eitaa logo
دفتر شعر من
93 دنبال‌کننده
11 عکس
17 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
. لب تشنه نگویید حسین را به مَنِ آب او آب حیاتست و منم تشنه ی بی تاب این ولوله در جان من از حسرت آن است منعم بنمودند از آن گوهر نایاب عباس مرا کرد نگاهی به ملامت چون ریخت مرا ریخت دل من هم از آن باب بر دامن او چنگ زدم تا دهدم کام پر کرد ز من مشک و شدم زین همه شاداب می رفت و من از شوق به رقص آمده بودم شاداب تر از پیش چو بگرفت به انیاب دراند چو تیری دل مشک و جگرم را امید زمین خورد شدم نقشه ی بر آب ای عسکری از درد دل من شدی آگاه وقتی که تو را منع نمودند ز مهتاب ما منتظرانیم که یک روز بیاید در رجعت او بلکه بگردیم ز اصحاب بیست و هشتم مهر نود و چهار
. من هر چه بلا را به تن خویش خریدم هر زخم زبان را به ره عشق شنیدم بر من چه هراسست ز طوفان بلایا چون بین دو انگشت جنان را همه دیدم ای عقل دگر کار من از پند گذشته منعم مکن از عشق به آن تازه رسیدم سوزد اگرم آتش عشقش که زهی شکر رد می کنم ، از هر که امان نامه رسیدم مقتول شوم گر که هزار و بشوم حی هی داد زنم عشق ، که از نو بکشیدم ای عسکری از قول حبیب این ز عدو پرس من گر بدهم عشق ، به جایش چه دهیدم؟ سال نود و سه آخرین بازنگری ۲۹ مرداد۹۹
. ای مسلمانان سه سالم بیش نیست یک دل صد ساله چون من ریش نیست یک نفر گوید که بابایم کجاست تا ببیند او که این احوال ماست گویمش تا معجر من را ربود دشمن از وقتی که پهلویم نبود گویمش از مجلس ابن زیاد گیسوان عمه در دستان باد گویمش از ترس سوق بردگان از جنود دیو و جور ساربان جای دست زجر نیلی گشته است گل نما اما ز سیلی گشته است ای پدر شیرین زبانت را زدند میزبانانت پدر خیلی بدند ای پدر مانند زهرا گشته ام کو به کو صحرا به صحرا گشته ام خارها رفته است در پاهای من صد گل نیلوفری دارم به تن سخت از مرکب پدر افتاده ام مرگ را اکنون دگر آماده ام آن نوازش های تو بابا کجاست درد بی بابا شدن بر من رواست؟ ای عجب دشمن غذا آورده ای؟ یا سری از تن جدا آورده ای؟ وای این سر مال بابای من است وای این بابای زیبای من است تو بیا این بار در آغوش من با سه ساله دختر خود کن سخن آنکه کرد این کار را بابا بگو تا شوم با خشم بی حد سوی او کرده ریشت را چه کس با خون خضاب نقش رویت را نمود این سان خراب گردنت را آنکه این سان رگ برید خیزران بر روی لبهایت کشید ای پدر با تو که آورد این ستم رفت از یاد آنچه بودم از الم ای پدر همراه خود من را ببر جز تو من چیزی نمی خواهم دگر بیست و پنجم مهر نود و چهار آخرین بازنگری ۱۸ تیر ۱۴۰۳
. چو شد ز دست پدر آن سه ساله زهرا را جهان محل گذر آن سه ساله زهرا را صلاح نیست بداند سه ساله هر خبری رسانده پس که خبر آن سه ساله زهرا را سه ساله بوده و دختر عزیز خانه کنون شده خرابه مقر آن سه ساله زهرا را بود چو غنچه ی نازک پر از ظرافت پس که کرده پر ز اثر آن سه ساله زهرا را پر از جراحت و داِغست طفلک معصوم چه جای رنج سفر آن سه ساله زهرا را چقدر زجر دو دستش بزرگ و سنگین است کجاست راه مفر آن سه ساله زهرا را ندیده ای تو ز سیلی اثر به گردن و گوش بیا فقط بنگر آن سه ساله زهرا را چقدر راه دراز است و شحنه ها بسیار که زد نفر به نفر آن سه ساله زهرا را تشر به طفل زدن کار ناجوانمرد است بگو نزد که تشر آن سه ساله زهرا را فتاد چون که ز مرکب کبیر هم سخت است چه آمدش به کمر آن سه ساله زهرا را چه طعنه ها که زدندش برای قامت کج به هر مسیر و گذر آن سه ساله زهرا را اگر روی به حسابش صدیقه ی صغراست که بود صد سه نفر آن سه ساله زهرا را چه صحنه ها که ندید آن سه ساله ی مظلوم بشر چه آمده شر آن سه ساله زهرا را یتیم آنچه که خواهد نوازش است و ندیم کشد که دست به سر آن سه ساله زهرا را بهانه ی پدرش را گرفت و از شیطان رسید سر به نظر آن سه ساله زهرا را از این خرابه خراب است پس دگر مکنید خراب روحیه تر آن سه ساله زهرا را گرفت راس پدر را به سینه محکم گفت چرا شدی به حذر آن سه ساله زهرا را چه گفت با پدرش او که رفت همراهش که باز ناز بخر آن سه ساله زهرا را ز گوش کرد شکایت ز درد پا و کمر از آنچه شد به جگر آن سه ساله زهرا را ز درد ضرب لگد از نشانه های طناب زهر چه گشت سپر آن سه ساله زهرا را شکفته سوسن نیلی و یاسهای کبود بر آن شکسته شجر آن سه ساله زهرا را نمود ابا زن غساله هم ز شستن و گفت چه آمده است به سر آن سه ساله زهرا را حدیث غسل و ورم زخمهای گوناگون چه کرده فاطمه تر! آن سه ساله زهرا را بگو تو عسکری از او که بر رهایی خویش نظر کنی ز سقر آن سه ساله زهرا را ۲شهریور۹۹
. سر آمد صبر آن دختر سرآمد عدویش نیمه ی شب با سر آمد خدا از آن سرش بر سر چه آمد که چون آمد برش عمرش سر آمد سیزدهم آبان نود و چهار
طاعن به شیعه گفت نخواند چه می شود؟ در شهر، غم اگر نفشاند چه می شود؟ "اصلا رقیه نه به خدا دختر خودت یک شب میان کوچه بماند چه میشود" اصغر نه شیرخوار خودت را اگر کسی عطشان به کام مرگ کشاند چه می شود؟ فحلی نگفته است به دشمن به طفل خرد یک قطره آب اگر برساند چه می شود؟ اکبر که نه، جوان خودت را کسی به عمد خاری به پا اگر بنشاند چه می شود؟ زینب نه خواهر تو شود بی کس و اسیر همراه و یاوریش نماند چه می شود؟ باقر نه کودکان دگر را اگر عدو بر خار های دشت دواند چه می شود؟ سجاد هم نه ناخوش تب دار دیگری از وضع جنگ هیچ نداند چه می شود؟ ای عسکری تو هیچ بلایی ندیده ای او گر سخن ز درد براند چه می شود؟ بیست و یکم مهر نود و چهار آخرین بازنگری ۱۸ تیر ۱۴۰۳
. شنیدم از گلی دور از گلستان که شست او در جوانی دست از جان گلی دردانه از گلزار احمد میان خیل گلها او سرآمد شبی در گوشه ی ویرانه ی شام پدر بنهاد پا در خوابش آرام نمی دانم که با بابا چه ها گفت ز کام تشنه یا شام بلا گفت ز خار و پا؟ ز درد سیلی زجر؟ ز افتادن ز اسب و آتش و زجر لگدها، ناسزاها، مو کشیدن تشر،تهدید، سر بر نیزه دیدن به او کرد از غم هجران گلایه کتک دیده است جای مهر دایه تنش پر شد چو زهرا از نشانه ز دستان شرر خیز زمانه هر آنچه رفت بین دخت و بابا نبود اما فلک بر آن شکیبا به سر آمد دگر کشف و شهودش دگر جز شام محزونی نبودش چنان ابر بهاران کرد شیون چرا گشتی نهان از دیده ی من بگویید او چه شد بابای من کو چرا محروم گردیدم من از او بگو ای عمه بابایم حسین کو که بر من می شود این لحظه دلجو چنان آشفته کرد او خواب شیطان که آوردند او را راس جانان بیاوردند در ویرانه سر را به آتش سوختند آن زخم تر را چو چشمش بر پدر افتاد دختر ز بابایش ندید او غیر یک سر به ناله گفت این سر عمه از کیست؟ گناه او در این دنیا مگر چیست! به او گفتند تا این سر ز باباست گناهش نهی شیطان از بدیهاست در آن دم برد بر دامان رقیه سر و هی کرد گریه گریه گریه پدر جان کاش می گشتم فدایت نشینم تا چنین من در عزایت پدر جان کاش بودم کور زین پیش نمی دیدم جدا سر از تنت بیش نبودم کاش من هرگز به دنیا نبینم تا خضاب خون بابا بیا یک بوسه از لبهام بستان بیا من را ببر با خود پدر جان که آمد صبر من امشب به پایان نخواهم جز تو یا رفتن، ز یزدان رقیه پیش بابا رفت آن شب خداوندا امان از قلب زینب سیزدهم آبان نود و چهار آخرین بازنگری ۱۸ تیر ۱۴۰۳
. از دختر وپدر چه روایت شنیده ای؟ دخت سه ساله را تو حکایت شنیده ای؟ یک خاندان هوایی شیرین زبانیش بر این پدر به اوج عنایت، شنیده ای؟ وقتی ز اخم مادر خود نیز بر پدر سازد به آب و تاب شکایت، شنیده ای؟ خندد به اخمهای پدر چونکه می زند بر اهل خانواده کنایت شنیده ای؟ باشد چو مهربانتر و دلرحم تر پدر بر ناز دخت نیست نهایت شنیده ای؟ گاهی به انتظار پدر خواب می رود تا بشنود پدر به فدایت شنیده ای؟ میرد اگر سه ساله پدر را دهد ز دست حتی نه از طریق جنایت، شنیده ای ؟ حتی اگر به او نخورد سیلی و لگد آن هم نه با جفا و اسائت، شنیده ای غمخوار خواهد او چو دو روزی نبیندش نه حبس و بند و هتک و سعایت شنیده ای؟ آخر کجا به سلسله بندند کودکی این گونه اش کنند حمایت شنیده ای؟ آیا حدیث خار مغیلان چو می رسید در پای طفل درد به غایت شنیده ای؟ با سر دوند اهل تسلا نه با سری گیرند تا ز طفل رضایت شنیده ای ای عسکری سه ساله بود هر کجا مصون از غنچه ی عزیز ولایت شنیده ای؟! ۳ مهر۹۹
. هر که در خانه دختری دارد خوب می فهمد این کلام مرا آتش افتد به قلب و جان پدر چونکه دختر فتد به دام بلا هر مسلمان که دختری دارد فکر و ذکرش بود صیانت از او وای اگر معجرش شود غارت وای اگر کس شود برش بدگو هر که در خانه دختری دارد کی بگوید به او کم از گلها وای اگر خس به او زند سیلی بیش از او وای بر دل بابا همه دانند خوب دخترها جملگی عاشق پدر هستند می رود گر ز دستشان بابا گویی از زندگان به در هستند ناز دختر که می خرد بابا بعد او درد خود کجا ببرد گر بیازاردش کسی شکوه با که سازد که را صدا بزند بزداید که اشک از رخ او چه کسی گویدش پدر به فدات که حمایت کند از او هر دم از بلا و گزند هر بد ذات وای اگر دختری یتیم شود وای اگر آن یتیم اسیر شود در همان کودکیش پیر شود حق بود از جهان که سیر شود وای اگر دختری کتک بخورد یا به او یک نفر تشر بزند رفته باشد اگر هم از دنیا با سر آید پدر که سر بزند مانده ام زین میان که را گریم من نمایم کدام را آرام دختری را رها کنم از غم یا پدر را رهانم از آلام چهاردهم مهر نود و پنج
گویم اگر او چراغ اسلام بود کم گفته ام و سخن مرا خام بود گویم اگر او زره بود بر اسلام کم گفته ام و کجا سخن تام بود گویم که بود به کل ادیان در دهر وجدان که مرا سخن به اتمام بود درباره ی شه نه شیعه ای گفت چنین بارای مسیحی است و از شام بود ای عسکری آن کسی که بی وجدان است بدتر ز درندگان و انعام بود مخصوص کسی که کرد او را انکار شد پیرو آنکه عبد اصنام بود دوم آبان نود و چهار آخرین بازنگری ۱۸ تیر ۱۴۰۳
. کاش می شد انجمن ها را ز نامت پر کنم تا جهان را با حدیث عشق تو دم خور کنم کاش می شد هی بگویم هی بگویم من ز تو تا که با این نام زیبا شعر خود چون در کنم کاش می شد ساز و کاری را فراهم آورم تا حسینی تر شوم تا توبه ای چون حر کنم وام گیرم آن حرارت را که باشد در قلوب قلبهای منجمد را ذوب از آن گر کنم بی شما آلوده آبی هستم ای مولا قلیل کن نظر با اشک چشمم تا که آن را کر کنم کاش می بود عسکری هنگام هل من ناصرت بلکه خود را در جوابش اهل أن ینصر کنم بیست اردیبهشت نود و پنج آخرین بازنگری ۱۸ تیر ۱۴۰۳
. ما از سبوی عشق مگر سیر می شویم در دستگاه عشق مگر پیر می شویم ما شیر خورده ایم به همراه یا حسین بی یاد پیر میکده دلگیر می شویم ما سر سپرده ایم بر عشقش دگر چه باک از سوی خصمش ار همه تکفیر می شویم بر ما مکن به طعنه سخن چونکه ما همه با قلب خود به میکده زنجیر می شویم اینجا پناه ماست ز رگبار فتنه ها با اشک دیدگان همه تطهیر می شویم روزی اگر خراب شویم از گزند دیو با دست پیر میکده تعمیر می شویم می می خوریم یکسره از دست ساقی و با مستیش از آن همه تقدیر می شویم ما زنده ایم چون به هواخواهیش فقط بر طبق این معادله تکثیر می شویم ای عسکری بگو چه بلند است بخت ما چون با سروش عشق تو تسخیر می شویم ۸مرداد۱۴۰۱