🔴 سنگ کیسه صفرا
♻️ کیسه صفرا، کیسه کوچکی زیر کبد است که به کبد متصل بوده و وظیفه اصلی آن ذخیره و آزادسازی صفرا در دستگاهگوارش و کمک به هضم غذا در روده است. صفرا، سبک، تیز و لطیف است و همیشه تمایل به جداره دارد.
♦️ رژیمغذایی نامناسب، نجویدن غذا، پرخوری و بدخوری، که باعث جذب غذای نپخته به کبد شده و از طرفی مصرف آب و نوشیدنی های سرد و یخ باعث فراخوان صفرا به جداره و رسوب و انسداد صفرا در آن ناحیه میشود.
بنابراین موجب پدید آمدن خلط لزج و شبهسنگ در جداره کیسه صفرا میشود که بلور آن ابتدا به اندازه دانه خاکشیر است، رفته رفته بزرگ شده و سنگ کیسه صفرا بوجود میآید. در نتیجه، مجاری خروجی کبد تنگ میشود و اینجاست که خود صفرای سوخته، رسوب کرده و سفت شده و مانع گذر صفرای لطیف به بدن میشود.
🔷 علایم
🔹 گاهی هیچ نشانهای ندارد ولی گاهی درد ناگهانی در بالای شکم و زیر آخرین دندههای سمت راست قفسه سینه
🔹 زرد شدن صورت و چشمها
🔹 اظهار داغی و گرمای شدید در کبد و سردی اندام انتهایی
🔶 درمان
🔸 مصرف سرکهانگبین طبق تجویز طبیب سنتی، سنگ را در ابتدا پرحجم و کم کم خرد کرده و دفع میکند.
🔸 ورزش نیز به این امر کمک میکند.
🔸 بیشتر از آش و سوپهایی که در آنها غوره، زرشک،تمر هندی، اناردانه، آلو و ... بکار رفته شده را بعنوان وعدههای غذایی استفاده کنید.
🌿 #طب_و_سلامت 🌿
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارتون پلنگ صورتی
🍿 #فیلم_کودکانه
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هفت عاملی که باعث ضرر و خسران در زندگی میشود
دکتر #رفیعی
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
معروف است که روزی شخصی به عارفی خردمند، که دوران کهنسالی را پشت سر می گذاشت گفت : شما به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من ، چه زمانی درگذشت ؟! عارف پرسید : این پرسش برای چیست ؟
آن جوان گفت : من شاید خیری برای اقوام و دوستان خودم نداشته باشم اما تاریخ درگذشت همه خویشانم را بدست آورده ام و می خواهم روز وفات آنها بروم گورستان و برایشان دعا کنم و خیرات دهم و...
عارف خندید و گفت : آدم بدبختی هستی ! خداوند تو را فرستاده تا شادی بیافرینی و دست زندگان و مستمندان را بگیری تا در سختی و مشقت نمیرند حال تو فقط به دنبال مردگانت هستی ؟!..
بعد پشتش را به او کرد و گفت مرا با مرده پرستان کاری نیست و از او دور شد .
ارد بزرگ میگوید : "کاویدن در غم ها ما را به خوشبختی نمی رساند"
در جایی دیگر نیز میگوید : "آنکه ترانه زاری کشت میکند ، تباهیدن زندگی اش را برداشت میکند"
#زندگی
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«گنج نایاب»
🔸 #شیعه باید لایق بشه برای #امام_زمان باید بفهمه امام زمانش رو بخواد...
.
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
#داستان #قضاوت
”مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ سالهاش در قطار نشستند.
به محض شروع حرکت قطار، پسر که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد.
دستش را از پنجره بیرون برد و فریاد زد: «پدر نگاه کن درختها حرکت میکنن.»
مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.
در ردیف مقابل آنها، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را میشنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار میکرد، متعجب شده بودند.
ناگهان پسر دوباره با هیجان فریاد زد: «پدر نگاه کن دریاچه، پرندهها و ابرها با قطار حرکت میکنن.»
زوج جوان پسر را گاهی با دلسوزی و گاهی با تمسخر نگاه میکردند.
باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید.
او با لذت آن را لمس کرد و دوباره فریاد زد: «پدر قطرههای باران را نگاه کن همهجا هستن.»
زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: «چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمیکنید؟»
مرد مسن گفت: «ما همین الان از بیمارستان بر میگردیم، امروز پسر من برای اولین بار در زندگی میتواند ببیند.»“
‹🤍🌼›
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
#رمان
نام کتاب: سرزمین آدمیان
نویسنده : آنتوان دو سنت اگزوپری
مترجم : حبیب اللهی
تعداد صفحه : 114
حجم فایل : 2.1
** درباره کتاب*
آنتوان دو سنت اگزوپری در تمام کتاب هایش از حوادثی که بر او در ضمن پرواز گذشته است با لحنی شاعرانه سخن می راند، از روابط انسان ها با یکدیگر به گفت و گو می پردازد. شاید بتوان گفت وجود باریتعالی را در روابط آدمیان با یکدیگر جستجو می کند. در کتاب سرزمین آدمیان در این باره چنین می گوید: “در حقیقت بیش از یک نوع تجمل و شکوه وجود ندارد و آن ارتباط آدمیان است با یکدیگر” و باز در سطری پیش چنین می نویسد: “بزرگی یک حرفه در درجه اول شاید متحد کردن انسان ها با هم باشد”. کوشش او همیشه برای یافتن یا ایجاد ارتباطی از اینگونه است. در صفحه اول کتاب سرزمین آدمیان چنین می گوید: شب تاریکی که در آن شب روشنائی هایی چند پراکنده در صحرا می درخشیدند هر یک از این روشنایی ها در این اقیانوس تاریکی دلیلی بر وجود انسانی بود، در این کانون کتاب می خواندند. فکر می کردند. راز دل می گفتند. در آن دیگری عشق می ورزیدند…”
.─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞نماهنگ|☀️خورشید مَدینه...
🔸همخوانی استودیویی اشعار عربی - فارسی
🎉به مناسبت ولادت با سعادت حضرت زینب سلام الله علیها🌸
⭕️اجرا:
💠گروه تواشیح نوجوانان تسنیم💠
🚧ضبط و تنظیم صدا و تدوین فیلم:
🎙استودیو قرآنی تسنیم
ولادت #حضرت_زینب سلام الله علیها و روز پرستار مبارک باد
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
♨️داستان سید عبدالکریم کفاش
سید عبدالکریم کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه #امام_زمان قرار داشت و حضرت دائماً به او سر می زد.
روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود. پس از دقایقی حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد ، برایم پینه می زنی؟»
سید عرض کرد: آقاجان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضر کنم، البته اگر شما امر بفرمائید چون امر شما از هر امری واجب تر است، آن را کنار می گذارم و کفش شما را تعمیر می کنم. حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد.
پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی!؟»
سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت : قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید "کفش مرا پینه می زنی" داد و فریاد می کنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید !
حضرت لبخند زدند و فرمودند: «خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی.»
📚 کتاب روزنه هایی از عالم غیب؛ آیت الله سید محسن خرازی
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗒این ناگفته های #زندگی رو هرگز
فراموش نکن؛
احترام برای کسانیست که لایقش
هستند نه طالبش !
قورباغه رو تو تشت طلاهم بزاری
بازم میپره تو مرداب قصه ی لیاقت
بعضیاست ...!
حرفت رو بیشتر از دوبار تکرار نکن
هم ارزشش رو از دست میده
هم ارزش تو رو به باد میده !
کسی که فرق تو رو با بقیه نمیدونه
همون بهتر که با بقیه بمونه
حکایت حکایت لیاقت هاست ...!
هیچ وقت کاری نکنیم که آدم های
ارزون واسمون گرون تموم بشن !
هیچ کس از فقدان رابطه ی جنسی
نمرده، از فقدان عشق است که بارها
میمیریم ...!
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
انسانیت
یکی از جانبازان شیمیایی تعریف میکرد وقتی از جبهه برا مرخصی برگشتم راننده آژانس از من کرایه دو برابر گرفت چون لباسهام خاکی بود و پول کارواش رو هم ازم گرفت. یک روز هم داخل تاکسی تو اتوبان بخاطر بیماری شیمیایم حالت تهوع داشتم راننده نگه داشت تا کنار اتوبان استفراغ کنم و وقتی برگشتم راننده حرکت کرد و گفت ماشینم کثیف نشه موندم کنار اتوبان
وقتی برا درمان رفتم ایتالیا تو بیمارستان شهر رم بستری بودم فامیل پرستار مالدینی بود اولش فکر کردم تشابه اسمی هست ولی بعد که پرسیدم فهمیدم واقعا خواهر پایولو مالدینی فوتبالیست اسطوره ای ایتالیاست ازش خواستم که یه عکس یادگاری از برادرش بهم بده و اون قول داد که فردا صبح میده ولی صبح که از خواب بیدار شدم دیدم پایولو مالدینی با یه دسته گل دو ساعتی میشد بالا سرم نشسته و بیدارم نکرده بود تا خودم بیدار شم شب خواهرش بهش زنگ زده بود و گفته بود که یک جانباز ایرانی عکس یادگاری از تو میخواد و اون مسیر ششصد کیلومتری میلان تا رم رو شبانه اومده بود تا یه عکس یادگاری واقعی با یه جانباز کشور بیگانه بندازه و از اون تجلیل کنه
واقعا #انسانیت محدود به دین و ﻣﺬﻫﺐ ﻧﻴﺴﺖ...🌱
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
بر گوهـر تابندهی مولا صلوات
بر آینـهی حضـرت زهرا صلوات
خواهی اگر از خدا تو عیدی، بفرست
نذر قدم زینب کبــری #صلوات
✨ولادت عقیله بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها و روز پرستار مبارک 💐
❤️─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
#داستان_آموزنده
🔆راز یک تغییر
حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ غلامرضا فیروزیان نقل می کند:
تابستان سال ۱۳۲۳ در «ونک مستوفی» منبر میرفتم. امام جماعت آنجا سید بزرگوارى بود که الان با گذشت چندین دهه، نامش را فراموش کردهام. این سید بزرگوار بین گفتگوهایى که با هم داشتیم، تعریف کرد:
که یک روز صدای در منزل بلند شد، وقتی آمدم در را باز کردم، خانمى نیمهبرهنه و بیحجاب و آرایش کرده و دست و سینه باز را مقابل خود دیدم. خواستم درب را ببندم و به او بیاعتنائی کنم. فکر کردم همین که در خانه یک روحانی با این قیافه آمده، شاید معایب بیحجابی را نمیداند و شاید بتوانم نصیحتش کنم.
سرم را پایین انداخته و گفتم بفرمائید. داخل اتاق شده نشست و مسئلهای در مورد ارث از من سؤال کرد. من گفتم: خانم! من هم از شما میخواهم مسئلهای بپرسم، اگر جواب دادید من هم جواب میدهم. گفت: شما از من؟ گفتم بله. گفت بفرمائید؟
گفتم: شخصی در محلی مشغول غذا خوردن است. غذا هم بسیار خوشمزه و خوشبو است. گرسنهای از کنار او میگذرد، پایش از حرکت میایستد، جلوی او مینشیند، شاید تعارفش کند، ولی او اعتنا نمیکند.
شخص گرسنه تقاضای یک لقمه میکند، او میگوید: غذا متعلق به من است و نمیدهم. هر چه التماس میکند، او به خوردن ادامه میدهد. خانم، این چگونه آدمی است؟
گفت: آن شخص بیرحم، از شمر بدتر است.
گفتم: گرسنه دو جور است، یکی گرسنه شکم و دیگری گرسنه شهوت.
جوان مجرد و گرسنه شهوت، خانم نیمهبرهنه و زیبایی را میبیند که همه نوع عطرها و آرایشهای مطبوع دارد. هر چه با او راه میرود، شاید خانم توجهی به او بکند و مقدارى روی خوش به او نشان بدهد، جوان به او اعتنا نمیکند.
جوان اظهار علاقه میکند، زن محل نمیگذارد، جوان خواهش میکند، زن میگوید: من نجیبم و حاضر نیستم با تو صحبت کنم. جوان التماس میکند، زن توجه نمیکند. این خانم چگونه آدمی است؟
خانم فکری کرد و از جا حرکت کرد و از خانه بیرون رفت.
فردا درب منزل صدا کرد، رفتم در را باز کردم، دیدم سرهنگی دم در ایستاده و اجازه ورود میخواهد. وقتی وارد اتاق شد و نشست، گفت: من شوهر همان خانم دیروزی هستم. وقتی که با او ازدواج کردم، چون خانوادهای مذهبی بودیم از او خواستم با حجاب باشد، گفت: بعد از ازدواج. ولی هر آنچه به او گفتم و خواهش کردم، تهدید کردم، زیر بار نرفت. ولی دیروز آمد و از من چادر و پوشش اسلامی خواست. نمیدانم شما دیروز به او چه گفتید. ماجرا را به او گفتم. او با خود عبایی آورده بود. به من داد و تشکر کرد و رفت.
پیام داستان
داستان "راز یک تغییر" که روایتی از یک ماجرای واقعی است، پیامهای چندلایه و آموزندهای را به مخاطب منتقل میکند.
پیامهای اصلی داستان عبارتند از:
اهمیت حجاب و عفاف: داستان به روشنی نشان میدهد که حجاب و عفاف نه تنها یک واجب و الزام دینی، بلکه یک عامل مهم در حفظ کرامت و ارزش زن است. تغییر نگرش زن در داستان پس از گفتگو با روحانی، نشان از تأثیر عمیق این ارزشها بر زندگی فردی و اجتماعی انسان دارد.
خطرات بیحجابی: داستان با نشان دادن عواقب بیحجابی برای زن و جامعه، اهمیت این موضوع را نشان می دهد. بیحجابی نه تنها باعث تحریک شهوت جنسی و ایجاد مشکلات اخلاقی میشود، بلکه میتواند به روابط خانوادگی نیز آسیب برساند.
تأثیر گفتگو و نصیحت: گفتگوی روحانی با زن بیحجاب و تأثیر آن بر تغییر نگرش او، نشان از اهمیت گفتگو و نصیحت دلسوزانه و حکیمانه در هدایت افراد به سوی ارزشهای انسانی و دینی دارد.
نقش روحانیت در جامعه: روحانیت در این داستان به عنوان راهنمایی دلسوز و آگاه معرفی میشود که با استفاده از حکمت و منطق، میتواند افراد را به سمت سعادت هدایت کند.
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
شاگردی از استاد خود پرسید: اصولا منطق چیست؟!
معلم کمی فکر کرد و جواب داد: گوش کنید، مثالی می زنم. دو مرد پیش من می آیند، یکی تمیز و دیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد می کنم حمام کنند
شما فکر می کنید کدام یک این کار را انجام دهند؟
هر دو شاگرد یک زبان جواب دادند: خب مسلما کثیفه!
معلم گفت: نه، تمیزه! چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر آن را نمی داند؛ پس چه کسی حمام می کند؟
حالا پسرها می گویند: تمیزه!
معلم جواب داد : نه، کثیفه، چون او به حمام احتیاج دارد!
و سپس دوباره پرسید: خب، پس کدامیک از مهمانان من حمام میکنند؟
یک بار دیگر شاگردها گفتند: کثیفه؟!
معلم دوباره گفت : نه، البته که هر دو! تمیزه به حمام عادت دارد و کثیفه به حمام احتیاج دارد .
خب بالاخره کی حمام می گیرد ؟ بچه ها با سر درگمی جواب دادند : هر دو!
معلم بار دیگر توضیح می دهد: نه، هیچ کدام! چون کثیفه به حمام عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد!
شاگردان با اعتراض گفتند: بله درسته، ولی ما چطور می توانیم تشخیص دهیم ؟ هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است!
💠معلم در پاسخ گفت: خب پس متوجه شدید، این یعنی منطق و از دیدگاه هر کس متفاوت است!
🍃
🌺🍃
#حکایت
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل آسمونیا...
دربند زینب...♥️
#ولادتحضرتزینبمبارڪباد
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
.
🔅#پندانه
✍ بخشیدن آدمو آروم میکنه
🔹مردی را نامردی به نام تجارت اغفال کرد و سرمایه او را از کَفَش بربود.
🔸سالها گذشت و آن کلاهبردار در بستر بیماری افتاد. پیکی فرستاد تا آن مرد برای حلالیت نزد خود حاضر کند.
🔹مرد جواب داد:
من همان روز او را حلال کردهام.
🔸گفتند:
علت چه بود؟
🔹گفت:
مرا ملاقات نامردان شیطانصفت از ملاقات عزرائیل سختتر است. میدانستم اگر او را حلال نکرده بودم باید در روز محشر در پیشگاه محکمه عدل الهی در روز قیامت او را خدا نزد من دوباره حاضر میکرد. پس حلالش کردم که هرگز او را نبینم.
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«هوش مصنوعی» #اسرائیلی چگـــونه #فرماندهان_مقاومت را شناسایی میکند؟
🎬 برشی از دورهٔ شناخت #هوش_مصنوعی
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔮#پیشگویی های حمله به #اسرائیل
🎙استاد #رائفی_پور
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
🍂🌺🍂🌺🍂🌺
✍درویشی بود که در کوچه و محله راه میرفت و میخواند:
هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی.
اتفاقاً زنی این درویش را دید و خوب گوش داد که ببیند چه میگوید
وقتی شعرش را شنید گفت :
🔹من پدر این درویش را در میآورم که هر روز مزاحم آسایش ما میشود.
زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد.
و رفت به خانهاش و به همسایهها گفت:
من به این درویش ثابت میکنم که هرچه کنی به خود نمیکنی.
🔸کمی دورتر پسری که در کوچه بازی میکرد نزد درویش آمد و گفت :
من بازی کرده و خسته و گرسنهام کمی نان به من بده.
درویش هم همان فتیر شیرین را به او داد و گفت :
زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور فرزندم !
🔹پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت :
درویش!
این چه بود که سوختم؟
درویش فوری رفت و زن را خبر کرد.
زن دواندوان آمد و دید پسر خودش است!
همانطور که توی سرش میزد و شیون میکرد، گفت :
🔸پسرم را با فتیر زهر آلودم مسموم کردم .
آنچه را که امروز به اختیار میکاریم فردا به اجبار درو میکنیم.
پس در حد اختیار، در نحوهی افکار و کردار و گفتارمون بیشتر تامل کنیم!
#حکایت
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید .
🔹حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.
🔸به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب هم به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی. ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند، حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت!
🔹همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند! حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟
کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.
حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟
سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
🔸حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم، در یک شب بارانی که درِ رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حقّ این باران و رحمتت، مرا حاکم نیشابور کن! و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم، هنوز اجابت نشده، آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟!
🔹یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این هم قاطر و پالانی که می خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی! فقط می خواستم بدانی که برای خدا، حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد!
🍃
🌺🍃
#حکایت
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌹
#عصرانهی_خونین💕
🌷پانزده روز از ازدواج «سعیدی» میگذشت؛ اما گویا به او الهام شده بود که باید به جبهه برود. ساعت ۴ بعدازظهر یکی از روزهای بهار، همراه ۱۲ تن از همرزمان در وقت استراحت و در محل خدمت، پایگاهی در منطقهی سیا حومهی بانهی کردستان، مشغول بازی فوتبال بودیم. در همین هنگام دو روستایی به ما نزدیک شده و مشغول سلام و احوالپرسی شدند. دو نفر دیگر هم در فاصلهی ۲۰۰ ـ ۳۰۰ متری ما مشغول کشاورزی بودند.
🌷آن دو نفر پس از سلام و احوالپرسی، به طرف کشاورزان حرکت کردند. دقایقی بعد دیدیم که سفرهای را دارند روی زمین پهن میکنند، ما به گمان اینکه میخواهند عصرانهای بخورند، به این موضوع توجهای نکردیم و دوباره مشغول بازی شدیم، که صدای رگبار اسلحههای آنها همه ما را به وحشت انداخت. همه وحشتزده روی زمین دراز کشیدیم؛ اما «سعیدی» یک آن از جایش بلند شد و خود را به اسلحهخانه رساند و اسلحهاش را برداشت.
🌷هر لحظه به تعداد آنها، که از اعضای حزب «کومله» بودند، اضافه میشد. «سعیدی» را دیدم که اسلحه به دست، برای نجات ما به سمتشان داشت شلیک میکرد. نفس ضدانقلاب را بریده بود؛ اما، ناگهان نقش بر زمین شد و افتاد. خودم را هر طور بود بالای سرش رساندم، بدنش سالم بود. سرش را روی زانویم گذاشتم، که یک آن متوجه شدم تیر به دهانش خورده و از پشت سر خارج شده است.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز عینالله سعیدی خزانآبادی (تولد: ۸ مهر ۱۳۴۲، شهادت: ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۴)
#راوی: رزمنده دلاور محمد برهانی
منبع: سایت نوید شاهد
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نحوه مسدودکردن دریچه کولر درزمستان👆برای جلوگیری از حدررفتن انرژی وگرما
#ترفند
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
#شوهرانه
🙋♂آقای عزیز اگه به پدر و مادرت وابسته ای هرگز #ازدواج نکن !
🔻یه توصیه خیلی مهم برای آقایون:
🔹اگه احساس میکنید که به پدر و مادرتون وابسته اید، هرگز ازدواج نکنید. چون خانم ها اصلاً دوست ندارن که با یک بچه ننه ازدواج کنن.
🔹شما باید سکاندار زندگی باشید و در شرایط دشوار زندگی، همراه و حامی خانواده باشید. وقتی همه چیز بهم میریزه این شما هستید که باید تصمیم بگیرید و خانواده رو نجات بدید. شما باید به اندازه کافی مسلط و قدرتمند باشید تا همسر آیندتون بتونه با خیال راحت بهتون تکیه کنه.
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
#بانو
مردها زنی پر نشاط میخواهند❗️
اینکه همش بشینید کتاب بخونید
فیلم ببینید،
اینکه همش، بنالید،غربزنید
اینکه همش بگید ولش کن
حوصله ندارم
کم کم
مردتان را ازدست میدهید.
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan