eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
اگه نمیتونی پرواز کنی، بدو، اگه نمیتونی بدویی راه برو، اگه نمیتونی راه بری، بخز، هر کاری که میکنی، فقط در حرکت باش! 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
♦️هفت چیزاست که خدا از آنهانفرت دارد: 1____نگاه متکبرانه. 2___زبان دروغگو. 3___دستهایی که خون بی گناه میریزند 4____فکری که نقشه های پلید میکشد. 5____پاهایی که برای بدی کردن می شتابند. 6____شاهدی که دروغ میگوید. 7___شخصی که میان دوستان تفرقه می اندازد. 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
هدایت شده از "دانستنیهای زیبا"
✍علامه تهرانی (ره) : هر کس در عصر پنج شنبه برود بر سر قبر مادرش و پدرش و طلب مغفرت کند ، خداوند عزوجل طبقه هایی از نور به قلب آنان افاضه می کند و آنها را خشنود می گرداند و حاجات این کس را بر می آورد. أرحام انسان در عصر پنجشنبه منتظر هدیه ای هستند و لذا من در بین هفته منتظرم که عصر پنج شنبه برسد و بیایم بر سر قبر پدر و مادرم و فاتحه بخوانم. 📕 معاد شناسی علامه طهرانی ، ج ۱ ، ص ۱۹۰ امروز پنجشنبه یادی كنيم ازمسافرانی که روزي درکنارمان بودند و اكنون فقط یاد و خاطرشان در دلمان باقی ست با ذكر فاتحه و صلوات "روحشان راشادکنیم 🌸اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم🌸 👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
28.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بخشی از ماهیت ا‌فکار احمدی نژاد و مشایی👆👆
🔻رفع ناراحتی معده 🔹قبل و پایان غذا نمک بخورید 🔹با این ترفند بلغم معده کاهش پیدا میکند 🔹عفونت و باکتری دهان هم نابود میشود 🔹ناراحتی معده کاهش پیدا میکند ✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ کمربند انفجاری به خودش بسته که تنم لرزید... ابوالفضل نهیب زد...🗣😡 کسی به کمربند دست نزند، دستانش را به دست مرد دیگری سپرد و خودش مقابل بسمه🔥 روی زمین زانو زد... فریاد میزد...🗣🗣 تا همه از بسمه فاصله بگیرند... و من میترسیدم این کمربند در صورت برادرم منفجر شود..😱😱😱😱 که با گریه التماسش میکردم عقب بیاید..😱😱😰😰😭😭😭😭 و او به قصد باز کردن کمربند، دستش را به سمت کمر بسمه برد... با دستانم چشمانم را گرفته و از اضطراب پَرپَر شدن برادرم ضجه میزدم..😰😰😭😭😩😩😭😭 تا لحظه ای که گرمای دستش را روی صورتم حس کردم... با کف دستانش دو طرف صورتم را گرفت،.. با انگشتانش اشکهایم را پاک کرد و با نرمی لحنش نازم را کشید _برا من گریه میکنی یا برا این پسره که اسکورتت میکرد؟😁😉 چشمانش باشیطنت😜 به رویم میخندید،😁میدید صورتم از ترس میلرزد.. و میخواست ترسم تمام شود... که دوباره سر به سر حال خرابم گذاشت _ببینم گِل دل تو رو با پسر سوری برداشتن؟😉 ایران پسر قحطه؟😁😁 با نگاه خیسم 😥😢دنبال بسمه🔥گشتم و دیدم همان دو مرد نظامی او را در انتهای راهرو میبرند... همچنان صورتم را نوازش میکرد تا آرامم کند و من دیگر از چشمانش میکردم..🙈 که حرف را به جایی دیگر کشیدم _چرا دنبالم میگشتی؟🙁😢 نگاهش روی صورتم میگشت.. و باید تکلیف این زن تکفیری روشن میشد که باز از پاسخ سوالم طفره رفت _تو اینو از کجا میشناختی؟😐😕 دیگر رنگ شیطنت از صورتش رفته بود، به انتظار پاسخی چشمش به دهانم مانده... و تمام خاطرات 🔥خانه بسمه و ابوجعده🔥 روی سرم خراب شده بود... 😣😞 که صدایم شکست.. ادامه دارد.... 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ که صدایم شکست _شبی که سعد🔥 میخواست بره ترکیه، برا اینکه فرار نکنم منو فرستاد خونه اینا! 🔥بی غیرتی سعد🔥😞 دلش را از جا کَند،.. میترسید در آن خانه بلایی سرم آمده باشد که نگاهش از پا درآمد.. و من میخواستم خیالش را تخت کنم که حضرت سکینه(س)😭💚 را به شهادت گرفتم _همون لحظه که وارد اون خونه شدم، این زن منو برد ، 😢فکر میکرد وهابی ام. میخواستن با بهم زدن مجلس تحریکشون کنن و همه رو بکشن!😥😢 که به یاد نگاه و مصطفی🌸 دلم لرزید و دوباره اشکم چکید _ولی همین آقا و یه عده دیگه از حرم نذاشتن و منو نجات دادن! میدید اسم مصطفی را با چه حسرتی زمزمه میکنم.. و هنوز خیالش پیِ خیانت سعد🔥 مانده و نام ترکیه برایش بود که بدون خطا به هدف زد _میخواست به ارتش آزاد ملحق بشه که عملگی ترکیه و آمریکا رو بکنه؟😏😐 به نشانه تأیید پلکی زدم..😥 و ابوالفضل از همین حرفها خطری حس کرده بود که دستم را گرفت، با قدرت بلندم کرد.. و خیره در نگاهم هشدار داد _همونجور که تو اونو شناختی، اونا هم هر جا تو رو ببینن، میشناسن، باید برگردی ایران! _از قاطعیت کلامش ترسیدم، تکه ای از جانم در اینجا جا مانده و او بی توجه به اضطراب چشمانم حکمش را صادر کرد _خودم می رسونمت فرودگاه، با همین پرواز برمیگردی تهران و میری خونه دایی تا من تموم شه و برگردم!😊 حرارت غمی کهنه زیر خاکستر صدایش پیدا بود.. که داغ فراق مصطفی گوشه قلبم پنهان شد و پرسیدم _چرا خونه خودمون نرم؟🙁😢 بغضش😢 را پشت لبخندی😊 پنهان کرد.. ادامه دارد.... 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ بغضش😢 را پشت لبخندی پنهان کرد و ناشیانه بهانه تراشید _بریم بیرون، اینجا هواش خوب نیست، رنگت پریده!😔 و رنگ من از خبری که برایش این همه میکرد پریده بود که مستقیم نگاهش کردم و محکم پرسیدم _چی شده داداش؟😢🙁 سرش را چرخاند، میخواست از چشمانم فرار کند،.. دنبال کمکی میگشت و در این غربت کسی نبود که دوباره با نگاهش به چشمان پریشانم پناه آورد و آهسته خبر داد _هفت ماه پیش کنار اتوبوس زائرای ایرانی تو بمب گذاری کردن، چند نفر شهید شدن.😢😔 مقابل چشمانم نفس نفس میزد،.. کلماتش را میشمردم بلکه این جان به لب رسیده به تنم برگردد.. و کلام آخر او جانم را در جا گرفت _مامان بابا تو اون اتوبوس بودن...😢 دیگر نشنیدم چه میگوید،.. هر دو دستم را روی سرم گرفتم و اختیار ساقم با خودم نبود... که قامتم ازکمر شکست و روی زمین زانو زدم....😣😞 باورم نمیشد 🌷پدر و مادرم🌷 از دستم رفته باشند... که به گلویم التماس میکردم بلکه با ضجه ای راحتم کند.. و دیگر نفسی برای ضجه نمانده بود که به جای نفس، قلبم از گلو بالا میآمد... ابوالفضل خم شده بود تا از روی زمین بلندم کند.. و من مقابل پایش با انگشتان دستم به زمین چنگ میزدم،.. صورت مهربان پدر و مادرم در آینه چشمانم میدرخشید..😭😭😭😭😭 و هنوز دست و پاهای بریده امروز مقابل چشمم بود و نمیدانستم بدن آنها چند تکه شده... که دیگر از اعماق جانم جیغ کشیدم...😩😩😩😩😭😭😵😵😵😭😭 در آغوش ابوالفضل بال بال میزدم... که فرصت جبران بی وفایی هایم از دستم رفته... و دیدار پدر و مادرم به قیامت رفته بود. اینبار نه حرم حضرت سکینه(س)،... نه چهارراه زینبیه،... نه بیمارستان دمشق... که آتش تکفیری ها به دامن خودم افتاده...😭😭😭😭😭😭😭😭 ادامه دارد.... 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ آتش تکفیری ها به دامن خودم افتاده و تا مغز استخوانم را میسوزاند.. و به جای پرواز به سمت تهران، در همان بیمارستان تا صبح زیر سِرُم رفتم...😭🛌 ابوالفضل با همکارانش تماس گرفت..📲 تا پیشم بماند و به مقرّشان برنگشت، فرصتی پیش آمده بود... تا پس از چند ماه با هم برای 🌷پدر و مادر شهیدمان🌷 عزاداری کنیم... و نمیخواست خونابه غم از گلویش بیرون بریزد... که بین گریه به رویم میخندید و شیطنت میکرد _من جواب رو چی بدم؟😐 نمیگه تو اومدی اینجا نیروهای سوری یا پرستاری خواهرت؟😁😁 و من شرمنده😢😓 پدر و مادرم بودم... که دیگر زنده نبودند تا به دست و پایشان بیفتم بلکه مرا .. و از این و فقط گریه میکردم.😢😓😢 چشمانش را از صورتم میگرداند.. تا اشکش😢 را نبینم و دلش میخواست فقط خنده هایش برای من باشد که دوباره سر به سرم گذاشت _این بنده خدا راضی نبود تو بری ایران، بلیطت سوخت!😉😁 و همان دیشب از نقش نگاهم احساسم را خوانده.. و حالا میخواست زیر پایم را بکشد که بی پرده پرسید😊 _فکر کنم خودتم راضی نیستی برگردی، درسته؟ 😁🤔 دو سال پیش... به هوای هوس پسری سوری رو در روی خانواده ام قرار گرفتم.. و حالا دوباره سوری دیگری دلم را زیر و رو کرده.. و حتی میکردم.. به ابوالفضل حرفی بزنم...😅که خودش حسم را نگفته شنید،.. هلال لبخند 😁😊روی صورتش درخشید و با خنده خبر داد _یه ساعت پیش بهش سر زدم، به هوش اومده! از شنیدن خبر سالمتی اش پس از ساعت ها لبخندی روی لبم جا خوش کرد.. و سوالی که بی اراده از دهانم پرید.. ادامه دارد.... 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ سوالی که بی اراده از دهانم پرید.. _میتونه حرف بزنه؟😥 و جوابم در آستین شیطنتش بود که فی البداهه پاسخ داد😁 _حرف میتونه بزنه، ولی خواستگاری نمیتونه بکنه!😜😉😁 لحنش به حدی شیرین بود که میان گریه به خنده افتادم..☺️😅 و او همین خنده را میخواست که به سمتم آمد،.. سرم را بوسید و برادرانه به فدایم رفت _قربونت بشم من! چقدر دلم برا خنده هات تنگ شده بود!😊 ندیده تصور میکرد چه بلایی از سرم رد شده و دیگر نمیخواست آسیبی ببینم... که لب تختم نشست، با دستش شکوفه های اشکم را چید و ساده صحبت کرد _زینب جان! سوریه داره با سر به سمت پیش میره! دو هفته پیش دو تا ماشین تو دمشق منفجر شد، دیروز یه ماشین دیگه، شاید امروز یکی دیگه! سفرای کشورهای خارجی دارن دمشق رو ترک میکنن، یعنی غرب خودش داره صحنه جنگ رو برای تروریستها آماده میکنه! از آنچه خبر داشت قلبش شکست، عطر خنده از لبش پرید، خطوط صورتش همه در هم رفت و بیصدا زمزمه کرد _حمص داره میفته دست تکفیری ها، شیعه های حمص همه آواره شدن! ارتش آزاد آماده لشگرکشی شده و کشورهای غربی و عربی با همه توان تجهیزش کردن! این تروریست هام همه جا هستن، از کنار هر ماشین و آدمی که تو دمشق رد میشی شاید یه انتحاری باشه،😐 به خصوص اینکه تو رو میشناسن! و او آماده این نبرد شده بود که با مردانگیِ لحنش قد علم کرد _البته ما آموزش نیروهای سوری رو شروع کردیم، و تصمیم گرفتن هسته های مقاومت مردمی تشکیل بدیم و به امید خدا نفس این تکفیری ها رو میگیریم!✌️💪 و دلش برای من... ادامه دارد.... 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌺 به زودی رابطه عاطفی شما و همسرتان خواهد شد اگر ...🤔 از و سرد و بی روحی استفاده می کنید که و را به طرف مقابلتان القا می کند مانند:👇 🔸 اوکی 🔹 هرجور مایلی 🔸 هر طور راحتی 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
🙂 تشابه تحصیلی میان و یا کم‌بودن اختلاف سطح در میزان زوجین بسیار موثر است چراکه زوجین را از یکدیگر را افزایش می‌دهد. طبق مردان علاقه‌مند هستند همسرشان از سطح تحصیلی پایین‌تری برخوردار باشند این درحالیست که زنان مایل به با مردانی هستند که از سطح تحصیلات بالاتری نسبت به خود برخوردار باشند. همسانی در تحصیلات به معنی تشابه در ، و عقاید است و بیشتر پژوهش‌ها آن را تایید میکنند. افرادی که از نظر تحصیلی به همسران خود شبیه هستند پایداری دارند. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔺تغذیه کودک درزمان اسهال👶 🔹موز 🔹سس سیب 🔹برنج 🔹ماهی،مرغ،گوشت 🔹پاستا 🔹جو 🔹هویج، قارچ،چغندر 🔹سیب زمینی 🔹تخم مرغ پخته 🔹ماست و پنیر 👶🏻 http://eitaa.com/cognizable_wan
✅بچه ها گناهی ندارند کودکان برای آپارتمان نشینی ساخته نشدند، آنها برای خانه های باحیاط بزرگ و دشت و کوه ساخته شدند حالا که مجبوریم در آپارتمان‌ها باشیم آنهارا به طبیعت ببرید تا قسمتی از این کمبود جبران شود. ✅✅یکی از بدترین کارهایی که ما تو زندگی میتونیم بکنیم این هست که نگذاریم کودکانمان کودکی کنند هر کودکی که در کودکی، کودکی نکند حتما در بزرگسالی کودکانه زندگی میکنه... و معلومه که من کاری که در سه یا پنج و هفت سالگی می کردم وقتی امدم در سن سی چهل پنجاه سالگی کردم با خودش چه گرفتاری ای داره... فقط ممکنه شکل و فرمش بزرگسالانه باشه ولی واقعیتش این هست که همچنان کودکانه است... همچنان درست مانند بچه ای میشم که به دنبال شیرینی میگردم... یا کسی که میخوام کسی رو اذیت کنم... یا به دنبال این هستم که کسی من رو دوست داشته باشه و از من خوشش بیاد... و تمام زندگی من می‌شود همین 👶🏻 http://eitaa.com/cognizable_wan
🥰 🌸 (ع)فرمودند🙂: هر زنی که هفت روز را خدمت کند، خداوند هفت در را به روی او ببندد و هشت در را به رويش بگشايد، تا از هر در که خواهد وارد شود و فرمودند: هيچ زنی نيست که جرعه اي آب به بنوشاند مگر آن که اين عمل او برايش بهتر از يک سال باشد که روزهايش را روزه بگيرد و شبهايش را به سپری کند. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan