⚠️سوال تاریخ 200 سال دیگر
🔹تلگرامیان که بودند و کجا رو فتح کردند و سرانجام کارشان به کجا رسید؟😐(۲نمره)
◀️ تلگرامیان مهاجمینی بی رحم بودند توانستند وایبریان را شکست داده و قلمرو واتساپیان را فتح کنند؛ آنها نسل لاینیان را منقرض کرده و فیس بوکیان را معدوم نمودند👊😄
🔻و در نهایت کارشکنی تلگرامیان باعث شد در مقابل سد محکم مهآجمان ایرانی به فرماندهی سروش خان شکست خورده واز ایران بیرون رانده شدن😍😂😂😁😁
http://eitaa.com/cognizable_wan
اویمایکن، سرد ترین نقطه مسکونی روی زمین:
اویمیاکن روستایی است در سیبری واقع در روسیه با 800 نفر جمعیت. پایین ترین دمای ثبت شده در این منطقه 71 درجه سانتیگراد زیر صفر است و به همین دلیل سردترین نقطه مسکونی جهان محسوب می شود.
⚠️ http://eitaa.com/cognizable_wan
حڪـــــــــــــــــــــایت من…
حڪایت ڪسی بود ڪه عاشق دریا بود اما قایقـــــــــــــــــــــی نداشت…
دلباخته سفر بود اما همسفـــــــــــــــــــــر نداشت…
حڪایت ڪسی بود ڪه زجر ڪشید اما ضجـــــــــــــــــــــه نزد…
زخم داشت اما ننالیـــــــــــــــــــــد…
گریه ڪرد اما اشڪ نریخـــــــــــــــــت…
حڪایت من حڪایت ڪسی بود ڪـــــــــــــــــــــه…
پر از فریاد بود اما سڪوت ڪرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود…💔
http://eitaa.com/cognizable_wan
#فراری #قسمت_526
زنش بود.
همه کسش....!
به چه حقی می گذاشت و می رفت؟
مگر کسی را بخاطر گذشته بازخواست می کنند؟
گذشته ها گذشته!
حالا که مانده بود پاک بود.
پاکیش را هم اثبات کرد.
دست از پا خطا نکرد.
خوب ماند.
همان گذشته اش هم خوب بود.
روابطش با پولاد در حد بیرون رفتن و خوش گذرانی بود.
کار به جاهای باریک نکشیده بود.
حرمت تن و دخترانگی هایش را نگه داشته بود.
درست بود روز جداییش از پولاد نزدیک بود خودش را فنا کند.
از فرط عشق و دیوانگی بود.
وگرنه که چیزی نشد.
عشق هم جواب نداد.
راهش را گرفت و رفت.
حقش این ظلم نبود.
آزارش داد.
حقش را از پژمان می گرفت.
این یکی را از دست نمی داد.
حالا که دیوانه وار می خواستش نمی گذاشت برود.
فورا از جا بلند شد.
خاله سلیم شوکه گفت: کجا؟
-گوشیم کجاست؟
با آستین لباسش صورت خیسش را پاک کرد.
همان موقع زنگ به صدا درآمد.
خاله سلیم بلند شد تا جواب بدهد.
آیسودا هم به اتاقش رفت.
گوشیش را که روی رخت خواب های تا خورده ی گوشه ی اتاق بود برداشت.
شماره ی پژمان را گرفت.
بوق می خورد ولی جواب نمی داد.
پیغامگیر هم نداشت که برایش پیغام بگذارد.
برایش پیام گذاشت.
"حق نداری اینجوری بی خیالم بشی، نه وقتی من زنتم می فهمی؟ من زنتم."
باز هم آرام نشد.
به سراغ کمد لباس ها رفت.
فورا لباسش را عوض کرد.
صدای سوفیا را شنید.
اصلا برایش مهم نبود.
حوصله اش را هم نداشت.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#فراری #قسمت_527
از اتاق بیرون زد.
خاله سلیم با دلهره پرسید: کجا میری؟
-میرم پیش پژمان؟
-مگه می دونی کجاست؟
-نه، ولی پیداش می کنم.
سوفیا متعجب به صورت خیس و ورم کرده اش نگاه کرد.
-چی شده؟
کسی جوابش را نداد.
آیسودا دم بهارخواب زانو زد که کفش هایش را بپوشد.
خاله سلیم بازویش را گرفت.
-دختر دیوونه شدی؟ خودش شب میاد خونه، به داییت زنگ زدم تو راهه.
-من نمی تونم دست رو دست بذارم که آقا کی برمی گرده.
خاله سلیم عصبی با دلشوره گفت: دیوونگی نکن دختر، میاد، کجا بذاره بره؟
آیسودا دستش را کشید.
-من دارم میرم.
قبل از هر چیزی فورا از خانه بیرون زد.
ماشینش دم در نبود.
ولی برای اطمینان به سمت ساختمان رفت.
نادر آنجا بود.
شاید سراغش را داشت.
شاید اصلا سر ساختمان باشد.
با حال دو خودش را رساند.
نادر زیر سایه یکی از درخت ها روی صندلی نشسته بود.
ایستاد و برایش دست تکان داد.
نادر فورا بلند شد و به سمتش آمد.
-سلام خانم.
-سلام، خبر داری پژمان کجاست؟
-نه، نیومدن اینجا.
-یه زنگ بزن ببین کجاست؟
می خواست بگوید خودش زنگ بزند.
ولی حس کرد یک چیزی خراب است.
گوشی را از شلوار جینش درآورد.
شماره ی پژمان را گرفت.
ولی هرچه زنگ خورد جواب نداد.
-جواب نمیدن خانم.
-فکر می کنی کجا رفته؟
-شاید دفترشون باشن.
-آدرس بده بهم.
-چشم.
آدرس را داد و آیسودا تشکر کوتاهی کرد و رفت.
نادر متعجب زیر لبی گفت: چه خبر شده؟
واقعا هم معلوم نبود چه خبر شده است؟
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁http://eitaa.com/cognizable_wan
دوستی دردسرساز
#پارت65
اخمی بین ابروهام نشست و گفتم
_کسی داره ادعای پیغمبری میکنه که دو دقیقه پیش داشت یه دخترو میبوسیید
امیر خواست جوابی بده که الی از قسمت دستشویی زبونه بیرون اومد.با نفرت نگاهش کردم و گفتم
_از کجا میدونی همین الی خانومت با صد نفر نبوده؟والا قبل تو خوب با یکی دیگه میلاسید
امیر با چشمای به خون نشسته خواست به سمتم حمله کنه باربد جلوش ایستاد و گفت
_بیشتر از این گند نزن داداش.ترنج خانوم شما هم برید از خودتون پذیرایی کنید
نگاهم با خشم بین الی و امیر گذشت و از اون قسمت بیرون اومدم و سینه به سینه ی پوریا شدم.
نگاهی به صورتم انداخت و گفت
_دیگه کم کم داشتم نگران میشدم خوبی عزیزم ؟
دستم دور بازوش انداختم و گفتم
خوبم یکم فشارم افتاد میشه...
چشمم به امیر افتاد که انگار داشت دنبال کسی میگشت
نگاهش که به من رسید اخماش در هم رفت و وقتی نگاهش به پوریا افتاد چشماشرنگ ناباوری به خودش گرفت.
پوریاا گفت
اون همون همسایتون نیست که...
🔻🔻🔻🔻🔻🔻
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻بزن رو #عضویت از دست نره🔻
💠بخــتــک
شاید برای شما هم تجربه هایی از این دست پیش آمده باشد؛
مشکلی که اصطلاح علمی اش«فلج خواب» است
و ایرانی ها آن را «بختک» می نامند.
اگر در خواب و بیداری احساس فلجی کرده اید و فریاد زدید اما صدایتان به گوش کسی نمی رسید
دچار اختلال خواب شده اید.
شاید برای شما نیز پیش آمده باشد که هنگام شب هراسان و غرق در عرق از خواب می پرید
در خواب و بیداری سایه هیولای وحشتناکی را دیده اید
از ترس فریاد می کشیدید
اما صدایی از دهانتان خارج نمی شد و گویی بدنتان را غل و زنجیر کرده بودند
این زمان است که شما گرفتار یک اختلال مشهور به نام بختک شده اید.
نام بختک به این دلیل روی این کابوس گذاشته شد که از گذشته همواره افراد بر این باور بودند که
عجوزه ای زشت صورت ، شب ها بدن جسمانی خود را ترک کرده و روی سینه قربانی خود می نشیند.
فرد قربانی در چنین حالتی با احساس وحشت و در حالی که به سختی نفس می کشد از خواب بیدار می شود
گویی جسمی بزرگ روی سینه اش سنگینی می کند و قادر به حرکت نیست
این باور در بسیاری از فرهنگ های دنیا رایج است
در کشور ما هم به این حالت سنگینی و ترس بختک گفته می شود.
❗️ بدون شک کسی نیست که در طول عمر خود کابوس یا خواب وحشتناک ندیده باشد
خواب های ترس آوری مثل به دام افتادن در جایی که راه فراری وجود ندارد
کابوس هایی مثل غرق شدن یا پرت شدن از بلندی که نمی توان فریاد زد
در این وضعیت وقتی بیدار می شوید غرق در عرق هستید و ترس و وحشت همه وجود شما را فرا گرفته است.
💠بختک چه شکلی است؟
در برخی افراد کابوس فقط در ترس و وحشت خلاصه نمی شود
بلکه بسیاری از افراد در خواب نمی توانند حرکت کنند یا به عبارتی در خواب فلج می شوند
که این موضوع ترس شما را بیشتر می کند.
بدتر از همه آن است که گاهی توهم های ترسناک نیز چاشنی این علائم می شود
و در این زمان احساس می کنید جسمی مانند سایه یا یک هیولا در تاریکی در حال حرکت است
یا به سمت شما می آید ولی ترس و وحشت شما زمانی شدت می یابد که شما نمی توانید حرکت کنید یا فریاد بزنید
اما خوشبختانه همه این ها از علائم خواب است و هیچ آسیبی به شما نمی رسد.
💠بختک از کجا می آید؟
بختک یا فلج خواب چند علامت مشخص دارد
که مهم ترین آن ناتوانی در حرکت دادن بدن و صحبت کردن است
به طوری که فرد به دلیل ترس و دلهره می خواهد فریاد بزند اما انگار بی فایده است.
از دیگر علائم این مشکل احساس خفگی است
به گونه ای که فرد تصور می کند به زمان مرگ نزدیک شده و انگار موجودی روی قفسه سینه او قرار گرفته است.
در این وضعیت ممکن است توهمات شنیداری ، دیداری یا حتی لمسی اما رؤیا مانند نیز اتفاق بیفتد.
چیزهایی مثل احساس حضور فردی در اتاق
احساس فشردگی در قفسه سینه
دیدن منبع نور
شنیدن صدای افراد
دیدن شبح
تجربه خروج از بدن و... طبیعی است
که بارزترین علامت در این حالت احساس وحشت و اضطراب است🔮
⚠️http://eitaa.com/cognizable_wan
💠از شر بختک چگونه خلاص شویم
وقتی شما در خواب و بیداری نمی توانید حرکت کنید و ترس و وحشت وجود شما را گرفته است
می توانید با برخی روش ها با آن مقابله کنید
1⃣ سعی کنید آرامش خود را حفظ کنید :
✅زمانی که شما احساس می کنید در خواب فلج شده اید سعی نکنید با تلاش بیشتر برای حرکت یا مبارزه با آن از این حالت خلاص شوید
زیرا ممکن است حتی با دست و پا زدن و تلاش بیشتر این بی حسی و بقیه علائم تشدید شود
و شما بیشتر وحشت کنید در این زمان فقط کافی است نفس عمیق بکشید و به خودتان یادآوری کنید حالتان خوب است.
خونسردی خودتان را حفظ کنید
2⃣ نجات از فلجی و بی حسی :
✅زمانی که خواب بد دیده اید اما در خواب و بیداری هستید
و احساس فلجی می کنید می توانید انگشتان خود را تکان دهید یا سعی کنید مشت خود را گره کرده و باز کنید تا از خواب به طور کامل بیدار شوید
و از بی حرکتی حس خفگی و فشار در قفسه سینه خلاص شوید.
3⃣ سعی کنید بیدار شوید :
✅با یک حرکت یا تکان شدید در بدن حالت فلجی از بین خواهد رفت
همچنین وقتی از خواب برخاستید آب سرد بر روی صورت خود بپاشید تا این حالت از شما دور شود.
4⃣ سعی کنید در رختخواب نمانید : ✅زیرا شانس آن که دوباره فلجی در خواب به سراغتان بیاید زیاد است پس از آن که کمی آرام شدید به رختخواب خود بازگردید
زیرا استرس یک عامل بزرگ و مهم در فلجی خواب است
و برای آن که این وحشت ها در خواب اتفاق نیفتد افکار استرس زا را قبل از خواب از خود دور کنید.🔮
☠ http://eitaa.com/cognizable_wan
جوانی رو دیوار مدرسه دخترونه نوشت"فردا نیا مدرسه میخوام بیام خواستگاریت"
میگن فرداش هیچکدام از دخترا و معلما و مدیر نیومدن مدرسه حتی ننه مدرسه هم رفته بود آرایشگاه خودشو آماده کنه😳😂😂😂
🌹😂http://eitaa.com/cognizable_wan
«قارون» هرگز نمی دانست
که روزی ،کارت عابر بانکی که در جیب ما هست
از آن کلیدهای خزانه وی که مردهای تنومند عاجز از حمل آن بودند ما را به آسانی مستغنی میکند .
و «خسرو» پادشاه ایران نمی دانست که مبل سالن خانه ما از تخت حکومت وی راحت تر است .
و «قیصر» که بردگان وی با پر شترمرغ وی را باد میزدند ،
کولرها و اسپلیتهایی که درون اتاقهایمان هست را ندید .
و «هرقل» پادشاه روم که مردم به وی بخاطر خوردن آب سرد از ظرف سفالین حسرت میخوردند
هیچگاه طعم آب سردی را که ما می چشیم نچشید ..
و «خلیفه منصور» که بردگان وی آب سرد و گرم را باهم می آمیختند تا وی حمام کند،
هیچگاه در حمامی که ما براحتی درجه حرارت آبش را تنظیم میکنیم حمام نکرد ..
بگونه ای زندگی میکنیم که حتی پادشاهان عصر هم اینگونه نمی زیستند اما باز شانس خود را لعنت میکنیم !
و هر آنچه دارائیمان زیاد میشود تنگدست تر میشویم !
خدایا تورا بخاطر تمام نعماتت اعم از معنوی و دنیوی به ما عطا فرمودی سپاسگذاریم 😍🙏
🍃
🌺🍃 http://eitaa.com/cognizable_wan
1.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شما همينا رو نشون ترامپ بدي برگای زردش ميريزه. مرزهاي شيرجه ارتفاع و طول رو جا به جا كرد 😂
Join 🔜 http://eitaa.com/cognizable_wan 🏃♀