eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
📺🌱 🌱 . . •|| . . . چند روز پیش، این جا یڪ ماجراے جالب داشتیمــ. یڪ روحانـے میانـ‌سالـے آمدهـ بود ڪہ سابقہ‌ے جبہہ همــ نداشٺــ. نمـےدانم اینـ بندهـ خدا چہ‌جورے پایش بہ جبہہ باز شدهـ اسٺــ. . وقٺـے آمد توے اینـ واحد ، بچہ ها خیلـے سر بہ سرش گذاشتند. آدم سادهـ اے بود و بچہ ها دستش مـے انداختنـد. یڪ روز بہش گفتند بیا سوار موتور شو برویم یڪ مقدار جلوتر را نشانٺ بدهیمـ. ولـے اللہ غلامـے، پیڪ اطلاعاٺ_امنیٺ اسٺ. جوان کوچڪ اندام و تیزے اسٺ. موتوسوار خوبـے هم هسٺ. زمین این جا هم همہ اش رمل و ماسه بادے اسٺ. موتور وقٺـے ڪہ از روے شیب رمل ها مـےآید پایین ، یڪـے دو مٺر مـےپرد هوا و زهرهـ ے آدم مـےترڪد.😂 . . اگر ناشـے باشـے و قبلا موتورسوارے نڪردهـ باشـے ، حتما زمین مـے خورے. اگر بچہ ها بخواهند ڪسـے را بترسانند،این برنامہ را برایش پیادهـ مـے ڪنند!حاج آقا را هم مجبور ڪردند ڪہ برود. بہش گفتند نمـےشود ڪہ تو در اطلاعاٺ_عملیاٺ باشـے و از ڪار ما سر در نیاورے!😬 . . عبایش را درآورد و با قبا و عمامہ سوار موتور شد. ڪمر رانندهـ را سفٺ گرفٺ. یڪ قرآن هم دستش گرفٺہ بود . مـےگفٺ این قرآن من را حفظ میڪند. غلامـے سوارش ڪرد و رفتند توے رمل هاے اطراف تا گشٺـے بزنند! . . وقٺـے برگشتند، حاج آقا دیگر رنگ بہ صورٺ نداشٺ.😑 غلامـے میگفٺ:"از بس فشارم دادهـ، تمام دل و رودهـ هام در گرفٺه.":| . وقٺـے برگشتند، حاج آقا رفٺ ڪہ رفٺ. بہ نظرم باید این جور افراد را ببرند جاهاے سادهـ تر. چون هم خودشان صدمہ مـے خورند و هم بچہ‌ها فڪر میڪنند ڪہ همہ روحانـے ها همینـ طور هستند. . . . . | ڪتابــ : نوزدهـ صفر چہار | نویسندهـ : احسانــ احمدے خاوهـ | سرگذشٺـ سردار شہید مجید زادبود . . . . . ویراسٺ: 📤 | 💌 | | 💛 | . . ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷
🕊⚡️ ⚡️ . . . •|| 🌙 . . . آبادان محاصره بود و جادۀ اهواز آبادان بسته . پس براے رفتن بہ آبادان باید از لنچ ڪمڪ مےگرفتیم یا هاورڪرافت . هاورڪرافت ڪہ آن موقع خیلے ڪم بود ، ماند لنچ . سراغ ناخداے یڪے از لنچ هاے ڪنار بندر رفتیم و از او خواستیم ما را تا آبادان برساند. _: ها مگه مو از جونوم گذشتم؟یا از سر لنچوم؟ سہ چهار نفرےرفتیم جلوتر و گفتیم : « خب ما هم داریم مےریم آبادان رو از محاصره دربیاریم.» خندۀ مسخره اے ڪرد. _ گنده تر از شماها نتونستن. شما کجا مےرین؟ مےخواستیم حرفے بزنیم ڪہ عباس گفت : « شماها برینو بسپارینش به من. » ما اما همانجا ایستادیم. _دادا دلیل نرفتنت چیہ؟ _ڪاڪو، مو باید از ساحل برم تا تو دید عراقیا نباشم اون وقت ممڪنہ لنچم تو گل گیر ڪنہ. خودخواهے چنین آدمے را ڪہ دیدیم سہ تایے بلند شدیم. عباس اشاره ڪرد یعنے شما بروید.آمدیم عقب. از دور دیدیم عباس حرف مےزند و او قاه قاه مےخندد. دلمان می خواست ڪلہ اش را بڪنیم و لنچش را ببریم اما بہ دو سه دقیقه نڪشید دیدیم عباس اشاره مےڪند بیایید سوار لنچ شوید. صبح موقع پیاده شدن، عباس آخرین نفر بود . دست و روبوسے جانانه اے با ناخدا ڪرد و پیاده شد. همه بچه ها را بہ یڪ چشم مےدید و براے همہ هم بدون استثنا اسم مےگذاشت ؛ بہ غیر ڪسانے ڪہ مےفهمید از اسم تازه شان خوششان نمےآید . آن ها هم یڪے دو نفر بیشتر نبودند. اگر همین اسم گذارے ها و شوخے هاے دقیقه اے عباس نبود هیچ ڪدام از شہرستانے ها نمےتوانستند گرماے طاقت فرساے روز و سرماے ڪشنده شب سیستان را تحمل ڪنند. . . . منبع : ڪتاب سہ تایم پنج دقیقه اے •| 😇 . . . •|ویراسٺ : 📇 •| • . ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷
‍ 🌸✨ ✨ . . 💛|| . . . سخت بود... آرے سخت بود و پر از درد و مشقت اما پسرم؛ من تو را براے پروانھ شدنت، بھ دست این بادها سپردم! تو از سر این دنیا زیادے بودے و خدایت هم این را مے دانست. مے دانست ڪھ چقدر پاڪے و مے دانست ڪھ دلت بھ وسعت دریاست و نگاهت بھ پاڪےِ یڪ گلبرگ! از صبر بگویم براےِ این مادران؟ فایدھ اے ندارد پسرم... آدمے تا ڪھ مبتلا نشود، دارو بھ ڪارش نمے آید! نھ ماھ تمام، در وجودم لغزیدے و از نزدیڪ ترین جاے ممڪن صداے تپش هاے قلبم را شنیدے! حال چھ؟ مے شنوے صداے تپش هاے آرام گرفتھ ے این قلب رنجور را؟ مادر، بھ قربان آن قامت بلند و سیماے همچون ماهت! تصویر تو حتی از پس پردھ ے اشڪ هایم هم، واضح است و مے درخشد. باورش سخت است، اما من تو را مدت ها پیش بھ این خاڪ سرد و بے رحم سپردم. مدت ها پیش گریھ و زارے ڪردم. من مدت ها پیش براے ماندن و نفس ڪشیدنت دست بھ دعا بردم! اما پسرم، نماندے... نشد ڪھ بمانے و دست گیر من در این روزهاے سختِ پیرے ام بشوے! نشد ڪھ صدایت را تا آخرین لحظھ ےِ زندگے ام بھ گوش هاے تشنھ ام برسانے! اصلا مے دانے مادر؟ خوب شد ڪھ نماندے، این دنیا براےچون تویے زیادے سیاه است و سخت! مے دانم ڪھ طاقت اشڪ هایم را ندارے، اما اگر در فراقت اشڪ نریزم چھ ڪنم؟ لا اقل این اشڪ ها را بھ من ببخش دردانھ ام! مواظب خودت ڪھ هستے مادر؟ آرام بگیر ڪھ حال تڪ تڪمان خوب است... خوبیم! تو با شهادتت، مردانگے و ایستادگے ات، همھ مان را سرافراز ڪردے. شربت شهادتت صد ها بار نوش جانت مادر... . . . ✍🏻|| || . . . . •. ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷.