سوار اتوبوس شدم و دیدم یک دختر خانم خوش صورت و خوشگل نشسته و شالش روی شونه هاشه، آروم رفتم کنارش نشستم بعد از چند دقیقه گفتم دختر خشگلم شالت افتاده پایین ها!!!
دختر خیلی سرد گفت میدونم
گفتم خب نمیخوای درستش کنی؟ فورا گفت نه
گفتم خب موهاتو گردنتو داره نامحرم میبینه، نگاه کن اون پسرای جوون چشماشونو ازتو برنمیدارن دارن از نگاه کردن به تو لذت میبرن، هم تو هم اونا دارین گناه میکنین فدات شم!
هنوز نزدیک حرم امام رضاییم ها!!!
دختر برگشت به من نگاه کرد منتظر بودم هرلحظه شروع کنه به فحاشی و دعوا، اما یهو زد زیر گریه سرشو گذاشت رو شونم و با گریه گفت آخه شما
چی میدونید از زندگی من؟!
صبح تاشب دوشیفت مثل سگ کار میکنم نمیتونم زندگی کنم پدرو مادرم هر دوتا مریضن، پدرم نمیتونه کار کنه و خرج خونه و درمان اونا افتاده گردن منه بدبخت! نه خواهر دارم نه برادر، دیگه نمیتونم بریدم.
۲۱ سالمه ولی مثل ۵۰ ساله ها شدم!
به دختر گفتم عزیزم تو سختی های زندگی به خدا توکل کن برو پیش امام رضا ع بگو به خاطر تو حجابمو درست میکنم، تو هم این خواسته ی منو برآورده کن.
دختر گفت به خدا روم نمیشه چند ساله حرم نرفتم.
همون لحظه یک خانم مانتویی متشخص و موجه سوار اتوبوس شد و روبروی ما نشست.
دختر گفت همون اطراف حرم دو جا فروشندگی میکنم ولی آخرماه کلا پنج شش میلیون بیشتر دستمو نمیگیره واقعاً خسته شدم.
گفتم با امام رضا معامله میکنی یانه؟ با چشمای پر از اشک گفت آره. همینجا جلوی شما به امام رضا ع قول میدم حجابمو درست کنم ایشونم به زندگی سامان بده، الانم میشه شما شالمو برام ببندین؟
منم مشغول بستن شال شدم که یک دختر خانم محجبه همسن خودش اومد جلو و یک گیره ی خوشگل بهش داد و گفت اینم هدیه ی من به شما به خاطر محجبه شدنت.
شالو که بستم، گفت میشه یک عکس ازم بگیری ببینم چطور شدم؟
ازش عکس گرفتم همونطور که نگاه میکرد اون خانم مانتویی گفت دختر گلم اسمت چیه؟ دختر گفت عاطفه
گفت عاطفه جان من پزشکم و منشی مطبم حامله است و دیگه نمیخواد بیاد سرکار. دنبال یک منشی خوبی مثل خودت میگردم بامن کار میکنی؟
دختر همونطور که چشماش پر از ذوق و خوشحالی بود گفت ولی منکه بلد نیستم
خانم گفت اشکال نداره یاد میگیری حقوقتم از ۸ تومان شروع میشه کار که یاد گرفتی تا ۱۰ تومان هم زیاد میشه قبول؟
دختر همونطور که بی اختیار میخندید گفت قبول
برگشت سمت من و محکم بغلم کرد و گفت خدایا شکرت امام رضا ع دمت گرم.
همه خانم های داخل اتوبوس درحال تماشای اون بودن و خوشحال.
من یک کیسه پلاستیکی دستم بود دادم بهش گفت این چیه؟ گفتم این غذای امام رضاست.
من خادمم و این ناهار امروزم بود هرهفته میبرم با پسرم و آقامون میخوریم این هفته روزی شما بود.
دوباره زد زیر گریه ولی از خوشحالی بود نمیدونست چی بگه فقط تشکر میکرد
منکه رسیدم به مقصد و باید پیاده میشدم به سرعت گوشیش رو بیرون آورد و گفت میشه یک سلفی باهم بگیریم؟
عکس گرفتیم و شماره منو گرفت و پیاده شدم...
دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت
جایی ننوشته است گنهکار نیاید💔
خاطره زیبایِ یکی از خادمان حرم امام رضا ع در تاریخ ۹ آذر۱۴۰۱
@DasTanaK_ir | داناب 👈
🔴 توصیهای به خاتمی: اول اشتباه میرحسین در ادعای تقلب را اصلاح کنید بعد از بازسازی سخن بگویید.
👤 "رضا شکیبایی" مدیر موسسه وطن امروز درباره اظهارنظرها از سوی سیدمحمد خاتمی و دیگر اصلاحطلبان مبنی بر اینکه «حاکمیت باید اعتماد جامعه را بازسازی کند» نوشته؛ که بخشهایی از آن را میخوانید:
🔹️ این روزها از سوی خاتمی و اصلاحطلبان و ستاد ۸۸، اظهارنظر زیاد شنیدهایم که حاکمیت باید اعتماد جامعه را بازسازی کند. برای همین، پیشنهاد میکنم اصلاحطلبان به عنوان شرکای حکمرانی ۴دهه، به سهم خود یک گام مهم برای حل مسائل ذهنی جامعه برداشته و ادعای تقلب در ۸۸ را که منجر به یک بیاعتمادی بزرگ در اذهان بخشی از جامعه شد را اصلاح کنند.
🔸️ حاکمیت بارها این خواست و انتظار را از خاتمی داشته، اما پاسخ مسؤولانهای نشنیده. چگونه انتظار دارید به عنوان شرکای حکمرانی در این ۴دهه، نسبت به آنچه در ذهن جامعه کاشتهاید مسؤول نباشید و همه چیز را ارجاع به حکومت دهید!
✅ آیا رویدادی اعتمادسوزتر از دروغ تقلب در انتخابات۸۸ سراغ دارید؟ آیا نمیدانید جماعتی که دروغ شما را باور کردند، هنوز بر همان باورند؟ آیا نمیدانید بسیاری از بیاعتمادیهای سیاسی امروز محصول ادعای آن روز است؟ این دروغ، سیاستورزی در کشور را به قهقرا نبرد؟ چه بر سر اقتصاد آورد؟ چگونه باعث تمهید اجماع خارجی بر تحریمها شد؟ و...
💢 پیشنهاد میکنم در راستای توصیههای اخیرشان، ابتدا از خود شروع کنند. آقای خاتمی در بیانیهای، سیاست یارانش در انتخابات ۸۸ را اصلاح و به اشتباه میرحسین و اصلاحطلبان در ادعای تقلب اذعان کند. سهم خود را در اصلاح اذهان جامعه بردارند، آنگاه سخن از بازسازی اعتماد کنند.
@DasTanaK_ir | داناب 👈
هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
▫️ آموزش رایگان زبان انگلیسی با رویکرد مذهبی و سالم 🎙
▫️ توضیح و تحلیل ترجمه انگلیسی آیات قرآن و احادیث 📿
▫️توضیح و تحلیل کلیپ های سخنرانی و انگیزشی انگلیسی 🎬 🎞 🎥
▫️آموزش لغات کتاب 504 لغت ضروری به همراه توضیح کامل مثالها و نکات گرامری📚
▫️چالش لیسنینگ، درک مطلب، ترجمه و ...🎧
با ما همراه باشید...👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1042350102C65cc60497d
هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
✅ اگر دوست داری زبان رو رایگان و با محتوای سالم، جذاب و حرفه ای یاد بگیری.
با ما همراه باش...
https://eitaa.com/joinchat/1042350102C65cc60497d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داماد هنرمند شاه تهماسب که به دستور برادرزن کشته شد!
@DasTanaK_ir | داناب 👈
🔹 اهل بیت علیهمالسلام در مناظره یا گفتوگو با برخی افراد کافر و مشرک، از راهها و استدلالهای ساده برای اثبات وجود خدا بهره بردهاند. به نمونهای از این روایات اشاره میکنیم:
🔹 خدمتگزار امام رضا عليهالسلام مىگويد: يكى از زنادقه(کافران) خدمت امام رضا عليهالسلام رسيد، در حالى كه جماعتى نزد آن حضرت بودند.
🔹 امام عليهالسلام رو به او نمود و فرمود: اگر به فرض نظريّه شما [در رابطه با مبدأ و معاد: نه خدایی هست و نه معادی] صحيح باشد و حال آنكه چنين نيست، آيا قبول دارى كه در نهايت ما و شما يكسان هستيم و نماز، روزه، زكات و اعتراف ما به مبدأ و معاد براى ما زيانى ندارد؟
⬅️ زنديق كه پاسخى نداشت، سكوت اختيار كرد.
🔶 امام عليهالسلام ادامه داد و فرمود: اگر نظريّه ما [در رابطه با مبدأ و معاد: وجود خدا، معاد، رسیدگی اعمال و بهشت و جهنم] صحيح باشد، در حالىكه چنين هم هست، آيا قبول دارى كه شما هلاك شدهايد و ما نجات يافتهايم؟
⬅️زنديق كه باز پاسخى نداشت، سخن را به جاى ديگر كشيد.[احتجاج، ج۲، ص۱۷۱]
@DasTanaK_ir | داناب 👈
🔴 طلبه ای که درس طلبگی را رها کرد و کاسب شد!😳
روزی طلبه جوانی كه در زمان شاه عباس در اصفهان درس می خواند، نزد شیخ بهایی آمد و گفت: من دیگر از درس خواندن خسته شده ام و می خواهم دنبال تجارت و كار و كاسبی بروم چون درس خواندن برای آدم، آب و نان نمی شود و كسی از طلبگی به جایی نمی رسد و به جز بی پولی و حسرت، عایدی ندارد.
شیخ گفت: بسیار خب! حالا كه می روی حرفی نیست. فعلا این قطعه سنگ را بگیر و به نانوایی برو چند عدد نان بیاور با هم غذایی بخوریم و بعد هر كجا می خواهی برو، من مانع كسب و كار و تجارتت نمی شوم. جوان با حیرت و تردید، سنگ را گرفت و به نانوایی رفت و سنگ را به نانوا داد تا نان بگیرد ولی نانوا او را مسخره نمود و از مغازه بیرون كرد.
پسر جوان با ناراحتی پیش شیخ بهایی برگشت و گفت: مرا مسخره كرده ای؟
نانوا نان را نداد هیچ، جلوی مردم مرا مسخره كرد و به ریش من هم خندید.
✅ شیخ گفت: اشكالی ندارد . پس به بازار علوفه فروشان برو و بگو این سنگ خیلی با ارزش است سعی كن با آن قدری علوفه و كاه و جو برای اسب هایمان بخری. او دوباره به بازار رفت تا علوفه بخرد ولی آن ها نیز چیزی به او ندادند و به او خندیدند. جوان كه دیگر خیلی ناراحت شده بود نزد شیخ آمد و ماجرا را تعریف كرد.
✅ شیخ بهایی گفت: خیلی ناراحت نباش. حالا این سنگ را بردار و به بازار صرافان و زرگران ببر و به فلان دكان برو و بگو این سنگ را گرو بردار و در ازای آن، صد سكه به من قرض بده كه اكنون نیاز دارم. طلبه جوان گفت: با این سنگ، نان و علوفه ندادند، چگونه زرگران بابت آن پول می دهند؟
✅ شیخ گفت: امتحان آن كه ضرر ندارد. طلبه جوان با این ناراحت بود، ولی با بی میلی و به احترام شیخ به بازار صرافان و جواهرفروشان رفت و به همان دكانی كه شیخ گفته بود و گفت: صد سکه به من قرض بده و در مقابل این سنگ را به امانت نزد تو می سپارم.
مرد زرگر نگاهی به سنگ كرد و با تعجب، نگاهی به پسر جوان انداخت و به او گفت: قدری بنشین تا پولت را حاضر كنم. سپس شاگرد خود را صدا زد و در گوش او چیزی گفت و شاگرد از مغازه بیرون رفت. پس از مدتی كمی شاگرد با دو مامور به دكان بازگشت.
✅ماموران پسرجوان را گرفتند و می خواستند او را با خود ببرد. او با تعجب گفت: مگر من چه كرده ام؟ مرد زرگر گفت: می دانی این سنگ چیست و چقدر می ارزد؟
پسر گفت: نه، مگر چقدر می ارزد؟
زرگر گفت: ارزش این گوهر، بیش از ده هزار سكه است. راستش را بگو، تو در تمام عمر خود حتی هزار سكه را یك جا ندیده ای، چنین سنگ گران قیمتی را از كجا آورده ای؟
🙊 پسر جوان كه از تعجب زبانش بند آمده بود و فكر نمی كرد سنگی كه به نانوا با آن نان هم نداده بود این مقدار ارزش هم داشته باشد با من و من و لكنت زبان گفت: به خدا من دزدی نكرده ام. من با شیخ بهایی نشسته بودم كه او این سنگ را به من داد تا برای وام گرفتن به این جا بیاورم. اگر باور نمی كنید با من به مدرسه بیایید تا به نزد شیخ برویم.
✅ ماموران پسر جوان را با ناباوری گرفتند و نزد شیخ بهایی آوردند. ماموران پس از ادای احترام به شیخ بهایی، قضیه مرد جوان را به او گفتند. او ماموران را مرخص كرد و گفت: آری این مرد راست می گوید. من این سنگ قیمتی را به او داده بودم تا گرو گذاشته، برایم قدری پول نقد بگیرد.
✅ پس از رفتن ماموران، طلبه جوان با شگفتی و خنده گفت: ای شیخ! قضیه چیست؟ امروز با این سنگ، عجب بلاهایی سر من آمده است! مگر این سنگ چیست كه با آن كاه و جو ندادند ولی مرد صراف بابت آن ده هزار سكه می پردازد.
✅ شیخ بهایی گفت: مرد جوان! این سنگ قیمتی كه می بینی، گوهر شب چراغ است و این گوهر كمیاب، در شب تاریك چون چراغ می درخشد و نور می دهد. همان طور كه دیدی، قدر زر را زرگر می شناسد و قدر گوهر را گوهری می داند. نانوا و قصاب، تفاوت بین سنگ و گوهر را تشخیص نمی دهند و همگان ارزش آن را نمی دانند. وضع ما هم همین طور است.
✅ ارزش علم و عالم را انسان های عاقل و فرزانه می دانند و هر بقال و عطاری نمی داند ارزش طلب علم و گوهر دانش چقدر است و فایده آن چیست. حال خود دانی خواهی پی تجارت برو و خواهی به تحصیل علم بپرداز. پسر جوان از این كه می خواست از طلب علم دست بكشد، پشیمان شد و به آموزش علم ادامه داد تا به مقام استادی بزرگ رسید.
آری قدر خدا و رضای خدا را جز «اهل الله» كسی نمی داند. اهل خدا باش تا بفهمی چه داری. موفق باشی.
@DasTanaK_ir | داناب 👈
🔻صرفا جهت تأمل...
🔹همینکه جمهوری اسلامی حساب شقایق فراهانی را از گلشیفته فراهانی جدا دانسته و در پربینندهترین سریال تلویزیون به او فرصت بازی داده است، باید بفهمی که چقدر در این نظام بلندنظری و آزادی جریان دارد!
@DasTanaK_ir | داناب 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 دجال خیلی وقته ظهور کرده..
🔺حتما این ۷دقیقه رو تماشاکنید
🎤 استاد عالی
🆔 @shobhe_shenasi
🌏 ghorbanimoghadam.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اسبِ خر😂
چه کرد با مصدوم بیچاره..
@DasTanaK_ir | داناب 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️هزینه ای که یک دختر یهودی ثروتمند برای اسلام و امام حسين ع میده باور کردنی نیست.
✳️این کلیپ پر از نکات تربیتی و متحول کننده است و آدمی با کلمه به کلمه اش عشق می کنه و لذت میبره و از ادعای اینکه یک بچه مذهبی است؛ احساس شرمساری می کنه.
@DasTanaK_ir | داناب 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛 توهین و فحش حمید فرخنژاد به رهبری
❌این سلبریتی به رهبری میگه: دیکتاتور
⭕️ پاسخ دندانشکن شیخ مرتضی_کهرمی به سلبریدی فرخنژاد
✅✅ ببینید چطور شستش و گذاشتش کنار!
👈مرتضی_کهرمی
@DasTanaK_ir | داناب 👈
🌺حجاب (1)
علل سستی در حجاب :
1️⃣عدم آگاهی: آیا او را با فلسفه حجاب آشنا ساخته اید؟ اگر آری، چه مقدار و چگونه و با چه روش هایی؟
2️⃣لجبازی: شاید او را به زور و با اهرم فشار به حجاب واداشته اید و بدین سبب، به موضع لج و مقاومت کشیده شده.
3️⃣انتقامجویی: چون می داند به حجاب علاقه دارید و احتمالاً به خواسته های منطقی او بی توجهی کرده اید از این طریق انتقام می گیرد؛ بنابراین بدون اینکه بخواهید باج بدهید، خواسته های منطقی اش را برآورید.
4️⃣عقده حقارت: گاهی دلیل بی توجهی دختر به حجاب، بدین جهت است که شخصیت او گرامی داشته نشده و تحقیر شده و از این طریق می خواهد کمبود شخصیتش را جبران کند؛ پس شخصیت او را گرامی بدارید.
5️⃣جبران شکست: اگر در زندگی خود شکستی داشته است، زمینه های جبران آن را فراهم آورید. در مواردی، بی حجابی برای جبران شکست است.
6️⃣اشباع: تذکر پی در پی درباره حجاب، او را اشباع کرده. تذکرات خود را کمتر کنید.
7️⃣محیط ناسالم: محیط ناسالم (نزدیکان یا همسالان و هم کلاسی های حجاب) نیز در این رفتار موثر است.
💬 استاد جواد حیدری
@DasTanaK_ir | داناب 👈
" آزادی"
در جنگلی سرسبز و زیبا، حیوانات زیادی با هم زندگی می کردند.
یک روز تمام حیوانات جنگل کنار رودخانه جمع شدند. آنها هر ماه در روز مشخصی چنین کار می کردند تا از نعمتهای خدا سپاسگزاری کنند .
هرکس نعمتی از نعمت های خدا را نام می برد و بلند می گفت: خدایا شکرت
خرگوش بازیگوش گفت: خدایا شکرت که به من دندونای تیزی دادی تا بتونم باهاشون غذا بخورم.
کبوتر تاج دار گفت: خدایا شکرت که به من بال و پر دادی تا بتونم آزادانه پرواز کنم و شهرها و جنگل های زیادی رو ببینم.
زرافه سرش را تکان داد و گفت: خدایا شکرت که به من گردن بلندی دادی تا برگ درختان رو به راحتی بچینم و بخورم
موش کور عصایش را برداشت از روی تخته سنگی که رویش نشسته بود بلند شد کمی به سمت لانه اش رفت و گفت :خدایا شکرت که من میتونم زمین رو به سرعت بکنم و در داخل اون خونه بسازم
مار با بدنش حلقه ی بزرگی درست کرد. زبانش را بیرون آورد و گفت :خدایا شکرت که من نیش دارم و میتونم از خودم محافظت کنم.
نوبت به لاک پشت رسید ولی او چیزی نگفت.
همه حیوانات گفتند :چرا ساکتی؟
لاک پشت کوچولو گفت :چی بگم ؟بگم خدایا شکرت که یه لاک بزرگ گذاشتی روی کمرم؟
همه با تعجب به او نگاه کردند .
غاز سفید گفت: چرا این حرفو میزنی؟ از چیزی ناراحتی؟
لاک پشت کوچولو خودش را از لاکش بیرون کشید و با عصبانیت گفت: من دیگه لاک نمیخوام. دوست دارم مثل خرگوش و کبوتر باشم .راحت باشم و بدون این لاک سفت و سنگین زندگی کنم.
طولی نکشید که کامل از لاکش جدا شد .
بعد با پایش محکم به لاکش زد و با غرور به سمت کوهستان به راه افتاد .
او در حالی که میرفت ، با خودش میگفت:
لاک پشت پیر و همه ی لاکی ها اشتباه کردن که یه عمر یه لاک بی مصرف رو با خودشون این طرف و اون طرف کشیدن. حالا بیان منو ببین که چقدر آزادم . بدون هیچ بار زیادی که روی شونه هام باشه.
خرگوش ، کبوتر و موش کور به دنبال او حرکت کردند تا شاید بتوانند او را برگرداند ولی لاک پشت کوچولو به حرف و نصیحت های هیچکدامشان گوش نمی داد.
میانه ی راه کوهستان که رسیدند ناگهان سایه ی ابرها روی سرشان افتاد و خیلی زود هوا بارانی شد.
باران شدید و شدیدتر شد و آسمان رعد و برق های وحشتناکی زد .
کبوتر تاجدار تا کمی خیس شد پرواز کرد و زیر یکی از تخته سنگ های کوه، پناه گرفت.
موش کور داخل سوراخ زمین پرید و به سمت خانه اش رفت.
خرگوش تند و تیز دوید و خودش را میان شکاف یکی از درختان جاده پنهان کرد.
فقط لاک پشت مانده بود .نمی توانست تند بدود و جایی پنهان شود.حتی با دستهایش نمی توانست زمین را بکند.
برای همین فقط نشست ،سرش را روی زانوهایش گذاشت و شروع به فریاد زدن کرد:کمک...کمک...
زمان زیادی طول نکشید که چیزی از آسمان به زمین افتاد.
لاک پشت کوچولو دید لاکش است که غاز سفید برایش آورده است.
غاز سفید گفت: زود برو داخل لاکت و جون خودتو نجات بده.
لاک پشت سریع به داخل لاکش رفت و وقتی کاملاً احساس امنیت کرد به سمت غاز نگاه کرد تا ببیند چه بلایی سرش آمد. ولی دید او هم رفته است و زیر بوته ی بزرگی از گل پنهان شده است.
لاک پشت کوچولو در حالی که گریه می کرد گفت: خدایا شکرت که برای من لاکی گذاشتی که با کمترین زحمت بتونم جونمو نجات بدم. آزادی و خوشبختی من در بودن در این لاکه نه فرار از اون ...
چند ساعت بعد آسمان صاف و آفتابی شد و تمام حیوانات جنگل دوباره دور هم جمع شدند تا روز شکرگزاری خدا را کامل کنند.
✍️ آمنه خلیلی
#داستانک
گروه تبلیغی هنری تارینو
https://eitaa.com/tarino
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
❁﷽❁
مناظره جذاب میان «سید مهدی» و «مولوی ابوحنیفه»
🧔🏻سید مهدی: ای مولوی! من برادرى دارم مى گويد: بهترين خلق بعد از رسول اللَّه(ص)، على بن ابى طالب(ع) است و من مى گويم: ابو بكر است و بعد از او عمر است. نظر تو در این باره چیست؟
👳🏾♂️مولوی ابو حنيفه مکثی کرد و گفت: برای برتری و فضل ابوبکر و عمر، همین کافی است که قبر آنها، در کنار قبر رسول الله(ص) است. دلیل واضح تر از این می خواهی؟
🧔🏻سید مهدی: من اين را به برادرم گفتم ولی او در جواب من گفت: ابوبکر و عمر غاصب و ظالم مکان قبرشان بودند! چه حقی داشتند که خود را مستحق دیدند در آن مکان دفن کنند؟
👳🏾♂️مولوی بعد از مکثی طولانی گفت: ابوبکر و عمر به خاطر دخترشان عائشه و حفصه بود که مستحق دفن در کنار پیامبر خدا(ص) بودند. آنها در اموال دخترشان تصرف کردند!
🧔🏻سید مهدی: این سخن شما را به برادرم گفتم او گفت: عجبا! از یک سو ابوبکر و عمر گفتند: پیامبر(ص) ارثی از خود به جای نمی گذارد و همه اموال او صدقه است! در این صورت همه فقرای مسلمانان در آن حق دارند و زمینی به عائشه و حفصه به ارث نمی رسد!
از سوی دیگر بر فرض عائشه و حفصه ارث برده باشند، پیامبر خدا (ص) وقتی از دنیا رفت، نه زن داشت. به هر کدام از نه زن، یک سهم از یک هشتم فرض همسران از زمین، خواهد رسید! حساب کردم به اندازه وجب در یک وجب می شود! 😀 پس چرا ابوبکر و عمر بیشتر از حق دخترانشان تصرف کردند؟🤔
👳🏾♂️مولوی ابوحنیفه در این هنگام به شدت برافروخت و نعره کشید: این رافضی خبیث را از من دور کنید!😡
@DasTanaK_ir | داناب 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طاهره ولی پور
تابع امر ولی بودن اگر مزدوری است
دم تکان دادن تو نزد عدو نامش چیست؟
@DasTanaK_ir | داناب 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۴ علمی که شیطان دارد!
🔸سخنرانی تکاندهنده حجتالاسلام علوی تهرانی درباره ۴ علم شیطان
@DasTanaK_ir | داناب 👈
هدایت شده از پایگاه فرهنگیتبلیغی بلاغ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ ❁ عاشقانه ۳ ❁
✓عنوان: عهدِ فاطمی
✓موضوع: اعتقادی،فرهنگی،انگیزشی
✓اشاره:مادخترانمادرِپهلوشکستهایم
👌یادسپاریها :
۱- حتماًحتماً درخلوت, با توجه کامل و
بهاتفاق خانواده ببینیم.
۲- دو شهیده والامقام عفاف و حجاب
🌷شهیده معصومه آرامش🌷
و🌷شهیده ناهید فاتحی🌷را
به دختران جوان میهن معرفی کنیم.
۳- نشر ایناثر فاخرمعنوی صدقهجاری
ما در ایام فاطمیه باشد..
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
💌 به #پایگاه_بلاغ بپیوندید :👇
eitaa.com/balaq_ir/3834
هدایت شده از داناب (داستانک+نکاتناب)
🔰باور کنید یا نه، حتی اگر در مهم ترین رشته های دانشگاهی درس خوانده باشید بدون دانستن نظریات علوم انسانی هیچ حظی از عالم نبرده اید.
💠 برسی آرا و افکار اندیشمندان اسلامی
💠 آشنایی با نوشته های فلاسفه غرب
💠 حرکت جوهری چیست؟
💠 اختلاف نظر روسو و ملاصدرا
😉 یه سر به کانال بزن شاید خوشت اومد...
🌀«آکام توحید» پویشی برای ترسیم
طرح کلی اندیشه اسلامی
🌐@akam_tohid
✅ برکات دائمالوضو بودن
✨ رزق و روزیت فراوان مےگردد
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمودند: کسی که دوست دارد بر خیر و برکت منزلش بیفزاید هنگام غذا خوردن وضوء بگیرد...
📚 مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۱ ص۳۵۶
✨عمرت زیاد میشود
رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: سعی کن طاهر و با وضو باشی که خداوند بر طول عمرت می افزاید...
📚 مستدرک الوسائل: ج۱، ص۴۳
✨ خواب با وضو عبادت است
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود : کسی که با وضو بخوابد بستر او برایش مسجد می شود، و خوابش (ثواب کسی را دارد که) به نماز مشغول است تا این که شب را به صبح رساند و اگر کسی بدون وضو خوابید بسترش برای او قبر خواهد بود و مانند مرداری می ماند تا صبح شود...
📚 مستدرک الوسائل: ج۱، ص۴۲
✨ مرگ با وضو، شهادت است
رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: اگر توانستی شب و روز با وضو باشی این کار را انجام بده، زیرا اگر در حال وضو از دنیا بروی شهید خواهى بود...
📚 مستدرک الوسائل، ج۱، ص۲۹۹
✨ در قیامت نورانی میشوی
پیامبر خدا می فرمایند: فردای قیامت خدای متعال امّت من را بین بقیّه ی امّتها در حالی محشور میکند که به خاطر وضویی که در دنیا گرفتند روسپیدند و پیشانیهای نورانی دارند...
📚 بحارالأنوار: ج۸۰، ص۳۱۴
@DasTanaK_ir | داناب 👈
✍️بعد از نماز مردم در مسجد دور تا دور
پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
نشسته بودند، پیامبر فرمودند: فرزندان
خود را در رحم مادرانشان تربیت کنید.
همه تعجب کردند،پرسیدند: یا رسول الله!چگونه فرزند به دنیا نیامده را تربیت کنیم؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمودند: با خوراندن غذای حلال و پاک به مادرانشان.
📚جنگ مهدوی،ص
@DasTanaK_ir | داناب 👈
برای این کانال نتونستم چیزی بنویسم نمیدونم اسمش چیه ؟ ادمینش کیه؟ چندتا عضو داشته؟ اعضایش الان کجان؟ ولی دم همه شون گرم که تا آخر توکانال موندن و left ندادن تا ما آروم باشیم. شادي روح شهدا صلوات🌹
@DasTanaK_ir | داناب 👈
🔺این آکواریوم برلین است که ترکیده و کامل از بین رفته؛ دو نکته درباره بعد از این رخداد:
۱. هر چه گشتم فیلمی از لحظه اتفاق پیدا نکردم، فیلمها بطورکلی از دور و بعد از پایان حادثه است، در فیلمها هیچ نشانهای از عناصر اذیت کننده و یا تحریک کننده وجود ندارد، مثلا از لاشه مرگ دسته جمعی ماهیان، یا احتمالا خسارت و صدمات انسانی
۲. حداقل چهل پنجاه توئیت آلمانی درباره این حادثه را با مترجم گوگل خواندم، هیچ کس این را دستمایه تمسخر و تحقیر آلمانیها نکرده بود، هیچکس آنرا نشانهای از بدبختی ملت آلمان به حساب نیاورده بود، هیچکس این حادثه را به پای بیلیاقتی همه آلمانیها از زمان هیتلر تا الان ننوشته بود
➕ فقط تصور بفرمایید چنین اتفاقی مثلا در تهران رخ میداد، اجداد ما ایرانیان هم از تمسخر و تحقیر در امان نبود؛ از دویست تا زاویه لحظه حادثه و مثلا پاره شدن دست فلان نگهبان از طریق دوربین رسمی آن مجموعه هم کف اینترنت پخش بود؛ این را باید فهمید و برای این معضل فکری کرد!
@DasTanaK_ir | داناب 👈