eitaa logo
دیار تدین و تمدن
357 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
548 ویدیو
80 فایل
گرچه امروز،توسعه و پیشرفت، مادی مایه شرافت و شکوه شهرهاست اما شناسنامه حقیقی هر منطقه، تمدن و تدین مردمان آن دیار است... ✍ شیخ مصطفی ترابی دامغانی @tasvirebandeghi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 روایتی از شکوه و آقایی 🏴 حدیث هفدهم امام جماعت داشت کم‌کم برای گفتن اقامه آماده می‌شد و آقا سیدمحمد پیش از اینکه روی صندلی بنشیند، با اشاره دست مرا به‌طرف خودش خواند. نزدیک رفتم‌ بعد از سلام و احوال‌پرسی، آهسته گفت: از آقاعمویت، مرحوم حاج آقا شیخ محمد [ترابی] خاطره‌ای دارم که می‌خواهم یک وقت برایت تعریف کنم، شاید یک جا در نوشته‌هایت به دردت بخورد. با خوشحالی حرفش را تایید کردم و گفتم: چرا یک وقتی، همین امروز بعد نماز عصر می‌آیم تا خاطره‌ات را بشنوم. آقا سیدمحمد طبائی جانباز هفتاد درصد دارای مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد در رشته قرآن و حدیث و دلداده نماز جماعت است که ظهر و شب از فاصله‌ای دور و بدون در اختیار داشتن وسیله نقلیه یا راننده شخصی، هر جور که هست خودش را به مسجد جامع می‌رساند. آن روز بعد از نماز عصر کنارش نشستم و به حرفهایش گوش که نه، دل دادم؛ "از آغاز دهه شصت که وارد سپاه شدم و البته در مسجد جامع، با حاج آقا شیخ محمد آشنا شدم و ارتباط صمیمانه‌ای پیدا کردم. چند سال بعد هم در دانشگاه آزاد دامغان افتخار شاگردی و حضور در کلاس درس ایشان را داشتم. با اینکه قاطعیت و صلابت، شاخصه مهم ایشان به‌حساب می‌آمد، ولی صحنه‌هایی از بزرگواری پدرانه ایشان هم برای هر بیینده‌ای جلب توجه می‌کرد. از جمله یک سال در کلاس علوم قرآن حاج آقا بیست دانشجو حضور داشتند؛ هفده خانم و سه آقا. تقریبا تمام خانمهای کلاس از اهالی استانهای شمالی بودند. یک روز کلاس حاج آقا متوجه هرج و مرج و پج‌پج دانشجوها در آخر کلاس شد. از من خواست تا ببیینم چه مسئله‌ای پیش آمده.‌ متوجه شدم یکی از دختران دانشجو عکسهای مراسم عروسی یکی از هم‌روستایی‌هایش را آورده تا به همکلاسی‌هایش نشان بدهد. ‌حاج آقا از این بابت ناراحت شد و همان موقع و البته بعدها چند باری تذکر داد که نمره پایان ترم فقط به کسی داده می‌شود که درس را خوب فهمیده باشد.‌ تا اینکه امتحان پایان ترم برگزار شد و درست در روز هجدهم ماه رمضان، نتایج نهایی اعلام شد. آن شب برای برنامه قرآن به سر به مسجد جامع رفته و بعد از پایان مراسم به خانه آمدم. خواستم کمی استراحت کنم که تلفن خانه به صدا درآمد. همان خانم هم‌کلاسی بود که از درس حاج آقا نمره قبولی نگرفته بود و از من خواست تا همین امشب با استاد تماس بگیرم و از ایشان بخواهم هر جور شده نمره قبولی را به وی بدهد تا با قبولی در این درس، بتواند مدرک کارشناسی ارشدش را بگیرد. من هم که مطمئن بودم حاج آقا به کسی نمره الکی نمی‌دهد، با خواسته‌اش مخالفت کردم؛ علاوه بر اینکه می‌دانستم آن لحظه وقت استراحت حاج آقاست و از سر دردهای بی‌امان ایشان که یادگاری ضربات ماموران دولت سعودی به سر ایشان در آن حج پر خاطره بود، خبر داشتم. گفتگوی تلفنی ما تمام شد ولی ماجرا به همین جا ختم نشد؛ بعد از نماز صبح و طلوع آفتاب، دوباره تلفن به صدا درآمد. این بار استاد گرانقدرم، حاج آقا شیخ محمد ترابی پشت خط بود. ایشان خبر داشت که من صبحها تا بعد از طلوع آفتاب بیدارم. از صحبتهای حاج آقا فهمیدم که آن دختر دانشجو شماره تلفن منزل حاج آقا را پیدا کرده و بعد از نماز با ایشان تماس گرفته و تا نزدیکی‌های طلوع آفتاب، با گریه و اصرار فراوان از حاج آقا خواسته تا نمره قبولی به او بدهد. استاد به من فرمود: آقای طبائی! برو دانشگاه و ببین اگر آن خانم بقیه درسهایش را قبول شده و فقط همین یک درسش باقیمانده، بگو تا نمره قبولی‌اش را بدهم تا از همشهری‌هایش عقب نیفتد. بعد هم اضافه کرد: به آن خانم هم اطلاع بده به خاطر گریه‌ها و ناله‌ها و اصرارش نبوده که با خواسته‌اش موافقت کردم، فقط چون در وقت شریفی تماس گرفته و ابراز نیاز کرد، نخواستم حرمت این وقت شکسته شود. با حاج آقا خداحافظی کردم و از این همه بزرگواری‌شان غرق در حیرت شدم؛ هر کس دیگری جای ایشان بود، حتما عصبانی می‌شد و تلفن را بی‌پاسخ قطع می‌کرد، اما حاج آقا با آن همه خستگی و سر درد، حدود یک ساعت حرفهایش را شنیده و بعد هم پدرانه او را مورد محبت خودش قرار داده بود؛ این شاید تنها باری بود که شنیدم حاج آقا به کسی بیش از آنچه در برگه امتحانی نوشته بود، نمره داده باشد. 📝 مصطفی ترابی @damghan220
▪️ یا حسین ... 🔹روایتی از شکوه و آقایی 🔸حدیث هجدهم یکی از ویژگی‌های ارزشمند استاد فرزانه مرحوم حاج آقا شیخ محمد ترابی، مسجدداری و توانمندی فوق‌العاده در اداره مسجد بود؛ چنانکه این امر در امامت چهل ساله‌اش در مسجد جامع آشکار بود و البته قبل از آن، در خاطرات به‌جای‌مانده از دوران امامت ایشان در مسجد محله قلعه -پاساژ خندق فعلی- در سالهای پیش از پیروزی انقلاب هم از این نکته شواهد زیادی به چشم می‌خورد. یکی از دغدغه‌های قابل توجه‌شان در مسجد، ایراد سخنرانی صحیح و عالمانه از سوی منبری‌های دعوت‌شده بود. اولا خودش پای منبر سخنران، یک شب هم که شده می‌نشست و با دقت آن را ارزیابی می‌کرد. پیش از دعوت هم مترصد بود تا به صرف تعریف و تمجید این و آن، اقدام به دعوت از کسی نکند. در این‌باره خاطرم هست یکبار نوار کاست سخنران محترمی را از من خواست تا خود گوش کند و در صورت تایید، از وی برای سخنرانی در مسجد دعوت کند. یکبار هم سخنرانی در مسجد جامع آمده بود و حرفهای رطب و یابسی را روی منبر گفته بود. حاج آقا شیخ محمد به صورت جدی به او تذکر داده و گفته بود که روی این منبر فلسفی‌ها سخنرانی کرده‌اند و این منبر جای سخنرانی غیر عالمانه نیست! از واکنش نشان دادن به اشتباهات و ایرادات روضه‌خوانی هم فراوان پیش آمده بود که حاج آقا اجازه غلط روضه خواندن به مداح یا سخنرانی نمی‌داد و همین سبب شده بود تا کار سخنرانی در حضور ایشان دشوار باشد؛ بس که دلش می‌خواست مردمش جز حقیقت و صداقت چیز دیگری نشنوند. درباره بیان احکام بر روی منبر هم توصیه می‌کرد که حتما از روی رساله برای مردم مسئله گفته شود. این‌ها شمه‌ای از ویژگی‌های مدیریتی امام‌‌ جماعتی بود که خود به دقت و نکته‌سنجی در ایراد سخنرانی معروف بود. روحش مهمان ارباب بی‌کفنش باد. 📝 مصطفی ترابی @damghan220
▪️یا حسین ... 🔹روایتی از شکوه و آقایی 🔸حدیث نوزدهم در میدان اخلاق عملی گاه صحنه‌هایی از تضادها و دوگانگی‌ها به وجود می‌آید که جمع آن دو کارِ به‌ظاهر متناقض برای افراد معمولی ناممکن یا حداقل سخت و دشوار می‌نمایاند، در حالی‌که وجه تمایز بزرگان علم و اخلاق در اتصاف ایشان به این‌گونه دوگانه‌هاست. عالم با فضیلت شهرمان، مرحوم حاج آقا شیخ محمد ترابی رضوان الله علیه دارنده این مدال افتخار در شئون مختلفی بود؛ از جمله اینکه وی اگرچه به انضباط رفتاری شدیدی شهرت داشت و برای خود و البته دیگران، رعایت آیین راستی و آراستگی در پوشش و گویش، راه و رفتار و خلاصه بخشهای مختلف زندگی را امری لازم برمی‌شمرد، اما این ویژگی هرگز او را به متنوع‌زیستن و دل‌سپردن به سبکهای گوناگون این و آنی وانداشت؛ چنانکه متاسفانه در سیره رفتاری بسیاری از مردم و برخی از اهل علم مشاهده می‌شود. ایشان براستی ساده‌زیستی و زهدپیشگی صحیح را هیچ‌گاه از یاد نبرد و دارندگی را هرگز دلیلی برای برازندگی به‌حساب نیاورد.‌ یادم هست در سنین کودکی با آنکه در محیط خانواده و اطرافیان سادگی و ساده‌زیستی را به چشم دیده و لمس کرده بودم، اما هرگاه به منزل آن دانشمند فرزانه رفته یا هم‌نشین و هم‌مجلس با آن چهره علمی حوزه و دانشگاه شهر می‌شدم، طعم شیرین ساده‌زیستی‌اش کام مرا شیرین می‌کرد و آرزو می‌کردم که بتوانم مانند وی زندگی کنم. این ویژگی را که از شدت ظهور در رفتار ایشان، عادی انگاشته و به‌این‌خاطر در وصف‌نامه‌ای که از معظم له در ذهنم مرور می‌کردم، از قلم انداخته بودم، چند روز پیش با مرور وصیت‌نامه‌شان به یاد آوردم؛ آنجا که نوشته بود: "شکر خدا از مال دنیا جز خانه‌ای که در آن سکونت دارم، هیچ ندارم". 📝 مصطفی ترابی @damghan220
▪️یا حسین... 🔹روایتی از شکوه و آقایی 🔸حدیث بیستم آنچه در وصف دانشمندان حقیقی گفته شده که شوق علم‌آموزی و دانش‌اندوزی‌شان سیری‌ناپذیر است، از جمله حقایقی است که آن را براستی در سیره رفتاری عالم وارسته شهرمان، مرحوم حاج آقا شیخ محمد ترابی رضوان الله علیه یافتم. هم‌او که در راه تعلیم و تعلم، از همتی والا و انگیزه‌ای سرشار برخوردار بود و دلش می‌خواست عمرش را در راه دانش و بینش صرف کند. باری به بنده می‌گفت: وقتی از قم هجرت کردم، نه به‌خاطر دور شدن از فضای درسی یا محیط معنوی قم، بلکه همیشه به‌سبب محروم شدن از دوره‌های آموزشی و پژوهشی که مهارت علم‌آموزی را در طلبه بارور می‌ساخت، غصه می‌خورم! دیگر حسرت و افسوس ایشان، خدمت سالیان متمادی در نیروی انتظامی شهرستان به‌‌عنوان مسئول بخش عقیدتی سیاسی بود که بارها می‌گفت: کاش آن سالها را به فعالیت در حوزه علمیه سپری می‌‌کردم‌. با آنکه همه از برکت وجودی ایشان در اداره شهربانی و بعد هم نیروی انتظامی سخن می‌گویند و درباره ضرورت حضور شخصیتی دانشمند و منضبط همچون ایشان در نیروی انتظامی اظهار نظر می‌کنند. اردیبهشت ماه سال جاری و پس از ترخیص از بیمارستان در دومین مرحله از بازگشت دوباره بیماری در وجودشان، در اولین ملاقات با ایشان، به بنده گفتند: در وجودم احساس می‌کنم توانایی تدریس در حوزه را بار دیگر یافته‌ام و دوست دارم درسی ساده را برای طلاب علوم دینی تدریس کنم. فقط برای رفت و آمد به حوزه مشکل جدی دارم. این حرف را ایشان در حالی ایراد می‌کرد که توانایی لازم حتی برای نیم‌ساعت نشستن را هم نداشت چه برسد برای تدریس، اما بساط شوق و انگیزه در وجود پر برکتش به راه بود. دیگر نکته اینکه یادم هست شاید در اوائل دهه هشتاد، تازه رایانه و موبایل داشت مردمی می‌شد و هنوز به آن شکل، فراگیری و عمومیت نیافته بود که حاج آقا با علاقه خاصی ابراز می‌کرد دوست دارم کار با رایانه و تلفن همراه را یاد بگیرم. یعنی در عین حال که به :سنّت" اهتمام داشت، "مدرنیته" را هم تخریب نکرده بلکه آن را دوست می‌داشت. بر اساس همین عشق و علاقه به علم‌آموزی بود که نسبت به طلاب سختکوش و با انگیزه در مطالعه و تحقیق، شیوه تشویقی را به اجرادرمی‌آورد و هدیه‌های شایسته و شایانی به آنان می‌داد. 📝 مصطفی ترابی @damghan220
▪️یا حسین ... 🔹روایتی از شکوه و آقایی 🔸حدیث بیست‌ویکم در حالی‌که خیلی از مدیران فرهنگی، مهم‌ترین توانایی یک مدیر را قدرت و توانمندی در حفظ برنامه‌ها و پاسداری‌ها از راه و رسم پیشین خود و گذشتگانشان می‌دادند و در سخن که نه ولی در مقام عمل چندان توجهی به نوآوری ندارند، عالم وارسته شهرمان مرحوم حاج آقا شیخ محمد ترابی رضوان الله علیه در مدیریت مسجد جامع، نوآوری و تحول‌آفرینی را به معنای حقیقی باور داشت و به همین‌خاطر اعتماد به نسل جوان و نوجوان را برنامه خود قرار داده بود؛ آن هم نه حالا و در این روزگار که هر جا می‌روی صحبت از جوان‌گرایی است و بر سرِ صحنه آمدن نوجوانان و حتی نونهالان برای اجرای برنامه، به امری متعارف و پسندیده تبدیل شده است، بلکه در آن روزهای دهه هفتاد - و شاید پیش‌تر از آن که دیگر نگارنده به خاطر ندارد- وقتی برنامه‌های فرهنگی و مجریان میانسال و پا به سن‌گذاشته آنها، همه از پیش مشخص ‌شده و حتی برای چند سال آینده قابل پیش‌بینی بود. آنچه در این‌باره از تجربه خود می‌نگارم، البته اختصاصی به این کمترین نداشت، بلکه دیگر نوجوانان و کودکان آن دوران را نیز کم و بیش شامل می‌شد؛ چهار،پنج سال بیشتر نداشتم که برخی سوره‌های ‌کوچک قرآن را از حفظ کرده بودم -قابل توجه اینکه در آن زمان فرهنگ حفظ آیات قرآن به مثل امروز رواج نداشت و یادم هست در دامغان یک جوان که موفق به حفظ ده جزء قرآن شده بود، شایسته تحسین و اهدای سکه طلا دانسته شد- حاج آقا شیخ محمد ترابی به‌عنوان امام جماعت مسجد جامع پیشنهاد کرد تا شبی در مسجد به اجرای برنامه حفظ بپردازم و این اولین حضور من در برنامه رسمی بود در حالی‌که هنوز نمی‌توانستم به راحتی بر روی چهارپای چوبی گوشه مسجد که به خادم آنجا اختصاص داشت، بنشینم. بعدها برای اجرای شعر کودکانه، دکلمه‌های نوجوانانه و قرائت انفرادی شعر و اجرای گروه سرود به دعوت و در سایه اعتماد ایشان دعوت شده و به اجرای برنامه پرداختم که البته نقش انگیزشی فراوانی در من و مثل من داشت. در دهه هشتاد و نود، معظم له در ساختاری نو در ماه‌های محرم و صفر در کنار دعوت از سخنرانان سرشناس ملی و منطقه‌ای، به دعوت از منبری‌های جوان و خوش‌مطالعه و البته غیر معروف پرداخت و با امید و اعتماد به ایشان، فصل جدیدی را در برنامه‌های مسجد جامع به‌وجود آورد که بعدها مورد تبعیت دیگر مراکز مهم فرهنگی شهر نیز قرار گرفت. ❗️و البته امروز هنوز برخی مدیران فرهنگی دستی لرزان در اعتماد به نسل جوان و نوجوان دارند؛ وا مصیبتا... 📝 مصطفی ترابی @damghan220
▪️یا حسین... 🔹روایتی از شکوه و آقایی 🔸حدیث بیست‌ودوم همین که پا در مسجد جامع گذاشتم، با اشتیاق و عصازنان به‌طرفم آمد و بعد از سلام و احوال‌پرسی گفت: دوست داری خاطره زیبایی از کرامت و بزرگواری حاج عمویت، آقا شیخ محمد ترابی رضوان الله علیه بشنوی؟ گفتم: بله، با کمال میل. با هزار اشتیاق که از شوق نهفته در نگاهش می‌شد فهمید، چنین گفت: شبهای شنبه حاج آقا بین دو نماز مغرب و عشا به مدت بیست دقیقه و شاید کمی کمتر صحبت می‌کرد و انصافا خیلی از دانسته‌های دینی ما مرهون همان جلسات جمعه‌شبها است. تا اینکه یک هفته وقتی حاج آقا از سجاده بلند شد، همین که برای سخنرانی به‌طرف منبر می‌رفت، صدای نمازگزاری را که در پشت سر من نشسته بود، شنیدن که با ناراحتی می‌گفت: من یک کارگرم، شش روز هفته صبح تا شب سر کارم. یک جمعه می‌ماند برای بودن در کنار خانواده‌ام. ظهر که چاره‌ای ندارم از شرکت در نماز جمعه و گرنه بد می‌بینم. شبها هم که با این وضعیت نمی‌شود با خیال راحت مسجد بیایی و چند رکعت بخوانی و بعد هم با خیال راحت بروی پیش زن و بچه‌ات!! من که این حرفها را از او شنیدم، بعد از نماز عشا خدمت حاج آقا رسیدم و آنچه را شنیده بودم، مو به مو برای‌شان بازگو کردم. حاج آقا تاملی کرد و بعد، میکروفون را به دست گرفت و گفتند: از هفته آینده سخنرانی شبهای شنبه بعد از نماز عشا انجام می‌شود. و تا آخرین هفته‌های حضور ایشان در مسجد جامع، همین رویه را در پیش گرفتند. اثرپذیری از حرف دل یک کارگر ساده یک‌لا قبا، برای من بسیار حیرت‌انگیز بود؛ آن هم از سوی آقایی که خود، در قله آقایی و والایی قرار داشت. 📝مصطفی ترابی @damghan220
▪️یا حسین 🔹روایتی از شکوه و آقایی 🔸حدیث بیست‌وسوم از پله‌های منبر پایین آمدم و در صحن و سرای باصفای هئیت همراه با عزاداران عاشورایی دل به حال‌وهوای مدح و مرثیه و روضه‌خوانی سپردم. مجلس که تمام شد، آقایی حدودا ۵۶، ۵۷ ساله خودش را به من نزدیک کرد و دستانم را به گرمی فشرد؛ همچون دوستی صمیمی که سالهاست مرا می‌شناسد. از او خواستم تا خودش را معرفی کند. نام و فامیلی‌اش را گفت. پاسدار بازنشسته سپاه دامغان بود و از اینکه پای منبر دلش پر زده بود تا منبرهای روشنگرانه استادش، حاج آقا شیخ محمد ترابی (ره) حسّ زیبایی را که در وجودش نقش بسته بود برایم تعریف کرد و بعد هم گفت: "ما پاسداران دامغانی هرچه از اطلاعات و معلومات دینی داریم همه را مدیون زحمات دو حاج آقای ترابی هستیم؛ حاج آقا شیخ محمد و حاج آقا سیدمحمود (ره). در دهه شصت ما به صرف اعتقادی که به اسلام و انقلاب و امام داشتیم وارد سپاه شدیم و این دستگیری‌ها و روشنگری‌های علمای شهر بود که ما را هرچه بیشتر با دین خدا آشنا کرد، با قرآن، با احکام، با اخلاق و ... یادم هست حاج آقا سیدمحمود هر هفته جلسه آموزش احکام و حاج آقا شیخ محمد کلاس تفسیر قرآن برگزار می‌کرد. هم‌چنین خاطرم هست یک وقت در سپاه شایع شد که یکی از برادران پاسدار همسرش را در خانه کتک زده است. این خبر به گوش حاج آقا شیخ محمد هم رسید. از همان هفته موضوع کلاس را تفسیر سوره حجرات یا همان سوره اخلاق قرار داد و اینگونه و به‌صورت غیر مستقیم شیوه صحیح خانواده‌داری را به آن برادر پاسدار و البته به دیگران آموخت". 📝 مصطفی ترابی @damghan220
▪️یا حسین 🔹روایتی از شکوه و آقایی 🔸حدیث بیست‌وچهارم یادم هست در دهه هشتاد، در یک صبح تابستانی و در آستانه عید میلاد امام زمان علیه السلام حدود ۶۰ نوجوان پسر -شرکت‌کننده در طرح تابستانی- را برای بازدید از یک مرکز امام زمانی، به مدرسه علمیه امام صادق علیه السلام دامغان -موقوفه مرحوم حاج فتحعلی‌بیک- بردیم تا از نزدیک با فضای حوزه علمیه و فعالیتهای طلاب علوم دینی آشنا شوند. پایان این برنامه و لحظه خروج ما از مدرسه، مصادف شد با خروج استاد گرانقدر حوزه، مرحوم حاج آقا شیخ محمد ترابی رضوان الله علیه از کلاس درس تفسیر قرآن. حاج آقا با دیدن این همه نوجوان در مدرسه خوشحال شد. من هم توضیح دادم که دلیل این حضور چیست و از ایشان خواستم اگر امکان دارد چند دقیقه‌ای -هر چند کوتاه- برای بچه‌ها صحبت کنند. آن روحانی با فضیلت که احتمالا حالا پا به دهه هفتم زندگی گذاشته و بعد از ساعتی حضور فعالانه در کلاس، احتمالا خسته هم‌ شده بود، خواسته مرا پذیرفت و به‌خاطر پا دردی که داشت نمی‌دانم تکیه به دیوار زد یا کسی رفت و یک‌صندلی آورد تا حاج آقا بر روی آن بنشیند. قبل از هر چیز دست در جیب قبایش برد و یکی، دو تراول پنجاه هزار تومانی را از کیف پولشان بیرون آوردند تا از بستی‌فروشی سید در نزدیکی مسجد جامع، برای همه مهمانان مدرسه بستنی تهیه شود. بعد هم خیلی کودکانه و همه‌فهم شروع به صحبت کردند و بعد از خیر مقدم، گفتند: "شما دانش‌آموزان با کلمه امتحان آشنا هستید. خداوند هم برای همه بندگانش امتحان قرار داده. می‌دانید ماده امتحانی خدا چیست؟ نماز. پس سعی کنید نمازتان را مرتب و اول وقت بخوانید تا در این امتحان موفق باشید". بعد هم اشاره کردند به سرود دسته‌جمعی دانش‌آموزان که در ابتدای دیدار اجرا شد و ضمن تحسین بچه‌ها، همان‌جا دعوت کردند تا دانش‌آموزان طرح تابستانی این سرود را در شب میلاد امام زمان علیه السلام در مسجد جامع اجرا کنند. آنچه در این دیدار حدودا ۱۵ دقیقه‌ای برای همه ما ارزشمند و فراموش‌ناشدنی بود، شخصیت‌بخشی حاج آقا به بچه‌ها و توجه ویژه و محترمانه‌شان به نسل نوجوان بود. خدایش رحمت کند. 📝 مصطفی ترابی @damghan220
هدایت شده از دیار تدین و تمدن
🔹در اوج ولایت‌مداری 🔸برگی از خاطرات سردار شهید حاج هاشم ساجدی دامغانی عاشق ولایت بود و اعتقاد قلبی به آن داشت. آقا هاشم ولایت را با تمام وجودش احساس کرده بود و به آن پای‌بند بود. وقت حج‌رفتنش با این‌که پاسپورتش آماده شده بود و حتی بلیط هواپیما هم رزرو کرده بود و در ساعت مشخصی قرار بود پرواز کند، اما با شنیدن این خبر که امام -ره- فرمودند: "کسانی که در جبهه مسئولیت دارند، نباید به مکه بروند"، از هواپیما پیاده شد و به مشهد آمد و گفت: "اعتقادم بود که مرا از پای پلکان هواپیما برگرداند به منطقه جنگی و سرِ کارم". او همواره به همه دوستان و خانواده‌ها به‌خصوص به جوانان توصیه می‌کرد: "از ولایت فقیه پیروی کنید و اخلاق اسلامی و کمک به مستضعفین را هیچ‌گاه از یاد نبرید". @damghan220
هدایت شده از دیار تدین و تمدن
🔹واقعه اولین روز از سومین ماه پاییز 🔸ارتحال مبلّغی تاثیرگذار حضرت حجت الاسلام مرحوم شیخ علی اکبر ابراهیمی ورکیانی در سال ۱۳۰۵ شمسی در یکی از شهرهای توابع استان مازندران از پدری به نام ملا محمد که آشنای به شرع و دیانت بود، دیده به جهان گشود. سال‌های پس از تولد به همراه پدر به زادگاه اجدادی خود یعنی روستای ورکیان مهاجرت نمود. دروس مکتب خانه را از محضر مرحوم حجت الاسلام والمسلمین شیخ اسحاق طاهریان بهره برد و پس از آن دوران ابتدایی را در دامغان سپری کرد و سپس به حوزه علمیه این شهر راه یافت‌. با ورود به حوزه علمیه، دروس مقدماتی را از محضر حجت الاسلام حاج شیخ علی اکبر سعیدی عباس آبادی و دروس سطح را از در خدمت حاج شیخ غلامحسین خیری ورکیانی رحمه الله علیهما فرا گرفت. مرحوم ابراهیمی ضمن بهره بردن از محضر مرحوم آیت الله میرزا آقا ترابی، در درس فقه مرحوم آیت الله شیخ گل محمد نصیری و حجت الاسلام والمسلمین مرحوم حاج میرزا حسین ترابی شرکت کرد. مرحوم شیخ علی اکبر ابراهیمی تبلیغ دین را در راستای فعالیت‌های حوزوی خود برگزید و به عنوان یک منبری اهل مطالعه به ترویج دین و تبیین احکام الهی می‌پرداخت. مردم قدر شناس دامغان و مازندران منبرهای ایشان را هرگز فراموش نخواهند کرد. در سال ۱۳۴۲ و پس از ماجرای انقلاب سفید و قیام مردم، به خاطر سخنرانی و حمایت از امام خمینی، توسط ماموران رژیم پهلوی دستگیر و مورد بازجویی قرار گرفت. در کتاب تذکره مجیدی در توصیف مرحوم ابراهیمی چنین آمده است: "واقعا چراغی روشن بود که احتیاجات دینی چندین قریه به دست ایشان برطرف می‌گردید.‌ عالمی با حقیقت و مهربان و دلسوز و واعظی سخنور و شیوا بیان بوده است." سرانجام این واعظ دامغانی بعد از تحمل بیماری، در اول آذر ماه ۱۳۷۷ شمسی دار فانی را وداع گفت و در روستای ورکیان به خاک سپرده شد. @damghan220
🔹خاطرات رمضانیه 3⃣ 🔸درس‌هایی از نیکو مردمان دیار تدین و تمدن 💠 یک سال به دنبال شب قدر؛ عارف صاحب سخن، حجت الاسلام والمسلمین مرحوم کربلایی سیدطاهر شاهچراغی در کتاب نفیس "اَعلام دامغان" در معرفی دانشمند فرزانه مرحوم حاج‌ میرزاحبیب دامغانی چنین فرموده‌ است: "نگارنده شنیدم از مرحوم استاد آقا سید میرزاآقا ترابی -اعلی الله مقامه- که مرحوم حاج میرزاحبیب کلاته‌ای -جد اعلای دودمان شریعتمدار- یک سال تمام شب‌ها را به احیا و بیداری تا به صبح گذراندند که را درک کنند و فقط حاجتش این بود که فرزندان ایشان از علماء و روحانیون گردند و همانطور هم شد، مانند مرحوم حاج میرزا رضای بزرگ ... و مرحوم شریعتمدار ثانی حاج میرزا حسن و میرزا رضای شریعتمدار و فرزندش آقا حسن پرورش و مرحوم‌میرزا فتح الله و برادرش آقا میرزا عسکری و مرحوم حاج میرزا علی‌اکبر و فرزندش حجت‌الاسلام حاج میرزامحمد معلم و فرزندش آقا میرزا علی اکبر معلم معاصر و مرحوم آقا شیخ حاجی آقا و دانشمندان دیگر از این دودمان مانند مرحوم شریعت‌زاده و امثال ایشان". 🔰کاری از: پایگاه فرهنگی دیار تدین و تمدن @damghan220
✅ دیدار امام جمعه محترم دامغان، حجت‌الاسلام و المسلمین رستمیان به اتفاق نماینده طلاب و فضلای دامغانی حوزه علمیه قم و هیئت همراه با آیت‌الله حاج شیخ محمدجواد فاضل لنکرانی-عضو جامعه مدرسین و از علمای برجسته حوزه علمیه قم- جهت دعوت از معظم له برای ایراد سخنرانی در مراسم بزرگداشت اولین سالگرد ارتحال عالم مجاهد استاد حاج شیخ محمد ترابی -رضوان‌الله علیه- 📍گفتنی است این مراسم ۲۶ خرداد ماه-همزمان با شب با عظمت عرفه- در مسجد جامع دامغان برگزار خواهد شد. ✨ستاد مردمی بزرگداشت استاد حاج شیخ محمد ترابی @emamjomedamghan