eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
775 دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
336 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه اینو یادمون باشه شیطون فقط دنبال آدم بیکار میگرده بیکار که شدی صد تا فکر منفی میاد سراغت .... پس چاره ای نداری جز اینکه به این آیه عمل کنی: (فَإِذا فَرَغتَ فَانصَب) پس هنگامی که از کار مهمّی فارغ می‌شوی به مهم دیگری پرداز .🌱 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
°``[ 🌸🍃 ]``° `` تلنگر `` در جنـــگِ نـــرم قلــــــمْ اسلحــــــه است، و کلماتْ فشنگ‌هایی هستند که به قلبِ شُبَـهات شلیک می‌شوند. هر افســـرِ جنگ نرم، باید خشــابِ اندیشــــه را با مطالعه پُر کند تا در جهـــادِ تبییـــن، مغلـــوب نشود. •| •| 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 📌 انجام بازی نقش در خانواده برای آموزش بهتر کودکانمان 🎙 استاد همتی
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#سلام_بر_ابراهیم #قسمت‌سی‌پنجم ﷽ !بعد هم با تسبیح استخاره کردم و خوب آمد. ما هم شروع کردیم با یار
﷽ ٭٭٭ دو ماه پس از شــروع جنگ، ابراهیم به مرخصی آمد. با دوستان به دیدن او .رفتیم درآن دیــدار ابراهیم از خاطرات و اتفاقــات جنگ صحبت می کرد. اما از .خــودش چیزی نمی گفت. تا اینکه صحبت از نماز وعبادت رزمندگان شــد :یکدفعه ابراهیم خندید وگفت .درمنطقه المهدی در همان روزهای اول، پنج جوان به گروه ما ملحق شدند .آن ها از یک روستا باهم به جبهه آمده بودند !چند روزی گذشت. دیدم این ها اهل نماز نیستند تا اینکه یک روز با آن ها صحبت کردم. بندگان خدا آدم های خیلی ساده ای بودند. آن ها نه سواد داشتند نه نماز بلد بودند. فقط به خاطر علاقه به امام آمده .بودند جبهه از طرفی خودشــان هم دوست داشتند که نماز را یاد بگیرند. من هم بعد از یاد دادن وضو، یکی از بچه ها را صدا زدم و گفتم: این آقا پیش نماز شما، هر .کاری کرد شما هم انجام بدید من هم کنار شــما می ایستم و بلندبلند ذکرهای نماز را تکرار می کنم تا یاد .بگیرید ابراهیم به اینجا که رسید دیگر نمی توانست جلوی خنده اش را بگیرد. چند :دقیقه بعد ادامه داد در رکعت اول، وســط خواندن حمد، امام جماعت شــروع کرد سرش را !!خاراندن، یکدفعه دیدم آن پنج نفر شروع کردند به خاراندن سر خیلــی خنده ام گرفت امــا خودم را کنترل کردم. اما درســجده، وقتی امام .جماعت بلند شد مُهر به پیشانیش چسبیده بود و افتاد پیش نماز به ســمت چپ خم شــد که مهرش را بردارد. یکدفعه دیدم همه !آن ها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز کردند !اینجا بود که دیگر نتوانستم تحمل کنم و زدم زیر خنده از پیامبر ســؤال شــد: »کدامیــک از مؤمنین ایمانی کامل تــر دارند فرمودند: آنکه در راه خدا با جان و مال خود جهاد کند سردار محمد کوثری) فرمانده اسبق لشکر حضرت رسول ( ضمن بیان :خاطراتی از ابراهیم تعریف می کرد در روزهای اول جنگ در سرپل ذهاب به ابراهیم گفتم؛ برادر هادی، حقوق .شما آماده است هر وقت صلاح می دانی بیا و بگیر در جواب خیلی آهسته گفت: شما کی می ری تهران!؟ .گفتم: آخر هفته بعدگفت: سه تا آدرس رو می نویسم، تهران رفتی حقوقم رو در این خونه ها !بده من هم این کار را انجام دادم. بعدها فهمیدم هر سه، از خانواده های مستحق .و آبرودار بودند ٭٭٭ از جبهه برمی گشــتم. وقتی رسیدم میدان خراسان دیگر هیچ پولی همراهم نبود. به سمت خانه در حرکت بودم. اما مشغول فکر؛ الان برسم خانه همسرم و بچه هایم از من پول می خواهند. تازه اجاره خانه را چه کنم!؟ ســراغ کی بروم؟ به چه کسی رو بیندازم؟ خواستم بروم خانه برادرم، اما او .هم وضع خوبی نداشت .سر چهارراه عارف ایستاده بودم. با خودم گفتم: فقط باید خدا کمک کند !من اصلاً نمی دانم چه کنم در همین فکر بودم که یکدفعه دیدم ابراهیم ســوار بر موتور به ســمت من .آمد. خیلی خوشحال شدم .تا من را دید از موتور پیاده شد، مرا در آغوش کشید چند دقیقه ای صحبت کردیم. وقتی می خواســت برود اشــاره کرد: حقوق !گرفتی؟ .گفتم: نه، هنوز نگرفتم، ولی مهم نیست دســت کرد توی جیب و یک دسته اســکناس درآورد. گفتم: به جون آقا .ابرام نمی گیرم، خودت احتیاج داری گفت: این قرض الحسنه است. هر وقت حقوق گرفتی پس می دی. بعد هم .پول را داخل جیبم گذاشت و سوار شد و رفت آن پول خیلی برکت داشت. خیلی از مشکلات را حل کرد. تا مدتی مشکلی .از لحاظ مالی نداشتم خیلی دعایــش کردم. آن روز خدا ابراهیم را رســاند. مثل همیشــه حلال .مشکلات شده بود ادامه دارد  ....          
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#سلام_بر_ابراهیم #قسمت‌سی‌ششم ﷽ ٭٭٭ دو ماه پس از شــروع جنگ، ابراهیم به مرخصی آمد. با دوستان به دی
﷽ مدت کوتاهی از شــروع جنگ گذشــت. فرماندهی سپاه در غرب کشور جلســه ای برقرارنمود. قرار شــد نیروهای داوطلب و بچه های سپاه در مناطق .مختلف تقسیم شوند لذا گروهی از بچه ها از ســرپل ذهاب به سومار، گروهی به سمت مهران و .صالح آباد و گروهی به سمت بستان رفتند طبق جلســه، حســین الله کرم که از فرماندهان مناطق عملیاتی بود به عنوان .فرمانده سپاه گیان غرب و نفت شهر انتخاب شد او بــه همــراه چند گروهان از گردان های هشــتم و نهم ســپاه راهی منطقه .گیان غرب شد ابراهیم که از دوران زورخانه رفاقت دیرینه ای با حاج حسین داشت به همراه .او راهی گیان غرب شد و به عنوان معاونت عملیات سپاه منصوب شد ٭٭٭ گیان غرب شــهری در میان کوهستان های مختلف است. در ۵۰کیلومتری نفت شــهر و خــط مــرزی و در۷۰ کیلومتری جنوب ســرپل ذهاب. عراق تا .نزدیکی این شهر و بیشتر ارتفاعات آن راتصرف کرده بود در اولین روزهای جنگ نیروهای لشــکر چهارم عــراق وارد گیان غرب .شــدند اما با مقاومت غیور مردان وشــیرزنان این شــهر مجبور به فرار شدند در جریان آن حمله یکی از زنان این شهر با ضربات داس دو نظامی عراقی !!را به هاکت رساند بعد از آن عده ای از مردم شــهر از آنجا رفتند. بقیه مردم روزها را به شــهر .می آمدند وشب ها به سیاه چادرها در جاده اسام آباد می رفتند تیپ ذوالفقار ارتش هم در منطقه »بان سیران« دراطراف گیان غرب مستقر .شده بود مدت کوتاهی از فعالیت سپاه گیان غرب گذشت. در این مدت کار بچه ها فقط پدافند در مقابل حمله های احتمالی دشمن بود و هیچ تحرک خاصی از .نیروها دیده نمی شد جلســه ای برقرار شــد. نیروها پیشــنهاد کردند همان طور که دکتر چمران جنگ هــای نامنظــم را در جنوب و اصغر وصالی جنگ هــای چریکی را در سرپل ذهاب انجام می دهند. یک گروه چریکی نیز در گیان غرب راه اندازی .شود کار راه اندازی گروه انجام شد. بعد هم مسئولیت عملیات گروه را به ابراهیم و جواد افراســیابی واگذار شد. به پیشــنهاد بچه ها قرار شد نام دکتر بهشتی را .برای گروه انتخاب کنند امــا در بازدیدی که شــخص آیت الله بهشــتی از منطقه داشــت با این کار مخالفت کرد و گفت: چون شــما کار چریکی انجــام می دهید، نام گروه را شهید اندرزگو بگذارید. چرا که او بنیان گذار حرکت های چریکی و اسامی .بود ابراهیم تصویر بزرگی از امام)ره( و آیت الله بهشــتی و مقام معظم رهبری را .در مقر گروه نصب کرد. گروه فعالیت خود را آغاز نمود نیروهــای این گروه چریکی نامنظم، ماننــد نام آن نامنظم بودند. همه گونه !آدمی در آن حضور داشت از نوجوان تا پیرمرد، از افراد بی ســواد تا فارغ التحصیل دکتری، از بچه های .بسیار متدین و اهل نماز شب، تا کسانی که در همان گروه نماز را فرا گرفتند از بچه هــای حوزه رفتــه تا کمونیســت های توبه کرده و… بــه این ترتیب .همه گونه نیرو در جوّی بسیار صمیمی و دوست داشتنی دور هم جمع شدند افــراد این گروه تقریباً چهل نفره، در یک چیز با هم مشــترک بودند و آن شجاعت و روحیه بالای آن ها بود. ابراهیم که عماً مسئولیت گروه را برعهده داشــت همیشه می گفت: ما فرمانده نداریم و از طریق محبت و دوستی خیلی .خوب گروه را رهبری می کرد سیستم اداره گروه به صورتی بود که همه کارها خودجوش انجام می شد و .تقریباً کسی به دیگری امر و نهی نمی کرد بیشتر کارها با همفکری پیش می رفت و بیشتر از همه جواد افراسیابی و رضا .گودینی همراهان همیشگی ابراهیم بودند ٭٭٭ یکی از برنامه های روزانه گروه، کمک به مردم محلی وحل مشکات آن ها .بود. بسیاری از نیروهای محلی گیان غرب نیز از این طریق به گروه جذب شدند .فعالیت گروه اندرزگو، بیشتر تشکیل تیم های شناسایی و عملیاتی بود عبــور از ارتفاعــات و تهیه نقشــه های دقیق و صحیح از منطقه دشــمن، از .دیگرکارها بود روش ابراهیم در شناسایی ها بسیار عجیب بود. نیمه های شب به همراه افراد .از ارتفاعات عبور می کردند آن ها پشــت نیروهای دشمن قرار می گرفتند و از محل استقرار و تجهیزات دشمن اطاعات بســیار دقیقی را به دســت می آوردند. می گفت: اگر چنین کاری انجام نگیرد معلوم نیست در عملیات ها موفق شویم. پس باید شناسائی .ما دقیق و صحیح باشد ادامه دارد....             
چند روز پیش داشتم یه داستانی میخوندم نمیدونم واقعیه یا نه ، که یک پسری قرار بود برای کار های اداریش با هواپیما به شهری سفر کنه✈️، شبش مادرِ پسر خواب 💤میبینه که : هواپیمایی که پسرش باهاش پرواز داره سقوط کرده و همه سر نشیناش فوت کردن.... مادر از ترس اینکه پسرشو از دست بده از خواب که بیدار میشه میره پیش پسرش و میگه امروز به هیچ عنوان نباید به سفر بره... ولی چون پسر کار مهمی داشت حتما باید میرفت ، مادر دلیل منع کردنشو نمیگفت و خلاصه با کلی التماس و اصرار پسرشو راضی میکنه ؛ ظهر اون روز غذا رو که به اتاق پسرش برد دید پسرش روی صندلی از دنیا رفته . با خوندن این داستان یاد این آیه افتادم : بگو اگر از مرگ یا کشته شدن فرار کنید ، این فرار سودی به حال شما نخواهد داشت.... هیـــچ راه فــراری از مـــرگ نیســت...🚫 دیر یا زود همـــــه ما میمیریم و‌ تمام میشویم !! ——————————————— قُلْ مَن ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُم مِّنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً ۚ بگو: چه کسی می‌تواند شما را در برابر اراده‌ی خدا حفظ کند، اگر او مصیبت یا رحمتی را برای شما بخواهد؟ حالا فکر کنیم اگه قرار باشه دقایقی دیگه ؛ مثلا نیم ساعت دیگه، یه زلزله ۹ یا ۱۰ ریشتری بیاد...کی میتونه مارو از این مصیبت نجات بده؟ یا اگه طوفان بیاد...سیل ، آتش سوزی یا هر اتفاق دیگه ای ؛ قطعا هیچ کس نمیتونه مارو در برابر اراده ی خدا حفظ کنه . یا اگه خدا برامون یه خیر و رحمتی بخواد ، چه کسی میتونه جلوگیری کنه که اون خیر به ما نرسه؟ پس از خیر و مصیبت نگران نباش چون همه اش دست خدواند است و بس !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️🔸❇️🔸🕋🔸❇️🔸❇️ 💠 مروری بر اعمال جمعه: 1⃣صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی 2⃣ دعای غیبت 3⃣ صد مرتبه سورهء قدر 4⃣ خواندن سورهء مومنون 5⃣خواندن ذکر کثیر صلوات 6⃣ استجابت دعا در عصر جمعه 7️⃣صلواتی جهت دفع بلا در عصر جمعه 8️⃣دعای سمات 9️⃣خواندن ۵ آیه از سورهء آل عمران در روز جمعه ✨بسم الله الرّحمن الرّحیم🖤 از آیهء: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لأولِی الألْبَابِ ﴿١٩٠﴾ تا پایان: رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَى رُسُلِکَ وَلا تُخْزِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعَادَ ﴿١٩٤﴾ ⬅️ با خواندن این آیات از این جمعه تا جمعهء دیگر از شر دشمنان و بلاها کفایت شود ❇️🔸❇️🔸🕋🔸❇️🔸❇️ اللّهم عجّل لولیک الفرج به حقّ حضرت فاطمهء زهرا(سلام الله علیها)🏴 ❇️🔸❇️🔸🖤🔸❇️🔸❇️
20.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌹🍃 🎥 حرف حساب جواب نداره... 🔺با دیدن این کلیپ دیگه هیچ عذری باقی نمی‌مونه! 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
حضرت زهرا سلام الله علیها❤️ ✨در کلام بزرگان اسلام 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛