eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 #اینکار_ممنوع_است 💠 هیچ‌گاه خواسته #جدیدی را ناگهانی در جمع از شوهرتان نخواهید! 💠 چرا که ممکن است قبول نکند و شما #خجالت بکشید و یا از روی اجبار بپذیرد ولی بعدا عامل مشاجره و دعوا و #سردی رابطه‌تان شود. 💠 اگر‌خواسته #جدیدی برایتان پیش آمد در خلوت و به دور از جمع مطرح کنید. 🍃❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 افشاگری فوق العاده مهم 🔴 🔴 مقام امنیتی از انهدام : به ظاهر مسافری! 🔺محمود منصور موسس سازمان اطلاعات قطر مینویسد:"واقعیت عجیب پرواز 752 ایرانیها ضربه ی مهلکی بر پیکر ارتش وارد کردند و همه ی ما و منطقه و قطعا نیروهای نظامی و مسولان ایرانی میدانستند که فورا دستور حمله میدهد،والبته برخلاف تصور رسانه ها ترامپ بسرعت دستور واکنش داد،... اما مشکل آنجا بود که ایرانیها کلیه سیستمهای راهبری و را درمنطقه زیرکنترل داشتند و عملا مختل کرده بودند((و دقیقا بهمین علت عملیات شان در زدن بی نقص ازآب درآمد)) 🔺پنتاگون برای خنثی کردن اقدامات ضد راداری ایرانیها و زدن اهدافی درون خاک ایران 👈از طریق ارسال موشک یا بمباران هوایی(باهواپیما)....با پرواز دادن۲هواپیمای (سیستم پیش اخطار و کنترل هوایی/ رادارهای۳بعدی پرنده) در و بخشی از این پوشش را ایجاد کرد ولی همچنان نقاط مرکزی تر ایران بودند و پوشش کامل نبود، اینجا بود که امریکاییها 👈👈 بظاهر مسافری اما عملا بوئینگِ آواکس را(که بجهت عملیاتهای خاص بشکل مسافری طراحی شده است را در اختیار (همپیمان خود) قرار دادند تا جهت تکمیل موزائیک نقشه راداری و شناسایی آخرین تغییرات سیستم های پدافندی وارد آسمان ایران شود،، این اتفاق رخ داد و هواپیما پس از مخابره ی اطلاعات و یافته های خود در فرودگاه امام خمینی نشست،اما تازه اول ماجرا بود، سیستمهای سایبری متوجه انتشار و ارسال سیگنالهای غیرعادی از هواپیمای بوئینگ اکراینی شده بودند....بلافاصله خدمه پرواز و عوامل فنی بازداشت و هواپیما وارسی میشود،...حتی پوسته ی موتور باز و بررسی میشود ولی مورد ویژه ای کشف نمیشود(علت تاخیر چندساعته و اعلام نقص فنی) 🔺با اینحال ایرانیها اصرار بر زمینگیرکردن هواپیما و عدم پرواز دارند،.. 👈👈ایرلاین اکراینی میکند درصورت عدم اجازه پرواز،نظام فرودگاهی ایران را بصورت ساعتی مواجه با مجازاتهای مالی مینماییم(ساعتی چند ده هزار دلار)....ایرانیها کوتاه می آیند ولی همچنان مشکوکند... سپاه جهت خنثی کردن عملیات شناسایی احتمالی،نقشه ی استقرار سامانه های پدافندی را مجددا در حلقه(رینگ) آخر تغییر میدهد.... بویئنگ اکراینی مسافرگیری کرده و پس از «تیک آف» برای کشف و اطلاعرسانی آخرین یافته ها و وضعیت سامانه های پدافندی اطراف تهران،رادار مرکزی(۳بعدی) خود را روشن میکند...... 👈بمحض ارسال و دریافت دیتا توسط پایگاههای آمریکایی، عملیات انتقامی و مقابله بمثل آغاز میشود و چند ده موشک از اقصی نقاط منطقه بسوی اهدافی در ایران و (علی الخصوص) تهران شلیک میشود... ایرانیها دیگر مطمئن شده بودند که منبع و 👁 نیروهای همین بوئینگ اکراینی است......و ادامه حضورش در آسمان،هدایت کننده ی دقیق صواریخ (موشکها)ی آمریکایی تا اصابت به هدف است...!! 🔺آنجاییکه ژنرال فرمانده هوا/فضای سپاه از قول شلیک به موشکهای پدافندی میگوید:فقط۱۰ ثانیه فرصت داشته...... منظور این است که ۱۰ثانیه وقت داشته تا تصمیم بگیرد یک که جانِ۱۷۰ بیگناه را گرفته ساقط کند....یا پذیرای ۱۰ها یا۱۰۰ها کروزِ آمریکایی(موج اول) باشد که *احتمالا بخشی برای نابودی سامانه های پدافندی و بخشی زیرساختهای حیاتی و پس از سقوطِ دژهای پدافندی،، موج حملات کروزی و جنگنده/بمب افکن های آمریکا یا ائتلاف توأمان باشد.... 🔺آن «افسر» هرکه بود.. با تصمیم «سخت»اش ،یک «کشور» یا یک «حاکمیت سیاسی» را از سقوط نجات داد.... بهتر است دولتمردان بجای و کتمان (اینکه ترامپ حمله به «عین الاسد» را پاسخ داد...وشاید بخاطر تلفات سنگین آمریکاییها!!).. واقعیت رخداد را به ملتشان بگویند.... موشکهای کروز آمریکایی فقط ۱۰ثانیه قبل از لود کامل اطلاعات، دچار سیاهیِ راداری،Blank Out و کوری شدند..... قدر سربازانمان را بدانیم 👉 http://eitaa.com/cognizable_wan 🚩
⚛️ ترس کودک احترام بگذارید 👌بزرگ‌ترین اشتباهی که والدین مرتکب می‌شوند، نامحترم دانستن ترس کودک از تاریکی و مسخره کردن اوست. ✅ترس بچه‌ها از تاریکی، نشانه خلاقیت و هوش آن‌هاست: 👈وقتی شما، او را مسخره می‌کنید یا با الفاظی مانند ترسو و بی‌عرضه خطابش می‌کنید، نه‌تنها ترسش را از بین نمی‌برید، بلکه باعث می‌شوید بکشد و احساس کند. http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 💠 هیچ‌گاه خواسته را ناگهانی در جمع از شوهرتان نخواهید! 💠 چرا که ممکن است قبول نکند و شما بکشید و یا از روی اجبار بپذیرد ولی بعدا عامل مشاجره و دعوا و رابطه‌تان شود. 💠 اگر‌خواسته برایتان پیش آمد در خلوت و به دور از جمع مطرح کنید. 🍃❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 💠 وجود در جاده، مانع تخلّف رانندگان از قانون می‌شود. گاه همین‌که نوشته‌ای را ببینیم و مجهّز بودن آن مکان را به دوربین مدار بسته اعلام کرده باشد مانع رفتارهای و دور از شأن ما می‌شود. در واقع وجود دوربین باعث ایجاد ترس از تخلّف و یا خجالت و حیا در انسان‌ها می‌گردد. 💠 یکی از تکنیکهایی که توصیه می‌شود همسران در زندگی انجام دهند این است که تصوّر کنند در خانه دوربینی کار گذاشته‌اند و قرار است اعمال و رفتار آنها را کنند. 💠 یکی از بزرگان می‌گفت برخی مواقع جلوی یک بچّه می‌کشیم که حرف زشت و تندی به همسرمان بزنیم امّا در مقابل دوربین خدا، اهل بیت، انبیاء، ملائکه و شهدا به راحتی با همسرمان و بد زبانی می‌کنیم. ایشان می‌گفت فرض کنید همیشه گوشه اتاقتان است که از آنجا امام عصر علیه‌السلام نظاره‌گر شماست و با رفتار خوب شما رضایت بر لبانش جاری می‌شود و با خطای شما می‌گردد. 💠 توجه زن و شوهر به دوربین‌های الهی مانع بسیاری از رفتارهای ناملایم می‌شود و سختی‌های زندگی را برای آنها می‌کند چرا که دیگر معامله‌ی آنها با همسر نیست بلکه با خدا و اهل بیت علیهم‌السلام خواهند داشت. http://eitaa.com/cognizable_wan
🔰رفتار با کودکي که دارد. ♦️ توسط کودکان در سنين ۲ تا ۴ سالگی شيوع بيشتری دارد. معمولا کودک در موقعيت هايي که مي شود، می کشد و يا است اين واکنش نامطلوب را از خود نشان مي دهد. 🔹بسياري از والدين ممکن است نسبت به اين رفتار کودک حساسيتی نشان ندهند، آن‌ها معمولا اين چنين استدلال می کنند که فرزندشان هنوز کوچک است؛ بنابراين به برخورد جدی و مناسب با اين رفتار او نيازي وجود ندارد؛ و يا چون اين رفتار صدمه ای برای آنان ايجاد نمی کند، پس تداوم آن ايرادی ندارد. 🔻اما آنچه که به اين گروه از والدين پيشنهاد مي شود، اين است که از همين سنين براي ارائه مناسب به کودک‌شان تلاش کنند؛ زيرا يکی از بهترين زمان هایی که می توان مطلوب را در فرزندان تثبيت کرد، خردسالی و سال های پيش از ورود به مدرسه است. ♦️یکی از راهبردهايي که براي تغيير اين رفتار در کودکاني در سنين مشابه با فرزند اين مخاطب محترم مفيد واقع مي شود، راه حل زیر است: 🔹هر زمان که کودک اقدام به زدن شما کرد محيط را کنيد، اين کار را انجام دهيد، اما باشيد. 🔰http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ پهلویم در هم رفت و دیگر از دردجیغ زدم...😖😵 مصطفی حیرت زده نگاهم میکرد..😥😟 و تنها خودم میدانستم بسمه🔥 با چه قدرتی به پهلویم ضربه زده..که با همه چندساله ام از ،... دلم تا روضه در و دیوار پر کشید....🌸✨😭😭 میان بستر از درد به خودم میپیچیدم و پس از سالها ✨حضرت زهرا(س)✨را صدا میزدم..😭😭😫😫😭😭😭 تا ساعتی بعد در بیمارستان که مشخص شد دنده ای از پهلویم ترک خورده است... نمیخواست از خانه خارج شوم.. و حضورم در این بیمارستان کارش را سختتر کرده بود..😥😞 که مقابل در اتاق رژه میرفت کسی نزدیکم شود...☝️ صورت خونی و گلوی پاره سعد یک لحظه از برابر چشمانم کنار نمیرفت،.. در تمام این مدت از حضورش🔥 بودم و باز دیدن جنازه اش دلم را زیر و رو کرده بود.. که روی تخت بیمارستان از درد و وحشت آن عکس، گریه میکردم...😞😭 از همان مقابل در اتاق، اشکهایم طاقتش را تمام کرده بود که کنار تختم آمد و از تمام حرف دلش تنها یک جمله گفت _مسکّن اثر کنه، میبرمتون خونه! میدانستم از حضور من در بیمارستان جان به لب شده.. و کسی سراغم بیاید که کنار تختم ایستاده و باز یک چشمش به در اتاق بود تا کسی داخل نشود... از این اتاق و با این زن نامحرم میکشید.. که به سمت در برگشت، دوباره به طرفم چرخید و با صدایی آهسته عذرخواست _مادرم زانو درد داره، وگرنه حتماً میومد پیشتون! و دل من پیش 🔥جسد سعد🔥 جا مانده بود.. که با گریه پرسیدم _باهاش چیکار کردن؟ لحظاتی نگاهم کرد و باورش نمیشد با اینهمه ،... ادامه دارد.... 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ _هر وقت حالتون بهتر شد براتون بلیط میگیرم برگردید ایران پیش خونواده تون! و نمیدید حالم چطور به هم ریخته.. که نگاهش در فضا چرخید و با سردی جملاتش حسرت روزهای آرام سوریه را کشید _ که باشید دیگه خیالم راحته! سوریه هم تا یک سال پیش هیچ خبری نبود، داشتیم زندگیمون رو میکردیم که همه چی به هم ریخت، اونم به آزادی! حالا به بهانه همون آزادی دارن جون و مال و ناموس مردم رو غارت میکنن! از اینکه با کلماتش رهایم کرد، قلب نگاهم شکست و این قطره اشک نه از وحشت جسد سعد و نه از درد پهلو که از احساس غریب 😞 او بود و نشد پنهانش کنم که بی اراده اعتراف کردم _من ایران جایی رو ندارم!😥😞 نفهمید دلم میخواهد پیشش بمانم که خیره نگاهم کرد و ناباورانه پرسید _خونواده تون چی؟😟 از محبت پدر و مادر و برادر روی شیشه احساسم ناخن میکشید.. و میکشیدم بگویم همین همسر از همه خانواده ام بریدم که پشت پرده اشک پنهان شدم..😢😞 و او نگفته حرفم را شنید و مردانه داد _تا هر وقت خواستید اینجا بمونید! انگار از نگاهم نغمه احساسم را شنیده بود،.. با چشمانش دنبال جوابی میگشت و اینهمه احساسم در دلش جا نمیشد که قطرهای از لبهایش چکید _فعلاً خودم مراقبتونم، بعدش هر طور شما بخواید. و همین مدت فرصت فراخی به دلم داده بود تا هر آنچه از سعد زخم خورده بودم از محبت مصطفی و مادرش مرهم بگیرم که در خنکای خانه آرام شان دردهای دلم کمتر میشد و قلبم به حمایت مصطفی🌸 گرمتر... ادامه دارد.... 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ با نگاهش میچشید که با آهنگ گرم صدایش به دلم آرامش داد _تا هر وقت بخواید من اینجا منتظر میمونم، با خیال راحت زیارت کنید! بی هیچ حرفی از مصطفی🌸 گذشتم و وارد صحن شدم.. که گنبد و ستونهای حرم آغوشش را برای قلبم گشود..💚😍😢 و من پس از این همه سال و بی وفایی از در و دیوار حرم میکشیدم.. 😢😓 که قدم هایم روی زمین کشیده میشد و بی خبر از اطرافم ضجه میزدم...😞😭 از شرم روزی که اسم زینب را ،..😞😭 از شبی که را از سرم کشیدم،..😐😭 از ساعتی که از نماز و روزه و همه مقدسات بریدم..😓😭 و حالا میدیدم حضرت زینب (س) دوباره آغوشش را برایم گشوده...💚 که دستانم، دامن ضریحش را گرفته و به پای محبتش زار میزدم😭 بلکه این زینب را ببخشد... گرمای نوازشش را روی سرم حس، میکردم که دانه دانه گناهانم را گریه میکردم، 😭😞او اشکهایم را و من ضریحش را غرق بوسه میکردم و هر چه میبوسیدم عطشم برای عشقش بیشتر میشد...😭💚😍 با چند متر فاصله از ضریح پای یکی از ستونها زانو زده بودم،.. میدانستم باید از محبت مصطفی بگذرم و راهی ایران شوم.. که تمنا میکردم این دلبستگی را از دلم بگشاید..😭🙏 و نمیدانستم با پدر و مادرم چه کنم که دو سال پیش رهایشان کرده و حالا روی برگشتن برایم نمانده بود...😓😥 حساب زمان از دستم رفته بود،.. مصطفی منتظرم مانده و دل کندن از حضور حضرت زینب(س) راحت نبود... که قلب نگاهم پیش ضریح جا ماند و از حرم بیرون رفتم...😢😞 گره گریه تار و پود مژگانم را به هم بسته و با همین چشم پُراز اشکم😢 در صحن دنبال مصطفی میگشتم.. ادامه دارد.... 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
💓رمان فانتزی نیمه واقعی 😍👌 💓 💓قسمت . 💓از زبان مینا 💓 . یه جورایی خاص بود و اعتقادات من رو هم داشت کم کم شبیه خودش میکرد.😟 اصلا باورم نمیشد با توجه به ظاهرش اینقدر روی بعضی از مسائل حساس باشه. با اینکه مذهبی نبود ولی روی خیلی از مسائل از خودش حساسیت نشون میداد. یه روز گفت: -مینا؟ -بله؟ -یکی از دلیل های علاقه من به تو نوع پوششت بود و این که مطمئنم مثل بقیه دخترهای دانشگاه جلف نیستی -ممنون 😊 -اما ازت یا چیزی میخوام -چی؟ میخوام که تو گروه دانشگاه دیگه و تو گروه های مختلط هم و حتی تو دانشگاه هم با هیچ پسری حتی شده درسی و یا هر بهانه ای .. با هم بهتره زیاد نگردی چون حسودن و معمولا حرفاشون باعث فتنه میشه. -باشه اما خود شما که تو خیلی گروها هستین😕 -نه...دختر و پسرها خیلی فرق دارن تو این قضایا... بشی این چیزا رو بهتر درک میکنی عزیزم...بدون من رو میخوام... -یعنی به من شک دارین؟😦 -نه عزیزم...به بقیه شک دارم😏 . نمیدونستم چی تو سرش میگذره فقط میدونستم که دارم و این برام مهمه...😊 چند ماهی همین جوری گذشت ... تا اینکه محسن تصمیم گرفت قضیه رو علنی کنه و بیاد . ازم خواسته بود هم دیگه ارتباطی نداشته باشم و حتی خونشون هم کمتر برم. . 💓از زبان مجید💓 . نمیدونستم دیگه باید چیکار کنم حرکات مینا برام معادله چند مجهولی بود😥😑 از طرفی اگه دوستم داره چرا هیچ علامت و نشونه ای نیست😟 و اگه دوستم نداره چرا به پام مونده 😞 دیگه از واسطه و واسطه بازی خسته شده بودم🙄 میخواستم رو در رو با مینا حرف بزنم و حرفام رو بهش بگم...👎 گوشی📲 رو برداشتم و شروع به تایپ کردن حرفای دلم کردم... . ((سلام مینا خانم راستش این مدت خیلی کلنجار رفتم که باهاتون حرف بزنم ولی همیشه جلوم رو میگرفت و نمیتونستم چیزی بگم مینا خانم خودتون میدونید من چقدر شما رو دوست دارم ولی تو این مدت حرکات شما و رفتارتون طوری بود که هر روز منو نا امید تر میکرد. انگار اصلا براتون نیستم. تا پیام ندم پیامی نمیدید و اگرم جواب بدید با سردی و از انگار از سر مجبوریه. مینا خانم من روزی رو شب نکردم و هیچ شبی رو روز نکردم که به شما فکر نکرده باشم... اما متاسفانه...)) . دست رو بردم سمت گزینه ارسال ولی دستم میلرزید و نمیتونستم فشارش بدم قلبم داشت میارزید.💓😔 فکری به سرم زد. همه متن رو کردم باید باهاش حرف بزنم... چشم تو چشم ساعت رو نگاه کردم و نزدیک ظهر بود... لباسم رو پوشیدم و با ماشین رفتم سمت دانشگاش. تا رسیدم جلوی در دیدم...😧 💓💓💓💓💓💓💓💓💓 ادامه دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
💓رمان فانتزی نیمه واقعی 😍👌 💓 💓قسمت -باشه...ممنونم...بازم اگه سئوالی بود مزاحم میشم...😔 -خواهش میکنم در خدمتیم... مجید دلش میخواست ماجرای مینا رو از سیر تا پیاز برا زینب تعریف کنه تا بتونه بهتر کمکش کنه ولی از زینب میکشید...😞 دلش میخواست همه چیز رو براش تعریف کنه... از دویدن دو تا بچه ی شیطون دور حوض قدیمی خونه مادربزرگ تا ماجرای خواستگاری و رد کردن خواستگارش به خاطر مجید... ولی حس میکرد الان فرصتش نیست... زینب کل اون روز به حرفهای مجید فکر میکرد💭💓 و چندبار با خودش مرور کرد و هربار به این نتیجه میرسید که اگه پای علاقه ای در کنار نبود پس چرا این سئوال ها رو از اون پرسید؟🤔❤️ کار اون روز تموم شد و زینب و مجید هر کدوم به خونه هاشون رفتن.. هردو خسته بودن از کار روزانه... هر دو توی اتاقاشون بودن... هر دو باید در عین خستگی در مورد آزمایشات مقاله میخوندن... ❣هر دو عاشق بودن... ولی با یک فرق... مجید تو اتاقش به فکر مینا بود و زینب تو اتاقش به فکر مجید... . . چند وقتی میشد که مجید دور و بر مینا نبود 😔 و مینا خوشحال بود که مجید دست از سرش برداشته😍☺️ و نمیدونست که مجید بیچاره داره روز و شب برای جلب نظرش تلاش میکنه...😕 . مینا و محسن خیلی بهم شده بودن و این وابستگی هر روز میشد... یک روز بعد از کلاس که تو مسیر باهم حرف میزدن مینا از محسن خواست که کار رو تموم کنه... -دیگه خسته شدم محسن...😒حس خوبی ندارم...حس یه ادم دروغگو و بیخود رو دارم😞 -این چه حرفیه مینا جان... خب تو مجبور بودی به خاطر آیندت حقیقت رو نگی و این اسمش دروغ نیست...😏بعدشم قرار نیست که تا قیام قیامت کسی خبر دار نشه...چند وقت دیگه همه میفهمن...😎 -خب این چند وقت کی فرا میرسه؟ چرا هیچ قدمی برنمیداری؟🙁😒 -اخه باید سر یه کاری برم...یه خونه ای جور کنم یا نه؟ -من این چیزا رو نمیفهمم...من خسته شدم از این روزمرگی و قایم موشک بازیها...خسته شدم از اینکه خالم منو به چشم عروسش ببینه و من اونو به چشم خاله نه بیشتر...😒😞 . مجید اون شب دلش خیلی پر بود... خیلی سئوال ها داشت که براش بی جواب بود..😔 گوشیش رو برداشت... رفت و چند خطی برای مینا نوشت...📲 اما با خودش فکر کرد که فایده ای نداره و حتما مینا باز جواب سردی بهش میده...☹️😞 برای اولین میخواست به زینب پیام بده و ازش سئوالی بپرسه. براش نوشت... 📲سلام خانم اصغری...شرمنده مزاحمتون شدم...بیدارید؟😞 📲-سلام...بله...مشکلی پیش اومده؟؟ نمونه ها خراب شدن 😨 💓💓💓💓💓💓💓💓💓 ادامه دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان زیبا و واقعے 🌹قسمت اون سالها زیاد بود. منوچهر یه پیکان خرید... که بعد ظهرا باهاش کار کنه، اما نتونست. و اذیتش میکرد.... پسر عموش، نادر، توی ناصر خسرو یه رستوران سنتی داشت. بعد ظهرا از پادگان میرفت اونجا، شیر میفروخت.😠 نمیدونستم،... وقتی فهمیدم، بهش توپیدم😡 که چرا این کار رو میکنی؟ گفت: _ "تا حالا هر چی شماها رو کشیدم بسه... پرسیدم: _"معذب نیستی؟" گفت: _"نه، برای خونوادم کار میکنم." رو هم شروع کرد. ثبت نام کرده بود... هر سه ماه، درس یه سال رو بخونه و امتحان بده.... از اول راهنمایی شروع کرد. با هیچ درسی مشکل نداشت الا دیکته....!😅 کتاب فارسی را باز کرد.. و چهار پنج صفحه ورق امتحانی پر دیکته گفت. منوچهر در بد خطی قهار بود!😅 گفتم: _حالا فکر کن درس خوانده ای. با این خط بدی که داری معلم ها نمی توانند ورقه ات را صحیح کنند!😆 گفت: _یاد می گیرند...!😉 این را مطمئن بودم... چون خودم یاد گرفته بودم، نامه های او را بخوانم «وقت» را «فقط» بخوانم😅 و «موش» را «مشت» و هزار کلمه ی ديگر که خودش میتوانست بخواند ومن....!!! غلط ها را شمرد، شصت و هشت غلط...! گفتم: _رفوزه ای!😜 منوچهر همان طور که ورق ها📑 را زیر و رو می کرد و غلط ها را نگاه می کرد، گفت: _ تا قبول شوم. این را هم می دانستم... منوچهر آن قدر کله شق بود که هر تصمیمی می گرفت به پاش می ماند...☺️   صبحا از ساعت چهار و نیم می رفت پارك... تا هفت درس می خوند... از اون ور می رفت پادگان... و بعد پیش نادر.... کتاب و دفترش رو هم می برد تا موقع بی کاری بخونه... امتحان که داد دیکته شد نوزده و نیم.😍 کیف🤗 می کرد از درس خوندن...! اما دکترا اجازه ندادن ادامه بده...😔 ادامه دارد.. 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
از بدترین بلاهایی که به سر بچه های مذهبی می آید حیای حمق است. . 🤐حیای_حمق که تعبیری از رسول خداست خجالت از انجام کارهای درست است به خاطر نظر مردم. . 🤔 مربی هوشیار با مثال هایی نظیر ذیل این حیای مذموم را مرتبا در هم می شکند. . 🌻چرا باید خجالت بکشم!؟. 🔵وقتی عده ای از مردم از گوش دادن موسیقی با صدای بلند در اتومبیلشان خجالت نمی کشند؛چرا از گوش دادن در اتومبیل خجالت بکشم؟!. . 🔵وقتی عده ای از پسران از برداشتن اَبروی خود و بند انداختن به صورتشان خجالت نمی کشند.چرا من از گذاشتن محاسن وریش خجالت بکشم؟! . 🔵وقتی عده ای از دختران از نشان دادن زینت واندامشان به مردم خجالت نمی کشند.چرا من از پوشاندن بدنم ورعایت خجالت بکشم؟! . 🔵وقتی عده ای از پسران و دختران از تقلید از هنر پیشگان فاسد غربی خجالت نمی کشند.چرا من از پیروی از سنت پیامبر و امامان معصوم خجالت بکشم؟! . 🔵وقتی بعضی از مردم از گفتن هر خزعبلی در جمع خجالت نمی کشند؛چرا من از یاد کردن الله و رسول و خواندن احادیث اهل بیت علیهم السلام در جمع خجالت بکشم؟! . 🔵وقتی جاهلان از آیین های خرافی و پوسیده ای مانند و تفکر به ظاهر خجالت نمی کشند؛چرا من از دفاع از اسلام پاک خجالت بکشم؟...! . 🔵وقتی عده ای از پسران و دختران از نگاه کردن به نامحرمان در خیابان خجالت نمی کشند؛چرا من از نگاه نکردن به نامحرم و پایین انداختن سر خویش جلوی نامحرم خجالت بکشم؟! . 🔵وقتی عده ای از جوانان فاسد از تبلیغ فساد و هرزگی خجالت نمی کشند؛چرا من از تبلیغ دین پاکم خجالت بکشم؟! . 🔵ای عاقلان وقتی از نشر بدی ها خجالت کشیده نمیشود چرا از پاکی ها بکشیم؟! . ✅شما که از کار درست خجالت نمی کشید؟ . جبهه کفر از #ابتذال خودش شرم نداره من چرا از نمایش خودم شرم داشته باشم.. http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 💠 برخی همسران برای عذرخواهی می‌کشند و یا مانع عذرخواهی زبانی می‌شود. 💠 یکی از راههای این نقیصه این است که عذرخواهی خود را روی نوشته و یا انجام دهید. 💠 برای هر مشکلی فکر و ابتکار به خرج دهید و برای حل آن نمایید‌. نه اینکه بی‌خیال آن شوید. 💠 ابتکار و تمرین شما به چشم می‌آید و درکتان خواهد کرد‌. 🧕http://eitaa.com/cognizable_wan
*🔴 💠 برخی همسران برای عذرخواهی می‌کشند و یا مانع عذرخواهی زبانی می‌شود. 💠 یکی از راههای این نقیصه این است که عذرخواهی خود را روی نوشته و یا انجام دهید. 💠 برای هر مشکلی فکر و ابتکار به خرج دهید و برای حل آن نمایید‌. نه اینکه بی‌خیال آن شوید. 💠 ابتکار و تمرین شما به چشم می‌آید و درکتان خواهد کرد‌..* http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🇮🇷🌸🌹🌸🇮🇷 💥خیلی کردم؛ می‌کشم، !!! 🔹حجة الاسلام والمسلمین، حاج آقای شجاعی. 🇮🇷🌸🌹🌸🇮🇷💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan