eitaa logo
دانستنی و عجایب دنیا
6.3هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
6هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شبهایی که سرم رو میکردم زیر پتو و خودم رو به خواب میزدم صدای پچ پچ خواهرهای کوچکترم که تازه شده بودن رو میشنیدم که میگفتن هر برامون میاد به خاطر زهرا مجبوریم بهش جواب رد بدیم چون اون بزرگتره و عیبه خواهر کوچکتر نامزدی بشه آخرش ماهم مثل زهرا میشیم .... با شنیدین این حرفا بی صدا میزدم یه روز صبح که مادرم مثل همیشه حیاط رو جارو میزد یکدفعه صدای دادش بلند شد وباترس ما رو صدا میزد با دیدن که پشت در پنهون کرده بودند سردی نشست رو چهره ام ...مادرم که زن بود برگه رو برد پیش و دعانویس انگشتش رو به طرفم دراز کرد و گفت این دختر..... https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 (واقعی)⚠️