eitaa logo
✌💥دهه هفتادیا 💥✌
219 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.4هزار ویدیو
30 فایل
ارتباط با مدیریت کانال↙️↙️ @Yavar_amar مغزخاکستری @khakestary_amar نفوذیها @Nofoziha_ammariyon شهدا و اهل بیت علیهم السلام @Ammar_noghtezan خنده بازار و طنز سیاسی @khande_bazarr
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥خاطره جالب از شهید یوسف‌الهی 🔹به مناسبت ایام سالگرد شهادت شهید «محمدحسین ‌یوسف‌الهی» ؛ کسی که شهید سلیمانی درباره او گفته بود «دوست دارم تا مرا در پس از مرگ در کنار او به خاک بسپارید» @dahehaftadiihay_amariyon
🔶🔸🔸🔸🔸 "شعـــور و شهــــوت" حتما حتما حتما با دقت تا آخرش بخونيد خيلى عاليه "جان بلانکارد” از روی نیمکت برخاست لباس ارتشی اش را مرتب کرد و به تماشای انبوه مردم که راه خود را از میان ا یستگاه قطار بزرگ مرکزی پیش می گرفتند مشغول شد. او به دنبال دختری می گشت که چهره ی او را هرگز ندیده بود اما قلبش را می شناخت دختری با یک گل سرخ. از سیزده ماه پیش دلبستگی‌اش به او آغاز شده بود. از یک کتابخانه ی مرکزی در فلوریدا, با برداشتن کتابی از قفسه ،ناگهان خود را شیفته و مسحور یافته بود. اما نه شیفته ی کلمات کتاب .. بلکه شیفته ی یادداشتهایی با مداد, که در حاشیه ی صفحات آن به چشم می‌خورد. دست خطی لطیف که بازتابی از ذهنی هوشیار و درون بین و باطنی ژرف داشت. در صفحه ی اول ” جان” توانست نام صاحب کتاب را بیابد: “دوشیزه هالیس می نل" با اندکی جست و جو و صرف وقت توانست نشانی دوشیزه هالیس را پیدا کند. ” جان ” برای او نامه ای نوشت و ضمن معرفی خود از او درخواست کرد که به نامه نگاری با او بپردازد. روز بعد جان سوار کشتی شد تا برای خدمت در جنگ جهانی دوم عازم شود. در طول یکسال و یک ماه پس از آن , آن دو به تدریج با مکاتبه و نامه نگاری به شناخت یکدیگر پرداختند. هر نامه همچون دانه ای بود که بر خاک قلبی حاصلخیز فرو می افتاد و به تدریج عشق شروع به جوانه زدن کرد. جان درخواست عکس کرد، ولی با مخالفت ” میس هالیس ” روبه رو شد. به نظر هالیس اگر ” جان ” قلبا به او توجه داشت دیگر شکل ظاهری اش نمی توانست برای او چندان با اهمیت باشد. ولی سرانجام روز بازگشت ” جان ” فرا رسید آن ها قرار نخستین ملاقات خود را گذاشتند : 7 بعد الظهر در ایستگاه مرکزی نیویورک. هالیس نوشته بود : " تو مرا خواهی شناخت از روی گل سرخی که بر کلاهم خواهم گذاشت ." بنابراین راس ساعت 7 بعدالظهر ” جان ” به دنبال دختری می گشت که قلبش را سخت دوست می داشت اما چهره اش را هرگز ندیده بود. ادامه ی ماجرا را از زبان خود " جان " بشنوید: زن جوانی داشت به سمت من می‌آمد, بلند قامت و خوش اندام موهای طلایی‌اش در حلقه‌های زیبا ، کنار گوش‌های ظریفش جمع شده بود. چشمان آبی رنگش به رنگ آبی دریا بود و در لباس صورتی روشنش به شکوفه های بهاری می مانست که جان گرفته باشد من بی اراده به سمت او قدم برداشتم , کاملا بدون توجه به این که او آن نشان گل سرخ را بر روی کلاهش ندارد. اندکی به او نزدیک شدم . لب هایش با لبخند پرشوری از هم گشوده شد اما به آهستگی گفت ” ممکن است اجازه دهید عبور کنم ؟" بی‌اختیار یک قدم دیگر به او نزدیک شدم و در این حال میس هالیس را دیدم. تقریبا پشت سر آن دختر ایستاده بود زنی حدودا 50 ساله .. با موهای خاکستری رنگ که در زیر کلاهش جمع شده بود. اندکی چاق بود و مچ پای نسبتا کلفتش توی کفش های بدون پاشنه جا گرفته بودند. دختر صورتی پوش از من دور می شد و من احساس کردم که بر سر یک دوراهی قرارگرفته ام. از طرفی شوق و تمنایی عجیب مرا به سمت آن دختر صورتی پوش فرا میخواندو از سویی علاقه ای عمیق به زنی که روحش مرا به معنای واقعی کلمه مسحور کرده بود به ماندن دعوتم می کرد. او آن جا ایستاده بود با صورت رنگ پریده و چروکیده اش که بسیار آرام و موقر به نظر می رسید. و چشمانی خاکستری و گرم که از مهربانی می درخشید. دیگر به خود تردید راه ندادم. با کتاب جلد چرمی آبی رنگی که در دست داشتم و در واقع نشان معرفی من به حساب می آمد جلو رفتم. از همان لحظه فهمیدم که دیگر عشقی در کار نخواهد بود. اما چیزی به دست آورده بودم که ارزشش حتی از عشق بیشتر بود. دوستی گرانبهایی که می توانستم همیشه به آن افتخار کنم. به نشانه ی احترام و سلام خم شدم و کتاب را برای معرفی خود به سوی او دراز کردم. با این وجود وقتی شروع به صحبت کردم از تلخی ناشی از تاثری که در کلامم بود متحیر شدم. من ” جان بلانکارد” هستم و شما هم باید دوشیزه می نل باشید. از ملاقات شما بسیار خوشحالم ممکن است دعوت مرا به شام بپذیرید؟ چهره ی آن زن با تبسمی شکیبا از هم گشوده شد و به آرامی گفت: فرزندم من اصلا متوجه نمی‌شوم! ولی آن خانم جوان که لباس صورتی به تن داشت و هم اکنون از کنار ما گذشت.. از من خواست که این گل سرخ را روی کلاهم بگذارم و گفت اگر شما مرا به شام دعوت کردید باید به شما بگویم که او در رستوران بزرگ آن طرف خیابان منتظر شماست. او گفت که این فقط یک امتحان است! ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺷﻌﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﺷﻬﻮﺕ، ﺑﻪ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺷﻬﻮﺕ ﺩﺍﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﺷﻌﻮﺭ، ﻭ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺭﺍ .... ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﻌﻮﺭﺵ ﺑﻪ ﺷﻬﻮﺗﺶ.ﻏﻠﺒﻪ ﮐﻨﺪ ﺍﺯ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﻬﻮﺗﺶ ﺑﺮ ﺷﻌﻮﺭﺵ ﻏﻠﺒﻪ ﮐﻨﺪ ﺍﺯ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﭘﺴﺖ ﺗﺮ... .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ➬@dahehaftadiihay_amariyon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
↯❤️ 📹 ببینید | فیلم کامل روایت شهید سلیمانی از اتاق عملیات حزب‌الله با حضور ایشان و سید نصرالله و عماد مغنیه در آخرین مصاحبه ➬@dahehaftadiihay_amariyon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهدای خلبان سانحه امروز تبریز💔 شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 🕊🕊🕊 @dahehaftadiihay_amariyon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💯 قدیما: +ڪجا‌میرے؟! _گلزار‌شھدا +خبریھ؟! _بهشټ‌خونم‌افتاده♥️ امروزا: +ڪجا‌بسلامتے‌؟! _گلزار‌شهدا +خبریھ‌؟! _لایڪ‌اینستاگرامم‌کم‌شده! میرم‌چند‌تا‌عکݭ‌جدید‌بگیرم🥀' بهـ کجا‌چنین‌شتابان🚶‍♀️؟! ••♡••✨🕊✨••♡•• @dahehaftadiihay_amariyon ••♡••✨🕊✨••♡••
27.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥رفتن تا بیست متری اسرائیلی‌ها به روایت «حاج همت» 🔺صوتی پخش نشده از شهید حاج محمد ابراهیم همت را می‌شنویم که راجع به خاطرات خود از حضور در لبنان می‌گوید. @dahehaftadiihay_amariyon
📢 نقل یکی از دوستان که در ماموریت قبلی همراه شهید فلاحی بود: سلام بچه ها خیلی سخته و نمیتونم باور کنم شنبه هفته قبل دقیقا همچین ساعتی با حاج صادق حرم امام رضا بودیم،ازماموریت بیرجند برگشته بود،حاجی گفت میخوام برم شیراز ،یه چند روز پدر و مادرم رو ببینم،بعدش میرم تبریز،اخه چند وقتی هست ندیدمشون، گفتم حاجی خب میرفتی تبریز با این همهوسایل(کلاه و وسایل پروازی)بعدش سر فرصت میرفتی شیراز ! 🔹گفت:نه دیگه میرم شیراز، شاید فرصت نشه دیگه... 🌹حاج صادق عزیز شهادت مبارک... برای ما دعا کن ما هم لیاقت پیدا کنیم پیش توبیاییم... @dahehaftadiihay_amariyon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرد فقیرى بود که همسرش از ماست کره می‌گرفت و او آن را به یکى از بقالى‌های شهر می‌فرخت... آن زن کره‌ها را به صورت توپ‌های یک کیلویى در می‌آورد. مرد آن را به یکى از بقالى‌های شهر مى‌فروخت و در مقابل، مایحتاج خانه را مى‌خرید. روزى مرد بقال به اندازه کره‌ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره 900 گرم بود! او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى‌‌خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى‌فروختى در حالى که وزن آن 900 گرم است. مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی نداریم، بنابراین یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر شما را به عنوان وزنه قرار دادیم. مرد بقال از شرمندگی نمی‌دانست چه بگوید.... 🔸شاید پیش خودت فکر کنی خیلی آدم زرنگ و با سیاستی هستی اما یقین داشته باش که به اندازه‌ی خودت برای تو اندازه گرفته می‌شود... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌~~~◇✨🌹✨◇~~~ @dahehaftadiihay_amariyon ~~~◇✨🌹✨◇~~~
به سوداي تو مشغولم ز غوغاي جهان فارغ! خدایا پاکی، ایمان، آرامش، رزق حلال، صداقت، قناعت و اخلاصی چنین، روزیمان گردان🙏 @dahehaftadiihay_amariyon
⬅️ سواد رسانه‌ای نداشتن یعنی، ملکه الیزابت دوم ۶۸ سال پیش تاجگذاری کرده و در زمان حیاتش تا الآن ۲۱ نخست‌وزیر انگلیس و ۱۶ رئیس‌جمهور آمریکا را دیده و هنگام تاج‌گذاری وی، هنوز سه نخست‌وزیر اخیر این کشور «تونی بلر، دیوید کامرون و ترزا می» متولّد نشده بودند، ولی هیچ‌کس از خودش نمی‌پرسه که چرا برای سنّ و سال این روباه پیر جوک نساخته‌اند⁉️ ➬@dahehaftadiihay_amariyon
❣ امام خوب زمانم هر کجا هستید با هزاران عشق و ارادت سلام ✋ السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ 🌹 🌹 ❣ ❣ 🍃 تعجیل در مولا پنج صلوات 🍃 @dahehaftadiihay_amariyon
✨باسم رب المهدی✨ ❇️خصوصیات حضرت ولیعصر عجل الله فرجه 💟اهلبيت(ع) اينطور هستند. وقتي صد جزء رحمت خدا را مي‌گيرند، خودشان مهربان مي‌‌شوند. آن هم چه مهرباني❗️ 📖وقتي كه علم را از خدا مي‌گيرند، معدن علم و خزانه‌ي علم الهي هستند. خودشان عالم مي‌شوند. 🕊همينطور صفات ديگر و اسماء ديگر را كه مي‌گيرند كه مظهر اسماء و صفات هستند، و اين الطاف خدا را در عالم جاري كنند. ✴️اينكه ما مي‌گوييم: اهلبيت معدن رحمت هستند، واسطه‌ي رحمت هستند، 👈واسطه به اين معنا كه خودشان اول مهربان هستند. خودشان اينقدر ظرفيت دارند كه همه‌ي آن رحمت را جذب كنند، و اينگونه مي‌شود كه آنها معدن رحمت مي‌شوند. ❇️از آن يك جزء رحمتي كه به عالم دنيا پايين آمده بود، و براي همه‌ي موجودات عالم دنيا از ابتدا تا انتها بود، سهم مادرها كه سنبل مهرباني هستند، يك جلوه‌اي از آن يك جزء مي‌شود كه در كل تاريخ در كل دنيا پخش شده است. 💞مادر ضرب المثل مهرباني شده است. در داستان‌ها، در ادبيات، در شعرها، مادر معيار محبت شده است. 💚حالا آن پيغمبري كه نه فقط جلوه‌اي از آن يك جزء، بلكه يك جزء بعلاوه‌ي آن 99 جزء، همه را گرفته است، آنوقت چه هست و كه هست⁉️ 💟اين چهارده نفر چه رحمت و مهرباني دارند⁉️ 💠 حجت الاسلام 🌸 🌸 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 @dahehaftadiihay_amariyon
علامه طباطبایی ره: 🕊اگر یاد خداوند که نقطه اصلی هرم آفرینش است، آرامش بخش نباشد، مطمئن باش مخلوقات او آرامش بخش نخواهند بود، ✅دنبال او باش و اینقدر سرگردان نباش 🙏 @dahehaftadiihay_amariyon
🥀 همیشہ‌میگفت : برای‌اینکہ‌گره‌محبت‌ما برای‌همیشہ‌محکم‌بشہ بایددرحق‌همدیگہ‌دعاکنیم((:♥! 🕊✨🕊✨🕊 @dahehaftadiihay_amariyon 🕊✨🕊✨🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 سالگرد ارتحال ملکوتی استاد اخلاق آیت الله خوشوقت اعلی الله مقامه الشریف گرامی باد. 🌹 خوش وقت‌ترین پیر خرابات چه خوش رفت مهمان کریمی شد و این کم ثمری نیست اوقات خوش آن بود که با او سپری شد بی او دگر از حال خوش ما اثری نیست @dahehaftadiihay_amariyon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🌹قهرمان من* *گریه در فراق پدر* •┈••••✾•🍂🖤🥀•✾•••┈• اشک های دختر *شهید صادق فلاحی* در مراسم بدرقه پدر در شهر تبریز •┈••••✾•🍂🖤🥀•✾•••┈• 🇮🇷🖤یاد و خاطره شهدای قهرمان نیروی هوایی ، *شهید سرهنگ خلبان صادق فلاحی* و شهید سروان خلبان علیرضا حنیفه زاد و شهید خیر گمنام دکتر حبیبی گرامی و فاتحه مع الصوات.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خلبانان جنگنده F-5 می‌تونستند ایجکت کنند ولی این‌کارو نکردند، چون احتمال داشت هواپیما به منطقه مسکونی برخورد کنه و تلفات بیشتری داشته باشه✨ به یاد شهدا : سرهنگ شهیدصادق فلاحی سروان شهید علیرضا حنیف زاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫🌷 درسی بسیار زیبا از شهید محمد رضا دهقان... طرف داشت غیبت میکرد بهش گفت: شونه هاتو دیدی؟ گفت: مگه چی شده؟ گفت: یه کوله باری از گناهان اون بنده خدا رو شونه های توئه... @dahehaftadiihay_amariyon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا