📙 داستان کوتاه سارا و عمه
🌟 در زمان های خیلی خیلی دور ،
🌟 دخترکی به نام سارا ،
🌟 زمانی که کودک بود ، پدرش مُرد .
🌟 و عمه اش ، سرپرستی او را ،
🌟 به عهده گرفت و او را بزرگ کرد .
🌟 و در تربیت او کوتاهی ننمود .
🌟 تا اینکه سارا بزرگ شد .
🌟 و با رضایت خودش ،
🌟 او را به ازدواج مرد زرگری در آورد .
🌟 زندگی او ، بسیار راحت و عالی بود ،
🌟 همه چیز داشت خوب می گذشت
🌟 تا اینکه عمه اش ،
🌟 بر زندگی او حسد ورزید .
🌟 دوست داشت دخترش جای او باشد
🌟 به خاطر همین تصمیم گرفت
🌟 دخترش را آرایش کند
🌟 و جلوی چشم شوهر سارا ،
🌟 او را نمایش دهد .
🌟 تا مجذوب دخترش شود .
🌟 به مرور زمان آن مرد فریب خورد
🌟 و دختر عمه را خواستگاری کرد .
🌟 اما عمه حسود قبول نکرد و گفت :
🔥 به شرطی دخترم را می دهم
🔥 که حق طلاق برادرزاده ام با من باشد
🌟 آن مرد نیز پذیرفت .
🌟 مدتی گذشت
🌟 و عمه حسود ، سارا را طلاق داد
🌟 و او را از شوهرش جدا کرد .
🌟 شوهر عمه سارا ،
🌟 که در مسافرت طولانی بود ،
🌟 وقتی از مسافرت بازگشت
🌟 و ماجرای سارا و زنش را شنید
🌟 نزد سارا رفت و او را دلداری داد .
🌟 بعد از چند روز رفت و آمد
🌟 شوهر عمه ، به سارا علاقه مند شد
🌟 و به او تقاضای ازدواج کرد .
🌟 سارا گفت :
🍁 راضی ام به این شرط که
🍁 اختیار طلاق عمهام با من باشد
🌟 او نیز قبول کرد .
🌟 بعد از عقد ،
🌟 سارا به انتقام از عمهاش ،
🌟 او را طلاق داد
🌟 و به تنهائی بر زندگی او مسلط شد
🌟 مدتی با این شوهر عمه بسر برد
🌟 تا از دنیا رحلت کرد .
🌟 و همه دارایی اش به او رسید
🌟 بعد از مدتی ،
🌟 شوهر اول او نیز پیش او آمد
🌟 و اظهار تجدید ازدواج نمود
🌟 سارا گفت :
🍁 من هم راضی ام به شرط اینکه
🍁 اختیار طلاق دختر عمهام را
🍁 به من واگذار کنی ،
🌟 او نیز قبول کرد .
🌟 سارا دوباره با شوهر اولش ازدواج کرد
🌟 و چون حق طلاق دختر عمه اش
🌟 با خودش بود ،
🌟 تصمیم گرفت او را نیز طلاق دهد
🌟 عمه و دخترش ، به پای او افتادند
🌟 و از اشتباه و حسادت بی جای خود
🌟 معذرت خواهی کردند .
🌟 سارا نیز ، با اینکه خیلی ناراحت بود
🌟 ولی عذرخواهی آنان را پذیرفت
🌟 و گذاشت دختر عمه اش ،
🌟 هم شوی او باقی بماند .
📚 @dastan_o_roman
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📲 کانال محتوای تربیت کودک
🇮🇷 @amoomolla
#داستان_کوتاه #حسادت #حسد #سارا_و_عمه