جامعه مؤمنانه را میتوان از کلکم راع و کلکم مسئول فهمید. جامعه فعال حداکثری. آنقدر خودسازی میکنند که تحلیل موقعیت حداکثری دارند. در بالاترین سطح هوشمند زندگی میکنند. حتی بدون هماهنگی ابزارمند، همافزا و هماهنگند.
دلت پاک باشه
دیدید بعضیا چطور زبان شیطان میشوند و زشتکاری خودشان را توجیه میکنند؟!
ولایت یک آسمان دارد و یک زمین و اتصال بین این دو. یعنی محبت، ادب و معرفت. بدون ادب به محبت نمیرسی. بدون معرفت هم به محبت نخواهی رسید. محبت بدون ادب و معرفت همان شهوت است. ادب بدون محبت بردگی است. معرفت بدون ادب تکبر است. معرفت بدون محبت جمود است. ادب بدون معرفت جاهلیت است. ولایت هیچ کدام از اینها نیست. خیلی از کسانی که ادعای ولایتمداری دارند دچار این مسائلند. ولایتمداری درجهای از بودن و زیستن است فوق مراتب دیگر. کمالی در آن هست که بدون رنج و برنامه به آن نمیرسی. رایگان نیست. نوعی زیست تخصصی انسانی و حرفهای است. زندگی است. مردگی نیست.
آدمها غالبا بدون زندگی میمانند و میمیرند. خیال میکنند که زندهاند. غالبا با تحریک و تخدیر میجنبند. جنبندهاند نه زنده.
فرمود کلمه طیبه را عمل صالح بالا میبرد. اگر تو عمل صالح نداشته باشی اساسا دل پاک تو دیده و شنیده نمیشود. گرفتار توهم خود عاشقپنداری خواهی شد. خیال خواهی کرد که داری پاک و معنوی زندگی میکنی در حالی که اساسا زندگی نمیکنی چه رسد به زندگی معنوی.
ادب تن محبت و معرفت است. اگر در این عالم ظرف نباشد، مظروفی نازل نمیشود. نمیتوانی دل پاک دارم بدون ظرف مناسبش.
ادب نماد و نمود محبت و معرفت است. اول جسد شکل میگیرد و سپس روح نازل میشود. معرفت هم در رفت و برگشت بین محبت و ادب شکل میگیرد و تقویت میشود و کامل میگردد. یک طرف نباشد، معرفت لنگ است.
اگر ادب نباشد، محبت کجا نازل بشود؟! اگر محبت نباشد ادب چیست؟! ظرف جامد خالی. به چه درد میخورد. یک بازی بیشتر نیست. یک ادا و اطوار است. یک رقص مناسکی بیشتر نیست. مثل بسیاری از رقصها و بازیها که نمادند. تو خالیاند. جسدند. بتپرستیاند. ظرفبازیاند. موزهبازیاند. زینت دنیا هستند. دنیای پوچ و فرسوده.
میگوید دلت پاک باشد اما خدا این را نمیفرماید. بلکه برعکس: ثمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ
آدمهای بدکار، ادمهای بدرفتار، آدمهایی که تقوای عملی ندارند، آدمهایی که حیا ندارند، آدمهای بیادب لاابالی، ادمهای بیقید زشتکردار دچار تکذیب نشانههای خدا میشوند. نشانههای خدا را هم انکار میکنند چه رسد به خود خدا. مسیرهای یافتن خدا را کور میکنند. چه رسد به دل پاک و معرفت و محبت و...
خدا بازی نمیخورد.
هدایت شده از صوت | علیرضا پناهیان
1403.04.27-Panahian-HonarUni-HonarAzarAndishi-01-32k.mp3
13.71M
🔉 هنر آزاد اندیشی
📅 جلسۀ اول | ۱۴۰۳/۰۴/۲۷
🕌 دانشگاه هنر
👈 برخی از عناوین مهم این جلسه:
➖دین، مهمترین عامل آزادیبخش
➖شعار آزادی، اصالتاً برای دین است
➖طبیعت، خودش قانون دارد
➖اگر طبیعت چیزی را حکم کند، آزادی است
➖در یک جامعه دینی، آزادی بیشتر است
➖فهم جامعه ما از حقیقت دین فاصله دارد
➖سابقاً طبیعیبودن را فطرت نام نهاده بودند
➖گرایش انسان به طبیعت
@Panahian_ir
@Panahian_mp3
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
🔉 هنر آزاد اندیشی 📅 جلسۀ اول | ۱۴۰۳/۰۴/۲۷ 🕌 دانشگاه هنر 👈 برخی از عناوین مهم این جلسه: ➖دین، م
ای کاش ما در دهه اول و دوم زندگی خود مثل چنین مباحثی را بیشتر در اختیار داشتیم.
میدانم که امروزیها خیال میکنند همیشه این نعمتها در دسترس بوده؛ اما چنین نیست.
مهم نیست که از سبک سخنرانی خوشتان بیاید با نه. حتی مهم نیست از شخص سخنران به صورت کلی یا موردی خوشتان بیاید یا نه. ببینید چه میگوید. حتی مهم نیست که سخن او را بپسندید و بپذیرید یا خیر. همین که شما را به سؤال وادارد و ادبیات جدید تولید شود و گفتگو پیش بیاید کافی است.
ما آن زمان خسته میشدیم از بس حرف تکراری میشنیدیم.
باید قدر دانست.
این سری سخنرانی را دنبال کنید. من هم که سعی میکنم منظم دنبال کنم گاهی میلم کم میشود اما سرنخها را دنبال میکنم. ما نیاز داریم به کسانی که زحمت میکشند و با خلاقیت کلمه تولید میکنند.
وقتی یک الگو معرفی کردی لازم است مسیر تکرارش را نیز بیاموزی. اگر الگویی غیر قابل تکرار بود یا راه و روش آن را نشان دادی یعنی نمیخواهی دیگری مثل او باشد. آنگاه نه به عنوان الگو که به عنوان بت، به عنوان خدا شناخته میشود؛ اگر ترک نشود و نادیده گرفته نشود و فراموش نشود و ارتباط با او قطع نشود.
برخی با اولیاء الهی چنین میکنند. لطفا نکنند.
رویکرد ما نسبت به محیط اطرافمان غالبا سفارشی است. وجود ما مثل فیلتر عمل میکند. از هر آنچه که در اختیارمان قرار میگیرد آن بخشها و لایههایی را میپذیریم که دلمان میخواهد. اگر آن چیزی که به دنبالش هستیم و استفادهای که میخواهیم در چیزی نباشد، حتی اگر بهرههای فراوان دیگر هم داشته باشد حذفش خواهیم کرد.
هر چیزی در زندگی ما جایگاهی دارد نسبت به خودمان که خودمان تعیین کردهایم. بیش از آن دیده نمیشوند. فهمیده نمیشوند و به کار بسته نمیشوند. اگر هم تلاش کنند نظر ما را تغییر دهند احتمالا نامطلوب قلمداد شود.
گاهی فرصتهای زیادی در اطراف ما هست که اساسا عادت کردهایم آنها را نبینیم و حتی انکار کنیم. خیره شدن به اطراف و جامد کردن شناخت برای سادهسازی محیط باعث میشود موقعیتهای رشد و ارتقاء و تغییر و اصلاح روابط را از دست بدهیم.
البته این کار به صورت ناخودآگاه و خودکار انجام میشود و همین آن را تبدیل به تهدید میکند. گاهی در زندگی اتفاقاتی میافتد که کل ساختار ذهنی ما را تغییر میدهد. این موقعیتها غالبا به سختی رخ میدهد و پرهزینه و کمیاب است.
آدمها معمولا به استقبال چنین تغییراتی نمیروند. آنها نمیخواهند نظم موجود حتی اگر ضعیف هم باشد به هم بخورد. وحشت دارند. نگرانند. نمیتوانند مطمئن باشند که در بستر متغیر آیا موقعیت امن پیدا خواهند کرد؟! لذا بسیاری از مردم به دنبال ثبات منجمد میگردند. تعادل ایستا. تعادل پویا به دست آوردنش و نگه داشتنش بسیار سختتر است. تعادل در حرکت و تغییر آسان نیست. با راحتطلبی سازگاری ندارد. با ماجراجویی و کمالطلبی سازگاری دارد.
همین تغییر دائم برای آدمهای ضعیف وحشتآور است. اینکه بخواهند دائم خود را به روزرسانی کنند و دوباره همه اشیاء پیرامونشان را شناسایی کنند. بعضیها به همین خاطر از اجتماعی شدن میترسند. از زندگی با آدمها دوری میکنند. به اشیاء و گیاهان و حیوانات پناه میبرند. برای اینکه بتوانند مهارشان کنند. اینها شروع میکنند به منجمد کردن محیط اطرافشان.
نمیخواهم این یادآوری اینطور فهمیده شود که مخالف نظم و نظام و قاعده و قانون هستم. میخواهم اصل حرکت دائمی انسان و در راه بودگی او و تغییر دائمی نسبتها با اشیاء و کنش و واکنش ما با قواعد و قوانین ثابت فهمیده شود.
فرض کنید یک راننده از ترس روبرو شدن با پیچیدگیهای جاده، ماشین را تبدیل به خانه کند و یک گوشه آن را متوقف کند و به همین مقدار بسنده کند. یافتههای او از صاحب ماشین شدن چیست؟! چه میزان از ظرفیتهای ماشین استفاده شده؟!
ما محیط اطرافمان را سفارشی استفاده میکنیم و اگر بخواهد چیزی جز آنچه مطالبه میکنیم به ما عرضه کند در برابرش مقاومت داریم.
آدمهای متواضع چنین نیستند.
دلم میخواهد...
احتمالا شما هم از این ترکیب خیلی استفاده کردهاید. مثل تقریبا همه آدمها.
دلم میخواهد قدرتمندترین منطق مورد استفاده جهان است. حتی از دو دو تا چهارتای ریاضی و استنتاجهای منطق صوری. دلم میخواهد.
آدمها اکثر کارهایشان را با این منطق انجام میدهند. دلم میخواهد.
البته بسیار اتفاق افتاده که این دلم میخواهد را با هزار جور پوشش دیگر توضیح دادهاند تا آدم خودخواه و غیرمنطقی به نظر نرسند؛ اما اگر با حوصله بنشینی و لایههای پنهان چرایی انتخاب را بجویی به همین دلم میخواهد میرسی که لزوما هم بد نیست.
اینکه ما به خودمان اعتماد داریم به عنوان تنها سرمایه معتبر از بودن که بد نیست. اصل است.
مگر ما سهمی بیشتر از خودمان در جهان داریم؟!
دلم میخواهد بسیار وابسته به فهمی است که من از «دل» و «خود» دارم.
دلم میخواهد بیشتر در بین مردم معنی میلم میکشد دارد. میلم میکشد هم بیشتر یعنی فعلا وضع محیط این را میطلبد. یعنی فعلا شیب زمین به این سمت است. یعنی باد از این جهت میوزد. دلم میخواهد غالبا یعنی من سیالی هستم که در ظرف پیرامونم شکل میگیرم و تسلیم او هستم. دلم میخواهد یعنی راحتترم چنین باشد. یک سطح انرژی پایینتری که اجازه میدهد بیشتر استراحت کنیم. یعنی بیشتر ساکن و ساکت باشیم. بیشتر لم دهیم و کمتر فکر کنیم. از ثبات لذت ببریم.
پس دو جور دلم میخواهد وجود دارد. یک دلم میخواهد برمیگردد به علم حضوری که از هر حیث تقدم دارد بر منطقهای دیگر. کشف واقعیت است. مشاهده حقیقت است. یک دلم میخواهد یعنی دریافتهای حسی. اولی عمیقترین یافته ممکن انسانی و دومی سطحیترین یافته بشری است.
آن دلم میخواهد رایج در جامعه همین دومی است. اولی کمیاب است. غالبا دومی به جای اولی استفاده میشود. احتمالا شما هم با افراد زیادی روبرو شدهاید که سعی کردهاند احساسشان را به عنوان علم حضوری به شما غالب کنند. آدمها نمیخواهند در مورد دلممیخواهدهایشان هیچ توضیحی بدهند. آنها این را به عنوان اساسیترین گزاره علمی و منطقی میپذیرند. قویترین استدلالی که دنیاپرستان در برابر پیامبران آوردهاند همین بوده. دلم میخواهد و بزرگترین خطری که پیامبران نسبت به آن هشدار دادهاند همین است. اشتباه بین علم حضوری کشف و شهود قلبی با اتصال به حقیقت عالم و علم حصولی برخواسته از تجربیات ناقص محسوس و تعمیم و تغلیب آن و تبدیلش بر قاعده علمی و حکم کردن بر اساس آن.
یافتههایی که همواره ناقص، سست و در حال تغییرند.
پیروی هوی نفس هیچ سهمی از علم ندارد؛ اما بشر دائم تلاش کرده آن را علمی نشان دهد.
دلم میخواهد قویترین منطق اقدام بشر است. نمیتوانی چیزی را جایگزین آن کنی. اما چگونه میشود دل را از زندان حس خارج کرد و اجازه داد که آزادانه بخواهد.
قرآن میفرماید انسان بر فطرت الهی آفریده شده است. در متون دینی قلب حرم الله است.
بسیاری از مردم اساسا قلب خود را نمییابند که بخواهند بر آن اساس تصمیم بگیرند. بسیاری در تمام عمر خود جز لحظاتی با قلب خود ارتباط نداشتهاند. آنها در قالب خود زندگی کردهاند. در ظرف خود نه مظروف خود.
ما غالبا وارد حرم الله نمیشویم و به آنجا هجرت نمیکنیم و آن را زیارت نمیکنیم. ما غالبا خود را نمییابیم.
دلم میخواهدهای ما غالبا تمنای آن زندانی است که در زندان متولد شده و جز آن درکی از بودن ندارد. مردم با دلبخواهیهایشان به جنگ خدا رفتند. خدا میخواست در زندان را باز کند ولی آنها خیال میکردند که خدا میخواهد به آنها آسیب بزند.
خیلیها با خدا سر همین جنگیدند که خداوند میخواست آنها را از این زندگی منجمد سنگی بتپرستانه نجات دهد و نشان دهد که آنها زندهاند نه سنگ.
دلها باید آزاد شوند از حصار تنها تا تنهایی بشر دوا شود. اما هر کس بخواهد این کار را بکند ضربه خواهد دید. چون بشر خیال خواهد کرد که میخواهی او را بکشی. در واقع هم چنین است. آزادی نوعی مرگ است که بسیاری از شعاردهندگانش آن را نمیپذیرند و باور ندارند و نمیخواهند. آنها برای رسوب شدن شعار آزادی میدهند. بگذارید ما منجمد شویم. سنگ شویم. بت شویم.
هدایت شده از موکب مردمی حضرت علی اصغر(ع)
پیاده روی به سمت کربلای مقدس
سال ۱۹۱۶ میلادی یعنی حدود ۱۰۷ سال پیش..
...
قابل توجه کسانی که تصور می کنند این سنت به یک دهه اخیر مربوط است..
📌به صفحه رسمی موکب حضرت علی اصغر علیه السلام (ایتا و اینستاگرام) بپیوندید.
#موکب_مردمی_حضرت_علی_اصغر
#پایانه_مرزی_مهران
#اربعین1403
#نوستالژی
@Movkeb114
💢 شهید آوینی: «آنها میكوشند كه با همه آنچه در اختیار دارند ما را به بنبست بكشانند، اما نمیدانند كه تقوا مفتاح الفرج است و پیروزی ما از طرقی لایَحتَسِب میرسد، از راههایی كه خداوند جز بر متقین نمیگشاید.»
🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی»
@abuhossein
یا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ
چرا توصیه شده زیارت عاشورا هر روز خوانده شود؟!
چه خیری در آن نهفته است؟!
دغدغه زیارت عاشورا معرفی شخص اباعبدالله الحسین نیست. اساسا هدف از زیارت پرداختن به شخص نیست. بالاتر اینکه ارسال رسل و ابلاغ پیام و تعیین ولیّ و تبلیغ دین مسئلهای شخصی نیست. شخصی شدن دین و مباحث پیرامون آن امکان فهم آن را از ما میگیرد. مقصد دین ما هستیم.
دین در حال طراحی و تصویر و تصدیق یک شخصیت است. این شخصیت همواره مبدأ محاسبه و نسبتسنجی قرار میگیرد.
یعنی دین تلاش میکند از انجماد، تحجر، شیء شدگی، مرداروارگی و بتبودگی و بتپرستی و پوشاندن حقیقت و شریک قرار دادن برای آن و میراندن واقعیت و مجسمهسازی از آن جلوگیری کند. زیرا میداند بت شدن با رشد نمیسازد. در جهانی که حرکت، ذاتی آن است و تغییر، ناموسش، نمیتوانی بنای ایستایی و جمود بگذاری. باید برای انتقال طرحی درست داشته باشی.
دغدغه زیارت عاشورا شخص اباعبدالله نیست. دغدغه زیارت عاشورا شخص فرزندان و اصحاب آل الله نیست. مسئله زیارت عاشورا سپاه مقابل کاروان حسین علیه السلام نیست. سخن زیارت عاشورا حتی ظلمی که بر فرزندان رسول خدا رفت نیست.
همه آنها مصداقهای اتم و اکملی از آن واقعیتند که دائما در حال بازسازی و تکثیر خویش است. حقیقتی که مانند روح در کالبد زمین و زمان جاری است و هر روز شخص جدیدی را به نمایندگی از خویش به معرکه میفرستد.
یکی از روضههایی که من برای خودم از حادثه عاشورا میخوانم تصویر زیر است:
لنز دوربین در موقعیت چشمان مبارک اباعبدالله قرار دارد. خون بیشتر سطح لنز را گرفته و روزنه تنگ و تاری باقی مانده. تنگ است چون خون علی الدوام جاری میشود، غلیظ میشود و خشک میشود. انگار خون هم تشنه است. تار است چون تشنگی به حد اعلای خود رسیده و بیآبی، جنگ، گرد و خاک و خونریزی بدن را به منتهی عطش رسانده. لذا به نظر میرسد تاریکی بر سوی چشمان آن نور قدسی از بعد از ظهر عاشورا غالب شده و آن خورشید هدایت، روز را چون گرگ و میش غروب تجربه میفرموده است. سایه سرخی خون بر تجلی وجودش نیز سایه افکنده و خاکستری سرخفام را بر فضا چیره کرده است.
زاویه دید مبارکش از شدت ضعف و افتادگی محدود است و نگران، سوی حرم را میپاید. دیگر نای او یارای ندای هل من ناصر نمیدهد و مردی زشتخو و سیاهرو به او نزدیک میشود. همچون کفتاری در اندیشه انتقام.
مرد غیور میداند که مأموریتش در زمین پایان یافته و آسمان انتظار او را میکشد. هر چه تن سنگین است، شهبالهای جانش سبکتر از همیشه بر هم میخورد تا کنده شود از این خاک غریب.
حال چشم دوربین از عمیقترین نقطه زمین کنده میشود و بالای سر آن طایر اقدس خود را بالا میکشد. یک دید ۳۶۰درجهای با مرکزیت آن تن مطهر.
دایره تصویر به مرز شمر و خنجر میرسد. نگاه، خود را بالاتر میکشد. ناگهان زینب در مدار قتلگاه آشکار میشود. در حالی که با زانوان خسته و خمیده به سوی کانون منظومه هستی میدود. بین افتادن و ایستادن قدم میکوبد به خاک شرمسار خشک و سوزان کربلا.
باز نگاه، دل میکند از این مصیبت. اجساد مطهر اولیاء و نعش ناپاک اشقیاء یک به یک و دسته به دسته وارد حریم نگاه دوربین میشود. محرم و نامحرم، زمین حرم را فراگرفته.
مدار نگاه به خیمهگاه میرسد. و تو چه میدانی که خیمهگاه چیست؟! همه آنجا بیجان میتپند و بیپناه پنهان میشوند.
دسته کفتارهای بیشمار الآن در شکار نگاهیست که میبارد.
دیگر هیچ کس باقی نمانده. هیچ کس. جز اسراء آزاده و حرامیان حرامزاده. نگاه باز هم خود را برمیکشد. در این بیابان جز سیاهی لشکر شیطان هیچ جنبندهای وارد مدار نمیشود.
یک لحظه انگار خنک شد وقتی فرات وارد گردی چشمان نگاه شد. اما گرم گریست.
باز بالا رفت و بالا رفت و بالاتر و جز بلا ندید و نا نداشت نگاه که یاری بطلبد از خاکسترنشینان زمین. نگاه بالا رفت و اکنون زمین کربلا با تمام سیاهی و سفیدی و تاریک و روشنایش فقط یک چشم بود به سوی آسمان که مرکز سیاهیش برق میزد. درست در گودی قتلگاه.
نگاه باز هم خود را بالا کشید. اکنون زمین درون دایره نگاه، چمباتمه زده بود و جامه میدرید و خاک بر سر میریخت و صورت میخراشید.
ناگهان نگاهی که خیره خیره جستجو میکرد، دل برید پلک زد و افتاد روی خنجر.
نگاه تمام شد. زمین مرد و آن مرد برخاست و به آسمان رفت.
غربت حسین بن علی وقتی جهان دستبسته دعا دعا میکرد تا بند تقدیر بگسلد و بدا حاصل شود و سیل حوادث بدیع خونها را بشوید و سیاهیها را بزداید و خس و خاشاک را ببرد و کشتی نجات را برگیرد و بالا بکشد و همه چیز را از نو بسازد و بیابد، بیمرز بود.
او غریبترین مرد تاریخ است.
#کتاب
#مفاتیح_الجنان
#زیارت_عاشورا
#زندگی_خوب
@daftaretamrin
همیشه به این فکر میکردم که چرا «نباید»های دین بیشتر از «باید»های آن است.
«نباید»های دین، در واقع استخدام انسانها نیست. آزاد کردن بشر از دنیا و بدرقه کردن دین است انسان را.
مثال دنیا سطح زمین است. اما خواستنیها و داشتنیهای عالم که فقط در سطح زمین نیست. بعضی خواستنیها در آسمان است. برخی داشتنیها در عمق زمین است. بسیاری از شگفتانهها در سطح دریا و وسط اقیانوس و عمق آبهاست.
بیشماری از عجایب در پدیدههای ناپیدای آمیخته در مواد است.
آدمهای زیادی اسیر سطح زمین هستند و امکانات زندگی آنان محدود به ابتدائیات سطحی است.
علم میآید آدمها را از این سطحینگری رها میکند. موانع را برطرف میکند و امکان خلاقیت و کشف را به انسان میدهد. علم در واقع ابزاری برای پالودن آگاهیهاست تا انسان جان خویش را جاری کند و چیزی را بیابد که اشیاء و گیاهان و حیوانات و شیاطین و حتی ملائکه نمییابند.
یعنی علم کمک میکند انسان شأن تخصصی خویش را پیدا کند و خلقت خودش را تکریم کند و با خلاقیت نشان دهد که چرا هست و چرا با دیگران فرق میکند.
نبایدهای دین از این جنس است. نبایدها در واقع همان رفع موانع است برای اینکه جوهر انسان فاش شود. روح انسان آشکار شود. معنای انسان علنی شود. روان انسان و وجدان انسان عمومی شود.
بایدهای دین هم تقویت حرکت انسان به این سمت است. آدمها در دین وقتی پیش میروند به نقطه بدون باید میرسند.
هیچ میدانستی دین میخواهمهای انسان کامل است؟! دین میگوید پوششهای دنیا نمیگذارد تو خواهشهای اصلی خودت را پیدا کنی.
یک سؤال:
بهشت کجاست؟!
پاسخ: قرآن میفرماید بهشت آنجایی است که «ما تشتهی الانفس» در آن اصل است.
عجب!!!!
پس چرا در دنیا این همه نباید جلوی پای آدم میگذاریم؟!
پاسخ: این نبایدهای جلوی پای انسان نیست. جلوی پای آن چیزهایی است که خودشان را آدم جا میزنند. میچسبند به آدم و سعی میکنند او را به نفع خود مصرف کنند. اما این مسیر برای انسان است.
انسان خودت باش. انسان غریبه را وارد حریم انسانیت نکن. آنگاه حریمت نابود میشود.
آیا هیچ گاه آلودگی را وارد غذایت میکنی؟!
: خیر
چرا؟!
: چون با سلامتی من منافات دارد.
آفرین آلودگی هم یک موجود است که زندگی دارد. اما مسیر زندگی او موازی و منطبق با زندگی انسان نیست. وارد زندگی انسان میشود و آن را از بین میبرد. آن را میخورد و سعی میکند زندگی تو را مال خودش کند. ضعیفت کند. بیمارت کند. بمیراندت.
آیا ما ضد زندگی هستیم که با آلودگی مخالفیم؟! قطعا نه. ما به دنبال زندگی هستیم.
اما جای زندگی خیلی چیزها در محیط زندگی ما نیست. زیرا زندگی آنها ضد زندگی ماست.
نبایدهای دین دروازههای آزادی انسان است از آلودگی به چیزهایی که زندگی او را محدود میکند. خواهشهای انسانی در آزادیهای انسانی ممکن میشود.
فضای آلوده دنیا به زندگیهای ضد زندگی انسان ایجاب میکند که ایست بازرسی داشته باشیم تا فضای خصوصی انسان و متناسب با انسان به وجود بیاید تا خواهشهای ما امکان تحقق داشته باشد.
قرآن کریم وعده داده که اگر مردم از دروازههای نبایدهای دین عبور کنند و به فضای خالص انسانی برسند، دنیا هم چیزی مانند بهشت شود.
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ ﴿٣٠﴾
نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ ۖ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ ﴿٣١﴾
نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ ﴿٣٢﴾
یا میفرماید:
وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا ﴿١٦﴾
لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ ۚ وَمَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَابًا صَعَدًا ﴿١٧﴾
اگر خطر آلوده شدن در دنیا وجود نداشت بهشت کامل را اینجا میدیدیم. اما اینجا بهشت مشروط و محدود است. به خاطر رفتارهای ما انسانها.
اما بهشت یک محیط خالص است. دروازههای آن تمام آلودگیها را تصفیه میکند و پاکها را استقبال و پذیرایی میکند.
لذا دین بایدهایش از نبایدهایش کمتر است. چون قرار است انسان پس از رها شدن از آلودگیها، خودش بایدهایش را طراحی و اجرا کند.
#هنر_آزاداندیشی
#پناهیان
#زندگی_خوب
@daftaretamrin
میدونی چرا خدا آدم رو از خودش میترسونه؟!
پاسخ: ما خدا رو در زندگی خودمون نمیبینیم. لمسش نمیکنیم. نمیشنویم. نمیچشیم. نمیبوییم. خدا ما رو وقتی از خودش میترسونه از چی میترسونه؟!
آدمها به راحتی در برابر چیزهایی که میبینند و میشنوند و لمس میکنند و میبویند و میچشند منفعل میشوند. حتی مرعوب و مقهور میشوند. حتی محجور و سرکوب میشوند. تمام بالندگی و زندگی خود را از دست میدهند. مچاله میشوند در یک گوشه. در یک فضای حداقلی ضعیف کوچک خود را محاصره میکنند و قایم میشوند و در آن انزوای عظیم میمانند و میلرزند و میمیرند.
اما خداوند میخواهد ما را از آن زندان خودساخته آزاد کند. یکی از چند راه شکستن این اسارت و شکنجه دائمی و انفعال شدید، ترساندن از خود است.
آدمها وقتی به بهانه خدای بینهایت از ترس و نگرانی و حسرت هر چیزی جز خدا آزاد شدند، به یک فضای بینهایت میرسند که فضای زندگی با خداست. زندگی انسانی. زندگی بندگی خدا تازه اینجا فعال میشود.
قبل از آن همه مردم در فضای بندگی موجودات موجود و موهوم محدود هستند. در برابر آنها منفعل و متزلزل هستند. در برابر آنها زانو میزنند و به خود اجازه زندگی نمیدهند.
وقتی آن ترس بزرگ، خاص و عمیق از خدا آمد، سیمهای مغز تو در برابر هر ترس دیگری بیحس میشود. از ترس غیر خدا که آزاد شدی میبینی که تمام شد. از فضای ترس دیگر عبور میکنی. رها میشوی.
هیچ بنده خدایی ندیده خدا بیاید جلویش را بگیرد. وقتی وارد فضای خالص بندگی خدا شدی هر چه بخواهی میشوی و میشود. همه امکانهای دنیا پس از آن مال توست.
وقتی خالص شدی آزاد میشوی. تمام قصد خداوند از دین، آزاد کردن تو بود از غیر خودش حتی خودت تا وارد فضای بینهایت بشوی و از زندان خودت و خودخواهیهای غیر خودت رها شوی.
خداخواهی یعنی بینهایتخواهی. یعنی رهایی بیمرز.
#هنر_آزاداندیشی
#پناهیان
#زندگی_خوب
@daftaretamrin