده بود از هر چیزی در این دنیا حفظش کند. همین کار را هم کرد. تا آخر عمرش هم حفظش می کرد. -فراموش نکن. آیسودا متعجب نگاهش کرد. -ولی تورو ناراحت می کنه یادآوریش! -همیشه. -ناراحت بودی زندانیم کردی؟ -اصلا! آیسودا متعجب نگاهش کرد. -واقعا؟ -نگه ات داشتم. -که خراب نشم؟ -که حفظت کنم. اوضاع متفاوت شد. با کنجکاوی پرسید: از کی؟ -از هر چیزی؟ -ولی فکر کنم می خوای از آدم خاصی اسم ببری. پژمان چایش را مزمزه کرد. خوب دم کشیده بود. بوی خوبی هم می داد. -نه اصلا. به بدنه ی ماشین تکیه داده بودند. موزیک همچنان در حال پخش بود. آیسودا هم لیوان چایش را برداشت. -تا تو هستی کسی به من آسیبی نمی زنه. پژمان با جدیت گفت: نمی ذارم که بزنه. آیسودا از گوشه ی چشم نگاهش کرد. همین کارها را می کرد که دوست داشت برایش تب کند و بمیرد. جان که می گفتند این مرد بود و تمام! پژمان لیوان خالی چایش را روی زیرانداز گذاشت. -می خوای شب اینجا بمونیم؟ -نه برگردیم هتل. پژمان با لبخند نگاهش کرد. -باشه خانم. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 آسمان پر از ستاره بود. تازه شام خورده و به اتاقش آمده بودند. درون تراس ایستاده و به شهر نگاه می کردند. هیاهویی که ظاهرا تمامی نداشت. جالب بود که مردم اهواز شب ها اصلا خواب نداشتند. تا نزدیکی صبح هم خیابان ها پر از رفت و آمد بود. بدون خستگی می تابیدند. -اینجا خیلی خوبه! پژمان دستش را دور شانه اش انداخت. -جنوبی ها خونگرمن. -و دوست داشتنی، آدم از بودن بینشون سیر نمیشه. آیسودا سرش را بالا کرد و به آسمان پر از ستاره خیره شد. -تو اصفهان هیچ وقت آسمون رو این همه پرستاره ندیده بودم. -اینجا اگه ریزگرد نیاد عالیه. -خدا کنه هیچ وقت نیاد. -انشالله. سرش را روی شانه ی پژمان گذاشت. -اینجا خوش می گذره ولی دلم تنگ شده که برگردم. -می خوای فردا برگردیم؟ -میشه؟ -چرا که نه! -پس بریم. -میریم، مطمئنی نمی خوای جای خاصی رو ببینی؟ آیسودا برای جواب دادن مکث کرد. ولی خیلی زود گفت: نه، دیدیم دیگه! -فردا میریم. باد خنکی می آمد. آیسودا دستانش را دور بازویش انداخت. -بریم داخل! برگشتند، در تراس را باز کردند و داخل شدند. آیسودا شال را از روی موهایش برداشت و روی تخت دراز کشید. -باید برم حمام حال ندارم. -می خوای کمکت کنم؟ لحن پژمان جدی بود. ولی آیسودا خنده اش گرفت. -مثلا چه کمکی؟ پژمان هم عین خودش جواب داد: بیام کیسه بکشم ها؟ آیسودا بلند زیر خنده زد. -نه ممنون، فردا قبل رفتن دوش می گیرم. -یه کیسه کش مفت رو از دست دادی. -فدای سرم. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁http://eitaa.com/cognizable_wan
من فقط یبار دروغ گفتم اونم نیمه شعبان تو جشن گفتم اسمم مهدی ئه که جایزه بدن بهم🙄 اونم بابام وسط مراسم داد زد فرشاد زودتر پاشو برو تا پشیمون نشدن😑 http://eitaa.com/cognizable_wan
بالش را زیر سرش تنظیم کرد. -بیا بخواب دیگه. -می خوام فیلم ببینم. -از رو تخت هم می تونی. می دانست آیسودا بدجنس است. حالا آنقدر اذیتش می کرد که از خیر فیلم دیدن بگذرد. -جام راحته! آیسودا چپ چپ نگاهش کرد. -میای یا بیام؟ -دوس داری بیا. تازگی پژمان خیلی با او کل می انداخت. از تخت پایین آمد. پژمان روی صندلی مقابل تلویزیون نشسته بود. -نمیای دیگه؟ از پشت خودش را روی پژمان انداخت. گوشش را به دندان گرفت و فشار داد. پژمان از درد تیز گوشش یک باره بلند شد. آیسودا تعادلش را از دست داد و از پشت افتاد. سرش محکم به زمین خوزد. یک لحظه بی حرکت ماند. اصلا نفهمید چه شد؟ چشمانش سیاهی رفت. هیچ درکی از موقعیت نداشت. پژمان که در فکر درد گوشش بود با دیدن موقعیت آیسودا فورا رویش خم شد. -خوبی؟ دستش را روی سینه اش گذاشت و تکان داد. -یه جواب بده دختر! -سرم گیج میره. پژمان دست زیر پا و سرش انداخت. از روی زمین بلندش کرد. روی تخت خواباندش. فورا از یخچال یک بطری آب معدنی بیرون آورد. کنار آیسودا نشست و به خوردش داد. آیسودا بلاخره کمی حالش جا آمد. -خوبی؟ -بهترم. -منو نترسون دختر. -تقصیر خودم بود. دست پژمان را کشید. خودش هم عقب رفت تا برایش جاباز کند. -کنارم باش. پژمان هنوز هم نگران ضرب دیدگی سرش بود. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 ♥️از قسمت اول پژمان کنارش دراز کشید. آیسودا هم سرش را روی بازویش گذاشت. -تقصیر خودم بودم، نگران نباش. -تو خیلی پر جنب و جوشی. آیسودا خندید. -خوبه که! -بر منکرش لعنت. آیسودا چانه اش را بوسید. -من مهمتر از تلویزیونم. -بلا سر خودت میاری که اینو ثابت کنی؟ -نه! آیسودا باز هم لبخند زد. دستش را زیر بافت پژمان فرو برد. سینه ی لختش را نوازش کرد. -نکن دختر. -چرا خب؟ -می دونی که حساسم. -نه نمی دونم. به نوازش سینه ی پژمان ادامه داد. عملا داشت هورمون های پژمان را بالا و پایین می کرد. -تو زندگیت از من بیشتر کیو دوس داشتی؟ -نکن بچه! دست آیسودا را گرفت. آیسودا با بدجنسی دستش را کشید. -جواب منو بده. پژمان با حرص نیم خیز شد. درون چشمانش هوس موج می زد. آیسودا در خودش جمع شده گفت: چیه خب؟ -واسه چی اذیت می کنی؟ -اینکه اذیت نیست. دست آیسودا را گرفت و روی تخت مقابل خودش نشاندش. -با همه چیز بازی نمی کنن. آیسودا به عمد دست زیر موهایش زد. موهایش را دورش ریخت. دلبری می کرد. از آن دلبری هایی که خودش نمی دانست چقدر خطرناک است. -می دونی چقدر وسوسه ی داشتنت رو دارم؟ آیسودا لب گزید. دست از موهایش کشید. -من منظورم این نبود. -ولی من منظورم همینه. تمام صورت آیسودا با قرمز رنگ آمیزی شد. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁http://eitaa.com/cognizable_wan
⁉سگ ها چطور از هزاران سال قبل دل ما را ربودند؟ ✅ یک مطالعه که در سال 2016 در science منتشر شد نشان میدهد وقتی رفقای سگ سان ما در چشم ما زل میزنند، همان فرآیند هورمونی فعال میشود که ما را با بچه ها پیوند میدهد. این مطالعه ممکن است توضیحی برای این مساله داشته باشد که سگ ها چطور هزاران سال قبل همراه ما شدند. سگ ها بدلیل توانایی تعاملی شان با انسانها مشهور هستند اما این تعامل فقط قدم زدن و گرفتن چوب پرتاب شده نیست. نتایج این مطالعه نشان داد نگریستن سگ ها در چشم انسانها باعث ترشح هورمون اکسی توسین هم در انسان و هم در سگ میشود. این همان هورمونی است که نقش اساسی در پیوند های انسانی دارد و به هورمون عشق مشهور است. نتایج این بررسی نشان داد این فرآیند شباهت زیادی به فرآیندی دارد که طی آن خیره شدن مادر در چشم فرزندش باعث ترشح اکسی توسین شده و محرک پیوند محبت آمیز بین آنهاست. پس رابطه انسان و سگ از گذشته های دور مبتنی بر یک علاقه مندی متقابل بوده است که نقش اساسی در اهلی شدن این موجود دارد. 👇👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
اگه کسی رو دوست داری بهش بگو چون اگه تو نگی یکی دیگه میگه، اون وقته که تو میسوزی ... از من گفتن بود خود دانی 😐☝️ 👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺪﯼ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﻢ ... ﺗﻤﺎﻡ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﺩﺍﺭﻥ ﺑﺮﺍﻡ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺯﻥ ﻣﯽگردن ﮐﻪ ﯾﻪ ﻭﻗﺖ ﻧﺮﻡ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺩﺷﻮﻧﻮ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺑﺪﺑﺨﺘﺶ ﮐﻨﻢ 😐😂 😂 http://eitaa.com/cognizable_wan 🐒
در غاری باستانی در جنوب فرانسه دندانی از یک انسان اولیه پیدا شده که عمر آن ۵۶۰ هزار سال برآورد می‌شود. بر اساس دیگر یافته‌های محلی، صاحب این دندان به گوشت اسب، گوزن و کرگدن علاقه ویژه‌ای داشته است. دندانی که یک علاقه‌مند به باستان‌شناسی در غاری در جنوب فرانسه پیدا کرده ظاهرا ۵۶۰ هزار ساله است. یابنده دختری ۱۶ ساله است و با همکار داوطلبش در یک منطقه باستانی مشهور در اطراف روستای "توتاول" در جنوب فرانسه مشغول به کار بوده است. دیرینه‌شناسان این یافته را "حائز اهمیت" خوانده‌اند زیرا در اروپا تا کنون سنگواره‌های انسانی بسیار اندکی با این قدمت پیدا شده‌اند. ۱۰۰ هزار سال قدیمی‌تر از انسان توتاول دانشمندان نتوانستند تشخیص دهند که این دندان به یک زن تعلق داشته یا یک مرد. اما روشن است که نوجوان ۱۶ ساله دندان را در لایه‌ای از خاک یافته که ۵۶۰ تا ۵۸۰ هزار سال قدمت دارد. با این حساب این دندان حدود ۱۰۰ هزار سال قدیمی‌تر از اسکلت انسانی یافته شده در اطراف توتاول است. بازمانده‌های این اسکلت که به "انسان توتاول" مشهور است، حدود ۴۵۰ هزار سال قدمت دارد. منطقه باستانی اطراف روستای توتاول در جنوب فرانسه از مشهورترین سایت‌های باستان‌شناسی مربوط به دوران پیش از تاریخ در اروپاست. در ۵۰ سال گذشته هزاران نفر به صورت داوطلبانه در جست‌وجوهای باستان‌شناسی این منطقه شرکت کرده‌اند. رژیم غذایی صاحب دندان صاحب دندان ۵۶۰ هزار ساله در دوره‌ای سرد، بادی و خشک زندگی می‌کرده و ظاهرا به گوشت اسب، گوزن، بایسن (نوعی گاومیش وحشی) و کرگدن علاقه ویژه‌ای داشته است. این اطلاعات از یافته‌های باستان‌شناسی غاری به دست آمده که دندان در آن پیدا شده است. استخوان فک انسان هایدلبرگی (Homo Heidelbergensis) که در سال ۱۹۰۷ در آلمان پیدا شد، سال‌ها کهن‌ترین سنگواره انسانی یافت‌شده در غرب اروپا بود. عمر این استخوان ۶۰۰ هزار سال بر‌آورد شده است. در سال ۲۰۱۳ اما در جنوب شرقی اسپانیا دندان یک انسان اولیه پیدا شد که ۴/ ۱ میلیون سال قدمت دارد. با پیدا شدن این دندان ۴/ ۱ میلیون ساله این گمانه مطرح شد که انسان‌های مدرن پیش از آنچه تا آن زمان تصور می‌شد، در بخش‌های خاصی از اروپا زندگی می‌کرده‌اند. ⚠️ http://eitaa.com/cognizable_wan 💀⛔️
هدایت شده از "دانستنیهای زیبا"
پنجشنبه است😔🌹 امـروز🌺 هـمان روزی است اهالی سفر کرده از دنیا، چشم انتظار عزیزانشان هستند دستشان ازدنیا ڪوتاه است ومحتاج یادڪردن ماهستند. بالاخص پدران و مادران برادران و خواهران اساتید و شهدا همه و همه را با ذکر فاتحه ای میهمان سفره هایمان کنیم. 🌍 http://eitaa.com/cognizable_wan
به خدا اعتماد کن! به زمانبندی هاش! به حکمتش! گاهی شاید بعضی اتّفاقات به ظاهر برات خوش نباشه، صبرت رو از دست بدی و حتی به نومیدی برسی، ولی بعدها به حکمت و معناش پی می بری. اونوقته که متوجه می شی باید اینطوری می شده تا تو به این جایی که الان هستی برسی. پس، در مقابل موانع و مشکلات زندگیت صبور باش و امیدت رو از دست نده! شاید خدا چیزهای بهتری برات در نظر داره. پس فقط بهش اعتماد کن! 🌱http://eitaa.com/cognizable_wan
حرف هايي كه ميزنيم،،،، دست دارند!!! دست های بلندی كه گاهی، گلويی را می فشارند و نفس فرد را می گيرند !!! حرف هايي كه ميزنيم،،،پا دارند !!! پاهای بزرگی كه گاهی، جايشان را روی دلی مي گذارند و برای هميشه مي مانند !!! حرف هايي كه ميزنيم ،،، چشم دارند !!! چشم های سياهی كه، گاهی به چشم های دیگران نگاه میكنند، و آنها را در شرمی بیکران فرو ميبرند !!! پس 👈مراقب حرفهايي كه ميزنيم باشيم زيرا سنجیده سخن گفتن از سکوت هم دشوار تر است !!! ❣ http://eitaa.com/cognizable_wan
رمان دوستی دردسرساز نفس راحتی کشیدم و همون جا جلوی در نشستم. خوشحال بودم. حتی با وجود اینکه می دونستم تازه شروع بدبختیامه. با درموندگی در خونه امیر خان رو زدم. چند دقیقه ای بعد در باز شد با دیدن من اخماش درهم کشید و گفت چی میخوای؟ سر به زیر گفتم راهم نمیدن داخل خونه امیر خان سرد و خشک و جدی گفت . چهکار کنم ؟ جون کندم تا گفتم میشه امشب اینجا بمونم تا فردا صبح که برم خونه دوستم لطفا وسط حرفم پرید و گفت نمیشه برو دم خونه ی همونی رو بزن که .... حاملت کرده و گردن نگرفته . و دیگم در نزن تا بخوام چیزی بگم در رو محکم ر‌‌وم بست. بغضم گرفت اما یه قطر اشکم نریختم اصلا فرار میکنم و میزارم میرم دیگ بر نمیگردم و تنها زندگی میکنم اخه تنهایی هم نمیشه شبا کجا بخوابم چی بخورم اصلااین چه خانوادیه که دخترش رو از خونه بیرون میکنه امیر خان یه غریبه ست و حق داره اما اونا.... کنار اسانسو مثل بی خانمان ها نشستم و موبایلم و در اوردم یعنی به پوریا زنگ بزنم ؟ شاید اگه بفهمه باردار بودم سر عقل بیاد شماره اش رو گرفتم و صدای ضبط شده ی نحسی گفت دستگاه مورد نظر خاموش می باسد. باحرص قطع کردم وشماره دوستش بابک رو گرفتم . و به بوق دوم نرسیده جواب داد ببین اسم کی رو گوشیم افتاده ترنج خانم احوال شما؟ با صدای گرفته ای گفتم . بابک از پوریا خبر نداری ؟ عه مگه تو نمیدونی ؟ نگو که به تو نگفته. گیج گفتم چیو؟ پوریا دیشب از ایران رفته دختر. ‌دنیا دور سرم چرخید . بابک با لحن گرم صمیمی گفت. واقعا احمقه که رفته لیاقت کسی مثل تورو نداشت . میگم ترنج فردا شب.... 🔻🔻🔻🔻🔻🔻 http://eitaa.com/cognizable_wan 🔻بزن رو از دست نره🔻
زنه تو تاکسی کنارم گوزید منم اومد مرام بذارم گفتم من از همه عذر میخوام کار من بود☹️🌸 هیچکس هیچی نگفت خودِ زنه گیر داده آقا من کنار آدم گوزو نمیشینم😐 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔰خواص روغن آرگان برای مو رفع خشکی و شکنندگی مو افزایش درخشندگی مو افزایش سرعت رشد مو 🌼نحوه ی مصرف برای موی سر * دو بار در هفته 20 دقیقه پیش از شست و شو ، بر روی پوست سر ماساژ دهید. این روش موجب تقویت مو ها از ریشه و متعادلی نمودن چربی پوست سر بسیار مؤثر می باشد. ** همچنین می توانید پس از شست و شو و پس از براشینگ موها از این محصول بر روی ساقه ی مو چند قطره استفاده نمایید تا شفافیت و نرمی ابریشمی را تجربه نمایید 🍀http://eitaa.com/cognizable_wan
؛ 👌 زن نبايد همه کارها را انجام دهد : زمانی که مسئوليت پذيری يکی از زوجين بيشتر از ديگری باشد، طرف مقابل به وظايف خود عمل نمی کند؛ مثلا وقتی مردی ميبيند همسرش تمام کارها را انجام ميدهد، کم کم از زير بار مسئوليت شانه خالی و سعی ميکند تا جايی که امکانش هست تمام کارها را به همسر خود واگذار کند. بنابراين زن ها نبايد همه کارها را به عهده بگيرند. 👈وظايف يکديگر را انجام ندهيد : گاهی اوقات زن يا مردهميشه، تمام وظايف يکديگر را انجام ميدهند چون فکر ميکنند طرف مقابل شان به درستی نميتواند آن کار را انجام دهد. معمولا اين نوع زندگی ها به جابه جايی نقش های زن و شوهر منجر ميشود 👈برای مثال، ممکن است مردی به زنش بگويد: «تو که کار ميکنی ، درآمد هم داری، بايد پرداخت اجاره خانه را تقبل کنی» 👈يکی از نکاتی که در ارتباط با مسئوليت طرفين بايد رعايت شود، اين است که مواظب باشيم کمک ما در ذهن همسرمان، جابه جايی نقش تلقی نشود اين مسئله خيلی مهم است و بايد از ابتدا به صورت شفاف آن را مطرح کنیم 👇👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
❣ پسرے عاشق دخترے نابينا ميشہ هرروز وقتےبہ ديدارش ميرفت دختره ميگفت:اگہ چشام ميديد بهترين گلهاے دنيا رو برات ميچيدم شبانہ روز نگات ميكردم لباستُ خودم انتخاب ميكردم تورو خوشبخت ترين مرد عالم ميكردم بعد مدتٌ يكے پيدا شد چشاشو هديہ داد به دختره اولين بار كہ پسر رو ديد فهميد پسر نابيناست گفت عمرے خودم نابينا بودم نميتونم با يہ نابينا زندگےكنم خواست كہ پسر رو ترڪ كنہ پسره تنها يك جملہ گفت : "هر جا رفتے مواظب چشام باش." ❣ http://eitaa.com/cognizable_wan