🌿بسم رب حکیم🌿
📶⚠️ خلاصهٔ علل تورم دلار و ریال بر اساس تحقیقات بنده و نقش نیولیبرالیسم
#اقتصاد
⭕️ علل (بی)سیاستی:
1⃣ آزاد بودن خرید و فروش دلار حتی برای مصارف غیر واقعی
2⃣ آزاد بودن خروج سرمایه دلاری از کشور (به مقاصد ترکیه و کانادا و غیرهم)
3⃣ عدم الزام صادرکنندگان به برگرداندن ارز حاصل از صادرات تا همین اواخر
4⃣ دلاریسازی قیمتهای داخلی از سرچشمهٔ تولید (شرکتهای تولیدکننده مواد خام: پتروشیمی، پالایشی، فلزات، معادن) که باعث سرریز تورم قیمت دلار به قیمتهای ریالی میشود.
5⃣ کسری بودجهٔ دولت به دلیل عوامل بالا و همین طور کاهش درآمد دولت از شرکتهای دولتی پس از خصوصیسازی بیشتر آنها. دولت مجبور میشود این کسری را با خلق نقدینگی جبران کند که در شرایط رشد اقتصادی اندک به تورم میافزاید.
6⃣ حذف یارانههای کالاهای اساسی به بهانهٔ هدفمندی یا مبارزه با قاچاق
☝️همانطور که روشن میشود کسری بودجهٔ دولت تا حدی معلول تورم دلاری است نه علت آن!
⭕️ اما علل ایدئولوژیک تورم، مشخصاً شامل عناصر زیر از ایدئولوژی #نیولیبرالیسم است که بر بازار آزاد تأکید میکند:
1⃣اعتقاد به آزاد گذاشتن بازار ارز و تقبیح مدیریت تقاضای ارز به اسم «سیاست دستوری»
2⃣ گرایش به آزادی ورود و خروج سرمایه
3⃣ گرایش به آزادی قاچاق کالا و عدم توصیه به جلوگیری از آن
4⃣ توصیه به خصوصیسازی شرکتهای دولتی که درآمدهای دولت را کاهش میدهد و آن را به جیب طبقهٔ سرمایهدار سوءاستفادهگر میریزد و دولت را با کسری بودجه مواجه میکند. این طبقه با تصاحب شرکتهای دولتی با این که هزینههایشان ریالی است و مالیات ناچیزی میدهند قیمتها را دلاری میکنند.
5⃣ عدم توصیه به أخذ مالیات از احتکار و سوداگری در بازار کالاها
6⃣ توصیه به حذف یارانهها
↩️ خلاصه ایدئولوژی #نیولیبرالیسم با هر نوع سیاستگذاری دولت برای مدیریت بازار به نفع عموم جامعه مخالف است و در شیپور بازار آزاد میدمد. نتیجهٔ آزادی بازار هم این است که کسانی که موقعیت، نفوذ، ذکاوت یا توانایی بیشتری دارند صرفاً با انگیزهٔ سود شخصی به هر طریقی دنبال افزایش ثروت شخصی خود باشند ولو این روند منجر به فشار تورمی بر اکثریت، استثمار قشر کارگر، فرار مالیاتی، فاصلهٔ شدید طبقاتی، گسترش فقر، معضلات اجتماعی، افول انسانیت و شکلگیری یک نظام اولیگارشیک گردد!
💡در حقیقت نیولیبرالیسم با تأکید بر بازار آزاد و آزادسازی اقتصاد و تقبیح دولت و تقدیس مطلق #مالکیت_خصوصی، باعث شکلگیری یک طبقهٔ کوچک چپاولگر در بخش خصوصی میشود. این طبقهٔ خصوصی نهایتاً دولت را نیز به چنگ خود در میآورد و بر تمام شؤون جامعه مسلط میشود طوری که دیگر هیچ کس را یارای مقابله با آن نیست. آنگاه جامعه بیدار میگردد که چه طور به اسم بخش خصوصی، یک اقلیت بیرحم چپاولگر بر آنها مسلط شدهاند و دولت و تمام ابزارهای سرکوب را نیز به دست خود گرفتهاند!
❗️در جوامعی مثل امریکا که این سیر تکمیل شده است، حتی صنایع تسلیحاتی و سیاستهای دفاعی و امنیتی نیز به دست اولیگارشی حاکم افتاده چنان که برای منافع خود و نه جامعه جنگ راه میاندازند تا با فروش اسلحه به دولت از محل مالیات عمومی بر ثروت خود بیافزایند. همزمان دستگاههای امنیتی هم با هر کسی که بخواهد دروغهای آنها را افشا کند برخورد میکند! همین طبقه رسانهها را تصاحب کرده تا جریان اخبار و اطلاعات را هم کنترل کنند!
👹 خلاصه: نیولیبرالیسم یک ایدئولوژی شیطانی است که ماحصل آن تسلط یک طبقهٔ چپاولگر پولپرست بیاخلاق بر جامعه و جهان است!
#مقاله
@criticalknowledge
دانش حیاتی
به نام خداوند عدل و حکیم ✍ تعارض سرمایه و کار در نظام سرمایهداری: ۱، مسئله در این نوشته، مسئلهٔ ن
🍃🌱به نام خداوند عدل و حکیم🌱🍃
✍ تعارض سرمایه و کار در نظام سرمایهداری: ۲، راهحل سوسیالیستی کارل مارکس
در بخش پیشین دیدیم که مشکل لاینحل نظام #سرمایهداری عبارت از تعارض بین سرمایه از یک سو و حقوق کارگر و دیگر مصالح مثل سلامت محیط زیست است. دلالت این تعارض مشخص است: منبع سودآوری در اقتصاد سرمایهداری، غیر از مهارت و مدیریت صاحب سرمایه، استثمار دیگر عوامل تولید است. استثمار عوامل تولید از طرف سرمایهدار با هدف کسب سود انجام میشود.
❓حالا با یک پرسش اساسی رو به رو میشوم: آیا سودآوریِ سرمایهگذاری واقعاً مستلزم استثمار مخرب نیروی کار و طبیعت است؟ یا مقصر طلب سودآوری بیش از حد است؟
🧮 اما اگر برای سودآوری بخواهیم حدی اخلاقی و معقول قائل شویم باید قاعدتاً شأن عوامل تولید را تعیین کنیم که در هزینه و درآمد سرمایهگذاری مؤثر هستند. شأن نیروی انسانی (کارفرما و نیروی کار) شامل نقش، نیازها و حقوقشان است. شأن سرمایه ناظر به حق #مالکیت و سهمبری از آن است.
💪طبق نظریهٔ ارزش #کارل_مارکس، اقتصاددان یهودی آلمانیِ قرن نوزدهم، سود سرمایه در حقیقت متعلق به کار است چون کار است که مواد اولیه را به کالا تبدیل میکند. از نظر او صاحبان سرمایه بخشی از ارزشی که کار کارگر ایجاد میکند را تصاحب میکنند و این منشأ ظلم به کار و افزایش سرمایهٔ کارفرما میشود.
⚖ مارکس ریشهٔ این استثمار را #مالکیت_خصوصی سرمایه و ابزارهای تولید و عدم مالکیت کارگران بر این عوامل میدانست. راه حل از نظر او جامعهای بود که در آن سرمایه در اشتراک همه است و به طبقهٔ خاصی تعلق ندارد و درآمد افراد متناسب با کار آنها است نه سرمایهٔ شخصیشان. در چنین شرایطی سودْ عادلانه بین اشخاص جامعه توزیع خواهد شد.
تحلیل مارکس، بعد از دو قرن یکهتازی و جنایات لیبرال سرمایهداری، هم از بعد منطقی و هم احساسی جذابیت ویژهای داشت و سرمنشأ بزرگترین جنبش سیاسی-اجتماعی از زمان رفرماسیون مذهبی در قرن ۱۶ شد. اما مثل جنبش رفرماسیون مصائب زیادی ایجاد کرد و نهایتاً در شوروی شکست خورد.
💡در این نوشتهها نمیخواهم به آن جنبههای کمونیسم شوروی که شاید معلول عملکرد اشخاصی مثل استالین یا وضعیت تاریخی روسیه یعنی عقبماندگی صنعتی آغازین بود بپردازم. بلکه دقیقاً میخواهم علل عدم توفیق نظریهٔ ارزش مارکس را به رغم معقول بودن نسبی آن توضیح دهم که در شوروی هم مصداق داشت.
منتظر بخشهای بعدی این سلسله نوشتجات در دانش حیاتی باشید 🙏
@criticalknowledge