❤️دختران هم شهید می شوند
⚜جهیزیه
قالی می بافت به چه قشنگی، ولی درآمدش رو برای خودش خرج نمی کرد. هر چی از این راه در می آورد ، یا برای #دخترای فقیر جهیزیه می خرید ویا برای #بچه ها قلم و دفتر.
حتی #جهیزیه خودش رو هم داد به دختر دم بخت، البته با اجازه من. یادمه یه بار برای عیدش یه دست لباس سبز و قرمز خیلی قشنگ خریده بودم. روز #عید باهاش رفت بیرون و وقتی برگشت درش آورد و گذاشت کنار.
ازش پرسیدم:«چرا شب عیدی #لباس_نوت رو در آوردی؟» گفت:« وقتی پیش بچه ها بودم با این لباس احساس خیلی بدی داشتم. همش فکر می کردم نکنه یکی از این بچه ها نتونه برای عیدش لباس نو بخره... دیگه نمی پوشمش!».
🌷 #شهیده_طیبه_واعظی🌷
@dadhbcx
💙 در روز #عید غدیر، درهايی باز میشود که در غير عید #غدير باز نمیشود💙
«واقعه های عظيم مثل مبعث، شب قدر، عید غدیر و...مثل خورشيد هستند که يک عدد بيشتر نيست ولی هر بار طلوع مجدد دارند.
🔷️درعید غدیر هر سال، درهايی باز میشود که در غير غدير باز نمیشود!
لذا روزه روز غدير فضيلت شصت سال روزه را دارد که اين شصت سال، مال سال اول نيست!
بلکه در هر سال اين روزه، اين فضيلت را دارد🙏🏻😊
🔹️اين فضيلت، قراردادی نيست.
اين ظرف، ظرف خاصی است که عبادت در آن با فضيلت بيشتری واقع میشود.
#استاد_میرباقری
💙سالروز اتمام #نعمت و اکمال #دین و #عید_بزرگ الهی، عید همه انبیا و اولیا، عید سعید #غدیر_خم را به ساحت مقدس حضرت #ولی_عصر(عج) و همه #پیروان مذهب حقه، #تبریک میگوییم🙏🏻
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
🌴 @dadhbcx 🌴
☀️در روز #غدیر چه واقع شده که مهمترین #عید اسلام است؟؟👇
🍀#اعلام_جانشینی امام علی علیه السلام توسط پیامبر اعظم (ص)
🍀روز #کامل_شدن_دین
🍀روز #ناامیدی_کافران از نابودی اسلام
🍀روز #راضی_شدن_پروردگار از دین اسلام
🍀روز #تمام_شدن_نعمت خداوند در حق بندگان
🍀تنها روزی که حضرت رسول خواستند تا همه به ایشان #تبریک بگویند
🍀#بهترین_روز_امت_مسلمان به فرموده رسول خدا(ص)
🍀روز به #پایان رسیدن #ماموریت همه #پیامبران...
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
🌴 @dadhbcx 🌴
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
#رمان_راز_درخت_کاج ...🌲🍃 #قسمت_سه آشوبی به دلم افتاد. هوا تاریک تاریک بود و باد سردی می آمد. یعنی ز
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃
#قسمت_چهارم
شهلا به خانه ی چند نفر از دوستان زینب زنگ زد. شهلا خجالت می کشید که بگوید زینب #گم شده است؛ آخر دوستانش چه فکری می کردند؟ اما چاره ای نبود.
شاید بالاخره کسی او را دیده باشد و یا دوستانش خبری از او داشته باشند . من گوشهایم را تیز کرده و به شهلا زل زده بودم .
شهلا باید برای تک تک دوستهای زینب، اول توضیح می داد که چه اتفاقی افتاده و بعد از آنها کسب خبر می کرد؛
اما در واقع آنها بودند که یک خبر جدید می شنیدند و آن #خبر_گم_شدن زینب بود.
خانم دارابی برای ما چای و شیرینی آورد، اما من احساس خفگی می کردم. انگار کسی به گلویم چنگ انداخته بود و فشار می داد.
شهلا گفت:مامان ، دیگر نمی دانم با چه کسی تماس بگیرم . هیچ کس از زینب خبری ندارد.
شهلا یکدفعه یاد مدیر مدرسه شان افتاد. خانم کچویی، مدیر دبیرستان 22 بهمن، زینب را خوب می شناخت.
زینب در دبیرستان فعالیت #تربیتی داشت و برای خودش یکپا مربی پرورشی بود و خانم کچویی علاقه زیادی به او داشت.
از طرفی خانم کچویی خیلی وقت ها برای نماز به مسجد المهدی می رفت و در کلاسهای عقیدتی جامعه ی زنان هم شرکت می کرد.
زینب مرتب با خانم کچویی ارتباط داشت شهلا به خانه رفت و شماره ی تلفن خانم کچویی را آورد.
در این فاصله خانم دارابی سعی می کرد با حرف زدن، مرا مشغول و تا اندازه ای آرام کند.
اما من فقط نگاهش می کردم و سرم را تکان می دادم. حرفهای او را نمی شنیدم و توی مغزم غوغایی از افکار عجیب و غریب بود.
شهلا به خانم کچویی زنگ زد و چند دقیقه ای با او حرف زد. وقتی تلفن را گذاشت ، گفت: خانم کچویی امشب به مسجد نرفته و خبری از زینب ندارد.
شهلا با حالتی مشکوک ادامه داد که خانم کچویی از گم شدن زینب وحشت زده شده و با نگرانی برخورد کرده است.
وقتی از تماس گرفتن با دوستان زینب #ناامید شدیم، با خانم دارابی خداحافظی کردیم و به خانه برگشتیم.
در حیاط خانه را که باز کردم، چشمم به بوته ی گل رز باغچه ی گوشه ی حیاط افتاد. جلو رفتم و کنار باغچه به دیوار تکیه زدم.
بلندی بوته به اندازه ی قد زینب و شهلا بود. از بالا تا پایین بوته، گلهای رز صورتی خودنمایی می کردند.
آن درختچه هر فصل گل میداد و انگار برای آن بوته، همیشه فصل بهار بود.
زینب هر روز با علاقه به درختچه ی گل رز آب میداد تا بیشتر گل دهد. او در این چند روز باقی مانده به سال تحویل، در تمیز کردن خانه خیلی به من کمک می کرد.
البته همانطور که مشغول کار بود به من می گفت: مامان،من به نیت عید به تو کمک نمی کنم؛ ما که #عید نداریم. توی جبهه رزمنده ها می جنگند و خیلی از آنها زخمی و شهید می شدند،آن وقت ما عید بگیریم؟ من فقط به نیت تمیزی و نظافت خانه کمک می کنم.
کنار بوته گل رز مثل مجسمه بی حرکت ایستاده بودم و به حرف های او فکر میکردم که مادرم به حیاط آمد و گفت: کبری ،ننه ،آنجا نایست . هوا سرد است. بیا توی خانه. شهلا و شهرام طاقت ناراحتی تو را ندارند.
#ادامه_دارد
نویسنده #معصومه_رامهرمزی
❇️ علت اهمیت عید غدیر از زبان امام خامنه ای:
🔹 وقتى براى يك ملت، قضيۀ "ولايت و حكومت" حل شود، آن هم به شكلى كه در "غدير خم" حل شد، حقيقتا آن روز براى آن ملت، #عيد است.
🔶چون اگر ما بگوييم كه مهمترين و حساسترين مسألۀ هر ملتى، همين مسألۀ حكومت و ولايت و مديريت و حاكميت والاى بر آن جامعه است، اين تعيين كنندهترين مسأله براى آن ملت است.
ملتها هر كدام به نحوى، اين قضيه را حل كردهاند؛ ولى غالبا نارسا و ناتمام و حتّى زيانبخش. پس، اگر ملتى توانسته باشد اين مسألۀ اساسى را به نحوى حل كند كه در آن، همه چيز آن ملت-كرامت او، معنويت او، توجه او به خدا، حفظ سعادت دنيايى او و بقيۀ چيزهايى كه براى يك ملت مهم است-رعايت شده باشد، واقعا آن روز و آن لحظه، براى آن ملت عيد است.
✅ در اسلام، اين قضيه اتفاق افتاد. روز عيد غدير، ولايت اسلامى-يعنى رشحه و پرتوى از ولايت خدا در ميان مردم-تجسّم پيدا كرد و اين چنين بود كه دين كامل شد.
💢 بدون تعيين و تبيين اين مسأله، دين واقعا ناقص مىماند و به همين خاطر بود كه نعمت اسلام بر مردم تمام شد. مسألۀ ولايت در اسلام، اين طور مسألهاى است....
🔹 20 تیرماه 1369
💕❤️💕
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
🌴 @dadhbcx 🌴