eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
12.2هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
108 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
❣قانون کائنات : *هیچ‌چیز در طبیعت برای خود زندگی نمی‌کند* *«رودخانه‌ها»* آب خود را مصرف نمی‌کنند *«درختان»* میوه‌ی خود را نمی‌خورند *«خورشید»* گرمای خود را استفاده نمی‌کند *«گل»* عطرش را برای خود گسترش نمی‌دهد *«زندگی»* یعنی در خدمت دیگران *« قانون طبیعت است . . . »* پس : اگر دیدی کسی گره‌ای دارد و تو راهش را می‌دانی سکوت نکن ! اگر دستت به جایی می‌رسید دریـغ نـکـن ! معجزه‌ی زندگی دیگران باش ! *« این قانون کائنات است . . . ! ! ! »* معجزه‌ی زندگی دیگران که باشی بی‌شک کسی معجزه‌ی زندگی تو خواهد شد !🍃🍃🍃🍃 ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠از این دعا دست بر ندارید👆 دعایی که به فرموده امام صادق علیه السلام، از اسرار شیعه و گنجینه شیعیان است. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
خسیس بودن فقط درپول ومال نیست خسیس بودن درمحبت بدترین خساستهاست ... یادمان باشد؛ کسانی‌که تمام عمرشان راخرج محبت به ماکردند راتنهانگذاریم ...🍃💐 ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه چیز از نوروز ۹۳ و این سلام الهام چرخنده به رهبر انقلاب شروع شد! اینجا بود که خانم بازیگر طعم تلخ حملات مدعیان آزادی بیان را چشید اما بجای ترسیدن و پا پس کشیدن در راه حق محکم‌تر ایستاد... و حالا در اربعین ۹۹ که میلیون‌ها ایرانی در حسرت کربلا هستند خانم چرخنده به واسطه ازدواج با یک روحانی، مجاور حرم امام حسین (ع) است گاهی یک ادب، عجیب عاقبت بخیری می‌آورد... ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️دیدن این فیلم👆 مسئولیت دارد!! لطفاً نبینید! 🔵 امام خامنه‌ای؛ بازار شبهات رواج دارد... برای جهاد لازم نیست فقط شمشیر برداریم. مواجهه با این شبهات است... 👈 برای شرکت در جهاد روشنگری به کانال بپیوندید 👈 تقدیر شده از سوی: در دانشگاه‌ها ـــــــــــــــــــ 🚩 در پرتگاه مجازی، مجهز باش... 👈 پاسخ به شبهات‌ فضای مجازی👇 http://eitaa.com/joinchat/1042808834C1d4becaa06
معرفت پشه‌ها برای دیدن یکی از دوست های جانبازم، رفته بودم آسایشگاه امام خمینی (ره) که در شمالی ترین نقطه تهران است. فکر می کردم از مجهزترین آسایشگاه های کشور باشد، که نبود. بیشتر به خانه ای بزرگ شبیه بود. دوستم نبود، فرصتی شد به اتاق های دیگر سری بزنم. اکثر جانبازها آنجا قطع نخاع بودند، برخی قطع نخاع گردنی، یعنی از گردن به پایین حرکت نداشتند، بسیاری از کمر، بعضی نابینا بودند، بعضی جانباز از هر دو دست. و من چه می دانستم جانبازی چیست، و چه دنیایی دارند آن ها... جانبازی که ۳۵ سال بود از تخت بلند نشده بود پرسید؛ "کاندیدا شده ای! آمده ای با ما عکس بگیری؟" گفتم نه! ولی چقدر خجالت کشیدم. حتی با دوربین موبایلم هم تا آخر نتوانستم عکسی بگیرم. می گفت اینجا گاه مسئولی هم می آید، البته خیلی دیر به دیر، و معمولا نزدیک انتخابات! همه اینها را با لبخند و شوخی می گفت. هم صحبتی گیر آورده بود، من هم از خدا خواسته! نگاه مهربان و آرام اش به من تسلی می داد. وقتی فهمید در همان عملیاتی که او ترکش خورده من هم بوده ام، خیلی زود با من رفیق شد. پرسیدم خانه هم می روی؟ گفت هفته ای دو هفته ای یک روز، نمی خواست باعث مزاحمت خانواده اش باشد! توضیح می داد خانواده های همه جانبازهای قطع نخاع خودشان بیمار شده اند، هیچکدام نیست دیسک کمر نگرفته باشند. پرسیدم اینجا چطور است؟ شکر خدا را می کرد، بخصوص از پرسنلی که با حقوق ناچیز کارهای سختی دارند. یک جور خودش را بدهکار پرسنل می دانست. گفتم: بی حرکتی دست و پا خیلی سخت است، نه؟ با خنده می گفت نه! نکته تکاندهنده و جالبی برایم تعریف کرد، او که نمی توانست پشه ها را نیمه شب از خودش دور کند، می گفت با پشه های آنجا دیگر دوست شده است... می گفت "نیمه شب ها که می نشینند روی صورتم، و شروع می کنند خون مکیدن، بهشان می گویم کافیست است دیگر!" می گفت خودشان رعایت می کنند و بلند می شوند، نگاهم را که می بینند، می روند. شانس آوردم اشک هایم را ندید که سرازیر شده بودند. نوجوان بوده، ۱۶ ساله که ترکش به پشت سرش خورده و الان نزدیک ۵۰ سالش شده بود. و سال ها بود که فقط سقف بی رنگ و روی آسایشگاه را می دید. آخر من چه می دانستم جانبازی چیست! صدای رعد و برق و باران از بیرون آمد، کمک کردم تختش را تا بیرون سالن بیاوریم، تا باران نرمی که باریدن گرفته بود را ببیند. چقدر پله داشت مسیر! پرسیدم آسایشگاه جانبازهای قطع نخاع که نباید پله داشته باشد. خندید و گفت اینجا ساختمانش مصادره ای است و اصلا برای جانبازها درست نشده است. خیلی خجالت کشیدم. دیوارهای رنگ و رو رفته آسایشگاه، تخت های کهنه، بوی نم و خفگی داخل اتاق ها... هر دقیقه اش مثل چند ساعت برایم می گذشت. به حیاط که رسیدیم ساختمان های بسیار شیک روبرو را نشانم داد. ساختمان هایی که انگار اروپایی بودند. می گفت اینها دیگر مصادره ای نیستند، بسیاری از این ساختمان ها بعد از جنگ ساخته شده، و امکاناتش خیلی بیشتر از آسایشگاه های جانبازهاست. نمی دانستم چه جوابش را بدهم. تنها سکوت کردم. می گفت فکر می کنی چند سال دیگر ما جانبازها زنده باشیم؟ یکه خوردم. چه سئوالی بود! گفتم چه حرفی می زنی عزیزم، شما سرورِ مایید، شما افتخار مایید، شما برکت ایرانید، همه دوستتان دارند، همه قدر شما را می دانند، فقط اوضاع کشور این سال ها خاص است، مشکلات کم شوند حتما به شما بهتر می رسند. خودم هم می دانستم دروغ می گویم. کِی اوضاع استثنایی و ویژه نبوده؟ کِی گرفتاری نبوده. کِی برهه خاص نبوده اوضاع کشور... چند دقیقه می گذشت که ساکت شده بود، و آن شوخ طبعی سابقش را نداشت. بعد از اینکه حرف مرگ را زد. انگار یاد دوستانش افتاده باشد. نگاهش قفل شده بود به قطره های ریز باران و به فکر فرو رفته بود. کاش حرف تندی می زد! کاش شکایتی می کرد! کاش فریادی می کشید و سبک می شد! و مرا هم سبک می کرد! یک ساعت بعد بیرون آسایشگاه بی هدف قدم می زدم. دیگر از خودم بدم می آمد. از تظاهر بدم می آمد. از فراموش کاری ها بدم می آمد. از جانباز جانباز گفتن های عده ای و تبریک های بی معنای پشتِ سر هم. از کسانی که می گویند ترسی از جنگ نداریم همان ها که موقع جنگ در هزار سوراخ پنهان بودند. و این روزها هم، نه جانبازها را می بینند نه پدران و مادران پیر شهدا را... بدم می آمد از کسانی که نمی دانند ستون های خانه های پر زرق و برقشان چطور بالا رفته! از کسانی که جانبازها را هم پله ترقی خودشان می خواهند! کاش بعضی به اندازه پشه ها معرفت داشتند وقتی که می خوردند، می گفتند کافیست! و بس می کردند، و می رفتند، ما چه می دانیم جانبازی چیست... ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
اگر به رفتار همسرمون تو فضای مجازی مشکوک بودیم چه کنیم؟ 👆بهتره به جای کنترل محسوس و نامحسوس همسرمون دنبال راهکارهای مناسب باشیم. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
آیا می‌دونستید ۵۰۰ شهید زن رزمنده در جنگ تحمیلی داریم؟ 🌷براساس آمار موجود از فهرست شهدای هشت سال دفاع مقدس، زنان ایرانی ۷ هزار و ۳۰۵ نفر شهیده تقدیم کردند که از این تعداد ۵۰۰ شهیده رزمنده بودند و الباقی هم بیشتر در بمباران و موشک‌باران شهرها به شهادت رسیدند. 🌷 طبق آمار بنیاد جانبازان و امور ایثارگران که در سال ۸۱ منتشر شد، تعداد کل جانبازان زن پنج‌هزار و ۷۳۵ نفره که از این تعداد سه‌هزار و ۷۵ نفر بالای ۲۵ درصد جانبازی دارند. 🌷با اینکه درباره تعداد اسرا آمار دقیقی منتشر نشده، برخی منابع عدد ۱۷۱ نفر اسیر زن در جنگ تحمیلی رو اعلام کردند. 🌷یکی‌دیگر از مصادیق حضور مستقیم زنان در جبهه‌ها، پزشکان زن بودند که براساس آمار ۲۲هزار و ۸۰۸ امدادگر و ۲ هزار و ۲۷۶ پزشک زن به جبهه‌ها اعزام شده بودند. 🌺 با این آمار و اطلاعات، معرفی تعدادی از خیل عظیم شهدای زن دفاع مقدس می‌تونه اندک قدمی باشه در جهت قدردانی از مقام شامخ این بزرگواران. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
📖 فردى هر روز در بازار گدایی می کرد و مردم او را دست می انداختند. دو سکه به او نشان می دادند که یکی شان طلا بود و دیگری از نقره اما او همیشه سکه نقره را انتخاب می کرد. داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد به دیدن این گدا می آمدند و دو سکه طلا به او نشان می دادند و او همیشه نقره را انتخاب می کرد ، مردم هم او را دست می انداختند و به حماقت او می خندیدند. تا این که مردی مهربان از راه رسید و از اینکه او را آنطور دست می انداختند ، ناراحت شد. گدا را به گوشه ای دنج از میدان کشید و گفت. هر وقت دو سکه به تو نشان دادند ، تو سکه طلا را بردار ، این طوری هم پول بیشتری به دست می آوری و هم دیگر دستت نمی اندازند. گدا پاسخ داد ظاهرا حق با شماست، اما اگر سکه ی طلا را بردارم ، دیگر مردم به من پول نمی دهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آنهایم! شما نمی دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده ام. امام على علیه‌ السلام فرمود: بى نیازترین بى نیازان کسى است که اسیر حرص نباشد. تصنیف غررالحکم ص ۲۹۵ ، ح ۶۶۳۱ ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
روایت آماری یک ایران با سرعت زیادی تنها در ۲۰ سال، نرخ فرزندآوری‌اش رو از ۶ فرزند به ازای هر زن به کمتر از ۲ فرزند رسونده ۱۵ ساله که جمعیت‌اش رو جایگزین نمی‌کنه! ایران سریع‌ترین سرعت کاهش نرخ باروری در تاریخ جهان رو هم داره! ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
قصه کرب و بلا را دختری تغییر داد .. کاخ‌ها ویرانه شد ، ویرانه‌اش شد بارگاه ... 💔 ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما اهل اخلاقیم، چه در سیاست، چه در میدان رزم و همین است که انقلاب بر دوش مجاهدت مردان اخلاق جلو آمده، نه بر گرده سیاست‌بازان حراف و پر وعده! + گوشه کوچکی از جوانمردی حاج قاسم نسبت به شروری که به او امان داده بود! ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
معرفی شهدای کربلا 💠 «ضرغامه بن مالک» او پس از شهادت مسلم متواری شد و به هر دری زد تا خود را به سپاه امام برساند، پس به لشکر عمربن سعد پیوست تا بتواند بدین طریق وارد کربلا شود و به کاروان امام ملحق شود. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️اصلا رقیه نه، مثلا دختر خودت؛ یک شب میان کوچه بماند، چه میشود؟ ▪️اصلا بدون کفش، توی بیابان، پیاده نه ! در راه خانه تشنه بماند، چه میشود؟ ▪️دزدی از او به سیلی و شلاق و فحش، نه ! تنها به زور گوشواره بگیرد، چه میشود؟ ▪️گیریم خیمه نه، خانه و یا سرپناه، نه ! یک شعله پیرهنش را بگیرد، چه میشود؟ ▪️در بین شهر ،توی شلوغی، همیشه، نه ! یک شب که نیستی، بهانه بگیرد، چه میشود؟ ▪️اصلا پدر، عمو و برادر، نه، جوجه ای، تشنه مقابل چشمش بمیرد ،چه میشود؟ ▪️دست گناهکار مرا روز رستخیز، یک دختر سه ساله بگیرد، چه میشود ؟؟... 🖌هنرمندی بانوی خوشنویس: 🆔 @kosar_sadat_vaziri ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 اولین گناه ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
بسم الله الرحمن الرحیم سلام وعرض ادب✋ ✨از اینترنت با بدون هیچ گونه قید وشرطی کسب درآمد کنید اصلا مهم نیست که شما زن هستید یا مرد پیر هستید یا جوان کوچک هستید یا بزرگ علم داریدیا بی سواد هستید تنها کافیه شما آموزش های ساده وروان داخل پکیج رو نگاه کنید و از هرکدوم از اون آموزش ها خوشتون اومد کسب درآمد کنید از اینترنت پس وقت رو تلف نکنید تا به درآمدی متعادل برسید✨ نکته قابل توجه:👇👀 این پکیج برای افرادی که مشغول به تحصیل هستن خیلی خوبه چون بدون اینکه از وقتشون تلف بشه میتونن کسب درآمد کنند(مثل طلاب ودانشجو ها ودانش آموزها...) 1⃣⚡اگر میخواهید از همین الان درآمد زایی کنید پکیج زیر رو تهیه کنید⚡️ 💥قرار نیست حتما با زحمت پول در بیارید کافیه فقط هوشمند باشید 💥 به ریسکش می ارزه😊 👇 🌷https://b2n.ir/718244🌷 👆 👈اینم لینک پکیج آموزشی کسب درآمد از اینترنت.👆 2⃣💢اینم کانال آموزش کسب درآمد اینترنتی ما که لینک پکیج آموزشی کسب درآمد اینترنتی وجود داره(البته بالاتر هم گذاشتم لینکش رو)👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/219217984C640a4acc85
✨﷽✨ 🌼داستان کوتاه ✍️کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست. بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند. فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را ازسرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند. به فکرش رسید… که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمون ها هم کلاه ها را به طرف زمین پرت کردند. او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد. سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدربزرگ این داستان را برای نوه اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند. یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد. او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت، میمون ها هم این کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین انداخت. ولی میمون ها این کار را نکردند. یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت: فکر می کنی فقط تو پدربزرگ داری؟!! 🔹 پی‌نوشت نوآور باش!! (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
نکات ازدواجی! 🔸عقل می‌گه: اول ببینین از نظر تفکّر با هم سنخیت دارین یا نه؟ بعد نوبت به محبّت می‌رسه که پس از تأیید عقل اگر محبّت وارد میدان شد، هر چه رابطه نزدیک‌تر بشه، محبّت بیش‌تر می‌شه و زندگی شما قوام و پایداری بیش‌تری داره‌ 🔸جوانی که نسبت به مسائل خانوادگی احساس مسؤولیت نداره، هر چند از نظر جسمی، رشد فیزیکی، سنّ و سال و حتّی تمکّن مالی امکان ازدواج داشته باشه، بطور طبیعی وقت ازدواج او نیست؛ چون روحیات کودکانه‌اش برای او مشکل می‌تراشه. 🔸عمدتاً ارتباطات قبل از ازدواج بیش‌تر از آنکه بخواد باعث شناسایی بیش‌تر بشه، تعلّق خاطر ایجاد می‌کنه، علاقه‌ی اوّلیه آدم رو کر و کور می‌کنه و نمی‌گذاره شناخت درستی ایجاد بشه. 📚 برگرفته از کتاب مطلع مهر ادامه دارد... (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
نمی‌شود که دیگران را زخمی کنیم و بعد توقع داشته باشیم رنجی را تحمل نکنند.یا بی‌خیال شویم و تصور کنیم زخم‌هایشان خودبخود خوب می‌شود. نتیجه‌ی طبیعی زخم خوردن، رنج است.حتی اگر آدمی که از ناحیه‌ی ما دچار آسیب می‌شود روح بلندی هم داشته باشد و از طریق عفو و گذشت، خطایمان را نادیده بگیرد، باز هم اثر رنج در ضمیرش باقی خواهد ماند. مگر می‌شود آدمی را کتک زد و دردش نیاید؟! حالا آدم زخم خورده دنبال راهی برای تسکین دردش می‌گردد. چنین آدمی، انتخاب‌هایش بر مبنای درمان زخمش خواهد بود و این برای انسان بسیار خطرناک است.ممکن است او به آرام‌بخش‌های آنی تن بدهد، چرا که او هدفش فقط رهایی از رنج است و اگر اعتقادی قوی نداشته باشد دیگر نوع درمان برایش مهم نیست، فقط خوب شدن و کم شدن درد برایش مهم است. شاید تامل در نتیجه‌ی این مساله کمی به ما کمک کند تا دیگران را زخمی نکنیم. @roznevesht ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
این نماز عالی می‌شود ! ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِی‌سَبِيلِ‌اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَٰكِنْ لَا تَشْعُرُونَ مردان بی‌ادعایی‌ که شهادت‌ را زندگی کردند ... ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
💙🍃🦋 🍃🍁 🦋 🌼داستان کوتاه و پند آموز🌼 ✍دهخدا مادری داشت بسیار عصبی بود و پرخاشگر؛ طوری که دهخدا بخاطر مادرش ازدواج نکرده بود و پیرپسر مجردی بود در کنار مادرش زندگی می‌کرد. نصف شبی مادرش او را از خواب شیرین بیدار کرد و آب خواست. دهخدا رفت و لیوانی آب آورد مادرش لیوان را بر سر دهخدا کوبید و گفت آب گرم بود. سر دهخدا شکست و خونی شد. به گوشه‌ای از اتاق رفت و زار زار گریست. گفت: «خدایا من چه گناهی کرده‌ام بخاطر مادرم بر نفسم پشت‌ پا زده‌ام. من خود، خود را مقطوع‌النسل کردم، این هم مزد من که مادرم به من داد. خدایا صبرم را تمام نکن و شکیبایی‌ام را از من نگیر.» گریست و خوابید شب در عالم رؤیا دید نوری سبز از سر او وارد شد و در کل بدن او پیچید و روشنش ساخت. صدایی به او گفت: «برخیز در پاداش تحمل مادرت ما به تو علم دادیم.» 💥از فردای آن روز دهخدا شاهکار تاریخ ادبیات ایران را که جامع‌ترین لغت‌نامه و امثال و حکم بود را گردآوری کرد و نامش برای همیشه بدون نسل، در تاریخ جاودانه شد. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 راز عجیب صحیفه‌ای که نزد امام حسن مجتبی (ع) بود و نام تمام شیعیان در آن ثبت بود امام حسن مجتبی علیه‌السلام تسلیت باد. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
این کانال یه پدیده است توی ایتا😍☝️ ببین چه سویشرت قشنگی آورده .. #همه_ایراااانی🇮🇷 زیباااترین و مناسب ترین قیمت ها رو داره...😃 ✅ با مجوز رسمی فعالیت از دادگستری چون مدیرش یک طلبه است 👈 تخفیف ویژه میده به طلاب و خانواده های پرجمعیت👨‍👩‍👧‍👦 http://eitaa.com/joinchat/1306656814C4ffe4bcc0d به جمع گیلاسی ها بپیوندید☝️🍒😍