eitaa logo
دانایی مقدمه توانایی(آتش به اختیار)
464 دنبال‌کننده
34.6هزار عکس
27.7هزار ویدیو
109 فایل
#دانایی_مقدمه_توانایی، خود را به موضوعی خاص از مسایل اجتماعی محدود نمی کند. هدف آن روشنگری وانتقال مفاهیم اسلامی_انسانی و انقلابی است و شعر و ادبیات سوگلی این کانال است. ارتباط با مدیر @malh1380
مشاهده در ایتا
دانلود
1.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از آن دو چشم و آن رخ زیبا بلابه‌دور از آن دو زلف و آن قدوبالا بلابه‌دور درد و بلای آن قد رعنا به جان من وز آن جمال وآن قد رعنا بلابه‌دور گفتی که من بلایم و گفتم که مرحبا هرگز مباد زین دل شیدا بلا به‌دور چون چشم تو مشابه چشمان آهو است از چشم‌های آهوی صحرا بلابه‌دور قلبم درون سینۀ تو می‌تپد، عزیز! در هر تپش ز جان و دل ما بلابه‌دور با تو دلم تمام تمنّا و شور شد زین اشتیاق و شور و تمنّا بلابه‌دور مجنون به اشک و آه سحرگاه می‌سرود از آستان حضرت لیلا بلابه‌دور @faslefaaseleh _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
صدای ولولۀ کائنات می‌آمد خروش رود عظیم حیات می‌آمد شبی که از دل آیینه‌های فروردین غریو شادی و شور و نشاط می‌آمد شبیه بانگ نخستین که در فضا پیچید طنین نغمه‌ای از شش‌جهات می‌آمد صدای بال ملایک از آسمان به زمین صدای جوشش روح قنات می‌آمد به روی بستر خشک زمین از آب حیات زلال و شسته هزاران فرات می‌آمد دو صف کشیده به شطرنج هستی از بد و نیک صدای همهمۀ کیش‌ومات می‌آمد برای کام کسانی که تشنه‌لب بودند شراب و شربت و شهد و نبات می‌آمد برای ما که گداییم، اگرچه بی‌همّت از آستانۀ جودش زکات می‌آمد شبیه زمزمه‌ای بود دور و هم نزدیک به هر کرانه شمیم صدات می‌آمد شب برات شب قدر آرزوها بود نوید روشن صبح نجات می‌آید... @faslefaaseleh _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
جامعه‌ای که علی و آرمان‌های بلندش را که به‌وسعت هستی بود، درک نمی‌کرد، نمی‌توانست بر بیعت غدیر پایبند بماند. این بود که حتّی عدالت او را نیز برنتابیدند و در برابرش ایستادند و بعد از کشتنش به دست‌بوس و پابوس ستم‌بارگانی رفتند که در افق ادراک آنان حکومت می‌کردند! هزاربار برای تو شاخ‌وشانه کشیدند هزار خطّ و نشانه به هر بهانه کشیدند مگر نگین عدالت پس از تو نقش نبندد چه نقشه‌ها که ستم‌خواهگان شبانه کشیدند تو برق عاطفه بودی به دیدگان یتیمان ولی به‌یاوه تو را نقش تازیانه کشیدند در آن زمان که تو بودی چه ظلم‌ها به تو کردند ولی پس از تو چه خواری که از زمانه کشیدند به دست‌بوس ستم‌بارگان شدند همان‌ها که پا ز عدل تو آن‌گونه ابلهانه کشیدند شهامتی که نمی‌خواست آن درشت‌سخن‌ها که پیش روی تو آزاد در میانه کشیدند پس از تو نم‌نمک آن زخم‌ها به چرک نشستند پس از تو کم‌کمک آن شعله‌ها زبانه کشیدند چه جمع اندک و غمدیده‌ای در آن شب تیره به کوفه پیکر پاک تو را به شانه کشیدند .... رهی دراز نداری، به او نیاز نداری علی امام کسانی‌ست که پَر ز لانه کشیدند؛ همان‌کسان که دل از دام دام‌ودانه بریدند همان‌کسان که شررها در آشیانه کشیدند @faslefaaseleh
گلگشت چون نسیم آمد و از باغ تنش گل می‌ریخت مثل یک باغچه از پیرهنش گل می‌ریخت چون هوایی که در او عطر شناور باشد دم‌به‌دم مثل نسیم از دهنش گل می‌ریخت چشم او پنجره‌ای بود به باغی پرگل که ز هر پلک‌به‌هم‌برزدنش گل می‌ریخت باغی از آینه‌ها بود که شبنم هر صبح از گل یخ به بلورین‌چمنش گل می‌ریخت چون درختی که پریشان شود از دست نسیم دم‌به‌دم زلف شکن‌درشکنش گل می‌ریخت لب پرخندۀ او چون به سخن می‌آمد جای موج کلمات از سخنش گل می‌ریخت وقتی از دامنۀ دشت به گلگشت گذشت ابر بر دامن دشت و دمنش گل می‌ریخت 🆔️ @faslefaaseleh _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
به زخم پیکر زیتون، به بغض لیموها به داغ لاله، به خون گلوی شب‌بوها به بال‌های کبوتر که غرقه در خون است به زخم‌های نشسته به پیکر قوها به یال‌های پریشان و زخمی اسبان به ردّ جاری خون در نگاه آهوها به گونه‌های به خون‌سرخ از جراحت عشق به زخم تیغِ نشسته میان ابروها به فرق‌های حنابسته در عروسی خون قسم به طرّۀ در خون‌خضاب گیسوها به بغض شیعه که دیری‌ست در گلو مانده به بازوان کبود شکسته‌پهلوها که تیغ حیدر اگر در نیام خود جنبد اثر نماند از این برج‌ها و باروها نشان خیبر صهیون به جا نخواهد ماند چنان‌که نام و نشان نتانیاهوها! 🆔️ @faslefaaseleh _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
1.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تلاطم‌های اشک شور ما بودند دریاها و پهناهای دلتنگی ما بودند صحراها به خود گفتیم فرداهای چون آیینه در راه‌اند ولی آیینۀ امروز ما بودند فرداها گمان کردیم معنایی ندارد زندگی ‌کردن به‌غیر از شانه خالی کردن از تشویش معناها گمان کردیم این دنیای پر امّا سزاوار است که خالی باشد از تردیدِ امّاها و آیاها ولی بی‌رنج ممکن نیست در این خاک آسودن ولی بی‌موج بی‌معنی است پیوستن به دریاها 🆔️ @faslefaaseleh _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
پاییز عشق ما به زمستان رسیده است سیلاب اشک دیده به دامان رسیده است آب از سرم گذشت، ولی تشنه‌ام هنوز موج سراب بر لب عطشان رسیده است باید تمام خاطره‌ها را به خون کشید حج در منای عشق به قربان رسیده است آسان نیامدی که بگویم به‌سادگی از کف برفت، چون به کف آسان رسیده است بی‌تو به اضطراب دریدن دچار شد دستم اگر به چاک گریبان رسیده است فرق است بین کارد که بر استخوان رسید با دشنۀ فراق که بر جان رسیده است گفتم به‌گریه عشق به پایان نمی‌رسد دیدم که مثل عمر به پایان رسیده است 🆔️ @faslefaaseleh _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
سفرنامۀ رنج ما را خدا در این شب ظلمت رها نکرد در کوچه‌های بستۀ حیرت رها نکرد در لحظه‌های تلخ و نفس‌گیر گم‌شدن سرگشته را بدون هدایت رها نکرد راند از بهشت آدم و گندم بهانه بود او را در آن سراچۀ غفلت رها نکرد نوحی هزارسال فراخواند خلق را وی را در آن نواحی غربت رها نکرد او را کشاند در دل طوفان و لحظه‌ای در موج‌خیز لُجّۀ وحشت رها نکرد حتّی کشید در دل آتش خلیل را امّا در آن شرار شرارت رها نکرد یعقوب را به کلبۀ احزان اگر نشاند او را در آن سرای مصیبت رها نکرد موسای درمحاصره را تا به نیل برد امّا میان نیل هلاکت رها نکرد برد آبروی مریم معصومه را، ولی در تنگنای آن‌همه تهمت رها نکرد عیسای پاک را به سر جُلجُتا کشاند امّا بدون لطف و عنایت رها نکرد آن شب رسول بود و بسی تیغ آخته او را میان موج عداوت رها نکرد او را کشاند در دل یک غار هولناک امّا به دام اهل شقاوت رها نکرد جز ‌تار عنکبوت نشد یار غار او او را بدون پردۀ عصمت رها نکرد از جمع دوستان دل‌آگاه خویشتن کس را به خواب رخوت و راحت رها نکرد گندیدن است آفت ماندن در این جهان ما را رماند و در دل آفت رها نکرد یاریّ او که می‌رسد از راه، ناگزیر مظلوم را بدون حمایت رها نکرد دستی که خاضعانه به سویش دراز شد آن دست را بدون اجابت رها نکرد @faslefaaseleh. _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
در آسمان شب‌زده ماهی نمانده بود دیگر امید هیچ پگاهی نمانده بود دیر آمدیّ و در تن این صید بسته‌پا حتّی توان ناله و آهی نمانده بود می‌خواستم که محو تماشا شوم، ولی در من، دریغ، ذوق نگاهی نمانده بود از کاروان رفتۀ این عمر پرشتاب خاکستری به دامن راهی نمانده بود وقتی تو آمدی که در این جان پرگناه شوق ثواب و ذوق گناهی نمانده بود بر شاخ خشک چون گل حسرت برآمدی وقتی به دست باغ گیاهی نمانده بود پشت و پناه این دل بی‌آشیان شدی وقتی که هیچ پشت‌وپناهی نمانده بود 🆔️ @faslefaaseleh _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
عشق و درد چندی‌ست ترانه‌ای ندارم با شعر میانه‌ای ندارم بر دفتر خط‌خطی‌ام از شعر خطّی و نشانه‌ای ندارم من نغمه‌سَرای درد و عشقم جز این دو فسانه‌ای ندارم ای عشق برای شعر گفتن غیر از تو بهانه‌ای ندارم ای درد برای گریه کردن مانند تو شانه‌ای ندارم برگ‌وبر من اگرچه درد است جز عشق جوانه‌ای ندارم چندی‌ست سکوت می‌نویسم شعری و ترانه‌ای ندارم 🆔️ @faslefaaseleh
33.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اردیبهشت بود که دنیا قشنگ‌ شد بوم سفید غرق هیاهوی رنگ شد یک‌قطره از قلم‌موی رنگین نوبهار پاشید و دشت جعبه‌ای از آبرنگ شد اردیبهشت بود که شوق رسیدنت نبض حیات در دل هر چوب و سنگ شد امّا بهار آن‌سوی دیوار لحظه‌ها یک‌چند ماند و ماند و دچار درنگ شد مبهوت بود پنجره را واکند نسیم تا اینکه آمدیّ و جهانم قشنگ شد حتّی نسیم خسته کزین دشت می‌گذشت از عطر گیسوی تو چنین شوخ‌وشنگ شد اردیبهشت بی تو سکوت و ملال بود با تو پر از ترنّم گیسوی چنگ شد بگشوده شد طلسم بهار از حضور تو هرچند دیر...و بی‌تو دلم تنگ تنگ شد با سپاس از محمّدامین عزیز🥰 🆔️ @faslefaaseleh و _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
خلیج فارس؛ هویّت ایرانی این بید به هر بادی نابوده نخواهد شد این صخره به‌آسانی فرسوده نخواهد شد آوار اگر گردد دیوار وطن، ای جغد ویرانه ولی هرگز شالوده نخواهد شد ای حلقۀ مفقوده بین بشر و میمون پیدا ز تو آن نسل گم‌بوده نخواهد شد آبیّ خلیج فارس بحری‌ست زلال و پاک از آب دهان تو آلوده نخواهد شد بیهوده مزن نعره، ای جغد که نور حق خاموش ز غوغای بیهوده نخواهد شد "دل‌تنگ نباید بود از طعن حسود ای دل" تا کینه به دل دارد آسوده نخواهد شد @faslefaaseleh