eitaa logo
دانایی مقدمه توانایی(آتش به اختیار)
469 دنبال‌کننده
34.9هزار عکس
27.9هزار ویدیو
110 فایل
#دانایی_مقدمه_توانایی، خود را به موضوعی خاص از مسایل اجتماعی محدود نمی کند. هدف آن روشنگری وانتقال مفاهیم اسلامی_انسانی و انقلابی است و شعر و ادبیات سوگلی این کانال است. ارتباط با مدیر @malh1380
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️ آیا فیلم سینمایی مصادره با بازی رضا عطاران به درخواست ساواک ساخته شده؟ 🔸 چرا پرستو صالحی، فرخ‌نژاد، کرمی، کریمی و ارجمند سلطنت طلب شدند؟ 🔸 شبکه سازی در سینمای ایران در سال‌های اخیر ۱۴۰۱/۱۱/۲۵ 🔺 در روزهای گذشته تصویری از شکنجه گر ساواک و امروز هم فیلمی دیگر از یکی از عوامل ساواک در رسانه‌ها منتشر شده است. همزمان با این فیلم و عکس‌ها سایبری‌های رضا اقدام به هشتگ پرانی در دفاع از ساواک در توئیتر کرده اند. از کلیت ماجرا اینطور بر می آید که ساواک در این سال‌ها با هدف اعتبار سازی به جهت رسمیت دادن به دودمان پهلوی کاملا فعال بوده اما در سال‌های اخیر کوشیده به خودش مشروعیت بدهد، تا رفته رفته حضور خود را علنی تر کند... اما حالا و با در نظر گرفتن آنچه در طول این سال‌ها رخ داده و رفتار سلبریتی‌ها چند سوال مطرح است: آیا اقدامات سلبریتی ها به ویژه سینماگران در سال‌های اخیر اتفاقی بوده یا ساواک به شبکه سازی در سینمای ایران پرداخته است؟ 🔺 بگذارید یک نمونه را بررسی کنیم؛ سال 96 فیلمی به نام در سینمای ایران توجه ها را به خود جلب کرد. این فیلم با خمیرمایه ی طنز و بازی رضا عطاران به زندگی یک ساواکیِ بی نوا که افراطی های انقلابی به او ظلم کرده اند و حالِ و روز اپوزیسیون ایران می‌پردازد. همان موقع این سوال در ذهن خیلی ها مطرح می‌شود که آیا ساواک در حال تطهیر خود با کمک سلبریتی های بی سواد و پول پرست سینمای ایران است؟ آیا ساواک در این پروژه پول پاشی کرده است؟ این فیلم تحت تاثیر چه کسی و چگونه ساخته شده است؟ کمی بعد از این فیلم دیگری با بازی پرویز پرستویی به نام ساخته می‌شود که چندان بی ربط به روندی که در فیلم مصادره می بینیم نیست؛ و دارد مطربی بی نوا و مملکتی در رقص و پایکوبی را به تصویر می‌کشد که انقلاب 57 همه چیزش را عوض کرده. 🔺 هم پرویز پرستویی و هم سلبریتی های فیلم مصادره و هم برخی عوامل هر دو فیلم، تقریبا پای ثابت تمام پروژه های سینمایی هستند که یا در حال سیاه نمایی است یا ردِ پایِ پول‌های کثیف در آن دیده می‌شود. ماجرا البته به همینجا ختم نمی‌شود و در کنار این رخدادهای مشکوک شاهد فعال شدن برخی سلبریتی ها چون محسن تنابنده، پرویز پرستویی، پرستو صالحی، حمید فرخنژاد، برزو ارجمند، نیما کرمی و سیاهه ای از این اسم ها هستیم که همه یک رفتار مشترک دارند. آنها تا زمانی که در ایران هستند لگد پرانی میکنند و از اینکه "ای کاش به عقب بر می‌گشتیم" میگویند و در عین حال با صریح مرزبندی میکنند (به طوری که مخاطب تصور می‌کند آنها "منتقدِ غیرِ برانداز" هستند) و کمی بعد که از کشور خارج می‌شوند در حلقه ی براندازها و در یک میز در کنار ربع پهلوی دیده شده و صفحات خود را به اعتبار سازی برای "بچه شاه" اختصاص میدهند. به طوری که در این مرحله مشخص می‌شود که مرزبندی آنها با مریم رجوی به معنای برانداز نبودنشان نبوده بلکه معنایش این بوده که تعلق خاطر به جریان دارند. 🔺همه ی ماجرا به سینما ختم نمی‌شود. شما در عرصه آشوب آفرینی میدانی شاهد فعالیت گروهک های تروریستی با عنوان انجمن پادشاهی و گروه های مشابه هستید که همه به نوعی تاثیر پذیری از دودمان پهلوی و تعصب روی آنها دارد. این تاثیر پذیری به شکلی ست که هم در بین عوامل بمب گذاری شیراز و هم در صفحه اینستاگرام عامل جنایت مشهد و هم عامل شهادت تاثیر پذیری از خاندان پهلوی به وضوح دیده می‌شود. اقداماتی که ساواک در این سال‌ها در ایران در قالب یک گروهک اطلاعاتی-تروریستی انجام داده حالا به نقطه ای رسیده که تصور می‌کنند بر اساس آن می‌توانند رسمی و علنی مقابل دوربین قرار گرفته و با چند توئیت برای خود اعتبار سازی کنند. البته این داستان به همینجا ختم نمی‌شود و باید منتظر ماند و دید که با واکنش های دیگر بخش های اپوزیسیون به رونمایی دودمان پهلوی از ساواک و جلب توجه ها به علنی شدن حضور پرویز ثابتی این بازی به کدام سمت پیش خواهد رفت... _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
آنقدر مرا با شلاق زدند که ناخن‌های پایم از جا پریدند و افتادند و ناخن‌های دستم نیز کنده شدند. در همان حال که خونین و مالین روی زمین افتاده بودم، به زور آب به دهانم ریختند؛ من هم تف کردم توی صورتشان. دست بردار که نبودند. جری‌تر شدند و به زور کمی دانه برنج به دهانم ریختند تا به خیال خودشان روزه مرا باطل کنند. برای اینکه خوشحال نشوند گفتم؛ باز من روزه‌ام، هرکاری کنید، حتی اگر در دهانم ادرار کنید، بازهم روزه‌ام باطل نمی‌شود، چون به زور است. ...مرا بردند و بعد از کتک مفصلی از مچ، پاهایم را بستند و وارونه آویزان کردند. بعد از دقایقی آمدند و مرا به روی زمین انداختند. بعد مجبورم کردند که روی چهارپایه‌ای بایستم و دستهایم را از طرفین به میخ طویله‌ای بر دیوار بستند و بعد چهارپایه را از زیر پاهایم کشیدند و مصلوبم کردند. تمام وزنم را کتف و مچ دست‌هایم تحمل می‌کرد. دستبند لحظه به لحظه بیشتر در مچ دستم فرو می‌رفت. خون به دستم نمی‌رسید. پنجه‌هایم بی‌حس شده بودند. به همین اکتفا نکردند و شروع کردند به شلاق زدن به کف پا و روی پایم... آن شب من لخت و عور بودم. شمعی روشن کردند. پارافین ذوب شده چکه چکه روی بدنم می‌ریخت و می‌سوزاند و پوست را سوراخ می‌کرد. گاهی هم شعله آن را بین بیضه‌ها می‌گرفتند و موها را آتش می‌زدند. با فندک روشن هم موهای بدنم و ریشم را می‌سوزاندند. از سوزش درد به خود می‌پیچیدم. با ناخن گیر یکی یکی موها را می‌کندند و هی تکرار می‌کردند: امشب، شب آخر است. یک کمدی تراژیک تمام به اجرا گذاشته بودند. پنبه آغشته به الکل را به دور انگشت شست پا می‌بستند و بعد آن را آتش می‌زدند. این پنبه شاید دو دقیقه دور انگشتم می‌سوخت. یا پنبه فتیله شده را درون نافم می‌گذاشتند و آتش می‌زدند. گاهی خاکستر سیگار را روی بدنم می‌ریختند. کاری از دستم برنمی‌آمد جز داد زدن. از اعماق وجود فریاد می‌زدم... مرا لخت آویزان می‌کردند و گاهی بر آلت تناسلی‌ام شلاق می‌زدند که بر اثر همین ضربات باد کرده بود... تا ساعت دو نیمه شب مرا به هرشکلی که می‌توانستند اذیت و شکنجه کردند. وقتی دیدند جواب نمی‌گیرند به زیر آپولو بردند. همه بازجویان از اتاق خارج شدند. آپولو صندلی دسته داری بود که کف آن بیش از حد پهن بود. وقتی روی آن نشستم، پاهایم از ساق بیرون از صندلی می‌ماند. دست‌ها را از مچ با مچ‌بند قالبی به روی دسته صندلی پیچ و مهره و سفت کردند. وقتی که پیچ‌ها را سفت می‌کردند قالب‌ها بر مچ و ساق پاهایم فرو می‌رفت و به اعصاب فشار می‌آورد. فشار بر دست چنان بود که هر لحظه فکر می‌کردم خون از محل ناخن‌های دستم بیرون خواهد جهید. درد این لحظات به واقع خیلی بدتر و شدیدتر از درد شلاق بود. دست بیشتر و بیشتر پرس می‌شد و تمام اعصابم از توک پا تا فرق سرم تیر می‌کشید. به دست راست کمتر فشار می‌آوردند، زیرا بعد از پرس دست باد می‌کرد و دیگر نمی‌شد با آن اعتراف نوشت. بعد از مهار شدن دست‌ها و پاها، کلاه کاسکت مخروطی شکل را که از بالا آویزان بود بر سرم گذاشتند که تا زیر گلو می‌آمد. آن گاه به کف پاهایم شلاق زدند. وقتی از شدت درد فریاد می‌کشیدم، صدا در کلاه کاسکت می‌پیچید و گوشم را کر می‌کرد، نه می‌شد فریاد کشید و نعره زد و نه می‌شد درد ناشی از شلاق را تحمل کرد. هیچ منفذ و راه در رویی برای خروج صدا از کلاه کاسکت نبود و صدا در همان کلاه دفن می‌شد. گاهی شلاق را به کلاه می‌زدند، دنگ و دنگ صدا می‌کرد و سرم دوران می‌یافت و دچار گیجی و سردرد می‌شدم. عذاب آپولو واقعی و خرد کننده بود. پیچ‌ها را دائم شل و سفت می‌کردند... کار آن شب بازجویان خیلی طولانی شد. بعد از شلاق و آپولو مرا از اتاق حسینی بیرون بردند و دور دایره گرداندند تا پاهایم تاول نزند و باد نکند. بعد آویزانم کردند… مرا به اتاق شماره ۲۲ بردند. این اتاق شیب کمی داشت و کف آن خیس بود. مرا که لخت مادرزاد بودم کف اتاق نشاندند و گفتند بنویس. من دو زانو نشستم و با یک دستم ستر عورت می‌کردم و با دست دیگرم خودکار را گرفته بودم. از زور سرما دندان‌هایم به هم می‌سایید. از دماغ و دهانم بخار بلند می‌شد. دست و بدنم می‌لرزید. نمی‌توانستم چیزی بنویسم. سرما در بدنم رسوخ کرده و به مغز استخوانم رسیده بود... بخشی از کتاب خاطرات عزت شاهی (فصل شبهای کمیته مشترک یا همان موزه عبرت) _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
آپولو از خدای یونانیان باستان تا شکنجه ی ساواک آپولو یا آپولون نام یکی از خدایان بزرگ یونانیان بود. اهالی یونان در دوران باستان خدا را بسیار دوست داشتند. تصور آنان این بود که آپولو، زیبا، نیرومند، عادل، شفابخش و طرفدار شعر و موسیقی است. آپولو نزد یونانیان خدای خورشید هم بود. در قرن بیستم موشکهایی که کشور آمریکا به فضا می فرستاد، آپولو نام داشت. اما آپولو در زمان حکومت پادشاهی محمدرضا پهلوی نام دستگاهی بود که در سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) برای شکنجه زندانیان سیاسی به کار می رفت. آن دسته از زندانیهایی که از معرفی دوستان مبارز خود یا اطلاعاتی که درباره گروههای مخفی داشتند، خود داری می کردند ، با این دستگاه شکنجه می شدند. چرا به این دستگاه آپولو می گفتند؟ زیرا کلاهی که بر سر زندانی می گذاشتند ، شبیه کلاه فضانوردان بود. زندانی سیاسی را روی صندلی می نشاندند ، دستها و پاهایش را می بستند و بعد آن کلاه فلزی را روی سرش می گذاشتند. هنگام شکنجه، وقتی زندانی از درد فریاد می زد صدایش داخل این کلاه می پیچید و او را به شدت آزار می داد. انعکاس صدا گاهی باعث پاره شدن پرده گوش می شد. زندانیان سیاسی می گویند : وقتی صدا در داخل آن کلاه فلزی می پیچید انگار دنیا را روی سر زندانی خراب می کردند. اگر تقلا می کرد، لبه های تیز دستگاه شانه و گردن او را مجروح می کرد. ! _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
قتل توسط محافظان همسر پرویز ثابتی؛ قتل در مغازه کفش‌فروشی خیابان ولی‌عصر واقعه قتل فردی توسط محافظان همسر ، مدیرکل اداره کل سوم ساواک (امنیت داخلی)، در مغازه‌ای در خیابان ولی‌عصر کنونی نمونه بارزی از سوء استفاده‌های ساواکیان از قدرت بود. این حادثه که ابتدا از مسئله جزئی شروع شد ولی فاجعه‌ای دردناک به‌‌دنبال آورد، در مغازه کفش‌فروشی «شارل ژوردن» رخ داد. در آن مغازه مردی داشت به همسرش برای انتخاب کفش کمک می‌کرد که زنی وارد شد و به فروشنده دستور داد فورا آنچه را می‌خواهد برایش آماده کند. فروشنده هم فورا اطاعت کرد و به‌رغم اعتراض مشتری اول به اجرای دستور زن تازه‌وارد پرداخت. بعد از آنکه زن کفش مورد نیاز خود را خرید و آماده خروج از مغازه بود، مدعی شد کیفش به سرقت رفته و مردی را که به او اعتراض کرده بود متهم به دزدیدن کیف کرد. مرد در مقام دفاع از خود برآمد و بینشان سخنان تندی رد و بدل شد. در این هنگام مأمور محافظ زن که جلوی در مغازه ایستاده بود، خیلی خونسرد جلو آمد و با شلیک طپانچه مرد معترض را در جا کشت. چون زن یادشده همسر یکی از مقامات بلندپایه ساواک بود، برای بازداشت و محاکمه عامل این جنایت هیچ اقدامی انجام نشد؛ زیرا اصولا نمی‎شد را که منبع اصلی بسط عدالت در کشور تلقی می‌شد! به آدمکشی متهم کرد.[1] پرویز ثابتی در کنار همسر و دخترش، در یکی از تجمعات ضدانقلابیون در آمریکا22 بهمن 1401 پی‌نوشت: ۱) مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، مؤسسه اطلاعات، چ دوم، 1368، ص 203. ____ @daneshvadanestan
✳️ سند ساواک چگونه ادعای پرویز ثابتی را به چالش می کشد! مقام امنیتی دوره پهلوی در مستند اخیر مدعی شده است که رساله را در ۵ هزار نسخه تکثیر و خود پخش کرده بود! این ادعا را با اسناد موجود ساواک راستی آزمایی می کنیم؛ در یک سند ساواک به تاریخ ۲۶ خرداد ۱۳۵۲ با موضوع "فروش رساله خمینی در مسجد امین السلطان" می خوانیم؛ از : 20 ه 12 به : 312 شماره : 2829 /20 ه 12 "شخصی ساعت 10 روز 22 /3 /52 به مسجد امین السلطان واقع در خیابان فردوسی مراجعه و از خادم مسجد که مردی ترک زبان و ریش کوتاهی دارد تقاضای خرید رساله خمینی را نموده که خادم بیان داشته رساله تمام شده زیرا آن قدر اشخاص به آیت الله خمینی ارادت دارند که در مدت 5 روز تعداد زیادی رساله با قیمت خوب خریداری نموده اند. خادم اضافه نموده قیمت معمولی این رساله 15 تومان ولی دوستان از 50 تا 100 تومان هم خریده اند و ادامه داد امام جماعت مسجد به من گفته در فروش رساله خمینی مواظب باش زیرا ممکن است مأمورین سازمان امنیت متوجه شده و گزارش نمایند. سپس خادم افزوده به عنوان آب خوردن برو جلو بشکه آب که در راهرو وضوخانه است و رساله آنجاست بردار و زیر لباست بگذار بیاور. مراجعه کننده همین کار را کرده و موقع رفتن 350 ریال بابت رساله به او داده است. خادم بیان داشته بدین جهت کتاب را مستقیما به دست مشتری نمی دهد که اگر پیش آمدی شد قسم او درست باشد. ضمنا تاکید کرد جریان خریدن رساله را به همه کس نگو مگر به اشخاصی که اطمینان داشته باشی و اضافه نمود در این مسجد علاوه از رساله خمینی اکثر کتب دینی که چاپ می شود برای ترویج دین به فروش می رسد. نظریه یکشنبه : خبر صحت دارد ضمنا عین یک جلد رساله تهیه شده به پیوست تقدیم می گردد. نظریه سه شنبه : مسجد امین السلطان حدود دو سال قبل که نورالدین علوی طالقانی امام جماعت آنجا بود بازرسی و نامبرده بازداشت شد و مقدار زیادی از رساله و ملحقات و نوشته های خمینی کشف و ضبط گردید و در آن موقع خادمین مربوطه با مشارالیه همکاری داشتند لذا اصلح است این محل وسیله کمیته مشترک ضد خرابکاری مورد بازرسی دقیق قرار بگیرد و خدام آنجا تحت بازجویی دقیق واقع شوند که در این صورت به طور حتم محل اصلی تهیه رساله مشخص خواهد شد. ضمنا مسجد مذکور دارای زیرزمینی بسیار عمیق و محل هایی تاریک می باشد که امکان دارد کتب در آن ها نگهداری شده باشد. نظریه چهارشنبه: نظریه سه شنبه مورد تأیید است." منبع: کتاب بدون شرح به روایت اسناد ساواک - کتاب اول صفحه 289 حال سوال از ثابتی این است که چگونه رساله ای را ساواک منتشر و خریداران آن را دستگیر و تحت فشار قرار می داد! نشریات قدیمی _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
بارها دیده و شنیده‌ایم: محصولات شرکت متا (فیسبوک و اینستاگرام به‌طور خاص) به‌راحتی و کاملاً سلیقه‌ای مطالب کاربران را سانسور و حتی صفحات را حذف دائم می‌کنند. آیا می‌دانید مدیر سیاست‌گذاری عمومی این شرکت و مسئول مستقیم سانسور کیست؟ خانم «پریسا ثابتی زگت» دختر ارشد . _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
💢 ساواک، عامل ابتلای مردم به اسکیزوفرنی 🖋 کریستین دلانوا، مورخ فرانسوی در کتاب «ساواک» می‌نویسد: 📄 سرژ جینگر روایت می‌کند که شایعاتی سر زبان‌ها است که از کلاس سوم دبیرستان به بالا، در هر کلاس حداقل دو دانش‌آموز مخفیانه با ساواک تماس دارند. (نه شاگردان کلاس آن‌ها را به‌عنوان ساواکی می‌شناسند و نه آن‌ها یکدیگر را بدین عنوان، برای آن‌که کار مراقبت آسان‌تر و مؤثرتر باشد.) 🔺 در جامعه ایرانی دهه‌ی 1970م [دهه ۵۰ شمسی]، این نوع شایعه بی‌اساس نیست. مردم حتی در خانه‌هایشان وقتی می‌خواهند از شاه حرف بزنند، صدایشان را پایین می‌آورند. اگر کسی بخواهد در حضور عام درد دل کند یا از حرف بزند، بلافاصله مردم از او دوری می‌جویند. اگر او بی‌پروا سخن می‌گوید، برای آن است که از دستگیر شدن واهمه ندارد و اگر از دستگیری نمی‌ترسد به خاطر آن است که از ایادی است. 💢 ساواک ایرانیان را به مبتلا کرده است. بخشی از جمعیت به خاطر ترس از ساواک از سیاست حرف نمی‌زند، بخش دیگر چون از سیاست حرف می‌زند متهم به ساواکی بودن می‌شود! 📚 Christian delannoy, Savak, p114-115. به بهانه جریان و اندیشکده راهبردی _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
همت بی‌نظیر سرویس‌های جاسوسی در تشکیل ساواک پروفسور جیمز بیل، استاد روابط بین‌الملل کالج ویلیامزبورگ ویرجینیا، در کتاب خود که تحت عنوان «عقاب و شیر: تراژدی روابط ایران و آمریکا» منتشر گردیده، می‌آورد: سازمان اطلاعات و امنیت کشور [موسوم به ساواک] با کمک کامل تأسیس شد. حتی [واشنگتن] نیروهای اطلاعاتی خود را برای تشکیل در اختیار شاه گذاشت. ضداطلاعات نیز در تشکیل و عملکرد ساواک نقش عمده‌ای ایفا کرد و قرار شد آمریکا، ایران، اسرائیل و در امور اطلاعاتی، سال‌ها همکاری نزدیک داشته باشند. ساواک در داخل ایران به‌عنوان یک در نظر گرفته می‌شد و با خشن‌تر و افراطی‌تر شدن تاکتیک‌های آن به‌ مرور زمان، این سازمان نه‌ تنها در ایران، بلکه در سراسر جهان بدنام شد. 📚James A. Bill, the Eagle and the Lion: The Tragedy of American-Iranian Relations, p98. به بهانه جریان و _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
از هر ۱۱ نفر، یک نفر خبرچین ساواک 🖋 جان فوران، استاد جامعه‌شناسی در دانشگاه سانتا باربارا کالیفرنیا، در کتاب «مقاومت شکننده: ت‍اری‍خ ت‍ح‍ولات اج‍ت‍م‍اع‍ی ای‍ران از س‍ال ۱۵۰۰ م‍ی‍لادی ت‍ا ان‍ق‍لاب» می‌نویسد: 💢 سازمان اطلاعات و امنیت کشور -‌ساواک‌- در سال ۱۹۵۷م [۱۳۳۶ شمسی] با همکاری ، و سازمان اطلاعاتی شکل گرفت. 🔺 برآوردها در مورد تعداد نفرات ساواک متفاوت است و این خود نشان‌دهنده‌ی مخفیانه بودن آن در حد گسترده و ناامنی اجتماعی حاصل از عملکرد ساواک بود. برآوردها بین ۲۰ تا ۳۰۰ هزار نوسان دارد. 💢 شاید رقم اعلامی اریک روارد خبر از ۵۰ هزار عوامل تمام‌وقت و ۳ میلیون خبرچین پاره‌وقت (هر ۱۱ ایرانی یک خبرچین) می‌داد به واقعیت نزدیک‌تر باشد. 📚 John Foran, Fragile Resistance: Social Transformation in Iran from 1500 to the Revolution, p314. ♨️ به بهانه جریان و اندیشکده راهبردی _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
ساواک در تسخیر نیروهای آموزش دیده موساد! 🖋 فرد هالیدی، نویسنده و متخصص روابط بین‌الملل و خاورمیانه، در کتاب «ایران: دیکتاتوری و توسعه» می‌نویسد: 💢 از دهه ۱۹۵۰ [دهه ۱۳۳۰ شمسی]، و سازمان اسرائیل با هم همکاری داشته‌اند. علاوه بر مبادله اطلاعات، اعتقاد بر این است که تعدادی از مقامات ساواك در اسرائیل آموزش دیده‌اند. 📚 Fred E. Halliday, Iran: Dictatorship and Development, p279. به بهانه جریان و اندیشکده راهبردی _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan