من پنجشنبه ها دم غروب میرم سرخاک مادرم، بعد از شستن سنگ مزار خودش و چنتا از همسایه هاش رو سنگ همشون برنج و گندم میریزم
پنجشنبه قبل یادم رفت اینو بگم نمیدونم چرا،
داشتم قبرهای دور سنگ مزار مادرمو میشستم یه خانم تقریبا ۷۰ ساله با پسرش اومد جلو گفت تو کی هستی چه نسبتی با شوهر من داری چرا قبرشو میشوری ، میدونی چقدر دنبالت بودم ببینمت ، پسر زن دومشی؟! من 😳😅
گفت ما هر جمعه که میومدیم میدیدیم قبرش شسته و تمیز و روش گندم ریخته از فامیل میپرسیدم میگفتن ما نبودیم تا اینکه شک کردیم یه غریبه ست تا امروز که پیدات کردیم تو کی هستی ؟
لبخندی زدم گفتم هیشکی فقط دارم به وصیت مادرم عمل میکنم که گفته بود من که فوت شدم اومدین سرخاکم ،قبرهای همسایه هام رو هم بشورین خب قبر شوهر شما پایین قبر مادرمه منم میشستمش ، در حالیکه تعریف میکردم پیرزن های های گریه کرد و از من تقاضای بخشش داشت گفتم شما که کاری نکریدن من ناراحت باشم فقط کاش به قبرهای بالا و بغل دست دقت میکردین اونا هم تمیز بود میگفت فکرهای بد و مزخرف انقد تو مغزمون بود که اصلا به این توجه نکردیم ، خلاصه کلی دعام کرد و گفت حلالم کن من فقط هاج و واج نگاشون میکردم ، اون هفته انقد شوک بودم که یادم رفت توییت کنم و بعدش فکرم مشغول چیزای دیگه شد تا اینکه این هفته رفتم.
یادم افتاد ، چه بارونی میآمد و همه قبرها رو شسته بود و ولی باز من قبرها رو با T تمیز کردم و برنج ریختم و آمدم
چقدر دلم برای آغوش #مادر تنگ شده
تا پدرو مادرتون زنده هستند قدرشونو بدونید چون وقتی به دیار باقی میرن واقعا یک حفره بزرگی در قلبت بوجود میاد که با هیشکی پر نمیشه.
https://eitaa.com/joinchat/1175257149C6c3dbec8ec