eitaa logo
استاد آیت الله نیکزاد
375 دنبال‌کننده
42 عکس
72 ویدیو
288 فایل
این کانال توسط شاگردان و دوستداران فقیه، مفسر و فیلسوف معاصر استاد عباس نیکزاد ایجاد شده است؛ در این کانال تلاش می‌شود نظرات، اندیشه‌ها و جلسات علمی استاد به اشتراک گذاشته شود. آدرس ایتا: https://eitaa.com/darseostadnikzad آیدی مدیر کانال: @shm1901
مشاهده در ایتا
دانلود
AUD-20211224-WA0511.opus
2.72M
نقد و بررسی تقریر مرحوم علامه طباطبایی از برهان صدیقین در تقریر آیت الله نیکزاد 🆑 @darseostadnikzad
باسمه تعالی خلاصه تقریر برهان صدیقین مرحوم علامه طباطبایی و نقد حضرات فیاضی و معلمی بر آن تقریر برهان اصل واقعیت قابل زوال و عدم نیست؛ زیرا از فرض نیستی و عدم آن، ثبوت و تحقق آن لازم می‌آید. اگر فرض کنید هیچ واقعیتی وجود ندارد، معنایش این است که در واقع، هیچ واقعیتی وجود ندارد به تعبیر علامه واقعاً هیچ واقعیتی وجود ندارد. پس اصل واقعیت محفوظ مانده و ثابت است و به هیچ وجه قابل سلب و زوال نیست. چیزی که زوالش ذاتاً مستحیل است، ثبوت و تحققش ذاتاً واجب خواهد بود. با این بیان وجود واجب الوجود ثابت می‌شود. این تقریر به هیچ مسئله فلسفی به عنوان مبدأ تصدیقی نیاز ندارد و تنها با نفی سفسطه و پذیرش اصل واقعیت، وجود خدا اثبات می‌شود. ازاین‌رو، می‌توان آن را «اخصر البراهین» نامید؛ در حالی که تقریر ملاصدرا به مقدماتی و تقریر حاجی سبزواری به یک مقدمه (اصالت الوجود) نیازمند بود. نقد و بررسی آقایان فیاضی و معلمی واقعیت به دو قسم تقسیم می‌شود: 1. «واقعیت اعم» که همان واقع نفس الامری است و ملاک صدق و کذب قضایاست و شامل واقع عدم هم می‌شود. 2. «واقعیت اخص» که واقع عینی و خارجی است و مورد انکار سوفسطی است. در استدلال مرحوم علامه میان واقعیت اعم و واقعیت اخص، خلط شده است. اثبات واقع نفس الامری نمی‌تواند واقعیت عینی و وجودی را اثبات کند. سوفسطی که واقعیت را انکار می‌کند، واقعیت عینی را منکر می‌شود، نه واقع نفس الامری که شامل واقع عدم هم می‌شود. به همین دلیل، سوفسطی که می‌گوید واقع عینی و خارجی واقعاً معدوم است؛ یعنی در نفس الأمر همه جا عدم و نیستی است و هیچ چیزی موجود نیست. او در اینجا واقع را قبول دارد، ولی واقع نفس الأمر را عدم می‌داند نه وجود. در نتیجه، این عبارت مرحوم علامه که: «اگر کسی نفی واقعیت کند با نفی واقعیتْ اثبات واقعیت کرده است»، صحیح نیست؛ زیرا واقع مساوی با وجود نیست، بلکه اعم از وجود و عدم است. واقع امور وجودی، وجود است، ولی واقع امور عدمی، عدم است. کسی که می‌گوید: «هیچ چیزی واقعاً موجود نیست»، در اینجا واقع، عدم است نه وجود و مطابق بودن این قضیه با واقع، به این است که چیزی در عالم موجود نباشد، نه اینکه چیزی موجود باشد. ( نقد آقای فیاضی) قید «واقعاً» در عبارت: «... فلو فرضنا بطلان کلِّ واقعیةٍ فى وقتٍ او مطلقا کانت حینئذٍ کلُّ واقعیةٍ باطلة واقعا، أى واقعیة ثابتةٌ ...»، نزد علامه، گویای ثبوت و وجود است، در حالی که مدلول «واقعا» در قضایای ثبوتی، گویای ثبوت است؛ ولی در قضایای سلبی، گویای عدم است. اگر گفته شود: «شریک الباری معدوم است واقعاً»؛ در اینجا کلمه « واقعاً » ثبوتی را به دنبال ندارد، بلکه واقع و نفس الامر این گونه قضایا، همان نبود و عدم است، نه ثبوت یک حقیقت. ازاین‌رو، عبارت «واقعیت معدوم است واقعاً»، گویای هیچ واقعیت ثبوتی نیست و معنایش این است که هیچ موجودی در عالم وجود ندارد. ( نقد آقای معلمی) نقد هر دو بزرگوار یکسان است و آن خلط میان واقع اخص یعنی وجود خارجی و واقع اعم نفس الأمری که اعم از وجود و عدم است. البته مرحوم علامه چون نفس الامر و واقع را چه در قضایای ثبوتیه و چه در قضایای سلبیه مساوی با مطلق ثبوت می‌داند (اعم از ثبوت حقیقی و اعتباری) قید «واقعاً» را ظاهراً با وجود و ثبوت مساوی تلقی می‌کند، در حالی که واقع و نفس الامر با وجود و ثبوت مساوی نیست، بلکه اعم از ثبوت و عدم است. به همین دلیل در قضیه «شریک الباری معدوم واقعاً»، نفس الامر و واقع این قضیه همان نبود و عدم شریک‌الباری است نه ثبوت یک حقیقتی. بنابراین، مطابق بودن این قضیه با واقع، به این است که شریک‌الباری وجود نداشته باشد و معدوم باشد. همچنین در قضیه «واقعیت معدوم است واقعاً»، مطابق بودن این قضیه با واقع به این است که هیچ چیزی وجود و ثبوت نداشته باشد، نه اینکه چیزی ثبوت و وجود داشته باشد. نیکزاد https://eitaa.com/darseostadnikzad
recording-20240911-071204.mp3
18.91M
👆تفسیر سوره مرسلات (۱) از مفسر گرانقدر آیت الله نیکزاد 🆑 @darseostadnikzad
باسمه تعالی چرا در مباحث فقهی فقها، استناد به نهج البلاغه خیلی کم و نادر است؟ پاسخ البته در مباحث حقوقی و سیاسی و حکومت و حکمرانی فقها مخصوصاً فقها و اندیشمندان متاخر استنادات نسبتا فراوانی به نهج البلاغه دارند. اما در عین حال در کل، استنادات فقهی به نهج البلاغه چندان زیاد نیست به نظر می‌رسد این امر حداقل به خاطر دو جهت زیر است: ۱- مباحثی که در نهج البلاغه مطرح شده است معمولاً مباحث فقهی به معنای بیان احکام شرعی نیست. مباحث نهج البلاغه نوعاً در موارد زیر است الهیات و معارف اسلامی، بیان عوالم غیب و فرشتگان ، ذکر پاره‌ای از آیات و نشانه‌های شگفت انگیز قدرت و حکمت الهی در جهان، مباحث گوناگون در مورد عالم برزخ و معاد و حیات پس از مرگ و تاکید بر توجه به آن ، بیان مباحث عرفانی و سیر و سلوک روحی، بیان فلسفه و حکمت احکام و شرایع، بیان مباحث اخلاقی و مواعظ و نصایح و حکمت‌ها در سطح گسترده، نکوهش دنیا و مذمت دلبستگی و تعلق به آن، دعوت به جهاد و بیان اهمیت آن، نکوهش اصحاب و یاران خود و مردم کوفه به خاطر عدم اطاعت و همراهی، نکوهش خلفا و بیان موارد سوء استفاده از بیت المال، نکوهش معاویه و طلحه و زبیر و برخی از خواص، نکوهش اصحاب و یاران خود و مردم کوفه، نامه‌های متعدد به استانداران و کارگزاران خود برای رعایت حدود و موازین شرعی و توجه به ارباب رجوع و ..... ۲- سید رضی رحمة الله علیه مطالب و مباحث نهج البلاغه را به صورت مرسل و بدون ذکر اسناد و مدارک بیان کرده است هر چند برخی از محققین متاخر زحمات ارزشمندی برای پیدا کردن اسناد و مدارک نهج البلاغه متحمل شده‌اند و در این رابطه کتاب‌هایی نگاشته‌اند اما در عین حال حتی مواردی که اسناد و مدارک آن را پیدا کرده‌اند در بسیاری از موارد از جهت فقهی و رجالی این اسناد، قابل استناد برای فتاوای فقهی نیست. نیکزاد https://eitaa.com/darseostadnikzad
کتاب القضاء از تحریر الوسیله(۱).mp3
19.71M
👆مروری بر فقه قضاء؛ کتاب القضا از تحریر الوسیله(۱). از آیت الله نیکزاد 🆑 @darseostadnikzad
recording-20240908-202321.mp3
13.37M
درس اسفار ملاصدرا ، جلد۶، جلسه پنجم برهان امکان ووجوب. از حکیم متاله استاد نیکزاد https://eitaa.com/darseostadnikza
کتاب القضا (۲).mp3
12.31M
👆مروری بر فقه قضاء؛ کتاب القضا از تحریر الوسیله(۲). از آیت الله نیکزاد 🆑 @darseostadnikzad
recording-20240909-155913.mp3
21.86M
درس اسفار ملاصدرا ، جلد۶، جلسه ششم. برهان شیخ اشراق بر اثبات واجب و نقد آن از حکیم متاله استاد نیکزاد https://eitaa.com/darseostadnikza
مرور کتاب القضا، تحریر الوسیله(۳).mp3
15.28M
👆مروری بر فقه قضاء؛ کتاب القضا از تحریر الوسیله(۳). از آیت الله نیکزاد 🆑 @darseostadnikzad
اسفار ج ۶- (۷).mp3
17.03M
درس اسفار ملاصدرا ، جلد۶، جلسه هفتم. ادامه نقد و بررسی برهان شیخ اشراق در اثبات واجب.از حکیم متاله استاد نیکزاد https://eitaa.com/darseostadnikza
بسمه تعالی انتقادات آقای آقامیری بر حضرت نوح این است که چرا برای قومش درخواست عذاب کرد آیا بهتر نبود که در خواست عذاب نمی‌کرد به ویژه اینکه با عذاب شدن آنها و فرستادن آنها به جهنم، کار شیطان را راحت کرد که به دنبال به جهنم فرستادن آنها بود از این گذشته چرا بعد از فرا رسیدن عذاب تنها برای فرزندش دلسوزی کرد و از او خواست که سوار کشتی شود؟ پاسخ اولاً قرآن کریم هم در سوره هود و هم در سوره نوح بیان می‌کند که حضرت نوح مدت بسیار مدی د و طولانی برای قومش دلسوزی کرد و شبانه روز و آشکار و پنهان آنها را به راه راست یعنی راه هدایت و رحمت و مغفرت الهی دعوت کرد و با انواع ادبیات و استدلال منطقی و خیرخواهانه آنها را ارشاد کرد قرآن کریم می‌فرماید ۹۵۰ سال اینگونه تلاش کرد اما جز فرار و تکذیب و استهزاء ثمری نداشت. پس حضرت نوح به اندازه کافی برای قومش دلسوزی کرد. در آیه ۳۲ سوره هود آمده است که قوم نوح به او گفتند خیلی زیاد با ما چانه زنی کردید دیگر بس است اگر راست می‌گویید آن عذاب موعود را برای ما بیاور. خداوند در سوره هود می‌فرماید که ما به نوح وحی کردیم که جز همین عده‌ای که ایمان آوردند از قوم تو کسی دیگر ایمان نخواهد آورد( آیه ۳۶) بنابراین ماندن قوم نوح و عذاب نشدن آنها نه تنها سودی به حال آنها نداشت بلکه بر گمراهی و عذاب آنها افزوده می‌شد. بر این اساس این سخن ایشان که عذاب آنها به نفع شیطان تمام شد نادرست است، چون جهنمی شدن همه آنها قبل از عذاب، حتمیت یافته بود. و در سوره نوح از قول حضرت نوح خطاب به خداوند آمده است که خدایا اگر این‌ها در زمین باقی بمانند بندگان تو را گمراه می‌کنند و جز فاجر کافر زاد و ولد نمی‌کنند از اینجا نیز استفاده می‌شود که نفرین حضرت نوح از سر دلسوزی برای دیگران و آیندگان بوده است. و در حقیقت با این عذاب، زمین از لوث وجود مفسدان و گمراه کنندگان پاک شد و زمینه برای هدایت نسل‌های آینده فراهم شد. از این گذشته از آیات سوره هود استفاده می‌شود که عذاب قوم نوح مشیت و اراده خداوند بوده است. به دلیل اینکه وقتی قومش از او خواستند عذاب موعود را بیاورد در پاسخ فرمود: «قَالَ إِنَّمَا يَأْتِيكُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شَاءَ وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ» یعنی نوح گفت: آن وعده را تنها اگر خدا خواهد به شما می‌رساند و هیچ از آن مفرّی ندارید.. در آیات بعدی می‌فرماید: « وَٱصۡنَعِ ٱلۡفُلۡكَ بِأَعۡيُنِنَا وَوَحۡيِنَا وَلَا تُخَٰطِبۡنِي فِي ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ إِنَّهُم مُّغۡرَقُونَ » یعنی خداوند به نوح فرمود: به ساختن کشتی در حضور و مشاهده ما و به دستور ما مشغول شو و درباره ستمکاران که البته باید غرق شوند دیگر ( به عنوان شفاعت ) با من سخن مگوی. از این گذشته در مورد اقوام و امم دیگر مانند قوم عاد و ثمود و لوط که خداوند بر آنها عذاب فرستاد چه می‌گویید آیا بر مشیت خداوند هم نقد دارید. در مورد خطاب حضرت نوح به فرزندش، پاسخ این است که به صورت طبیعی هر پدری به صورت ویژه خواهان خوشبختی و نجات و هدایت فرزندش است به همین خاطر حضرت نوح تا آخرین لحظه احتمال می‌دهد که شاید فرزند گمراه اوبا ادبیات پدرانه هدایت شود لذا از او می‌خواهد که از جمع کافران جدا شود و ایمان آورد و به کشتی وارد شود. نیکزاد https://eitaa.com/darseostadnikzad