eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.6هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
671 فایل
دوستان بزرگوار چون کانال ما قفل شده به کانال جدیدمان بپیوندید ‌┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ #دانستنی_های_زیبا @danestanyhayezyba
مشاهده در ایتا
دانلود
اصطلاح "بوق سگ" چیست؟ اینکه گفته می شود از صبح تا بوق سگ سر کارم!! در قدیم بازارها دارای چهار مدخل بودند که شبانگاهان انان را با درهای بزرگ می بستنذ. وتمامی دکانها نیز به همین طریق قفل می شدند .از انجا که همیشه احتمال خطر میرفت،نگهبانانی نیز شب در بازار پاسبانی میدادند. به دلیل اینکه نمی توانستندتمامی بازار را کنترل کنند ، سگهای وحشی به همراه داشتند که به جز خودشان به ** دیگری رحم نمی کردند. پاسبانان شب، در ساعت معینی از شب، در بوق بزرگی که ازشاخ قوچ بود ، با فاصله زمان معینی می دمیدند . بدین معنا که عنقریب سگها را دربازار رها خواهیم کرد . دکانداران نیز سریع محل کسب خود را ترک کرده وبه مشتریان خود میگفتند دیر وقت است وبوق سگ را نواختند. از ان زمان بوق سگ اصطلاح دیر بودن معنا گرفته ! ‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️ http://eitaa.com/cognizable_wan
به مختارالسلطنه گفتند که ماست در تهران خیلی گران شده است. فرمان داد تا ارزان کنند. پس از چندی ناشناس به یکی از دکان‌های شهر سر زد و ماست خواست. ماست فروش که او را نشناخته بود پرسید : چه جور ماستی می‌خواهی ؟ ماست خوب یا ماست مختارالسلطنه ! وی شگفت‌زده از این دو گونه ماست پرسید. ماست فروش گفت: ماست خوب همان است که از شیر می‌گیرند و بدون آب است و با بهای دلخواه می‌فروشیم. ماست مختارالسلطنه همین تغار دوغ است که در جلوی دکان می‌بینی که یک سوم آن ماست و دو سوم دیگر آن آب است و به بهایی که مختارالسلطنه گفته می‌فروشیم. تو از کدام می‌خواهی؟! مختارالسلطنه دستور داد ماست فروش را جلوی دکانش وارونه از درختی آویزان کرده و بند تنبانش را دور کمر سفت ببندند. سپس تغار دوغ را از بالا در لنگه‌های تنبانش بریزند و آنقدر آویزان نگهش دارند تا همه آب‌هایی که به ماست افزوده از تنبان بیرون بچکد! چون دیگر فروشنده‌ها از این داستان آگاه شدند، همگی ماست‌ها را کیسه کردند!!! وقتى ميگن فلانى ماستشو كيسه كرده يعنى اين...  http://eitaa.com/cognizable_wan
🔹 ✍ سلطان به وزیر گفت: سه سوال می‌کنم اگر فردا جواب دادی، هستی وگرنه عزل می‌شوی. ▫️سوال اول: خدا چه می‌خورد؟ ▫️سوال دوم: خدا چه می‌پوشد؟ ▫️سوال سوم: خدا چه کار می‌کند؟ 🔹وزیر از اینکه جواب سوال‌ها را نمی‌دانست، ناراحت بود. غلامی فهمیده و زیرک داشت. 🔹وزیر به غلام گفت: سلطان سه سوال کرده اگر جواب ندهم برکنار می‌شوم اینکه خدا چه می‌خورد، چه می‌پوشد‌ و چه کار می‌کند؟ 🔹غلام گفت: هر سه را می‌دانم اما دو جواب را الان می‌گویم و سومی را فردا! اما خدا چه می‌خورد؟ خدا غم بنده‌هایش را می‌خورد. 🔹اینکه چه می‌پوشد؟ خدا عیب‌های بنده‌های خود را می‌پوشد. و پاسخ سوم را اجازه بدهید، فردا بگویم. 🔹فردا، وزیر و غلام نزد سلطان رفتند. وزیر به دو سوال جواب داد. 🔹سلطان گفت: درست است ولی بگو جواب‌ها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی؟ 🔹وزیر‌ گفت: این غلامِ من انسان فهمیده‌ایست، جواب‌ها را او داد. 🔹سلطان گفت: پس لباس وزارت را دربیاور و به این غلام بده. 🔹غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد. 🔹بعد وزیر به غلام گفت: جواب سوال سوم چه شد؟ 🔹غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چه کار می‌کند؟! خدا در یک لحظه غلام را وزیر می‌کند و وزیر را غلام می‌کند. http://eitaa.com/cognizable_wan
یه شماره بین 1تا18 انتخاب کن روی لینکش بزن و ببین رفیق شهیدت کیه ؟؟؟ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 لطفا صلواتی هدیه کن به شهداء 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 1-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/cofa3zi 2-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/cmdgvds 3-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/cu961hs 4-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/cabb62c 5-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/c87kide 6-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/ceiv42d 7-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/csenas8 8-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/cezkkiq 9-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/c0enl2t 10-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/ck0hv4j 11-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/cfir815 12-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/cjt5fhz 13-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/cwbze98 14-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/cwpcc6j 15-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/cjarjqv 16-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/cpexi3q 17-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/cufmm0j 18-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/c3fxydo اگر مایل بودید برای دوستان خودت بفرست. http://eitaa.com/cognizable_wan
نصایحی به افراد بالای 40 سال: سلام ◼️ *نصیحت اول:* حجامت سالانه را بر خود لازم بگیر اگرچه که احساس بیماری نمی کنی ◼️ *نصیحت دوم:* همواره آب بنوش اگرچه که احساس تشنگی نمی کنی ... زیرا بیشتر بیماری ها به علت کمبود آب بدن می باشند. ◼️ *نصیحت سوم:* همواره ورزش بکن اگرچه در اوج مشغولیت بودی ... بدن همواره باید تحرک داشته باشد. با پیاده روی، شنا و یا هر ورزشی دیگر. ◼️ *نصیحت چهارم:* خوراک خود را کم کن «غذا برای انسان به اندازه ای کمرش راست شود، کفایت می‌کند»(حدیث) پرخوری را رها کن زیرا هیچ فایده ای برایت ندارد ... خودت را در سختی نینداز بلکه خوردن را کم بکن. ◼️ *نصیحت پنجم:* تا حد امکان از ماشین فقط در مواقع ضروری استفاده بکن. سعی کن برای رفتن به مسجد، مغازه، نانوایی ،دید و بازدید و بقیه کارهایت پیاده بروی. ◼️ *نصیحت ششم:* عصبانی نشو عصبانی نشو عصبانی نشو ناراحت نباش ... سعی کن چشم پوشی کنی ... خودت را در پریشانی نینداز ... همه ی این ها سلامتی ات را به خطر می اندازند و شادابی ات را از بین می برند. با کسانی مجالست کن که با آنها احساس آرامش می‌کنی ◼️ *نصیحت هفتم:* همانطور که میگویند «مال خودت را در زیر آفتاب بزار و خودت زیر سایه بنشین» ... بر خود و بر اطرافیانت زندگی را تنگ نکن ... مال برای آن هست که با آن زندگی کنیم نه برای آن‌ که غصه مال دنیا را بخوریم. ◼️ *نصیحت هشتم:* بر هیچ کس و هیچ چیزی که نمیتوانی آن را بدست بیاری حسرت نخور. خود را به فراموشی بزن بلکه اصلا فراموشش کن. اگر قرار باشد به تو برسد حتما میرسد اگرچه در تخت خود باشی و هرچه را که تقدیر تو نیست خداوند او را از تو منع میکند. هیچ چیزی را از تو منع نمیکند مگر بخاطر ضرری که برایت دارد ... همه ی ما این ها را میدانیم اما انسان فراموش کار است لذا نیاز به همچین یادآوری هایی داریم تا از آن نفع ببریم‌. ◼️ *نصیحت نهم:* تواضع اختیار کن... تواضع اختیار کن... مال و جاه و قوت و قدرت همه با تکبر و غرور از بین می روند. تواضع تو را در نزد انسان ها محبوب می کند و درجه ات را نزد خداوند بالا می برد. ◼️ *نصیحت دهم:* سفیدی موی سر نشانه ی پایان عمر نیست بلکه نشانه ی این هست که زندگی بهتری شروع شده. خوش بین باش، سفر کن و از مال حلال خود بخور و لذت ببر‌. ◼️ *و یک نصیحت دیگر:* زود بخواب و شب نشینی نکن ◼️ *آخرین و مهمترین نصیحت:* نمازت را به هیچ عنوان ترک نکن زیرا که نماز برگه ی سود تو در دنیا و آخرت است. آن روزی که نه فرزند فایده میدهد و نه مال اگر از این نوشته خوشت آمد پس سبب خیر باش و آن را نشر بده، و اگر خوشت نیامد پس دیگران را محروم نکن شاید که وسیله ی نفع آن ها شدی. ✨وفقنا الله وإیاکم إلی ما فیه خیر الدنیا والآخرة ✨روزگارتان با یاد خدا خوش و همیشه در پناه خداوند سلامت و پیروز باشید. 🌹🌸💐🌸 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌸 دحوالارض یعنی چی؟ 🤔 ثواب هفتاد سال رو از دست ندهیم ❗️ روز بیست و پنجم ذی القعده ( سه شنبه 15 تیر )، هم زمان با دحوالارض یعنی 1⃣ گسترش یافتن زمین است. در شب این روز نیز بر اساس روایتی از امام هشتم علیه السلام 2⃣ حضرت ابراهیم و حضرت عیسی علیهما السلام به دنیا آمده اند. 3⃣همچنین این روز به عنوان روز قیام امام زمان مهدی موعود (عج) معرفی شده است. 4⃣ نیز روز دحوالارض، جزء چهار روز معروفی است که روزه آن پاداش فراوان داشته و ثواب هفتاد سال روزه گرفتن دارد. اعمال این روز چیست ❓ 1⃣روزه روز دحوالارض از چهار روزی است که در تمام سال به فضیلت روزه گرفتن، ممتاز است و در روایتی آمده است که روزه اش مثل ❌روزه هفتاد سال ❌است؛ و در روایت دیگر کفاره هفتاد سال است و هر که این روز را روزه بدارد و شبش را به عبادت بسر آورد از برای او👈 عبادت صد سال👉 نوشته شود؛ و هر چه در میان آسمان و زمین وجود دارد برای کسی که در این روز روزه دار باشد استغفار می کنند. و این روزی است که رحمت خدا در آن منتشر گردیده. 2⃣ نماز آن دو رکعت است در وقت چاشت در هر رکعت بعد از حمد پنج مرتبه سوره و الشمس بخواند و بعد از سلام نماز بخواند لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ پس دعا کند و بخواند یَا مُقِیلَ الْعَثَرَاتِ أَقِلْنِی عَثْرَتِی یَا مُجِیبَ الدَّعَوَاتِ أَجِبْ دَعْوَتِی یَا سَامِعَ الْأَصْوَاتِ اسْمَعْ صَوْتِی وَ ارْحَمْنِی وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَیِّئَاتِی وَ مَا عِنْدِی یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ. 3⃣ دعا کفعمی در کتاب مصباح فرموده که خواندن این دعا مستحب است: اللَّهُمَّ دَاحِیَ الْکَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ..........(مراجعه به مفاتیح) 4⃣ذکر خداوند معنای ذکر، فقط گفتن الفاظ و اوراد و نام های خداوند نیست. بهترین نوع ذکر خدا، به یاد خدا بودن و او را بر اعمال و گفتار و کردار خویش ناظردانستن است. 5⃣شب زنده داری احیا و شب زنده داری که برابر با عبادت👈 صد سال 👉است. 6⃣غسل انجام غسل مستحبی به نیت روز دحوالارض 7⃣زیارت امام رضا (علیه السلام) زیارت حضرت امام رضا(علیه السلام) که میر داماد (ره) در رساله اربعه ایام خود در بیان اعمال روز دحو الارض آن را از افضل اعمال مستحبه دانسته است.📌 برای شریک شدن در ثواب آن فوروارد کنید 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
💠 🌸 💠 🌠 🔸 گاهی مواقع افراد نسبت به همسر خود یا دلخوری پیدا کرده 😠و نمی‌توانند به راحتی خود را ببخشند.😒 🔹 در اینگونه مواقع یکی از چیزهایی که حالتان را می‌دهد و می‌تواند را از بین ببرد این است که نقاط همسر و یا خوشِ با هم بودن را مرور کنید.☺️ 🔸 مثلا به یا فیلمهایی 🎥 که مربوط به لحظات خوش شما بوده است نگاه کنید تا بهانه‌ای برای شدن دلتان شده و عاملی برای برقراری ارتباط دوباره و تازه گ🤗 🏡http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ شش ماه در آن خانه زندانی سعد🔥 بودم.. و تنها اخباری که از او میشنیدم در انقلاب گسترده مردم و رژیم خلاصه میشد... و حالا آن روی سکه را از زبان مصطفی🌸 میشنیدم که از وحشت اشکم بند آمده و خیره نگاهش میکردم...😳😰 روی صندلی کمی به سمتم خم شد تا فقط من صدایش را بشنوم و این حرفها روی سینه اش سنگینی میکرد که جراحت جانش را نشان چشمان خیسم داد _بعضی شیعه های حمص رو فقط به خاطر اینکه تو خونه شون پیدا کردن، کشتن! مساجد و حسینیه های شیعه رو با هرچی قرآن و کتاب دعا بوده، ! خونه شیعه ها رو آتیش میزنن تا از حمص آواره شون کنن! تا حالا 91 تا دختر شیعه رو... و غبارغیرت گلویش را گرفت و خجالت کشیداز در حق حرفی بزند و قلب کلماتش برای این دختر شیعه لرزید _اگه دستشون بهتون برسه... و باز هم نشد حرفش را تمام کند که دوباره به صندلی تکیه زد،.. نفس بلندی کشید که از حرارتش آتش گرفتم و حرف را به هوایی دیگر کشید _دکتر گفت فعلاً تا دو سه ماه نباید تکون بخورید که شکستگی دنده تون جوش بخوره، خواهش میکنم این مدت به این برادر اعتماد کنید تا بتونم ازتون مراقبت کنم! و خودم نمیدانستم در دلم چه خبر شده که بی اختیار پرسیدم😰 _بعدش چی؟😱😰 هنوز در هوای نگرانی ام نفس میکشید و داغ بی کسی ام را حس نکرد..که پلکی زد و با مهربانی پاسخ داد _هر وقت حالتون بهتر شد براتون بلیط میگیرم... ادامه دارد.... 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ _هر وقت حالتون بهتر شد براتون بلیط میگیرم برگردید ایران پیش خونواده تون! و نمیدید حالم چطور به هم ریخته.. که نگاهش در فضا چرخید و با سردی جملاتش حسرت روزهای آرام سوریه را کشید _ که باشید دیگه خیالم راحته! سوریه هم تا یک سال پیش هیچ خبری نبود، داشتیم زندگیمون رو میکردیم که همه چی به هم ریخت، اونم به آزادی! حالا به بهانه همون آزادی دارن جون و مال و ناموس مردم رو غارت میکنن! از اینکه با کلماتش رهایم کرد، قلب نگاهم شکست و این قطره اشک نه از وحشت جسد سعد و نه از درد پهلو که از احساس غریب 😞 او بود و نشد پنهانش کنم که بی اراده اعتراف کردم _من ایران جایی رو ندارم!😥😞 نفهمید دلم میخواهد پیشش بمانم که خیره نگاهم کرد و ناباورانه پرسید _خونواده تون چی؟😟 از محبت پدر و مادر و برادر روی شیشه احساسم ناخن میکشید.. و میکشیدم بگویم همین همسر از همه خانواده ام بریدم که پشت پرده اشک پنهان شدم..😢😞 و او نگفته حرفم را شنید و مردانه داد _تا هر وقت خواستید اینجا بمونید! انگار از نگاهم نغمه احساسم را شنیده بود،.. با چشمانش دنبال جوابی میگشت و اینهمه احساسم در دلش جا نمیشد که قطرهای از لبهایش چکید _فعلاً خودم مراقبتونم، بعدش هر طور شما بخواید. و همین مدت فرصت فراخی به دلم داده بود تا هر آنچه از سعد زخم خورده بودم از محبت مصطفی و مادرش مرهم بگیرم که در خنکای خانه آرام شان دردهای دلم کمتر میشد و قلبم به حمایت مصطفی🌸 گرمتر... ادامه دارد.... 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ در هم صحبتی با مادرش لهجه عربی ام هر روز بهتر میشد..☺️ و او به رخم نمیکشید.. به هوای حضور من و به دستور مصطفی، چقدر اوضاع زندگی اش به هم ریخته.. 🙁😔 که دیگر هیچکدام از اقوامشان حق ورود به این خانه را نداشتند..و هر کدام را به بهانه ای رد میکرد.. 😔 مبادا کسی از حضور این دختر باخبر شود... مصطفی🌸 روزها در مغازه پارچه فروشی و شب ها به همراه 🌷سیدحسن🌷 و دیگر جوانان 🤝شیعه و سُنی🤝 در حضرت سکینه(س) بود و معمولاً وقتی به خانه میرسید، ما خوابیده بودیم و فرصت دیدارمان تنها هنگام نماز صبح بود... لحظاتی که من با چشمانی خواب از اتاق برای وضو بیرون میرفتم.. و چشمان مصطفی خمار از خستگی به رویم سلام میکرد.. و لحن گرم کلامش برایم عادی نمیشدکه هر سحر دست دلم میلرزید و خواب از سرم میپرید... مادرش به هوای زانو درد معمولاً از خانه بیرون نمیرفت.. و هر هفته دست به کار میشد تا با پارچه جدیدی برایم پیراهنی چین دار و بلند بدوزد و هر بار با خنده 😁دست مصطفی را رو میکرد _دیشب این پارچه رو از مغازه اورد که برات لباس بدوزم، میگه چون خودت از خونه بیرون نمیری، یه وقت احساس غریبی نکنی! ولی چون خجالت میکشید گفت بهت نگم اون اورده!😊 رنگهای انتخابی اش همه یاسی و سرخابی و صورتی با گلهای ریز سفید بود و هر سحری که میدید پارچه پیشکشی اش را پوشیده ام نگاهم میکرد و از سرخی گوش و گونه هایش خجالت میچکید... پس از حدود سه ماه.. دیگر درد پهلویم فروکش کرده و در آخرین عکسی که گرفتیم.. ادامه دارد.... 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ در آخرین عکسی که گرفتیم خبری از شکستگی نبود.. و میدانستم باید زحمتم را کم کنم..😔 که یک روز پس از نماز صبح، کنج اتاق نشیمن به انتظار پایان نمازش چمباته زدم... سحر زمستانی سردی بود.. و من بیشتر از حس سرد رفتن از این خانه یخ کرده بودم که روی پیراهن بلندم، ژاکتی سفید پوشیده و از پشت، قامت بلندش را میپاییدم تا نمازش تمام شد... و ظاهراً حضورم را حس کرده بود که بلافاصله به سمتم چرخید و پرسید _چیزی شده خواهرم؟ انقدر با گوشه شالم بازی کرده بودم که زیر انگشتانم فِر خورده و نمیدانستم از کجا بگویم که خودش پیشنهاد داد _چیزی لازم دارید امروز براتون بگیرم؟ صدای ✨تلاوت قرآن مادرش✨ از اتاق کناری به جانم میداد و نگاه او دوباره دلم را به هم ریخته بود که بغضم را فرو خوردم و یک جمله گفتم _من پول ندارم بلیط تهران بگیرم.😔😞 سرم پایین بود و ندیدم قلب چشمانش به تپش افتاده و کودکانه ادعا کردم _البته برسم ایران، پس میدم! که سکوت محضش سرم را بالا آورد و دیدم با سرانگشتانش بازی میکند. هنوز خیسی آب وضو به ریشه موهایش روی پیشانی مانده و حرفی برای گفتن نمانده بود که از جا بلند شد... دلم بی تاب پاسخش پَرپَر میزد.. و او در ، سجاده اش را پیچید و بی هیچ حرفی از اتاق بیرون رفت... این همه اضطراب در قلبم جا نمیشد که پشت سرش دویدم و از پنجره دیدم دست به کمر دور حوض حیاط میچرخد و ترسیدم مرا ببیند که دستپاچه عقب کشیدم... پشتم به دیوار اتاق مانده و آرزو میکردم برگردد و بگوید باید بمانم که در را به رویم گشود. انگار دنبال چشمانم میگشت که درهمان پاشنه در،... ادامه دارد.... 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan