eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
15.9هزار عکس
17هزار ویدیو
628 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
2.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الله اکبر این همه جلال الله اکبر این همه شکوه الله اکبر در راه علی ایستاده فاطمه مثل یه کوه 👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
۹ بهمن ۱۳۹۸
..💔✵° زنی‌که‌همسرش‌ازنسل‌خیبروبدراست وخود به‌ نَصِّ روایات لیله‌القدراست به جرم تفرقه انداختن محاکمه‌شد دفاعِ از حیدر ، اتهام فاطمه شد ..💔..✵°
۹ بهمن ۱۳۹۸
از سوال شد؛ هنگام حمله به خانه‌ی فاطمه"س" چه‌ميكردی؟ گفت:مامور به بوديم. اما من دست‌برقبضه و چشم‌درچشم علی"ع"منتظر بودم. 👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
۹ بهمن ۱۳۹۸
2.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥 وقتی رهبر انقلاب چشم در چشم و میگوید: به طور قطع منتقی است! ✖️جناب ظریف و روحانی هم مثل همیشه..😊 👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
۹ بهمن ۱۳۹۸
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👤اظهارات جالب پدرام لطیف از کاندیداهای ریاست جمهوری افغانستان در مورد شهید سپهبد سلیمانی و نبرد با آمریکا: 🔸ما در خاورمیانه با آمریکایی ها نبرد داریم؛ سردار سلیمانی مانع سلطه آمریکایی ها در منطقه بود. 🔸شهید سلیمانی با دعوت رسمی دولت عراق به این کشور سفر کرده بود که توسط تروریست های اشغالگر آمریکایی در یک عملیات تروریستی با نقض آشکار قوانین بین المللی به شهادت رسید. 👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
۹ بهمن ۱۳۹۸
15.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ سخنانِ جالبِ استاد راجع به آیت‌الله مایک! 🔹بشنوید از جنایات این خبیث(مایک دی‌اندریا افسر ارشدِ اطلاعاتي آمريكا) 👈 این کلیپ همان کلیپی‌است که کانال‌هایِ وابسته به دولت ۳۰ ثانیه‌اش را تقطیع کردند و به عنوان منتشر کردند؛ کاملش را ببینید! 👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
۹ بهمن ۱۳۹۸
5.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید حاج قاسم سلیمانی: اگر بعضی از کارها با دیپلماسی قابل حل بود، هیچکس مصلحتر از امیرالمؤمنین(ع) و امام حسین(ع) نبود البته از نظر بعضی‌ها درس عاشورا مذاکره... 👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
۹ بهمن ۱۳۹۸
که شروع می‌شود دݪ برای می‌گیرد؛...🖤 تمـام که می‌شود برای ...💔🥀 ...🍂 🏴 🍂 🏴
۹ بهمن ۱۳۹۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۹ بهمن ۱۳۹۸
💢کاش هرچه زودتر بفهمیم آنچه که شیعیان مدینه نفهمیدند: اینکه حضرت زهرا در روزهای پایانی عمر شریفش، برای دوری از پدری چون رسول الله، برای درد پهلوی شکسته؛ و حتی برای محسن از دست رفته اش گریه نمی‌کرد. ♦️زهرای مرضیه بر این گریه می‌کرد که با اینکه برای اتمام حجت بر شیعه با تمام وجود به دفاع از امامش برخواست، اما مردم بی بصیرت مدینه در دفاع از ولایت با او همراهی نکردند. ♦️حضرت زهرا گریه می‌کرد چرا که می دانست تا شیعه نخواهد، امامش در غربت و مظلومیت خواهد بود. ♦️مادرمان زهرا نه از آتش در، که از دیدن دست های بسته امام زمان خود سوخت. ♦️مادر جان ما را ببخش که سال های سال است به تماشای دست های بسته امام زمانمان، در زندان غیبت نشسته ایم. ما را ببخش و با همان دست شکسته برایمان دعا کن که برای یار او شدن، سخت محتاج دعای مادرانه شماییم... 👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
۹ بهمن ۱۳۹۸
♡﷽♡ ❤️ 🍃 وقتے وارد شدیم هرڪسے مشغول یہ ڪارے بود. مارا ڪہ دیدند دست از ڪار ڪشیدند و همگے شروع بہ دست زدن کردند. زهرا _مبارڪہ ... مبارڪہ حبیب_خوش اومدید بہ خونتون مامان_بیا زودتر ببین مبل هاتون رو چطورے میخواے بچینے ؟ اینجا واقعا خونہ من بود؟ جلو رفتم و مشغول نظر دادن شدم و دایے حبیب و طوفان هم اجرا میڪردند. لحظہ آخر یڪے از مبل ها ڪج گذاشتہ شده بود.خم شدم و با هل دادنش سعے ڪردم جاشو درست ڪنم . طوفان سر قالے دستش بود سریعا قالے را رها کرد و بہ طرف من دوید طوفان_دست نزن ، چیڪار میڪنے حسنا ،حواست نیست مگہ . برات خوب نیست. بیا برو بشین لازم نڪرده بہ چیزے دست بزنے .مگہ اینجا آدم نیست ڪہ تو بخواے ڪار ڪنے. من براے چے اینجام .فقط بہ من بگو چیڪار ڪنم از این همہ توجہ ذوق ڪرده بودم . وسایل خونہ من ساده و در عین حال،شیک وزیبا ڪہ براے خونہ ۱۳۰ مترے عالی بود. وارد یڪے از اتاق ها شدم . یہ تخت و ڪمد بچہ هم گذاشتہ شده بود. یہ تخت بچگانہ سفید خیلے قشنگ _اینو دیگہ ڪے خریده؟ مامان داخل اومد و گفت : خوشت اومد؟ قشنگہ نہ؟ موقعے ڪہ داشتیم وسایلتو میخریدیم اینہم دیدم بہ سید طوفان گفتم .اونہم پسندید ولے گفت بہت چیزے نگیم،میخواست سورپرایزت ڪنہ. طوفان_قشنگہ؟ برگشتم در چارچوب در ایستاده بود و دست بہ سینہ با سرے ڪج و لبخند گوشہ لبش نگاهم میڪرد. _سورپرایز ڪردن هم بلدے آره ناقلا؟ مامان بیرون رفت . بہ سمتم اومد و برم گردوند بہ طرف تخت نوزاد ، از پشت دستشو دور شڪمم ڪرد و سرشو ڪنار گوشم آورد . آروم گفت: _حالا ڪجاشو دیدے . براے اولین بار بہ شڪمم دست ڪشید. _ گل پسر بابا خوبہ؟ از هیجان خون در بدنم بہ جریان افتاده بود و قلبم تند تند میزد. و من در دلم براے این خوشے هاے شیرین وان یکاد میخواندم. ✍🏻 ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯
۹ بهمن ۱۳۹۸
♡﷽♡ ❤️ 🍃 دلخوشے آدمہا همیشگے نیست. همانطور ڪہ غم ها همیشگے نیستند. روز عروسے ما روز خاصے بود. ساعت یک ظهر ،دقیقا قبل از رفتن بہ آرایشگاه و آتلیہ موقع لباس پوشیدن تلفنم زنگ خورد. شماره آقاے سعیدے روے گوشے افتاد . _بفرمایید _سلام خانم حڪیمے خوب هستید؟ببخشید باید حتما امروز شما رو ببینم .موضوع مهمے هست باید باهاتون صحبت ڪنم. _سلام ممنون، بلہ متوجہم ڪجا باید بیام؟ سعیدے_ما تو ماشین ،ڪنار ڪوچہ تون منتظر هستیم.فقط یہ جورے بیاید ڪہ ڪسے متوجہ نشہ. باید دنبال بہونہ اے براے تنہایے بیرون رفتن میگشتم . الہام لباس پوشیده توے سالن ایستاده بود. الہام_بیا دیگہ دیر شد _ببین الہام تو بخواے بیاے اونجا ڪلے معطل میشے، بہ نظرم یہ جورے بیا ڪہ لباسم رو برام بیارے .از آخر بیا ڪہ بعد با ما بیاے آتلیہ الہام_آخہ اینجورے تو تنہایے ؟ _نگران منے؟الحمدللہ حال من خوبہ، اگر هم چیزے لازم داشتم بہت میگم برام بیارے با اکراه قبول ڪرد . گفتم با تاڪسے میرم. چادرم را پوشیدم و سریع از خونہ بیرون زدم . نمیدونستم در چہ راهے قدم میگذارم.راهے ڪہ سرانجامش نا پیدا بود و تا پاے جان براے داشتہ هایم باید میجنگیدم. ماشینشون رو دیدم و سریع در عقب را بازڪردم و سوار شدم. آقاے سعیدے جلو نشستہ بود و ڪنارش هم راننده اے جوان در حال رانندگے بود. مسیر را پرسیدند و در طول راه آقاے سعیدے مسائلے را مطرح ڪرد ڪہ تقریبا ترس برم برداشت. سعیدے_خلاصہ اینڪہ باید مراقب باشید ،اینجا جاے ریسڪ نیست.ممڪنہ حتے خونتون رو هم شنود بزارن. اونہا اینقدر بہ آقاسیدطوفان نزدیڪ هستند ڪہ ڪوچڪترین حرڪتش را پیش بینے میڪنند و در جریان هستند. ما باید بتونیم خط ارتباطے این گروه رو پیدا ڪنیم. خانم حڪیمے ما براے این ڪار نیاز بہ یہ واسطہ داریم تا اطلاعات را از شمابہ اقاے ڪریمے برسونہ.میتونستیم از نیروهاے خودمون استفاده ڪنیم اما بخاطر بعضے مسایل نمیتونیم ریسڪ ڪنیم و ترجیح میدیم یہ خودے یا آشنایے باشہ . شما ڪسے رومیشناسید؟یہ آدم مطمئن وقابل اعتماد. تو اون لحظہ هرچے فڪر ڪردم ڪسے رو با این مشخصات اطرافم پیدا نڪردم.بجز ... فاطمہ ، آره بہترین گزینہ تو اون شرایط براے من فاطمہ بود . _تنہا ڪسے ڪہ میشناسم ،فاطمہ رضوے هست.دختر عمہ سیدطوفان. _باید طے یڪ جلسہ اے همدیگر رو ببینیم و با ایشون هم صحبت کنیم. خبرشو بهتون میدهم . سعیدے _ فقط مراقب باشید تحت هیچ شرایطے،خانم حڪیمے دارم تاکید میکنم تحت هیچ شرایطے نباید سیدطوفان متوجہ بشہ. اگر ڪوچڪترین مسئلہ اے متوجہ بشہ جونش در خطره . _بلہ میدونم سعیدے_ هنوز خبرے نشده ، پیامے ،چیزے ...؟ _نہ قرار بود بہ محض آمادگے ،خودم بہشون پیام بدهم . سعیدے_هرچہ سریعتر اینڪارو انجام بدید چون برنامہ نظامے ما وارد موضوع جدیدے شده و اونہا دست بہ ڪار شدند. پس منتظر باشید . پیوندتون هم ان شاء اللہ بہ مبارڪے و میمنت قبل از آرایشگاه پیاده شدم . داخل رفتم و خانمها ے آرایشڱر بعد از ڪلے اظهار نظر و مشورت شروع بہ کار کردند. سه الی چهار ساعتے گرفتار بودم. ڪہ بہ الہام زنگ زدم و گفتم لباسم را برایم بیاورد. الہام اومد و وقتے لباسم را پوشیدم .جلو اومد و بغلم ڪرد ... واے ماه شدے، قطره اشڪے از چشمش افتاد. الہام_بعد این همہ سختے ، این خوشے حقتہ ، امیدوارم بهت بچسبہ .ان شاء اللہ خوشبخت بشید. بہ طوفان زنگ زدم ڪہ گفت پایین تو ماشین نشستہ. الہام ڪمڪم ڪرد شنل و چادر سفیدم را پوشیدم. لحظہ آخر خانم آرایشگر گفت : حیف این همہ زحمت ‌، خب الان با اینہا آرایش و موهات خراب میشہ. _نگران نباشید طورے چادرم رو گرفتم ڪہ اصلا هیچ چیزیشون نمیشہ چادرم را تا روے سینہ ام پایین آوردم . بہ ڪمڪ الہام پایین رفتم . از زیر چادر متوجہ شلوار اتو ڪشیده و ڪفش هاے ورنے براقے شدم ڪہ در را برایم باز ڪرده بود. بہ سختے سوار شدم و نشستم. الہام هم عقب نشست . سیدطوفان سوار شد. طوفان_سلام عرض شد خانم عروس، مبارڪہ _ممنون آقا داماد طوفان_ما ڪہ شما رو نمیبینیم ولے از همون زیر صداتو شنیدیم هم قبولہ ماشین را روشن ڪرد و با آدرسے کہ الہام میداد بہ سمت آتلیہ رفت. وارد آتلیہ شدیم دوتا از دوستاے الہام اونجا بودند. مرا بہ اتاقے بردند و سیدطوفان توے سالن آتلیہ منتظرنشستہ بود. چادر و شنلم را در آوردند. الہام طوفان را صدا زد و او هم وارد اتاق شد . بہ محض وارد شدن بہ اتاق منو ڪہ دید بزور لبخندش را جمع کرد.مثلا میخواست جلو بقیہ خوددار باشد. ڪت و شلوار سورمہ اے خیلے شیکے پوشیده بود .با بلوز یقہ دیپلمات سفیدے سارا دوست الہام بہمون میگفت چطورے باید ژست بگیریم . طوفان ڪنارم اومد و با شیطنت خاصے گفت: میگم حورے جون میدونم خوشگلے ولے بہ حسنا خانوم ما نمیگے بیاد شوهرش منتظرشہ . دوست داشتم زمان در آن لحظات براے همیشہ از حرڪت بایستد. ✍🏻 ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️
۹ بهمن ۱۳۹۸