eitaa logo
درونیـ ـات...🌱
221 دنبال‌کننده
473 عکس
22 ویدیو
0 فایل
• نمی‌دانم، اطلاعی ندارم! • @F_Tohidy
مشاهده در ایتا
دانلود
. سرش را تکیه داده به بازویم،حرف می‌زند با خودش گالری گوشی را سر و سامان می‌دهم که این عکس پاگیرم می‌کند. _این باباست؟ می‌فهمم اول عمامه و لباسش را دیده که مثل بابایش است. _نه،دوستِ باباست زل می‌زند به عکس،آن منی که اسمش خیال است،رفت پشت در خانه‌ای،سه بچه‌ی قد و نیم‌قد را دید،سه جفت چشم را دخترک را نشده خوب نگاهش کنم،نتوانستم آن ها هم خیره شده‌اند به همین عکس،عکسِ بابا. امروز هشتم رمضان است،اصلا هشت ها جور دیگری‌اند مثلا هشت محرم. هشت محرم ۹۷ با قلب شکافته‌ی این شهید جور دیگری روضه‌ی علی اکبر شنیدیم. .
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙🤲🏻 ای خداوند طبیب! آنان که مدعی مداوای جسم‌اند،بی‌اذن تو از طبابت،عاجزند. وقتی کسی از زوایای روح آگاه نیست و کسی را به سویدای سیرت راه نیست،درمان چگونه صورت پذیرد؟! درمان جان،کار هیچکس جز بانی آن نیست. و بانی جان،تویی. | سیدمهدی شجاعی | .
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙🤲🏻 ای‌ خداوند حبیب! به هر ریسمانی که آویختیم،برید. به هر شاخه‌ای که نشستیم،شکست. و بر هر ستونی که تکیه زدیم،افتاد.تنها تویی که حق محبت را، تمام و کمال، ادا می‌کنی. به ما الفبای محبت بیاموز. [سیدمهدی شجاعی] @daroniyat
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
. سه روز بود که همه‌ی ور های مغز و کودک و خر و پاندا و فیلسوف درونم به جان هم افتاده بودند. لجباز درونم هم پدال گاز را تا ته فشار‌ می‌داد،دیگر خودم نبودم،تلخ شده بودم چرا نشستی؟چرا پا شدی؟ چرا کج میری؟چرا ریختی؟ و هزارتا گیر بیخود دیگر. فقط حسنا بود که هرچه می‌گفتم ذوق می‌کرد و لثه های خالی‌اش را نشانم می‌داد و بیشتر می‌چسبید به من. _دوستم افطاری دعوتمون کرده،میای؟ صدا از مغزم بلند شد: _حوصله ندارم _نمی‌شناسمشون _بازم حرفای بیخودی _کلی کار دارم _نمی‌خوام اصلا نگاه به قیافه‌ی درهمم می‌کند: _اگر دوست نداری نیا خب آن ور خلاق مغزم همه را ساکت می‌کند و سخنرانی ای سر می‌دهد با موضوع «اهمیت تجربه‌های نو در زندگی»،ته دلم هم دوست دارم که بروم. با اکراه می‌گویم: _کاچی به از هیچی اتو را می‌کشد به لباسش _لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ساعت داشت می‌شد یازده که ازمهمانی برگشتیم،آن وسط ها پیام می‌داد: (هنوز بمونیم یا بریم؟) تند برایش می‌نوشتم: (بمونیم😅) به خودم بود مانده بودم هنوز نمی‌شد دل کند دلم گره خورد به سادگی و ظرافت رفتار زینب به خاکی بودنش،ماند لای طعم خوش غذا و فر درشت موهای پسرش سه مادر بین اسباب بازی ها نشستیم،از رشد حرف زدیم،از اتفاق‌های زندگی‌مان و از معلم های کوچکمان. خود لجبازم خوابیده، کمی معاشرت می‌خواست که میانگرای متمایل به درونم نمی‌گذاشت. شکرت برای همه‌ی آدم های سبزی که اطراف قلبم کاشتی💚 @daroniyat
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا! ما اگر بد کنیم،تو را بنده‌های خوب،بسیار است. تو اگر مدارا نکنی، ما را خدای دیگری کجاست؟! [سیدمهدی شجاعی] @daroniyat