#داستان_آموزنده
🔆حکایت پند آموز زیبا و خواندنی امید
♨️ سه نفر جواب آزمایش هایشان را در دست داشتند. به هر سه، دکتر گفته بود که بر اساس آزمایشات انجام شده به بیماری های لاعلاجی مبتلا شده اند به صورتی که دیگر امیدی به ادامه زندگی برای آنها وجود ندارد.
♨️در آینده ای نزدیک عمرشان به پایان می رسد. آنها داشتند در این باره صحبت می کردند که می خواهند باقیمانده عمرشان را چه کار کنند.
♨️نفر اول گفت: من در زندگی ام همیشه مشغول کسب و تجارت بوده ام و حالا که نگاه می کنم حتی یک روز از زندگی ام را به تفریح و استراحت نپرداخته ام. اما حالا که متوجه شده ام بیش از چند روزی از عمرم باقی نمانده می خواهم تمام ثروتم را در این چند روز خرج کامجویی و لذت از دنیا کنم.
♨️می خواهم جاهایی بروم که یک عمر خیال رفتنش را داشتم. چیزهایی را بپوشم که دلم می خواسته اما نپوشیده ام. کارهایی انجام دهم که به علت مشغله زیاد انجام نداده ام و چیزهایی بخورم که تا به حال نخورده ام.
♨️نفر دوم می گوید: من نیز یک عمر درگیر تجارت بوده ام و از اطرافیانم غافل بوده ام.
♨️اولین کاری که می کنم اینست که می روم سراغ پدر و مادرم و آنها را به خانه ام می آورم تا این چند روز را در کنار آنها و همراه با همسر و فرزندانم سپری کنم. در این چند روز می خواهم به تمام دوستان و فامیلم سر بزنم و از بودن با آنها لذت ببرم. در این چند روز باقی مانده می خواهم نصف ثروتم را صرف کارهای خیرخواهانه و عام المنفعه بکنم و نیمی دیگر را برای خانواده ام بگذارم تا پس از مرگ من دچار مشکلات مالی نشوند.
♨️نفر سوم با شنیدن سخنانه دو نفر اول لحظه ای ساکت ماند و اندیشید و سپس گفت: من مثل شما هنوز ناامید نشده ام و امیدم را از زندگی از دست نداده ام. من می خواهم سال های سال عمر کنم و از زنده بودنم لذت ببرم اولین کاری که من می خواهم انجام بدهم این است که دکترم را عوض کنم می خواهم سراغ دکترهای باتجربه تر بروم من می خواهم زنده بمانم و زنده می مانم
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 #تذکر_کپسولی
💠 #گَرد داخل کپسول، #تلخ است اما پوشش کپسول، خوردن آن را آسان کرده و مانع احساس تلخی آن توسط #بیمار میشود.
💠 در زندگی مشترک باید سعی کنیم تذکرمان به همسر، #کپسولی باشد.
💠 اگر لازم شد گاهی به همسرتان #تذکر جدی دهید، اولاً حتیالمقدور تذکر خود را #طولانی نکنید بلکه خیلی کوتاه بیان کنید تا زمینه پذیرش در همسرتان ایجاد شده و زمینه #لجبازی در او کمرنگ شود.
💠 ثانیاً تذکر خود را خیلی #نرم و با ژست مهربانانه بیان کنید تا #تلخی آن، برای همسرتان #شیرین گردد.
💠 حتماً پس از تذکر خود به همسر، فضا را به فضای طبیعی و عادیِ قبل از تذکر برگردانید یعنی تذکر شما نباید باعث شود که رابطه گرم و صمیمی شما حتی در زمان کوتاه، قطع گردد. یعنی پساز تذکر خود، همه چیز را فراموش کنید و انگار نه انگار که گلایه داشتید و تذکر دادید.
🧕http://eitaa.com/cognizable_wan
🚹 آقایان، اگر میخواهید لذت رابطه زناشویی را تجربه کنید، در انجام کارهای خانه به همسرتان کمک کنید.
◽️بیشتر مردان بصری هستند و مثلاً دیدن همسرشان در لباس زیر کافی است تا فوراً برای رابطه جنسی آماده شوند. اما روند تحریک شدن در بیشتر زنان پیچیدهتر از مردان است. مسلماً زنان هم دوست دارند همسرشان آراسته و خوب به نظر برسد، اما همچنین دوست دارند لیست کارهایی که باید انجام دهند در ذهنشان سبک شود تا بتوانند بیشتر تمرکز کنند. مردان میتوانند با انجام برخی از کارهای خانه، به همسرشان کمک کنند. زن و شوهر در خانهی مشترک زندگی میکنند، پس کارهای خانه هم باید بین آنها تقسیم شود. مطمئن باشید اگر همسرتان شما را در حال ظرف شستن یا تمیزکاری ببیند، در چشمش بسیار جذاب به نظر میرسید.
#همسرداری
🧕http://eitaa.com/cognizable_wan
💑 نسبـت به ناراحتی همسرتان بیتفاوت نباشید!
🔸وقتی بحثتون میشـــه و دلخـــوری پیش میاد؛ نزاریـــد دلخــوری به روز بعد بکشه از دلش دربیارید و بیتفاوت نخوابید. این حس بیتفاوتی، از تلخترین احساسهاست که روح و روان همـسرتون رو آزار میـده.
🔸همون شب ناراحتی رو چال کنــید تا روز بعدتون رو با شادی و رضایت از هــم شروع کنــید وگرنه روزی که با ناراحتی از شب قبل شروع بشه، اون روز هم هدر میـــره.
🔸اگر گذشت آدم رو کوچیک میکرد خــدا با این همـــه گذشتش انقــدر بزرگ نبود. چه خوشبختند زن و شوهـــر هــایی که حتی تو لحظات ناراحتی و دلخوری کنار هم هستن و جاشون رو از هـم جدا نمیکننـد.
#همسرداری
🧕http://eitaa.com/cognizable_wan
به جای اینکه همسرتان را "خانم" صدا بزنید با دادن میم مالکیت او را
💎"خانمم" صدا بزنید.
💖خانمها عاشق این میمهای مالکیت هستند که از سمت شوهرشان ابراز میشود.
#همسرداری
🧕http://eitaa.com/cognizable_wan
در دوران «ناصرالدین شاه» بزرگان و رجال سیاسی، برای نشان دادن مراتب اخلاص و چاکری خود به پادشاه به آشپزخانه شاهی میرفتند و مانند خدمهها بادمجانها را پوست میکندند و دور بشقابهای آش و یا خورش میچیدند. این کار را طوری انجام میدادند که شاه هنگام سر زدن به آشپزخانه آنها را ببیند. اصطلاح «بادمجان دور قاب چین» از آن زمان است!
#اطلاعات_عمومی
🔸🚪 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کوچکهایی که در زندگی به چشم نمیآید اما مهم هستند!!!
🔰#استاد_عالی
🌏 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷🌷
#زیر_باران_حسرت....
🌷در عملیات «کربلای ۵» از ناحیه دست و چند جای دیگر بدن مجروح شدم. اما از آنکه بادگیر در تنم بود و مچ آستینم گشاد، مانع نفوذ خون به بیرون میشد. دستم برای دومین بار بود که آسیب میدید. یک بار برحسب تصادف در یک مأموریت نظامی و اینبار در عملیات «کربلای ۵». همین طور میجنگیدم و پیش میرفتم. تا آنکه....
🌷....تا آنکه شدت درد و سنگینی لختههای خون، توان لازم را از من گرفت و من به زمین افتادم از رد خونی که از من بر جا مانده بود، دوستم متوجه زخمم شد و خودش را به من رساند و گفت: «خودت را میخواهی به کشتن بدهی؟» اما من دلم پیش بچههای رزمنده بود و نمیتوانستم دست از مبارزه بکشم، تا این که نمیدانم چه وقت زانوهایم سست شد و به زمین افتادم.
🌷وقتی چشم باز کردم، خود را در بیمارستان اهواز دیدم. چند روز بود که از عملیات فخر آفرین «کربلای ۵» گذشته بود، با خودم گفتم: «ای کاش من هم میتوانستم یکی از آن شهدای گلگون کفن باشم.»
#راوی: شهید معزز علیاصغر شعبانی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
26.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماه مبارک رمضان، ماه میهمانی خدا❤️🌷
اَللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ الَّذى اَنْزَلْتَ فيهِ الْقُرْآنَ وَافْتَرَضْتَ على عِبادِكَ فيهِ الصِّيامَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
🤲 خدایا ببخش ...
حاج محمود کریمی
یک تکنیک جالب برای رفع استرس وجود داره
که بهش میگن Worry Box یا "جعبه نگرانی”.
یک جعبه مقوایی مثل یک جعبه کفش بیار و درش رو محکم چسب نواری بزن. بالای جعبه یه شکاف کوچیک مثل صندوق رایگیری درست کن.
حالا هر نگرانی که نسبت به هر موضوعی داری رو روی یک تکه کاغذ بنویس.
هر روز نگرانیها و استرسهای روزانه خودت رو بنویس و بنداز توی جعبه.
بعد از گذشت چند ماه، جعبه رو باز کن
و تمام نگرانیها و استرسهای قبلی خودت رو
مجددا بخون.
باورش راحت نیست، اما کلی میخندی!
شاید تعجب کنی که
بیشتر از ۹۰ درصد دلایل اون استرسها
و اضطرابها هیچوقت اتفاق نیفتادن.
با این روش، ذهنت آموزش میبینه که
به سادگی بابت هر مسئله کوچیکی مضطرب نشه،
تا فکر و جسمت آزار نبینه.
اینجوری ذهنت به مثبت دیدن عادت میکنه
و بعد از مدتی دیگه به ساخت Worry Box
نیازی نخواهی داشت.
امتحان کن از نتیجه اش شگفت زده میشی!
#روانشناسی
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
http://eitaa.com/cognizable_wan
با انجام این ۹ کار جایگاهتون رو بالاتر ببرید:
۱. از اینکه خودتون هستید خجالت نکشید
۲. انتظاراتتون از خودتون بالا
و از بقیه پایین بیارید
۳. هیچگاه طرز فکرتون رو به خاطر اینکه
شبیه دیگران باشید عوض نکنید
۴. به خودتون ایمان داشته باشید
۵. در لحظه زندگی کنید
۶. نه گفتن رو یادبگیرید
۷.کاری رو انجام بدید که
از ته قلب به درست بودنش ایمان دارید
۸. ازمتفاوت بودن نترسید
۹. تو جامعه با افراد
با احترام و محبت برخورد کنید.
http://eitaa.com/cognizable_wan
3571797039.pdf
4.09M
این فایل PDF(پی دی اف) است
#رمان
💌رمان پرستار مادرم
هدایت شده از "دانستنیهای زیبا"
✍علامه تهرانی (ره) :
هر کس در عصر پنج شنبه برود بر سر قبر مادرش و پدرش و طلب مغفرت کند ، خداوند عزوجل طبقه هایی از نور به قلب آنان افاضه می کند و آنها را خشنود می گرداند و حاجات این کس را بر می آورد. أرحام انسان در عصر پنجشنبه منتظر هدیه ای هستند و لذا من در بین هفته منتظرم که عصر پنج شنبه برسد و بیایم بر سر قبر پدر و مادرم و فاتحه بخوانم.
📕 معاد شناسی
علامه طهرانی ، ج ۱ ، ص ۱۹۰
امروز پنجشنبه
یادی كنيم ازمسافرانی
که روزي درکنارمان بودند
و اكنون فقط یاد و خاطرشان
در دلمان باقی ست
با ذكر فاتحه و صلوات
"روحشان راشادکنیم
🌸اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم🌸
👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
✨ تحدیر (تند خوانی) قرآن کریم ✨
🔸 با حجم کم🔸
دانلود جزء اول
ahlevela.ir/tahdir/Joze01.mp3
دانلود جزء دوم
ahlevela.ir/tahdir/Joze02.mp3
دانلود جزء سوم
ahlevela.ir/tahdir/Joze03.mp3
دانلود جزء چهارم
ahlevela.ir/tahdir/Joze04.mp3
دانلود جزء پنجم
ahlevela.ir/tahdir/Joze05.mp3
دانلود جزء ششم
ahlevela.ir/tahdir/Joze06.mp3
دانلود جزء هفتم
ahlevela.ir/tahdir/Joze07.mp3
دانلود جزء هشتم
ahlevela.ir/tahdir/Joze08.mp3
دانلود جزء نهم
ahlevela.ir/tahdir/Joze09.mp3
دانلود جزء دهم
ahlevela.ir/tahdir/Joze10.mp3
دانلود جزء یازدهم
ahlevela.ir/tahdir/Joze11.mp3
دانلود جزء دوازدهم
ahlevela.ir/tahdir/Joze12.mp3
دانلود جزء سیزدهم
ahlevela.ir/tahdir/Joze13.mp3
دانلود جزء چهاردهم
ahlevela.ir/tahdir/Joze14.mp3
دانلود جزء پانزدهم
ahlevela.ir/tahdir/Joze15.mp3
دانلود جزء شانزدهم
ahlevela.ir/tahdir/Joze16.mp3
دانلود جزء هفدهم
ahlevela.ir/tahdir/Joze17.mp3
دانلود جزء هجدهم
ahlevela.ir/tahdir/Joze18.mp3
دانلود جزء نوزدهم
ahlevela.ir/tahdir/Joze19.mp3
دانلود جزء بیستم
ahlevela.ir/tahdir/Joze20.mp3
دانلود جزء بیست و یکم
ahlevela.ir/tahdir/Joze21.mp3
دانلود جزء بیست و دوم
ahlevela.ir/tahdir/Joze22.mp3
دانلود جزء بیست و سوم
ahlevela.ir/tahdir/Joze23.mp3
دانلود جزء بیست و چهارم
ahlevela.ir/tahdir/Joze24.mp3
دانلود جزء بیست و پنجم
ahlevela.ir/tahdir/Joze25.mp3
دانلود جزء بیست و ششم
ahlevela.ir/tahdir/Joze26.mp3
دانلود جزء بیست و هفتم
ahlevela.ir/tahdir/Joze27.mp3
دانلود جزء بیست و هشتم
ahlevela.ir/tahdir/Joze28.mp3
دانلود جزء بیست و نهم
ahlevela.ir/tahdir/Joze29.mp3
دانلود جزء سی ام
ahlevela.ir/tahdir/Joze30.mp3
🔆 تحدیر روشی از تلاوت قرآن است که قاری در آن علی رغم رعایت کردن قواعد تجوید، از سرعت در خواندن نیز بهره می برد، از این رو در زمان یکسان نسبت به ترتیل و تحقیق تعداد آیات بیشتری تلاوت می شود. 🔆
حجم هرفایل: حدود ۴ مگابایت
زمان تلاوت هر جزء: حدود ۳۵ دقیقه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌿🌺﷽🌿🌺
#حکایت
عجیب ولی واقعی
🔻متروی تهران ایستگاهی دارد به نام #جوانمرد_قصاب
این جوانمرد، همیشه با وضو بود.
می گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار ؟
می گفت : الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه......!!
هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود.
اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.»
وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمیگذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش ، کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس میزد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت، را دو برابر پول مشتری، گوشت می داد.
گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است.
گاهی هم پول را می گرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره بر میگرداند به مشتری.
گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی پولت.»
عزت نفس مشتری نیازمند را نمی شکست.....!!
این جوانمرد با مرام، چهل و سه بهار از عمرش را گذراند و در نهایت در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید.
✖️''شهید عبدالحسین کیانی'' همان ''جوانمرد قصاب'' است !
به این میگن جوانمرد
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
#داستان_آموزنده
🛑 «درخت بی مرگ»
🍁دانایی به رمز داستانی میگفت: در هندوستان درختی است كه هر كس از میوهاش بخورد پیر نمی شود و نمیمیرد. پادشاه این سخن را شنید و عاشق آن میوه شد, یكی از كاردانان دربار را به هندوستان فرستاد تا آن میوه را پیدا كند و بیاورد. آن فرستاده سالها در هند جستجو كرد. شهر و جزیرهای نماند كه نرود.
🍁از مردم نشانیِ آن درخت را میپرسید, مسخرهاش میكردند. میگفتند: دیوانه است.
🍁او را بازی میگرفتند بعضی میگفتند: تو آدم دانایی هستی در این جست و جو رازی پنهان است. به او نشانی غلط میدادند. از هر كسی چیزی میشنید.
🍁شاه برای او مال و پول میفرستاد و او سالها جست و جو كرد. پس از سختیهای بسیار, ناامید به ایران برگشت, در راه میگریست و ناامید میرفت, تا در شهری به شیخ دانایی رسید. پیش شیخ رفت و گریه كرد و كمك خواست. شیخ پرسید: دنبال چه میگردی؟ چرا ناامید شدهای؟
🍁فرستادة شاه گفت: شاهنشاه مرا انتخاب كرد تا درخت كمیابی را پیدا كنم كه میوة آن آب حیات است و جاودانگی میبخشد. سالها جُستم و نیافتم. جز تمسخر و طنز مردم چیزی حاصل نشد.
شیخ خندید و گفت:
🍁ای مرد پاك دل! آن درخت, درخت علم است در دل انسان.
🍁درخت بلند و عجیب و گستردة دانش, آب حیات و جاودانگی است. تو اشتباه رفتهای، زیرا به دنبال صورت هستی نه معنی, آن معنای بزرگ (علم) نامهای بسیار دارد. گاه نامش درخت است و گاه آفتاب, گاه دریا و گاه ابر, علم صدها هزار آثار و نشان دارد. كمترین اثر آن عمر جاوادنه است.
🍁علم و معرفت یك چیز است. یك فرد است. با نامها و نشانههای بسیار. مانند پدرِ تو, كه نامهای زیاد دارد: برای تو پدر است, برای پدرش, پسر است, برای یكی دشمن است, برای یكی دوست است, صدها, اثر و نام دارد ولی یك شخص است.
🍁هر كه به نام و اثر نظر داشته باشد, مثل تو ناامید میماند, و همیشه در جدایی و پراكندگی خاطر و تفرقه است. تو نام درخت را گرفتهای نه راز درخت را. نام را رها كن به كیفیت و معنی و صفات بنگر, تا به ذات حقیقت برسی, همة اختلافها و نزاعها از نام آغاز میشود. در دریای معنی آرامش و اتحاد است.
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#فرماندهی_بنا
#بنای_فرمانده
🌷خیلی روی حلال و حروم حساس بودند. اولین شغلشان کار در مغازه شیرفروشی بود، وقتی از شغلش آمد بیرون دلیلش را که پرسیدم، گفت: من باید شیر را بکشم بدم به مردم و چون من میدونم صاحب مغازه آب میکند داخل شیر، وزن شیر خالص، کمتر میشود و آب قاطی شیر میشود، ولی باید پول شیر را بدهند من نمیتوانم به مردم دروغ بگویم.
🌷بعد از این داستان، به مغازه سبزیفروشی رفتند. مدتی در مغازه مشغول بودند که فهمیدم خیلی ناراحت هستند، پرسیدم چی شده؟! گفت: صاحب مغازه سبزیها رو داخل آب گِل میذاره تا وزن سبزی بیشتر بشه، دیگر به اون مغازه نرفتند.
🌷یک روز دیدم که وسایل بنایی خریده با خوشحالی اومدند خونه و گفتند: دیگر ناراحت نباش، پولهایم دیگر حلال است و شُبهه ندارد. تا وقتی که سپاه تشکیل شد، دیگر ایشان روزها سپاه بودند و شبها بنایی میکردند. از سپاه حقوقی دریافت نمیکردند و رفتن به سپاه را بر خود وظیفه میدانستند.
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار حاج عبدالحسین برونسی
🌷سالروز پروانهای شدن شهید برونسی (۲۳/۱۲/۱۳۶۳) گرامی باد.🌷
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️ اللهم عجل لولیک الفرج
✾ http://eitaa.com/cognizable_wan
#داستان_آموزنده
🔆از دزدی بادمجان تا ازدواج
🦋شیخ علی طنطاوی تعریف میکند: یک مسجد بزرگی در دمشق هست که به نام «مسجد جامع توبه» که مشهور است.
جوانی طالب علم، بسیار فقیر و مشهور به عزت نفس بود. او ساکن اتاقی در مسجد بود.
دو روز بر او گذشته بود و غذایی نخورده بود؛ توانایی مالی برای خرید غذا هم نداشت. روز سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به مرگ نزدیک شده است.
🦋با خودش فکر کرد او اکنون در حالت اضطراری قرار دارد و شرعا گوشت مردار و یا حتی دزدی در حد نیازش جایز هست؛ بنابراین گزینه دزدی بهترین راه بود.
🦋این مسجد در یکی از محلههای قدیمی واقع شده و در آنجا خانه ها به سبک قدیم به هم چسبیده و پشت بامهای خانه ها به هم متصل بود به طوری که میشد از روی پشت بام به همه محله رفت. این جوان به پشت بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانه های محله به راه افتاد. به اولین خانه که رسید، دید چند زن در آن است، چشم خودش را پایین انداخت و دور شد. به خانه بعدی که رسید دید خالی است و بوی غذایی مطبوع از آن خانه میآمد. وقتی بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک آهن ربا او را به طرف خودش جذب کرد.
🦋این خانه یک طبقه بود و از پشت بام به روی بالکن و از آنجا به داخل حیاط پرید. فورا خودش را به آشپزخانه رساند سر دیگ را برداشت دید در آن بادمجانهای شکمپر (دلمهای) قرار دارد؛ یکی را برداشت و به سبب گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد. گازی از آن گرفت، تا میخواست آن را ببلعد عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد. با خودش گفت: پناه بر خدا، من طالب علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟
🦋از کار خودش خجالت کشید. پشیمان شد، استغفار کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود، سراسیمه بازگشت.
وارد مسجد شد و در حلقه درس استاد حاضر شد درحالیکه از شدت گرسنگی نمیتوانست بفهمد استاد چه میگوید.
🦋وقتی استاد از درس فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند. زنی کاملا پوشیده پیش آمد و با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه صحبتهایشان نشد. شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را جز او نیافت.
🦋صدایش زد و گفت: تو متاهل هستی؟ جوان گفت: نه، شیخ گفت: نمیخواهی زن بگیری؟ جوان خاموش ماند، شیخ باز ادامه داد، به من بگو میخواهی ازدواج کنی یا نه؟
جوان: پاسخ داد به خداوند که من پول لقمه نانی ندارم، چگونه ازدواج کنم؟
🦋شیخ گفت: این زن آمده به من خبر داده که شوهرش وفات کرده و در این شهر غریب و ناآشناست. کسی را ندارد، نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک عموی پیر و او را با خودش آورده؛ او اکنون در گوشهای از این مسجد نشسته. این زن خانه شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است؛ اکنون آمده تقاضای ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای بد طینت در امان بماند. آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟
🦋جوان گفت: بله
استاد رو به آن زن کرد و گفت : آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟ زن هم پاسخش مثبت بود.
🦋آنها به عقد یکدیگر درآمدند. عموی زن به او گفت: دست شوهرت را بگیر. سپس آن دو را به طرف خانه زن راهنمایی کرده و از آنان خداحافظی کرده و رفت.
زن و شوهر وقتی وارد خانه شدند، زن نقاب از چهرهاش برداشت.
🦋جوان از زیبایی و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه شد. الله اکبر. این همان خانهایست که واردش شده بودم.
زن از او پرسید : چیزی برای خوردن میل داری؟
🦋گفت: بله. پس سر دیگ را برداشت. نگاهی به درون آن انداخت و با تعجب گفت: عجیب است. چه کسی به خانه وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است؟
مرد به گریه افتاد و قصه خودش را برای همسرش باز گفت.
🦋زن گفت: این نتیجه امانتداری و تقوای توست. از خوردن بادمجان حرام خویشتنداری نمودی؛ اکنون خداوند تعالی همه خانه و صاحب خانه را بر تو حلال نمود.
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#ناهار_به_ياد_ماندنى!!
🌷اوایل جنگ، دقیقاً آبان سال ٦٠ به عنوان بسیجی در معییت برادران سپاه رودسر رفتیم جبهه، ما را به پادگان تیپ زرهی ارتش در کرمانشاه بردند. سن و سالم خیلی كم بود. تشت بزرگ پلاستیکی قرمز رنگى داشتیم که هم لباسهایمان را در آن میشستیم و هم ظهرها برای گرفتن ناهار میبردیم و غذا میگرفتيم. همیشه هم غذا یا استانبولی بود و یا عدس پلو یعنی خورشت و غذا با هم قاطی بود!
🌷يك روز که نوبت من و برادر حسن عاقلی بود، رفتیم که ناهار بگیریم و بچه ها هم کنار سوله مشغول نماز ظهر بودند، وقتی ما به آشپزخانه رسیدیم، دیديم که جلوی سولهی آشپزخانه حاج آقایی نورانی روی یک صندلی نشسته، برادر عاقلی دست حاج آقا را بوسید، من هم میخواستم همين كار را بکنم که ایشان پیشانی مرا بوسید.۷ از برادر عاقلی پرسیدم که ایشان چه کسى هستند؟ گفت: حضرت آیت الله اشرفی اصفهانی. (ايشان دو ماه بعد به شهادت رسیدند.)
🌷ماشین غذا که آمد، دیدیم، برخلاف روزهای گذشته امروز ناهار خورشت قیمه و برنج است و ما چون یک ظرف برای غذا داشتیم به آقای بهمنش که مسئول تقسیم غذا بود، گفتم: ما یک ظرف بیشتر نداریم، ایشان گفتند: برو داخل این انبار ببین ظرف هست یا نه. رفتم، دیدم داخل انبار فقط آفتابه هست! به ایشان گفتم: حاج آقا اینجا فقط آفتابه هست. با عصبانیت گفت كه: این آفتابه ها تا حالا توی دستشویی نرفته یکی رو بردار، ما هم دو تا آفتابه برداشتیم و قیمه را در آفتابه ها ریختیم! من آفتابه ها را برداشتم و برادر عاقلی هم ظرف برنج را برداشت و راه افتادیم.
🌷وقتی رسیدیم کنار سوله، بین نماز ظهر و عصر بود و حاج آقا در حال صحبت بود که بچه ها با دیدن این آفتابه های پر از قیمه..... رسم بر اين بود که هر كس غذا را تحویل مى گرفت، خودش هم تقسیم میكرد. برادر عاقلی برنج میريخت و من دسته آفتابه را گرفتم و از لولهی آن خورشت میريختم روی برنج. از لوله آفتابه فقط آبِ خورشت میآمد و مقداری لپه و گوشت را از بالای آفتابه با دست برمیداشتم و روی برنج میريختم. آن روز یک نهار به ياد ماندنى داشتیم!
#راوى: رزمنده دلاور حسین قنبری املشی، جانباز ۴۲ درصد
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
♥️اَلَّلهُمـّ؏جِّل لِوَلیــِـــڪَ الفَـرَجــــ
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#نماز_در_منطقهی_تهدید!!
🌷پس از پایان جنگ، با آقای دولتی در مأموریت خارج از مرز بودیم. موقع نماز شد. ایشان دستور توقف داد و به رغم خطرات فراوانی که در منطقه ما را تهدید میکرد، مشغول خواندن نماز شد. در حین نماز متوجه دگرگونی در حالت روحی او شدم.
🌷پس از نماز علت تغییر روحیهی او را سئوال کردم. گفت: «در دوران جنگ، یکی از هم سنگرانم مجروح شده بود. قبل از شهادت سرش را روی زانوانم گذاشت و به نقطهای خیره شد. کبوتری را دیدم که بیتابانه به سوی او پر کشید و دور سرش به پرواز در آمد. پس از دقایقی آن برادر بر روی زانوانم به آرامش ابدی فرو رفت و پرنده نیز بال زنان از ما دور شد. از آن زمان تاکنون هر وقت رفتن یاران و غربت خودم را به یاد میآورم، حضور آن کبوتر را بالای سر خود احساس میکنم.»
🌷آن زمان بود که یقین کردم مردان خدا کبوتران بهشتیاند که شهادت بال پرواز آنهاست.
🌹خاطره اى به ياد شهید معزز محمود دولتی مقدم
📚 کتاب "ترمه نور"، صفحه ١٦
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
#ميان_وعده_زندگی_عاشقانه_چيست⁉️
🔹بوسه اي کوچک از گونه هاي همسرتان هنگامي که از کنار او عبور مي کنيد.
🔹يک تلفن کوتاه که فقط بگوييد:«دوستت دارم»
🔹تعريف، تمجيد يا تحسيني کوچک.براي نمونه: «خيلي خوشگل شدي.»امروز چقدر زيبا به نظر مي رسي»
🔹نگاه يا لبخندي محبت آميز که حاوي تمام عشق تان باشد.
🔹يک پيغام يا يادداشت کوتاه و مختصر که بر روي تلفن همراه يا کيف پول او مي گذاريد
#همسرداری
🧕http://eitaa.com/cognizable_wan
هم دلخواه خودت باش؛ هم دلخواه همسرت👌😍
شما به عنوان یه زن شخصیت خودتون رو دارین و همسرتون هم شخصيت خودش رو داره.
👈معني همسر دلخواه شدن اين نيست که کامل شخصيت خودتون رو فراموش کنين و بشين هموني که همسرتون ميخاد. به عنوان يه شخصيت مستقل براي عقايد، علايق و برنامه و اهداف خودتون احترام قائل باشين.
👈در عين همراهي همسرتون فراموش نکنين که شما هم اهدافي دارين، علايقي دارين و... و براي رسيدن به اونها در حد امکان برنامه ريزي کنين.
اگر خودتون رو کامل فراموش کنين و بشين هموني که همسرتون هست بعد از يه مدت ممکنه که دچار احساس پوچي بشين و حس کنين که جايگاهتون رو توي زندگي از دست دادين.... هر از گاهي نگاه کنين ببينين کجا هستين، کجا بودين و به کدوم مسیر دارین میرین.
#سیاست_همسرداری
🧕http://eitaa.com/cognizable_wan