eitaa logo
🌷💔داداش‌ابــراهـــیـــم 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
13هزار عکس
6.4هزار ویدیو
65 فایل
-‌دعوٺ شده‌ ے "داداش ابراهــــــیم"خوش اومدۍ- شُهَـــــدا بہ آسمـــٰاݩ ڪہ رسیدند گفتند: زمیــن چقــدر حقیـــر است!🌱" ‹چنل زیــــر سایہ‌ۍ خــٰانواده‌ۍ شهید سجاد فراهــٰانی› -عرض ارادٺ ما از ¹⁰ آبـٰاݩ ماھِ ساݪ ¹⁴⁰¹ شرو؏ شد- {راه ارتبـٰاطی. @A_bahrami67 }
مشاهده در ایتا
دانلود
"وَقَلبڪ‌فےقَلبےیاشهید..." :) قلب‌یہ‌شهید‌توقلبت‌باشہ با‌هاش‌یکے‌شے باهاش‌رفیق‌شے..♥️🌿 🌷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#رفیق_شهیدم🌷 🕊داداـش‌ابراهــیـــمــــ💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
بسم الله الرحمن الرحیم 💚️ بیا و عکس پروفایلتو از اینجا بردار😉 یه کانال پر از عکسنوشته و پروفایل (انگیزشی، حجاب) 🙂 هر روز یک صفحه از قرآن رو با هم میخونیم💛 بزن رو لینک دعوت و خوشحالمون کن https://eitaa.com/joinchat/1745617172C46f4b8d3a5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همسایه ها حمایت میکنید بشیم ۸۵۰🙏🙏🙏🌹🌹🌹
🌷💔داداش‌ابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_سی_و_پنجم🌱 #چلوکبابی_سه‌راه‌_خرمشهر گرگ و میش هوا بود که موسی آمد و گفت: _همه سنگرای دشمن پ
🌱 دو نگهبان عراقی اردوگاه با احتیاط به آسایشگاه شماره پنج نزدیک شدند. یکی چهل ساله و دیگری حدود ۵۲ سالی داشت. دست نگهبان جوان‌تر قوطی شیر بود. به در میله میله‌ای که رسیدند، نگاهشان را به داخل سالن اردوگاه انداختن که طول و عرضش، هشت در چهار بود. چیزی حدود چهل اسیر داخل آن می‌لولیدند. روی هم رفته ده سالن داخل اردوگاه وجود داشت که ۴۰۰ اسیر را در خود جای داده بود. کسی به دو نگهبان توجه‌ای نکرد. نگهبان مسن چانه اش را خاراند و با فارسی دست و پا شکسته فریاد زد: _ آهای ... . همهمه قطع شد و چشم ها رفت به طرف در آسایشگاه. نگهبان گفت: _ کی آواز بلده؟ اسیر ها چشم به هم انداختند. دوباره داد زد: _ گفتم کی بلده آواز بخونه؟ قوطی شیر خشک را بالا گرفت. _ کسی آواز بخوانه، اینو می‌دم بهش! توی اوضاع بی قوطی و فشار های گرسنگی، معامله بدی به نظر نمی رسید. نگهبان سبیل پهنش را با دست مالید و منتظر جواب ماند، وقتی کسی پا جلو نگذاشت. اسرا را یکی یکی زیر چشم رد کرد تا چشمش روی سلیم که دست راستش قطع بود، قفل شد. _تو! بیا جلو ... . سلیم باشک و احتیاط چند قدمی به در نزدیک شد. نگهبان با خشم فریاد زد: _ بخوان تو! وگرنه انفرادی و ... . سلیم جلو آمد. بین نخواندن و خواندن مانده بود؛ صدای ارشد آسایشگاه نجاتش داد. + من می خوانم! با موهای فلفل نمکی پیش آمد و به در نزدیک شد. بقیه زل زده بودند به ارشد! روبه نگهبان کرد و گفت: +میخوانم برات سیدی! چرخید و رو به قبله شد. دو زانو روی زمین نشست پلک روی هم گذاشت آیاتی از قرآن را زیبا خواند. قرائت قران که تمام شد. اسیر ها چرخیدند و به در نگاه انداختند. جلو در فقط قوطی شیر بود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊داداـش‌ابراهــیـــمــــ💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیالَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️ 🦋 🕊داداـش‌ابراهــیـــمــــ💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««--- ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد" هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹 🕊داداـش‌ابراهــیـــمــــ💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
دعای عهد🍃🌹🍃 بخونیم دعای عهد رو هر روز بعد نماز صبح التماس دعای فراوان، از تک تک شما عزیزان ،برا اقای غریبـــ و تنهایمان یا رب فرج اقای تنهایمان را برسان🤲 🕊داداـش‌ابراهــیـــمــــ💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرروز متوسل میشیم به شهید ابراهیــم هادیـــ ..❤️ نذر نگاهت گناه نمیکنم .. شهید ابراهیم هادی ✨❤️ 🕊داداـش‌ابراهــیـــمــــ💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
‏نزدیك عملیات بود؛ می‌دونستم تازه دختردار شده. یك روز دیدم سرپاكت نامه از جیبش زده بیرون... گفتم: این چیه؟ گفت: «عكس دخترمه» گفتم: «بده ببینمش» گفت: «خودم هنوز ندیدمش!!» گفتم: چرا؟ گفت: الآن موقع عملیاته. می‌ترسم مهر پدر و فرزندی كار دستم بده، باشه بعد... 🕊داداـش‌ابراهــیـــمــــ💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهـیـد امیر حاج امینی نام پدر:نظرعلی تاریخ تولد:۱۳۴۰/۱۱/۵ محل تولد:ساوه تاریخ شهادت:۱۳۶۵/۱۲/۱۰ در عملیات کربلای ۵ در شلمچه مسئولیت در جبهه:بیسیم چی گردان نصر لشگر ۲۷ محمدرسول الله( ص) 🌷 بچه ها خیلی روحیه شون کسل بود؛آتیش شدید دشمن هم مزید علت خستگی بچه ها شده بود. یه دفعه صدای شادی بچه ها بلند شد.برگشتم، دیدم پوراحمد و امیر و چند نفر دیگه اومدن خط برا سرکشی،بچه ها انقدر به اینا علاقه داشتن که روحیه شون کلاً عوض شد. ۱۰، ۲۰ دقیقه بیشتر نگذشته بود که یه خمپاره پشت خاکریز خورد، گرد و خاک عجیبی بلند شده بود؛همینکه گرد و غبار نشست دوربینم رو برداشتم تا ببینم چه خبره. رفتم جلوتر که این صحنه رو دیدم.دو تا عکس ازش گرفتم، یکی از تموم بدنش،یکی از صورتش (همون عکس معروف) یه قطره خون رو لبش بود. دیدم امیر تو اون حالت تا حال خودشه و داره زیر لب زمزمه ای می کنه.رفتم جلوتر ولی متوجه حرفش نشدم.همون موقع بود که شهید شد 🌷 بعد از مدت ها کشمکش درونی که هنوز هم آزارم می دهد، برای رهایی از این زجر،به این نتیجه رسیده ام و آن در این جمله خلاصه می شود: خدایا! عاشقم کن دنیا برای ضعیف نفسان،یک گرداب هلاکت است. اگر لحظه ای به خودمان واگذارده شویم، وای بر ما که دیگر نابودیمان حتمی است. خوشا آن کس که به یاری او،در این گرداب هلاک گردد. "اگر به واسطه خونم حقی بر گردن دیگران داشته باشم  به خدای کعبه قسم از مردان بی غیرت و زنان بی حیا نمیگذرم." 🌼شـادی روح پـاک هـمـه شهیدان و شهید امیر حاج امینی صـلوات @dadashebrahim2
رفقای راهیان نور الکی نمیگیم التماس دعا... خواهشاااا قدم ب قدم ک تو شلمچه راه میرید 🍃 برامون دعا کنید اونجا خاکش معمولی نیس اونجا دعوت شدین اونجا خاصه شهدا دعوتتون کردن شهدا دلتون رو بو کردن دیدن بوی خدا میده شما رو خریدن پس قدر بدونین دعا کنید اونایی ک لیاقت نداشتن هم بیان خیلییی دعا کنید.... دعا کنید مارو هم بطلبن اینجا ما غرق شدیم تو شهرمون مارو جدا کنن بیاییم پیش اونا رو خاکای شلمچه باهاشون حرف بزنیم درددل کنیم ❣ خلاصه بفکر جامونده هاهم باشید💔🥀 🕊داداـش‌ابراهــیـــمــــ💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گمنامی معشوقی بود که ابراهیم‌ بہ‌ دنبال‌ آن‌ می‌دوید او فهمید کہ‌ دنیا جاۍ‌ ماندن‌ نیست‌ و چیزی باقی مۍ‌ماند که براۍ‌ خداباشد♥️! - 🕊داداـش‌ابراهــیـــمــــ💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
🌱همیشہ‌میگفت‌ڪھ: زیباترین‌شھادت‌رامیخواهم یڪ‌بارپرسیدم: شھادت‌خودش‌زیباست؛ زیباترین‌شھادت‌چگونہ‌است؟! درجواب‌گفت: زیباترین‌شھادت‌این‌است‌ڪھ جنـازھ‌اےهم‌ازانسـان‌باقۍنمـاند 🕊داداـش‌ابراهــیـــمــــ💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
🌱 سر میگذارد روی خاک صحن گوهرشاد.. هر کس برای گریه کردن شانه کم دارد... #دلتنگ_امام_رضا نائب الزیاره همه ی همراه های داداش ابراهیم هستم، جای همگی خالی ارسالی یکی از مدیران داداش ابراهیم 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🕊داداـش‌ابراهــیـــمــــ💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
۶۰۰ تایی شدن بهمون نیومده نه؟! یه چند نفر بیان رند شیم😎