دنبال شھࢪتیم و پی اسم و ࢪسم و نام...
#شهیدانــــــه
#شهید_گمنام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
▫️♥️▫️
•
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
دنبال شھࢪتیم و پی اسم و ࢪسم و نام... #شهیدانــــــه #شهید_گمنام ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
「🥀📻」
•
.
تو گودال شهید پیدا ڪردیم ،
هر چـھ خاڪ بیرون میریختیم باز برمیگشت !😐🤦🏿♂
شب خواب جوونـے رو دیدم گفت
دوست دارم گمنـٰام بمونم
بیل رو برادر و ببر . . ((:💔
enc_1622403113735709499262.mp3
2.47M
دلمخوشهاقا!
اینشبها،
بهیهسلامتو...
روسینهمیزارم،دستمروبهاحترامتو...
تمومنوکرامیشناسنمنوبهنامتو؛
منوبهنامتو:)))
#مداحی!
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
حآجے بیا ببین اینا دارن چیکاࢪ میکنن🕶🤞🏽
اقا قبول ما دختریم...🧕
اقا قبول شهید نمی شویم💔
اقا قبول نمیگذارند تفنگ دستمان بگیریم و برویم مدافع حرم حضرت عشق (س) شویم....
اقا قبول راه شهادت برایمان بسته شده.....
قبول....
همه را در اوج نا امیدی قبول کردیم..🤕
اری..
اشک میریزیم چون نمی توانیم ابراهیم باشیم نمیتوانیم محمد هادی باشیم نمیتوانیم علی باشیم😭😭
اری نمیتوانیم...هرکاری میخواهیم بکنیم می گویند شما دخترید توان کافی ندارید.
هر وقت خواستیم خلوت کنیم نگذاشتند...
بنشینیم و فقط درس بخوانیم و ارزوی شهادت کنیم نمی شود....
به والله نمیشود....
شهدا بیایید بگویید این دختران دلسوخته چه کنند؟🥺😭
چه کنند در این اشفته بازار فساد و بی حجابی و تنهایی مهدی فاطمه (عج) ؟
جوابم را شهدا دادند...
از شهدا به دختران محجبه ایران
{هرکاری خواستید بکنید به یاد مهدی فاطمه باشید ان وقت خود به خود عزیز دل فاطمه می شوید ..🌸
ان وقت است که دیگر طاقت ماندن در دنیایی که بوی گناه را می دهد نخواهید داشت
ان وقت است که وقت شهادت است..🕊🍃
ان وقت می فهمید که راه شهادت برای هیچکس بسته نیست
ان وقت مسیر شهادت برایتان باز میشود....
حتی اگر دختر باشید🌸
فقط اخلاص و نگاه مهدی فاطمه را در نظر بگیرید.
در نبود ما پشت حضرت مهدی (عج) را خالی نکنید
یقه یتان را می گیریم اگر ولایت فقیه را تنها بگذارید....
اری دختران شهید نگویید شهید نمی شویم
می شود می شود ...
هنوز هم میشود...}🌸♥️
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
📣مژده مژده📣
📔 آموزش نقاشی📔
📱 خودتان بصورت کاملا رایگان ازموبایلتان🔍
✅کلی نقاشی های مناسب کودکان و نوجوان ها و جوان هاببینید، 🎨
سعی میشود در کوتاهترین دوره
بالاترین بازدهی را داشته باشید و از هدر
رفت و وقت به هر شکلی جلوگیری می
شود،⚘
ممنون از اعتمادتان
👇👇
🎨🎨🎨🎨🎨
@Paiinting🎨
🎨🎨🎨🎨🎨
هدایت شده از •┈••✾ راهِ خُدا ✾••┈•
💠آیت الله قاضی:
🍃هیچ وقت نباید از #راه_خدا ناامید شد...🍃
🌷انسان هیچ وقت نباید مأیوس شود،
و از دیر کرد نتیجه نباید دست از کار سیر و سلوک بردارد؛
زیرا ممکن است کسی با ناخن زمین را به تدریج بخراشد، و سپس ناگهان به اندازۀ گردن شتر آب زلال و روان جاری شود.
📚 «معادشناسی» ج ۷ ص ۲۳۶
پ.ن: از #راه_خدا ناامید نشید😊😊
به #راه_خدا بپیوندید
#مذهبی
#عرفانی
#داستانک
#سیاسی
#اجتماعی
@rahekhoda
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_بیست_و_هشتم🌱 #حمام مادر از پشت در حمام صدا زد: _رضا بیام پشتت رو کیسه بکشم. +خودم میتونم
#قسمت_بیست_و_نهم🌱
#سه_راه_مرگ
جاده خاکی زیر آتش دشمن بود. راننده آمبولانس مدام لب بالا و آبخور سبیلش را میجوید. گاه که لاستیک داخل چاله و چوله میافتاد، ناله زخمیها بلند میشد. راننده وقتی دوباره چشمش افتاد به تابلو سه راه مرگ، پا روی ترمز زد . با دست زد توی پیشانی.
_پیشونی! کجا میشونی؟ دور خودم میچرخم!
با چفیه دور گرون، عرق سر و صورت را گرفت. به عقب نگاه انداخت. در آمبولانس باز بود و بر دیوارهاش شتک های خون به چشم میخورد. نگاهاش را برد به سلیم که آخر آمبولانس با دست قطع شده بیحرکت نشسته بود.
بعد نگاه را انداخت کف آمبولانس. دو زخمی دیگر برعکس هم دراز کشیده بودند. یکی ۳۰ ساله و سرش جفت در عقب بود، که با دست راست گردن ترکش خوردهاش را گرفته بود. از درز انگشتانش خون بیرون میآمد. زخمی دوم که لاغر اندام و جوانتر به نظر میرسید، سرش را تکیه داده بود پشت صندلی راننده، جفت پاهایش آش و لاش بود و به پوست بند بود. بالای دو پای آش و لاشش را با بند پوتین بسته بودند. نگاه راننده از پاهای او رفت به صورت زخمی مسنتر، پرسید:
_هرچه میرم باز میرسم به این سه راه لعنتی! بلدی راه رو؟
زخمی مسنتر از شیشه آمبولانس، آسمان را نگاه کرد. بعد با دست مسیری را نشان داد.
+برو از این طرف!
راننده دنده را جا زد. گاز ماشین را گرفت و گفت:
_ایولله! خوابیدی و چشم بسته، راه نشون میدی.
راننده نگاه سلیم را که دید خوشحالیاش را پنهان کرد.ماشین سه راه مرگ را پشت سر گذاشت. راننده نفس عمیقی کشید. در عقب باز میشد و تق تق ، بههم میخورد. با تکانهای ماشین دوپای زخمی جوان، عقب و جلو میرفت و بههم ساییده میشد.
آمبولانس به سه راه بعد که رسید، راننده دوباره به عقب نگاه انداخت. زخمی مسنتر با انگشت مسیر را نشان داد. آمبولانس هرچه از خط اول جنگ دور میشد، راننده سرحالتر میشد. کم کم با انگشت روی فرمان ضرب گرفت و خواند:
_راننده ام! راننده . . . آخ برم راننده رو . . . اون کلاچ و اون دندهرو . . . .
زخمی مسنتر شعر راننده رو برید:
+از این جا به بعد با خودت!
راننده بی اعتنا خواند.
_آخ برم راننده رو اون کلاچو . . . .
آمبولانس داخل گودال خمپاره افتاد و زخم پاهای جوان به هم مالیده شد. درد توی صورتی گره خورد. زور زد. از کمر صاف شد؛ با یک حرکت دو پای آویزانش را گرفت و از در عقب پرت کرد بیرون.
+راحت شدم!
زخمی مسنتر حسران، گفت:
_پات؟!شاید . . . .
+بیخیال!
لبخندی زد و ادامه داد:
+میخواستی بخریش؟
نگاه دو زخمی به هم تلاقی شد، خندیدند. راننده بیخبر از پشت سر، چیزی بین گفتن و نگفتن ، بلغور کرد:
_الکی خوشا! زده به کلهشون . . . .
آنی حرف توی دهن راننده ماسید. پا را روی ترمز فشار داد. ماشین به چپ و راست کشیده شد و توقف کرد. مشت کوبید روی فرمان.
_سه راه مرگ!!
#امام_زمان
#کتاب_خوب_بخوانیم
#معرفی_کتاب
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_بیست_و_نهم🌱 #سه_راه_مرگ جاده خاکی زیر آتش دشمن بود. راننده آمبولانس مدام لب بالا و آبخور سبی
ٺـقدیـمشـماقشـنگآےدلـم!🦋🔏
نشر و کپی از این کانال مجاز و حلال است.
و مزید شکر و سپاس..🙏🌹