eitaa logo
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
785 دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
10.3هزار ویدیو
338 فایل
کانال سبک زندگی👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺عواقب قهر طولانی مدت زن و شوهر 🎤 حجت الاسلام والمسلمین حسینی قمی 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند توصیه کلیدی برای رسیدن ب آرامش در زندگیه مشترک👌 《"زنان،بهترین معماران خانواده هستند"》 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
11.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 | چگونه فرزندانی مؤمن تربیت کنیم؟ ➕چند روش و تکنیک برای افزایش ایمان کودکان استاد_پناهیان 《"زنان،بهترین معماران خانواده هستند"》 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ سرود زیبای دهه نودی‌ها برای کریم اهل بیت (ع)
✅ اجازه نده دنیا ۵ چیز را از تو بگیرد ۱- لحظه پاک بودنت باخدا ۲- نیکی به والدین ۳-محبت به خانواده‌ات ۴-احسان ونیکی به اطرافیانت ۵-اخلاص در کردارت
🌸 ولادت امام حسن مجتبی(ع) بر تمامی شیعیان و دوستداران آن حضرت مبارکباد 🌸
🌺امام حسن مجتبی(ع): اى‌ بندگان‌ خدا ، از خدا بپرهيزيد ، و بدانيد كه‌ هر كس‌ از خدا بپرهيزد ، خداوند او را به‌ خوبى‌ از فتنه‌ها و آزمايشها برآورد و در كارش‌ موفق‌ سازد و راه‌ حق‌ را برايش‌ آماده‌ كند . (تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 234)
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
﷽ #مردے‌در‌آئینہ💙 #قسمت‌شصت‌وششم #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے🌱 صحنہ‌هاے ڪریہ دو روز
💙 :) 🌱 ماموریت 24 ساعتہ فردا صبح اول وقت صداے زنگ در بلند شد ... هنوز گيج خواب بودم ڪہ با زنگ دوم بہ خودم اومدم ... در رو ڪہ باز ڪردم مايڪل بود ... - هنوز هوا ڪامل روشن نشده ... سرش رو انداخت پايين و همين طورے اومد تو ... - مےدونم ... و رفت نشست روے ڪاناپہ ... در رو بستم ... چشم هام يڪے در ميون باز مےشد ... يڪے رو ڪہ باز مےڪردم دومے بےاختيار بستہ مےشد ... - گوشيش رو هڪ ڪردم ... فقط يہ مشڪلے هست ... براے اینڪہ بتونے حرف هاش رو گوش ڪنے بايد از يہ فاصلہ اے دورتر نشے ... روے مبل يہ نفره ولو شدم ... اونقدر گيج خواب بودم ڪہ مغزم حرف هاش رو پردازش نمےڪرد ... - اگہ هنوز گيجے مےتونم ببرمت دوش آب يخ بگيرے ... چشم هام رو باز ڪردم ... خنده انتقام جويانہ‌اے صورتش رو پر ڪرده بود ... ناخودآگاه از حالتش خنده ام گرفت ... - اتفاقا تو ترڪم ... - بستگے داره توے ترڪ چے باشے ... اين چشم هاے سرخ، سرخ خواب نيست ... از جا بلند شدم و رفتم سمت دستشويے ... - نمےتونستم بخوابم ... مجبور شدم قرص بخورم ... شير رو باز ڪردم و سرم رو گرفتم زير آب سرد ... حرڪت سرما رو از روے پوست تا داخل مغزم حس مےڪردم ... سرم رو ڪہ آوردم بالا، توے در ايستاده بود ... حولہ رو از آویز بغل در برداشت و پرت ڪرد سمتم ... چهره اش نگران بود ... - چے شده؟ ... - منم ديشب از شدت نگرانے خوابم نمےبرد ... مےخواے بيخيال بشيم؟ ... خنده تلخے صورتم رو پر ڪرد و خيلے زود همون هم يخ زد ... حولہ رو انداختم روے سرم و شروع ڪردم بہ خشڪ ڪردن سر و صورتم ... و از در رفتم بيرون ... - مشڪل من نگرانے نيست ... من سال هاست اينطوريم ... جديدا بدتر هم شده ... بےخوابےها و ڪابووس هاے هر شب من ... یہ داستان قديمے داشت ... از ترس و نگرانے نبود ... عذاب وجدان مثل خوره روحم رو مےخورد و آرامش رو ازم گرفتہ بود ... اوايل تحملش راحت تر بود ... اما بعد از يہ مدت و سر و ڪار داشتن با اون همہ جنايت و جنازه ... ديگہ ڪنترلش از دستم در رفت ... بعد از ماجراے نورا ساندرز هم ... من ديگہ یہ آدم از دست رفتہ بودم ... يہ آدمے ڪہ مثل ساعت شنے داشت بہ آخر مےرسيد ... شيوه ڪار رو ڪامل بهم ياد داد و قرار شد اولين روز رو همراهم بياد ... توے ماشين اجاره اے، ڪنار من نشستہ بود ڪہ ساندرز از خونہ اش اومد بيرون ... نمےتونستم با مال خودم همہ جا دنبالش راه بيوفتم ... اون ماشين من رو مےشناخت ... بالاخره اولين روز تعقيب و مراقبت شروع شد ... چند ساعت بعد، مايڪل برگشت خونہ اش تا هڪ اطلاعات اون رو شروع ڪنہ ... و حالا فقط من بودم و دنيل ... و يہ ماموريت 24 ساعتہ ... 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸  
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
﷽ #مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌شصت‌وهشتم #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 ماموریت 24 ساعتہ
💙 :) 🌱 مقصد نهایے يہ هفتہ تمام و هيچ چيز ... نہ تماس مشڪوڪے ... نہ آدم مشڪوڪے ... مايڪل هم ڪل اطلاعات مالے اون رو زير و رو ڪرده بود ... بہ مرور داشت اين فڪر توے سرم شڪل مےگرفت ڪہ یا اين همہ سال ڪار ڪردن توے واحد جنايے ... من رو بہ آدمے با توهم تئورے توطئہ تبديل ڪرده ... يا اون همہ چيز رو فهميده و خطوط پشت سرش رو پاڪ ڪرده ... از طرفے هنوز ترس و رعب عجيبے ازش توے وجودم بود ... ترسے ڪہ نمےگذاشت بہ چشم يہ آدم معمولے بهش نگاه ڪنم ... آدم پيچيده، چند بعدے و چند مجهولےاے ڪہ بہ راحتے توے چند برخورد، حتے افرادے مثل اوبران نسبت بهش نرم مےشدن .. . و بعد از يہ مدت مےتونست اعتماد اونها رو بہ خودش جلب ڪنہ ... تا حدے ڪہ مطمئن بودم اگہ سال هاے زياد رفاقت و همڪارے من با اوبران نبود ... حاضر نمےشد درخواستم رو قبول ڪنہ ... و اطلاعات شخصے ساندرز رو برام در بياره ... چند ساعتے مےشد ڪہ مدرسہ ود ... و من توے اون گوشہ دنج قبل، همچنان منتظر بودم ... بهترين نقطہ‌اے بود ڪہ مےتونستم فاصلہ‌ام رو باهاش حفظ ڪنم و از طرفے هر جاے مدرسہ هم ڪہ مےرفت، همچنان بہ تماس هاش گوش ڪنم ... و اين بہ لطف جان پروياس بود ... همين ڪہ بهش گفتم لازمہ چند وقت مدرسہ زير نظر باشہ قبول ڪرد و نپرسيد اون تهديد احتمالے ڪہ دبيرستانش رو تهديد مےڪنہ چیہ ... سر پرونده ڪريس ... و دختر خودش اعتمادش نسبت بهم جلب شده بود ... چند ساعت توے یہ نقطہ نشستن واقعا خستہ ڪننده بود ... تا اينڪہ بالاخره تلفنم زنگ خورد ... مايڪل بود ... - حدود 45 دقيقہ پيش ... خانم ساندرز سہ تا بليط هواپيما بہ مقصد تورنتو گرفت ... - خوب ڪہ چے؟ ... تعطيلات نزديڪہ... - دارے چيزے مےخورے؟ ... تا اين رو گفت بيسڪوئيت پريد توے گلوم ... نزديڪ بود خفہ بشم ... - فعلا تنها چيز جذاب اينجا واسہ پر ڪردن اوقات بیڪارے، خوردنہ ... چند لحظہ مڪث ڪرد ... - اگہ ميذاشتے حرفم تموم بشہ بہ قسمت هاے جذابش هم مےرسيد ... بلیط براے تعطیلات چند روزه ے پیش رو نیست ... غير از اسم دستم شل شد و بقيہ بيسڪوئيت از دستم افتاد ... سريع دستم رو ڪردم توے جيب ڪتم و دفترچہ يادداشتم رو در آوردم ... - شماره پرواز و شرڪت هواپيمايے هر دو پرواز رو بگو ... تلفن رو ڪہ قطع ڪردم هنوز توے شوڪ بودم ... داشتم بہ عقلم شڪ مےڪردم اما اين اتفاق يعنے شڪ من بےدليل نبوده ... عراق*، يہ ڪشور با تسلط شيعہ ... و پر از گروه هاے تروريستے ... اون شايد ثروت زيادے نداشت اما مےتونست حامے مالے يا حتے واسطہ مالے گروه هاے تروريستے باشہ ... علے الخصوص اگہ شيعہ باشہ ... شيعيان از القاعده و طالبان هم خطرناڪ ترن ... نفسم بند اومده بود ... هر چند هنوز هيچ مدرڪے عليهش نداشتم اما انگيزه اے ڪہ داشت از بين مےرفت دوباره زنده شد ... بايد تا قبل از اينڪہ از ڪشور خارج مےشد گيرش مےانداختم ... 10 دقيقہ بعد دوباره تلفن زنگ خورد ... اما اين بار مال من نبود ... تلفن دنيل ساندرز ... تماس ورودے: همسرش ... * اشتباه شنیدارے پاے تلفن بہ علت شباهت تلفظ ایران و عراق در زبان انگلیسے 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم                  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا