📙 داستان کوتاه استخاره بد
🌟 مردی تصمیم داشت
🌟 که به سفر تجارت ، برود .
🌟 خدمت امام صادق علیه السلام رسید
🌟 و درخواست استخاره نمود ،
🌟 اما استخاره اش بد آمد .
🌟 آن تاجر ، استخاره را نادیده گرفت
🌟 و به سفر رفت ؛
🌟 و اتفاقاً ،
🌟 هم به او خوش گذشت
🌟 و هم سود فراوانی کسب نمود
🌟 تا مدت ها
🌟 از آن استخاره ، در تعجب بود .
🌟 پس از مسافرت ، خدمت امام رسید
🌟 و عرض کرد :
🌷 یابن رسول اللّه ،
🌷 یادتان هست چندی قبل ،
🌷 خدمت شما رسیدم ؛
🌷 و شما برایم استخاره گرفتید
🌷 و بد آمد ؟!
🌸 امام فرمودند : بله یادم هست
🌟 تاجر گفت :
🌷 آن استخاره ، برای سفر تجارت بود .
🌷 بعد از آن به سفر رفتم ،
🌷 و اتفاقا سود فراوانی هم بردم .
🌷 ولی در تعجبم که چرا فرمودید
🌷 استخاره بد در آمده ؟!
🌟 امام صادق علیه السلام ،
🌟 تبسّمی کردند و فرمودند :
🌸 در سفری که رفتی
🌸 یادت هست در فلان منزل ،
🌸 خسته و کوفته بودی
🌸 نماز مغرب و عشا را خواندی
🌸 شام خوردی و خوابیدی
🌸 و زمانی بیدار شدی
🌸 که آفتاب طلوع کرده
🌸 و نماز صبح تو قضا شده بود ؟!
🌟 تاجر با تعجب گفت :
🌷 آری ، ای فرزند رسول خدا
🌟 حضرت فرمودند :
🌸 اگر خداوند ،
🌸 دنیا و آنچه را که در دنیاست
🌸 به تو داده بود
🌸 جبران آن خسارت ،
🌸 یعنی قضا شدن نماز صبح ،
🌸 نمی شود .
📚 نکته های ناب اخلاقی ، ص ۴۲
📚 نكته هاى نورانى ، ص ۱۰۰
📚 @dastan_o_roman
#داستان_کوتاه #استخاره #نماز_صبح