🎼 با جذابیتهای #کلامی، وجود همسر خود را کاملا سیراب کنید
تا در برابر محرکهای صوتی و جملات پرجاذبه و گاه گناه آلود دیگران مصون بماند!
JOiN👇
💖http://eitaa.com/cognizable_wan
#خانه_داری 🍃
جلوگیری از ترک خوردن تخم مرغ✅
برای آنکه هنگام پختنتخممرغ،آنها در آب ترک نخورند چند راه وجود دارد:
🔹در آبی که تخممرغها در آن میجوشد مقدار زیادی نمک بریزید.
🔹قبلا به وسیله یک سوزن تهتخممرغ را سوراخ کنید و آن را داخلآب سرد بیندازید.
🔹وقتی میخواهید تخممرغ بپزد تا سفت شود مقداری سرکه به آباضافه کنید.
💞لطفـــا فــورواد کنیــد💞
❤️http://eitaa.com/cognizable_wan
💠 #زندگی موفق به معنای آن نيست كه زن و شوهر به هیچ وجه با هم بحث نكنند، اختلاف نظر نداشته باشند، يا دچار مشكل نشوند.
💠 بلكه زن و مرد در زندگی وقتی #موفق هستند كه :
روش ارتباط درست و صميمی را بدانند و بلد باشند که چگونه اختلاف سلیقهها را مدیریت کنند.
💠 در حقيقت زن و شوهری كه هرگز بحث نميكنند #مشكلات، توقعات، دلخوریها را حل نشده پنهان ميكنند و باعث ميشود به مرور از یکدیگر دور شده و یکباره منفجر شوند❗️❗️
🔴 #همسرانه
JOiN👇
💖http://eitaa.com/cognizable_wan
سـرقبـرمـن کـجـاست؟🤔
ازمنـاطـق بـــسیـار دیـدنـی،زیـــبـا و مسرت بـخشی است که...💭
مردان ایـرانــی بـرای سفر در تـعطیلات بـه همسـران خــود وعده میدهند😍😂
-کـجـابـریـــم؟😋
-سـرقـبـرمـن😂😂😂😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
عاشق شدن
مثل گوش دادن صدای پیانو
تو یه کافه شلوغه!!
اگه بخوای به اون صدای قشنگ
گوش کنی
"باید چشات و ببندی و از همه
صداها بگذری"
꧁ℒℴνℯ
••●❥ http://eitaa.com/cognizable_wan
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت134🍃
قرار نیست ڪہ فقط در شادے هاے هم شریڪ باشیم .گاهے شنیدن مشڪل دیگران مارا نسبت بہ مشڪلات خودمان امیدوارتر میکند براے همین دوست داشتم از مرضیہ حرف بیرون بڪشم.
مرضیہ_میخواے یہ مأمور اطلاعاتے رو تخلیہ اطلاعاتے ڪنے؟
_اگر باعث میشہ سبڪ بشے ،چرا ڪہ نہ
نفسش را آه مانند بیرون داد
مرضیہ_هیچوقت از مشڪلم بہ بقیہ چیزے نگفتم. بجز خانواده ام ڪہ ڪارے جز غصہ خوردن از دستشون برنمیومد.
پدرم پیش عموم ڪار میکرد.عموم مرد پولدارے بود و از پدرم بزرگتر. یہ جورایے بابام گوش بہ حرفش بود.
اوایل دبیرستان بودم ڪہ میشنیدم عموم میگفت مرضیہ براے حمید هست.
عروس خودمہ
حمید ۵ سال از من بزرگتر بود. یہ پسرے ڪہ پیش باباش ڪار میڪرد و سرش بہ ڪار خودش گرم بود.
از بچگے من با اسم حمید بزرگ شدم. با اینکہ هیچوقت بہش نزدیڪ نمیشدم یا حتے همڪلام هم نشدیم .
سعے میڪردم بہ ازدواج فڪر نڪنم. یہ جورایے بدم میومد.
تا سال اخر دبیرستان قبل از ڪنکور عمو رسما حرفشو پیش ڪشید و منم ڪہ میدونستم اول و آخر حمید شوهرم هست ، همون سال هم نامزد ڪردیم.
دقیقا گند زدن بہ ڪنکور من با این تصمیمشون .اون سال دانشگاه قبول نشدم
حمید خیلے معمولے برخورد میڪرد. یعنے رفتارهاش خیلے عادے بود و گاهے خیلے سرد ، دیر بہ دیر خونہ مون میومد .
هر بار هم ڪہ میومد سعے میکرد پیش بابا بشینہ
منم ڪہ از خدام بود از من دور باشہ.
تا اینڪہ یکسال بعدش عمو گفت این دوتا باید عقد ڪنند .
ما هم ڪہ تابع حرف بزرگترها بودیم عقد کردیم .
ما کلا ۲ سال تو عقد بودیم .
بعد از عقدمون حمید خیلے تغییر کرد .روابطش گرم شده بود و بهم محبت میکرد . من هنوز بهش عادت نڪرده بودم.
سعے میکردم در جمع باشم و از نزدیڪ شدن بهش واهمہ داشتم.
هربار مامان بہ زن عموم میگفت این دو تا زودتر برن سر خونہ زندگیشون زن عموم میگفت چہ عجلیہ؟ بزار خوش باشن تازه تو عقدند بزار راحت باشن .
بعضے وقتہا باهم بیرون میرفتیم.
ولے هنوز من در روابطم محتاط بودم .اصلا نمیتونستم درست بهش محبت کنم.
بعد از یکسال حمید ،حمید سابق شده بود. خیلے سرد و بی روح ، اصلا گرم نمیگرفت .
یہ بار زن عموم بہ مامانم گفتہ بود بہ مرضیہ بگو از دختراے دیگہ یاد بگیره چطور دور شوهرشون میگردند .یہ ڪم بہ حمید برسہ تا دلش جاے دیگہ اے نره
اون روز خیلے ناراحت شدم اما با حرفهاے مامان تصمیم گرفتم روشم رو تغییر بدهم .
واقعا بہ خودم میرسیدم .لباس هاے نسبتا باز میپوشدم و آرایش میکردم .گرمتر برخورد میکردم و سعے میکردم بهش محبت ڪنم.
حمید وقتے تغییر منو میدید یہ جور دیگہ اے میشد.
من حقیقتا از این حالت بدم میومد .یہ جورایے چندشم میشد.آخہ احساس میڪردم منو واقعا دوست نداره و فقط بہ غریزه اش توجہ داره.
خواستہ هاش ڪلافہ ام کرده بود.
بطوری ڪہ بہ مامان گفتم و مامان هم بہ زن عمو گفت.
زن عموم هم گفت زنشے شرعا حقشہ .باید خواستہ هاشو براورده ڪنے .
منم بہ حرف بقیہ گوش ڪردم .
یڪسال بہ همین روال گذشت طورے شد ڪہ دیگہ صداے بابا در اومد و گفت چرا اینہا نمیرن خونشون .
عموم هم وقتے حرفهاے بابا رو شنید قبول ڪرد و بہ حمید گفت باید زودتر برید سر خونہ زندگیتون.
بابا جهیزیہ هم خریده بود.
یہ روز حمید اومد و بهم گفت باهم بریم بیرون .
اون روز بدترین روز زندگیم بود.
حمید حرفاشو زد و منو با زندگے اے ڪہ نساختہ بودیم تنہا گذاشت.
گفت: من هیچوقت نمیتونستم بہ تو بہ چشم زنم نگاه ڪنم هرچےبود اصرار بابا بود. واقعا بہ پول نیاز داشتم میخوام برم
خارج .همہ ڪارهامو ڪردم فردا دارم میرم.وکالت دادم کارهای طلاق رو انجام بدن .
فقط اومدم بگم منو ببخشے .
خودت خوب میدونے منو تو بدرد هم نمیخوردیم.
اون روز تا شب خودمو توے اتاق حبس کردم.چہ دعوایے ڪہ بین بابا و عموم نشد.
زن عموم هم میگفت بخاطر بے توجہی تو بود ڪہ حمید گذاشت و رفت.
براے اولین بار مامانم جلوش وایساد و گفت :
مرضیہ دیگہ باید چیڪارمیڪرد ڪہ نڪرد. یہ دخترے ڪہ هنوز عروسے نڪرده و خونہ خودش نرفتہ شده یہ زن مطلقہ .پسر شما نامردے ڪرد و گذاشت و رفت تقصیر مرضیہ چیہ؟
#نویسنده_زهراصادقے
#ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#ادامہ_قسمت134
اونروزها سختترین روزهاے زندگیم بود.از هرچے مرد بود بدم میومد.
تا اینڪہ تصمیم گرفتم شاغل بشم طورے ڪہ فرصت ازدواج و زندگے دوباره رو نداشتہ باشم.
بہ ڪمڪ پدر یڪے از دوستام با ڪلے آزمون و مصاحبہ وارد این ڪار شدم.
سہ سال گذشت تا با یڪے از مأمورهاے اطلاعات آشنا شدم. ڪم ڪم متوجہ شدم هر دو مون بہ هم علاقہ مند شدیم. ماجراے زندگیمو بہش گفتم .فڪر میڪردم جا بزنہ ولے اینڪارو نکرد.
قرار بود بیان خواستگارے یڪ روز قبل از خواستگارے تو یڪے از مأموریتہا تیر خورد و ...
شهید شد.
اینہم سرنوشت من ...
با این جملہ ناخودآگاه اشڪش چڪید.
براستے دلم براے خودم بسوزد ؟ یا تو ...
"تو نپندار که تنها عاشوراييان را بدان بلا آزمودند و لاغير... صحراے بلا به وسعت همہ تاریخ است."(شهید آوینے)
_خیلے سخت بوده واقعا روزهاے سختے رو دیدے.
اما بہ نظر من هیچوقت براے شروع دوباره دیر نیست.
همیشہ راه زندگے باز هست.
مرضیہ_بعد اینهمہ سختے دوباره ؟بہ نظرم خدا نمیخواد من سر وسامون بگیرم .
_میدونے من یہ مثالے دارم اینہ ڪہ
اگہ خدا از یہ درے بیرونت ڪرد .تو از پنجره برو داخل ، بازهم بیرونت ڪرد از دود کش برو داخل
هیچوقت نباید تو زندگے ڪم بیاریم. توشکست اولش سختہ ها واقعا آدم سقوط میڪنہ هرچے هم بالاتر برے وقتے سقوط میڪنے ،سقوطت شڪننده تر هست.
اما بعد از رنج و درد اولیہ اش زمان ڪہ یہ ڪم بگذره ،بلند میشے .
خدا بیخود مارو اشرف مخلوقات نیافریده
تو ڪُشتے با آزمون هاے زندگے باید حریف رو ضربہ فنے ڪنے .اونوقتہ ڪہ
خدا بہ فرشتہ هاش میگہ
دیدید این همونے بود ڪہ گفتید چرا باید اینو بیافریدم؟خوب نگاش ڪنید.
مرضیہ_ پس با همین هاست ڪہ اینجور دوام آوردے.
_ اگر وعده "او" نبود .من هیچوقت دوام نمیاوردم .
إِنَّ الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلائِكَةُ أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا وَأَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتي كُنتُم توعَدونَ
ترجمه:
به یقین کسانی که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل میشوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است!
(فصلت آیہ۳۰)
✍🏻 #نویسنده_زهراصادقے
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
6.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 لحظاتی تکاندهنده از بیتابیهای دختر شهید مدافع حرم در آغوش #سپهبد_قاسم_سلیمانی
✅ 👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
10.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در کربلای خانطومان چه گذشت؟!
🔸انتشار به بهانه آزادسازی کامل خانطومان
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خب براش تجربه شد که هر جایی مسخره بازی در نیاره😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سبحان الله😱
🔻بترسید از وقتی که خداوند بعد از #مرگ هم به چنین عذابی انسان رو دچار کنه😱
بیرون اومدن بیش از 15 #مار بزرگ از قبر یک #مرد_گناهکار
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
يا حيدر کرار زمان خامنه ای ادرکنی
ما تا آخرين نفس به پای انقلاب ميمونيم