هروقت یکي ازم میپرسه خوبي نمیتونم
ریسك کنم بگم نه نیستم ..
چون حتماً اون میپرسه چرا و من واقعاً
تعریفي برايِ حالِ بدم ندارم .
حتي خودمم نمیدونم چِمه نمیدونم چرا
بدم فقط میدونم خوب نیستم .
حالت خوبهها، یهو یه عکس؛ یه آهنگ،
یه اسم؛ خِرِتو میگیره و حالت عوض
میشه؛ چیه این دلتنگي =)).
شاید یه زماني خوب شدیم، شاید دیگه
زماني فهمیدیم زندگي چی بودُ مردم بہ
چي میگفتن زندگیِ خوب .
شاید دیگه قراره بفھمیم این زندگی اون
چیزی نبود ك ما انجامش میدادیم .
شاید دیگه قراره بفهمیم معنیِ زندگی تو
مرگ خلاصه نشده، شاید قراره یه آسمانیِ
آبیهم حتی برامون
بکشن، با یه خورشیدِ کنارش .
این زندگي ك ما باهاش سروکله داشتیم
زندگيِ ایدهآل نبود، انگار مثلِ زمین فوتبال
بود ك فقط گل میخوردیم بدونِ اینك دیگه
بدوئیم سمتِ توپ . این زندگی ك ما کردیم
زندگي نبود، ما سیاهي رو زندگی کردیم .