📕#راز_مثلها🤔🤔🤔
🔶️ داستان #ﺿﺮﺏ_ﺍﻟﻤﺜﻞ
🔺️ زدیم ولی نگرفت.
اين عبارت مثلی هنگامی بهكار میرود كه شخص در انجام كاری كمال سعی و اهتمام را معمول دارد، تمام موانع را از پيش پای مقصود بردارد، با وجود اين همه تلاش و فعاليت سرانجام با بن بستی مواجه شود كه اجابت مسئول را دشوار كند.
در اين مورد و نظاير آن اگر استعلام نتيجه شود عامل شكست خورده پاسخ میدهد:
زديم ولی نگرفت.
📘اما ريشه تاريخی اين ضرب المثل:
👇👇👇
بهطوری كه در كتب تاريخی آمده است شاه عباس دوم كه پادشاهی مهربان و غمخوار رعيت بود. روزی هنگام زمستان كه آبها يخ بسته بود، حسب المعمول با تنی چند از خاصان و وزيرانش به بازار اصفهان رفت و پيری پاره دوز را كه آثار فقير و مسكنت توأم با پيری و كهولت از ناصيهاش هويدا بود مشاهده كرد كه مشتهای در دست لرزان داشته ولی بر اثر شدت سرما و برودت هوا يارای كوبيدن مشته بر كفش و تكههای چرم را نداشته است.
شاه عباس را دل بر وی بسوخت و غفلتاً فكری بخاطرش رسيده پيرمرد را نزديك خواند و گفت:
«پيرمرد، مگر 3 را به 9 نزدی كه به اين روز افتادی؟»
پير روشن ضمير مرتجلاً جواب داد:
«چرا، مرشد كامل (مرشد كامل يكی از القاب سلاطين صفوی بود). زديم اما نگرفت زيرا سی نگذاشت.»
شاه عباس را از فراست و حاضر جوابی پير پاره دوز خوش آمد و گفت:
«هرگاه مرغی فرستم توانی پر او كندن؟»
جواب داد:
«به اقبال خداوندی از بيخ پر كنم.»
شاه گفت:
«بسيار خوب، ولي ارزان مفروش.»
چون چند قدمي دور شدند شاه عباس دوم يكي از وزيران ملتزم ركاب را مخاطب قرار داد و گفت:
«از سؤال و جواب من و آن پير پاره دوز چه فهميدی؟»
وزير عرض كرد:
«معمايی بود كه به خطاب و جواب منتقل نشدم.»
شاه عباس با تغير و خشونت گفت:
«عجب احمق بیشعوری هستی كه درك و تشخيص تو از يك پيرمرد عامی كمتر است. سه روز به تو مهلت میدهم كه اين معما را كشف كنی و به سمع ما برسانی اگر تا سه روز ديگر اين نكته نيافتی هر آينه ترا از وزارت معزول كنم.»
بيچاره وزير از حضور سلطان مرخص شد و به دنبال معما رفت ولی از هر كس استفسار كرد پاسخ صحيح و قانع كنندهای نشنيد، مدت دو روز بدين منوال گذشت و فقط يك روز به ضرب الاجل باقی مانده بود كه دوست و ناصح مشفقی از جريان قضيه مستحضر شده به وزير گفت:
«به جای آنكه از اين و آن سؤال كنی به سراغ همان پير پاره دوز برو و كشف معما را از او بخواه، زيرا گمان میكنم مقصود مرشد كامل از طرح اين معمای پيچيده اين بوده است كه پيرمرد سالخورده از اين رهگذر به نوايی برسد.
وزير موصوف نظر و گمان دوست ناصح را صحيح و معقول تشخيص داده شتابان به خانه محقر پير پاره دوز رفت و در دامنش آويخت. پيرمرد گفت:
«اگر افشای معما خالی از اشكال بود حرفی نداشتم ولی خود شاهد بودی كه مرشدی كامل در پايان سخن به من نهيب زد و گفت:
«ارزان مفروش.»
وزير گفت:
«اگر مقصود اين است كه ترا از مال دنيا راضی و خشنود كنم حرفی ندارم و در اختيار تو هستم.»
پير پاره دوز صد اشرفی گرفت و جواب داد:
«آنجا كه مرشد كامل از من سؤال كرد: «مگر 3 را بر 9 نزدی كه به اين روز افتادی؟» مقصودش اين بود كه در سه ماه تابستان و فصل كشت و زرع چرا كار نكردی تا 9 ماه ديگر آسوده خاطر باشی؟ يا به قول ديگر، چرا برگ سه ماه زمستان را از 9 ماه پيشين پس انداز نكردی كه به اين روز افتادی؟
من هم در جواب سلطان عرض كردم:
«زديم اما نگرفت زيرا 30 نگذاشت. يعنی 9 ماه بهار و تابستان و پاييز را كار كردم اما 30 كه مراد از 30 عدد دندان است نگذاشت پس انداز شود. در اينجا مراد از 30 عدد دندان اصطلاحاً كثرت عائله است كه هر كدام 30 عدد دندان دارند و هر چه بهدست میآورم برای اعاشه و ارتزاق آنان صرف میشود كه در اين صورت چيزی باقی نمیماند تا پس انداز شود.»
وزير را از فراست و تيزهوشی پير پاره دوز بینهايت خوش آمد و مبلغی ديگر در دامنش ريخته شتابان به خدمت مرشد كامل رفت و آنچه گذشت به حضورش معروض داشت. در هر صورت عبارت بالا از آن تاريخ بهصورت ضرب المثل درآمده است.
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷