eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.6هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﻧﺸﺴتم ﺩﺍﺭﻡ ﺷﺎﻡ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ،ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﮕﻪ:ﺑـﺴﻪ ﺑـﺪﺑـﺨﺖ 😡 ﺗـﺮﮐﯿﺪﯼ! ﺍﺯ ﻫـﯿﮑﻞ ﻣﯽ ﺍﻓـﺘﯽ! 😒 ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﯿﮕﻪ : ﻭﻟﺶ ﮐﻦ ﺯﺑـﻮﻥ ﺑـﺴﺘﻪ ﺭﻭ ﺑﺰﺍﺭ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺑـﭽﺮﻩ، ﭼﯿﮑﺎﺭﺵ ﺩﺍﺭﯼ؟ 😓 ﺁخه ﭘﺪﺭ ﻣﻦ😖 ﻣﻦ ﻧﺨﻮﺍﻡ ﺷﻤﺎ ﺍﺯﻡ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﮐﻨﯽ کیو ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺒﯿﻨﻢ 😕😦🙁😂😂😂😂 http://eitaa.com/cognizable_wan
تربیت بچه ها تو خارج:😁 پسرم اگر کسی اذیتت کرد تو سعی کن با شعور و شخصیت خودت بهش بفهمونی که کارش اشتباه بوده هرگز با کسی دعوا نکن😍😊☺️ حالا تربیت بچه ها تو ایران:😂 پخمه نباش یه جوری بزن صدای خر بده 😳😂 http://eitaa.com/cognizable_wan
نگاه زن باردار به خسوف برخی از مردم نگاه زن باردار به پدیده خسوف یا ماه گرفتگی را مکروه می دانند و بر اين باورند كه لکه های پوستی موسوم به ماه گرفتگی در اثر نگاه كردن زن به ماه و انتقال آن به جنين اتفاق می افتد. در حالی كه چنین تصوری كاملا خرافی و بی اساس بوده و هيچگونه مبنای شرعی و علمی ندارد. 🌱 🔸👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
طرف تو فرودگاه یه خانوم میبینه میره پیشش بهش میگه ببخشید من همسرم رو اینجا گم کردم ، امکانش هست چند دقیقه با شما صحبت کنم !؟ خانومه میگه چرا؟ طرف میگه اخه هروقت با یه خانوم صحبت میکنم مثل جن پیداش میشه 😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ http://eitaa.com/cognizable_wan ↑¯\_(ツ)_/¯↑
بالش ها را گذاشت. روسری را از روی موهایش برداشت. روی تشکنشست که پژمان در را بست و چراغ را خاموش کرد. پشت سر آیسودا نشست. کش موهایش را باز کرد و موهایش دورش ریخته شد. -با موهای باز شبیه ونوسی. ونوس الهه ی عشق! پژمان را از زیاد کتاب خواندنش می شد شناخت. از پشت بغلش کرد. دلش برای این دختر ریزه میزه بی نهایت تنگ شده بود. محکم به خودش چسباندش. صورتش را میان موهایش فرو برد. نفس عمیقی کشید. -دلتنگتم آیسودا. زود که نگذشت... مرگ بار گذشت... "می دانی چقدر شام و ناهارمان قضا شد؟ پای این درختهای انار نایستادیم و لبخند بزنیم؟ کوچه را متر نکردیم با قدم هایمان؟ کنار تیرهای چراغ برق شمع روشن نکردیم؟ مرد من... زیادی بدهکاری حواست هست؟" لب زد: منم. چانه را روی شانه ی آیسودا گذاشت. آیسودا را کشید تا روی پایش بنشیند. دلتنگی بود که پدرش را درآورد. عشق این دختر او را تا جهنم هم می کشاند. آیسودا دستانش را روی دست های پژمان گذاشت. حس می کرد این همه لمس کردن آب زیر پوستش می اندازد. تنش جوانه می زند. -ممکنه بازم بری؟ -نه! محکم و جدی گفت. آنقدر که حرف روی حرفش نیاید. -ممکنه ازم خسته بشی؟ -الان وقتش نیست. -می ترسم. کسی که باید می ترسید پولاد بود. از فردا نشانش می داد. -نترس! آیسودا سرش را عقب برد و صورت به صورت زبرش چسباند. -دوستت دارم. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 متفاوت ترین تن صدای عالم بود. بم و خشن! ولی آنقدر عاشقانه داشت که آیسودا لبریز شود. دوباره عاشقش شود. قربان صدقه اش برود. تمام ده روزی که گذشته بود را فدای سرش کند. -منم دوستت دارم. دستان پژمان دورش محکم شد. نیامده بود که هم آغوشی کند. یا به طلب این تن حلقه را پس بدهد. فقط می خواست کنارش باشد. میان تنگی تنش نفسش بکشد. باور کند که این دختر، که زیر تن خودش زن شده بود همین گونه می ماند. مال خودش! با میم مالکیتی که حرف اول را می زد. -امشب رو می خوام راحت بخوابم. آیسودا لبخند زد. حرف زدن او هم بود. دست پژمان را از دورش برداشت. روی تشک خوابید. دستش را باز کرد. -بیا! در اصل می خواست با این هیکل ریزه میزه درشتی تن پژمان را به آغوش بکشد. پژمان هم نه نگفت. بدون اینکه حتی لباس هایش را عوص کند خودش را درون آغوش کوچک آیسودا جا کرد. صورتش را زیر گلوی آیسودا گذاشت. -همیشه خوشبویی! آیسودا لبخند زد. پیشانیش را بوسید. بلاخره ده روز عذاب آور برای هر دویشان تمام شد. فردا قشنگ ترین اتفاق دنیایشان بود. دستانش را دور پژمان حلقه کرد. گرمی تنش را که حس کند انگار درون بهشت بود. اصلا اگر بهشت به این قشنگی باشد! وگرنه بهشت پژمان چیزی دیگری بود. -ممنونم. -بابت چی؟ -بابت اینکه پیش داوری هامو بخشیدی. -زن های عاشق بهترینن. زیر گلویش را بوسید که آیسودا قلقلکش شد. -دیوونه! پژمان لبخند کمرنگی زد. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁http://eitaa.com/cognizable_wan
تو عروسی بودیم ، گفتم اه اه چقدر اون دختره بد می رقصه ، کوتاهم نمیاد یه بند وسطه!!!😒 یهو خانم کناریم گفت :ببخشید ! اون دختر نیست پسر منه! !!! گفتم :وای ببخشید شما مادرشین؟😰 سرخ شد و گفت :خجالت بکش!!! من باباشم!😐 تو روحشون چقد خوب آرایش کرده بودن😑😂 http://eitaa.com/cognizable_wan
معلم:وقتی بزرگ شدی چه کار میکنی؟ زهرا: ازدواج😍 معلم:نخیر، منظور اینه که میخای چیکاره شی؟؟؟😕 زهرا: عروس😁 معلم: منظور اینه وقتی بزرگ شدی چه کاری انجام میدی؟😐 زهرا: شوهر میکنم😅 معلم: خانم گل وقتی بزرگ شی واسه مامان بابات چی انجام میدی؟😑 زهرا:داماد میارم🙈 معلم: دختررر !!! مامان بابات واسه آینده از تو چی میخان؟😤 زهرا: نوه!! خب دختره دیگه شوهررر میخااااد 😂😂😂😂 http://eitaa.com/cognizable_wan
بلاخره به آرامشش رسید. * اصلا نمی خواست فکر کند تمام شب گذشته خواب بوده! پلک هایش را با ترس باز کرد. صورتش درست مقابل صورت پژمان بود. مژه های بلندش سایه انداخته بود. لبخند زیبایی روی لبش نشست. پس هیچ چیزی خواب نبود. همه چیز واقعیت بود. دستش بالا آمد روی پوست دست پژمان خط کشید. تمام جانش خنک شده بود. انگار میان دو قطب یخ باشد. -سلام! لبخند آیسودا پررنگ تر شد. -سلام. پلک چشم پژمان هم باز شد. مستقیم نگاهش کرد. -صبحت بخیر. -صبح تو هم بخیر. اصلا نمی خواست در جواب دادن خلاقیت به خرج بدهد. در همین حد کافی بود. -بیا بغلم ببینم. -مگه الان کجام؟ -یه سانت فاصله داری. آیسودا بلند خندید. پژمان او را به سمت خودش کشید. -چقدر لاغر شدی. -دیشبم گفتی. -از بس تو چشمم اومده. آیسودا فقط لبخند زد. پژمان گونه اش را طعم دار بوسید. -بریم بیرون صبحونه بخوریم؟ -نه، صبحونه های خاله جون رو ول کنیم بریم بیرون؟ -میخوام تنها باشیم. -تنهاییم دیگه، کسی تو این اتاق مزاحممون نمیشه. پژمان لبخند زد. -نکنه میخوای بهم تجاوز کنی؟ لبخند پژمان پررنگ تر شد. دختره ی دیوانه! پشت کمر آیسودا را چنگ زد. -دلم خیلی برات تنگ شده بود. آیسودا نفس عمیقی کشید. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 انگار دوست داشت مدام بشنود. کم جمله ای نبود. این دلتنگی گفتن ها به هزار دوستت دارم پر تمتراق می ارزید. چانه ی نرم آیسودا را بوسید. موهای سیاه رنگش روی پیشانیش را کاملا پوشانده بود. دست برد و موهایش را کنارزد. -این رنگو دوس دارم، هیچ وقت رنگشون نکن. -چشم. -تورم دوس دارم. آیسودا ناخودآگاه گفت: واسه همین ولم کردی و رفتی؟ -رفتم به افکارم سروسامون بدم. -من زنت بودم. -حالا هم هستی. آنقدر آرام و ملایم جواب می داد که دلش می خواست فکش را خورد کند. -من که نگفتم دیگه زنم نیستی؟ آیسودا پوزخند زد. -ولی قبولمم نکردی. -این افکار زنونه ی خودته! آیسودا چپ چپ نگاهش کرد. -فکر کردی من به این راحتی ها می بخشم؟ -آره! آیسودا اول متوجه منظورش نشد. اما وقتی دست پژمان زیر پیراهنش رفت و آرام کمر و کمی از پایین تنه اش را نوازش کرد خود به خود ساکت شد. دست هایش آنقدر گرما داشت که خلسه ی عجیبی را به تنش حکمفرما کند. ولی قرار نبود این فقط یک خلسه ی خشک و خالی باشد. پژمان داشت ضربان قلبش را بالا می برد. دست هایش مشغول غواصی بودند. انگار تازه به آب رسیده باشد. جوری که نفس آیسودا تند شد. -ظالم. پژمان او را بیشتر به خودش پسباند. -دلم تنگ شده برات. دست آیسودا یقه ی پژمان را گرفت. انگار که خودش هم دلش بخواهد. اگر می خواست اعتراف کند خودش هم این نزدیکی را می خواست. اینکه تن به تنش بچسباند. گرمای تنش را میان نفس هایش حل کند. پژمان از جایش بلند شد. آیسودا را هم بلند کرد. دستانش را جلو برد و دکمه های پیراهنش را باز کرد. سینه ی سفیدش حسابی به چشم می آمد. لباس زیر سیاه رنگی پوشیده بود که این سفیدی را دو چندان می کرد. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹 ✍خداوند قدرت زیادی به مردها داده است اما کلید این قدرت دست زن‌هاست! ✅«احترام»، «محبت» و «حفظ اقتدار مرد» سه تا شاه کلید مهم هستند! ‌ http://eitaa.com/cognizable_wan
وقتی همسرت باهات قهرمیکنه ومیگه میرم به این معنیه که دستاش رومحکم بگیری و بلندبهش بگی: بمون من دوستدارم نه اینکه شونه هاتو بالابندازی وبگی هرجورراحتی http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 ♦️بهترین زنان شما زنی است که خصلت داشته باشد: گفته شد آن پنج خصلت کدامند؟ پاسخ دادند: امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند: 1⃣سهل گیر باشد و سخت نگیرد 2⃣نرم خو و آرام باشد و تندخو نباشد 3⃣از شوهر خود کند 4⃣هرگاه شوهرش را به خشم آورد چشم بر هم نگذارد تا او را راضی کند 5⃣و هرگاه شوهرش از وی غایب شد مال و آبروی او را حفظ کند ♦️ چنین زنی از خداوند است و کارگزاران خداوند از رحمت او ناامید نیستند. 📙کافی جلد۵، ص۳۲۴ 👈 عضویت در 👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
خانمهای عزيز باور كنيد شما بزرگترين سلاح دنيا رو داريد با حرف زدنتون ❌نگوييد: میخوام اينکار را انجام دهم ✅بگوييد: به نظرت اينکار را بكنم؟ بگوييد: میخواهم نظر تو رو در مورد انجامش بدونم ❌نگوييد: این چیه پوشیدی؟ ✅بگوئید آن لباس بیشتر بهت میاد بگوئید به نظر من آن يكى لباس خیلی خوشگلترت میکنه. ❌نگوييد می آیی دنبالم؟ ✅بگوئید: دوست دارم تو راه برگشت با تو باشم میتوانی بیائی؟ ❌نگوييد بریم خرید؟ ✅بگوئید: دوست دارم خریدم با سلیقه تو باشه http://eitaa.com/cognizable_wan