به ژولیده نیشابوری گفتند یک شعر در وصف حضرت عباس (علیه السلام) بگو که پنج بار کلمه "چشم" داشته باشد
او شعری گفت که ده تا کلمه «چشم» داشت:
*چشم ها از هیبت چشمم، به پیچ و تاب بود*
*محو چشمم چشم ها و چشم من بر آب بود*
*چشم گفتم چشم دادم چشم پوشیدم ز آب*
*من سراپا چشم و چشمم جانب ارباب بود*
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | ماجرای گفتگوی امام حسین علیهالسلام و حضرت زینب در شب عاشورا
📚 @DasTanaK_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.🕌 #سخنرانی_کوتاه
🌐موضوع: عاشورا و سکولاریزم.
✅ به مداح میگن رهبر رو دعا نکنی!
🎙 حجة الاسلام هاشمی
📚 @DasTanaK_ir
1033298_741.mp3
3.73M
مستان همه افتاده و ساقی نمانده....😢
استاد کریمخانی
📚 @DasTanaK_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیف شاعرانه سعید بیابانکی از شهادت امام حسین(ع) و یارانش در روز عاشورا
📚 @DasTanaK_ir
34.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋••••✾•﷽•✾•••🦋
⚫ انیمیشن زیبای « مومونا» هدیه ای به ساحت مقدس حضرت علی اصغر (علیه السلام)
تولید گروه تبلیغی هنری تارینو
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
اینطوری بهتر نشد؟
(عجب بیشرفهایین به خدا قسم)
💬 احسان
#سواد_رسانه
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*آزادسازی بوکمال سوریه. بافرماندهی حضرت اباالفضل علیه السلام!!!
📚 @DasTanaK_ir
ماهواره خیام
🔹ماهواره خیام یک ماهواره سنجش از دور و متعلق به ایران است. تمامی فرامین مربوط به کنترل و بهرهبرداری بلافاصله پس از پرتاب توسط کارشناسان ایرانی مستقر در ایران به صورت کدگذاری شده انجام خواهد شد.
🔹ارتقا بهرهوری در حوزه کشاورزی، پایش دقیق منابع آبی، پایش ساختوسازهای غیر مجاز و جنگلخواری، پایش مرزهایچ و... از جمله کاربردهای دادههای دریافت شده از ماهواره خیام خواهند بود.
🔹این ماهواره ساعت ۱۰:۲۲ امروز توسط ماهوارهبر سایوز به فضا پرتاب شد.
چرا «خیام» توسط روسیه پرتاب شد؟
🔹ایران در سال گذشته با پرتاب ماهواره «نور ۲» توسط ماهوارهبر قاصد، در تزریق ماهوارههای زیر ۵۰ کیلوگرم به مدار ۵۰۰ کیلومتری زمین موفق عمل کرد.
🔹 در گام بعدی تزریق ماهوارههای تا ۱۰۰ کیلوگرم به مدار ۵۰۰ کیلومتری زمین تا انتهای ۱۴۰۱ هدف گذاری شد.
🔹ماهواره خیام بیش از ۵۰۰ کیلوگرم وزن دارد؛ بنابر اعلام سازمان فضایی ایران به دلیل درصد بسیار بالای موفقیت پرتابگر سایوز، پرتاب ماهواره خیام به کشور روسیه واگذار شده است.
🔹با توجه به ضریب اطمینان بالای پرتابگر سایوز، بسیاری از کشورهای صاحب چرخه کامل فناوری فضایی که خود توانایی پرتاب ماهواره را دارند نیز از پرتابگرهای روسی استفاده میکنند.
اولین دادههای خیام دریافت شد
🔹وزارت ارتباطات: لحظاتی قبل اولین داده تله متری ماهواره خیام در ایستگاههای زمینی این ماهواره در پایگاههای سازمان فضایی ایران دریافت شد.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.🕌 #سخنرانی_کوتاه
🌐موضوع: جلوه های حقوق بشر در رفتار سید الشهدا(ع)
✅با استناد به ارشاد شیخ مفید.
🎙حجة الاسلام هاشمی
📚 @DasTanaK_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تاسوعا و عاشورا به چه معناست؟
🔸بیشتر ما فکر میکنیم معنی لغوی تاسوعا و عاشورا یعنی روز نهم و دهم ماه محرم در حالی که این تصور اشتباهه و این دو واژه معنایی فراتر داره که برای این دو روز خاص توسط امام سجاد علیهالسلام نامگذاری شده
📚 @DasTanaK_ir
هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
آیا هر حدیثی را میتوان منتشر کرد..⁉️
آیا میتوان هر نقلقولی از سبک زندگی اهلبیت را بپذیریم⁉️
آیا میتوان مجهول دینی خود را در فضای مجازی از هر منبعی سؤال کرد⁉️
💢 اگر دنبال یک کانال مطمئن میگردی که علاوه بر اتقان علمی و استناد مطالب، بصیرتمحور نیز باشد؛
💢 و اگر می خواهید بحث ولایت فقیه را با استدلال متقن و قابل فهم عموم بدست آورید اگر دنبال مباحث نسل پاک هستید و اگر حکم سقط جنین از نظر شرعی و احکام عزاداری را می خواهید بدانید و بسیاری مطالب مفید دیگر ⏬
عضویتدر#کانالِاستاد #سیدمحمدعلیفقیهی* (استاد درس خارج حوزه علمیه و کارشناس ممتاز فقه و معارف رسانه ملی) را از دست ندین 😍👇
https://eitaa.com/joinchat/3166896161C7e7d4266c6
💥جهت بهره بیشتر عزیزانمان ما را به دوستان خود معرفی کنید☝️
این تصویر را شاید بسیاری از شما دیده باشید؛ ۳۱ سال پیش در ماجرای قیام شیعیان عراق به دستور صدام معدوم، داماد حسین کامل مامور میشود تا قیام مردم شهر کربلا را سرکوب کرده و هرکسی در بارگاه سید شهدا (ع) حضور دارد را قتل عام کنند.
شاهدان قضیه نقل میکنند:
حسین کامل رو به حرم میگه ای حسین تو حسینی و منم حسین ومن توپ ۱۰۶ دارم و تو نداری و یک شلیک به حرم مطهر می کنه.
بعدها حسین کامل با صدام به مشکل می خوره و به اردن فرار می کنه ، صدام فریبش میدهد و میگه برگرد کارت ندارم ، بعد از مدتی که حسین کامل به عراق بر می گردد ، صدام بهانه می کند و حکم بازداشت او رو می دهد و حسین کامل تو ویلایی که داشته محاصره میشه و با محافظان با تیم مامور بازداشت در گیر میشه ، گویا بعثی ها رسم داشتند که وقتی یکی از مخالفان رو دستگیر می کردند خانه اش رو خراب می کردند ، در اون موقع فرمانده تیم بازداشت حسین کامل دستور میدهد که یک ۱۰۶ بیارید تا خانه رو روی سرشان خراب کنیم ، و با ۱۰۶ اونقدر به ویلا شلیک می کنند تا کاملا خراب میشه ، بعداً متوجه می شوند که این ۱۰۶ دقیقا همونی هست که کامل باهاش به حرم امام حسین علیه السلام شلیک کرده است. (سرنوشت خود صدام هم که بر همگان روشن است)
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید | رویای صادقه
♨️ کتابی که #امام_زمان به علامه محمدتقی مجلسی توصیه کردند
💢 کتابی که به واسطه آن مردم اصفهان #مستجاب_الدعوه شدند
📚 @DasTanaK_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅#ببینید #معرفی_مستند
🎥تیزر فیلم_مستند "حجت خدا"
📆 به مناسبت پنجمین سالگرد شهادت شهید محسن حججی
برای دیدن نسخه کامل کلیک کنید
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
داناب (داستانک+نکاتناب)
✅#ببینید #معرفی_مستند 🎥تیزر فیلم_مستند "حجت خدا" 📆 به مناسبت پنجمین سالگرد شهادت شهید محسن حججی بر
*ماموریت ویژه یکی ازمدافعان حرم برای شناسایی پیکرمطهر شهید_محسنحججی*
📚 @dastanak_ir
*بعد از شهادت این شهید بزرگوار تا مدتها ، پیکر مطهرش توی دست داعشی ها بود* . تا اینکه قرار شد حزب الله لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند.
■ *بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند* و داعش هم *پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد* و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.
*به من گفتند: "میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟"*
● می دانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.
اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود.
قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف مقرداعش.
※※※※
توی دل دشمن بودیم.
یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید.
■ *پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت:* "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"
میخکوب شدم از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم.
رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟! *این بدن اربا_اربا شده* این بدن قطعه قطعه شده!"
● بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم.
داد زدم:
*پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش*؟!
حاج سعید حرفهایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه میکرد.
داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده."
دوباره فریاد زدم: *"کجای شریعت_محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!"*
داعشی به زبان آمد. گفت: " *تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام، و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!*"
هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر."
اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: " *فقط همینجا."*
■ *نمی دانستم چه بکنم* . شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست فریب مان بدهد.
توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"*
گفتم:
*بی بی جان خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.*
■ *یهو چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن* . ناگهان فکری توی ذهنم آمد.
خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!
بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله.
از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی جسمی و هم روحی.
واقعا به استراحت نیاز داشتم
فرداش حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب *DNA* مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم *بی بی حضرت_زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها اومد پیشم و *گفت: "پدر و همسر شهید حججی اومدهان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم* ."
من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود.
پدر محسن می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن خبر آوردی"
■ **نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم*
بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل دادهاند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
*گفتم: "حاجآقا، پیکرمحسن مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش."*
*گفت: "قسمت میدم به بیبی که بگو."*
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.
دستش رو انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برام آوردی، راضی ام."
● *وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم* و گفتم: "حاجآقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام اربا اربا کرده ان."
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و *گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"*
*راوی: یکی از رزمندگان مدافع حرم*
*#نثار_روح_پاک_شهدا_صلوات*
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
چرا اسبها که حیوانات فهمیده و نجیبی هستند، روز عاشورا بر پیکر مطهر امام حسین علیه السلام تاختن؟!
حدود هشتاد سال پیش یکی از علمای اصفهان که از سادات خیلی اصیل هم هستند ، دهه اول محرم بوده ، به يكى از روستاهای اطراف منبر می رود. آن روز برف سنگينى مى آمده است.
وقتى روضه اش تمام مى شود بايد به يك روستای ديگر با فاصله مثلاً يك فرسخ برود.
نقل می کند : عباى زمستانيم را به سر كشيدم و سوار بر الاغ شدم و رفتم. برف سنگينى مى آمد. مقدارى كه آمدم احساس کردم ، گويا يك سوارِ ديگر از پشت سر من ، دارد مى آيد.
حدس زدم یه نفر از روستا آخرش آمده مراقب من باشد.
بعد آن آقا كه پشت سر من مى آمد گفت : « آ سيد مصطفى سلامٌ عليكم».
گفتم : « سلام عليكم» .
گفت : «مسئلةٌ»(یعنی سوالی داشتم؟)
گفتم : « بفرماييد».
گفت : « آيا در روز عاشورا دشمن بر جسد حضرت سيدالشهداء اسب تاخت؟
گفتم : « بله من در تاريخ خوانده ام كه چنین کاری کرده اند.
آن آقا گفتند : « و اسب ها هم بر بدن رفتند؟»
گفتم: «بله در تاريخ هست كه اسب ها هم بر بدن رفتند.»
مدتى گذشت و يك خورده جلوتر آمديم. باز آن آقا گفتند:« آسيد مصطفى! آيا متوكل عباسی خواست قبر حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) را، منهدم كند؟»
گفتم : بله سعى كرد كه از بين ببرد».
گفت : « گاوها را فرستاد كه قبر را شخم بزنند و مساوى كنند؟»
گفتم : من در تاريخ خوانده ام كه فرستادند اما گاوها نرفتند.
گفت « چطور؟ اسب كه حيوان نجيب و خوش فهمى است و در عالم خودش بيش از گاو متوجه می شود، اما بر جسد و بدن مبارك حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) رفت ولى آن گاوها حتى بر قبر مطهر هم نرفتند و قبر را از بين نبرند؟!»
آقا سید می گوید:
من به فکر رفتم که عجب سوالى شد! اين از محدوده توانائى فکری اين آبادى و اين منطقه بيرون است! داشتم به جوابش هم فكر مى كردم.
گويا حس كردم از همان پشت سر نورى به دلم افتاد و جوابی برای این سوال به نظرم آمد.
گفتم : « البته اين قضيه يك جوابى دارد».
گفتند : « چى هست؟»
گفتم : « روز عاشورا حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) خواسته بودند كه هر چه دارند را براى خدا بدهند حتى اين يك مشت استخوان را گذاشتند وسط و خودشان اجازه دادند و خودشان خواسته بودند كه اسب بر بدن مبارکشان برود. خود حضرت خواستند هر چه داشتند را در راه خدا داده باشند.
اما در جريان متوكل، اينها مى خواستند آثار حضرت را از بين ببرند.
نظر امام حسین (علیه السلام) بر از بين رفتن آثارشان نبود، از اول خود حضرت مى خواستند، آثارشان محفوظ بماند تا مردم به اين وسيله بهره ببرند و مقرّب به خدا شوند».
آن آقا كه پشت سر بود، فرمود:« درست است.»
آقا سید مصطفی می گوید: بعد پشت سرم را نگاه كردم ديدم هيچ كسى نيست حتى جاى پائى غير از همين مسيرى كه من آمده ام، نيست...(فهمیدم آقا امام زمان علیه السلام بوده اند)
م_رضا یوسفی
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
استوری جدید علی کریمی😂😂
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان این فیلم👆 را اینجا بخوانید👇
حمید حیدری:
🔹در سمت تل زینبیه تکه زمین بزرگی بود با بنری روی سر در آن. روی بنر نوشته بود موکب ستاد بازسازی عتبات عالیات. در آن تکه زمین دو چادر خیلی بزرگ برپا کرده بودند شبیه سولهها و هر شب چند هزار نفر آنجا اسکان پیدا میکردند.
🔹هوا بسیار سرد بود و به هر نفر نهایتا یک پتو میرسید که جوابگوی آن سرما نبود. گروه کوچک ما در یکی از کانتینرهای این موکب مستقر بود چرا که وسایل تصویربرداریمان زیاد بود و...
🔹روز دوم حضورمان در کربلا بود که شهید حسین همدانی و خانوادهاش برای اسکان آمدند آنجا. باورم نمیشد فرمانده مهمی از نیروی قدس که آن زمان اشراف کاملی بر عراق داشت برای اسکان چنین جایی آمده باشد.
🔹آفتاب تازه طلوع کرده بود و من دوربین را برداشته بودم که بروم بیرون و تصویر بگیرم. دیدم همدانی روی مقوایی نشسته و زیارتنامهای میخواند.از دور لنز را تله کردم و شروع کردم به تصویر گرفتن. به محض اینکه متوجه شد، زیارتنامه را در جیب گذاشت.
🔹همدانی حتی یک لحظه هم نمیخواست به چشم بیاید و نگاهی را به خودش معطوف کند و سد راهی باشد برای نگاههایی که باید سمت خدا باشند.
📚 @DasTanaK_ir
شهید آیت چه اسراری از میرحسین میدانست که با ۶۰ گلوله ترور شد ؟
#توئیت
📚 @DasTanaK_ir
داناب (داستانک+نکاتناب)
🎥 #ببینید | رویای صادقه ♨️ کتابی که #امام_زمان به علامه محمدتقی مجلسی توصیه کردند 💢 کتابی که به و
داستان علامه مجلسي در خصوص صحيفه سجاديه
در دوران بلوغم در جستجوي بدست آوردن رضاي حق بودم در اين راه از هيچ تلاشي فروگذار نمي کردم و تنها آرامش من ياد خدا بود. شبي حضرت ولي عصر را در خواب ديدم که در مسجد قديم اصفهان نزديک دربي که الان محل تدريس من است ايستاده، به حضور مبارکش سلام کرده و رفتم که پاي حضرتش را ببوسم، مانع شد. دستش را بوسيدم و از مسائلي چند که حل آن برايم دشوار شده بود سؤال نمودم.....
به آقا عرض کردم با توجه به اينکه اين توفيق هميشه در اختيارم نيست که به حضور شما مشرف شوم، تقاضا دارم که کتابي به من لطف کنيد تا نسخه دائمي زندگيم باشد. فرمود: کتابي به مولانا محمد تاج دادم. آن کتاب همان است که مي خواهي، برو و از او بگير و در عالم خواب او را شناختم و براي گرفتن کتاب حرکت کردم و از درب مسجد که مقابل ولي عصر بود خارج شدم و به طرف محله خربزه فروشان که يکي از محلات اصفهان است رفتم. به محض ديدن من محمد تاج گفت ولي عصر تو را فرستاده؟ پاسخ داد: آري. از بغل خود کتابي بيرون آورد تا گشودم فهميدم که اين کتاب از کتب ادعيه است. با گرفتن کتاب آن را بر روي ديدگان قرار داده و به طرف بقية الله الاعظم حرکت کردم که در همين حال از خواب برخواستم و ديدم از کتاب خبري نيست.
تا طلوع صبح به تضرع و گريه پرداختم. پس از نماز صبح و تعقيب به ذهنم رسيد که منظور حضرت از مولانا محمد همان شيخ بهائي است و اينکه حضرت فرموده است مولا محمد تاج به دليل جايگاه شيخ در بين عالمان است. لذا به طرف مدرسه شيخ حرکت کرده و ديدم که شيخ بهائي به مقابله صحيفه سجاديه مشغول است. خوابم را براي او نقل کردم و چنين تأويل نمود: «مژده که خواب حکايت از افاضه علوم الهي و معارف يقيني دارد و با توجه هدفي که داري و در پي آن هستي، خواهي رسيد.»
اما با اين تعبير دلم آرام نگرفت و به سوي يافتن گمشده خود بودم به ذهنم رسيد که به همان نقطه اي که در خواب ديدم بروم (بازار خربزه فروش ها) بدان سو حرکت کردم و تا رسيدن به آن محل يکي از صالحان و نيکان را که اسمش «حسن» و ملقب به «تاجا» بود ديدم. به جانبش رفتم و بر او سلام کردم. بدون اينکه من سخن بگويم گفت فلاني نزد من کتاب هاي وقفي وجود دارد. طلاب از من مي گيرند ولکن به شرائط وقف عمل نمي کنند. با شناختي که از تو دارم، تو به شرائط وقف توجه داشته و عمل خواهي کرد، با هم برويم کتاب ها را ببين و هرچه نياز داري بردار. با هم به کتابخانه رفتيم. اولين کتابي که به من داد همان کتابي بود که آن را در خواب ديده بودم با ديدن کتاب شروع به گريه و ناله کردم و گفتم همين يک کتاب مرا بس است.
الآن يادم نيست که آيا خوابم را براي او تعريف کردم يا نه به هر حال نزد شيخ بهائي رفتم و صحيفه خود را و با نسخه اي که از جد شيخ در اختيارش بود که آن نسخه از نسخه شهيد نوشته بود و شهيد هم نسخه خود را از نسخه عميدالروساء و ابن السکون نوشته بود و آن نسخه با نسخه با واسطه و يا بي واسطه ابن ادريس مقابله شده بود، مقابله کردم و جالب اين است که نسخه اي که به هدايت ولي عصر در اختيار من قرار گرفت نسخه اي بود که به خط شهيد نوشته شده بود و اين نسخه از تمام جهات حتي با آنچه که در حاشيه نسخه ها بود، کاملا مطابقه داشت. با مقابله نسخه، کار مقابله نسخه ها با نسخه من آغاز شد و به برکت نسخه اعطائي ولي عصر (عج) صحيفه سجاديه همانند خورشيد در همه شهرها و همه خانه ها درخشيد به ويژه در اصفهان که بيشتر مردم به يک اکتفا نکرده و چند نسخه از صحيفه را در خانه ها داشتند و به برکت صحيفه سجاديه بيشتر آنها از صالحان و اهل دعا شده و بسياري از آنها مستجاب الدعوة شدند و همه اين آثار از برکت معجزه ولي عصر بود و علوم و دانش هائي که به برکت از صحيفه به من عطا شده قابل احصاء نيست و اين از فضل خدا بر ما و بر مردم است. (روضة المتقين، ج۱۴، ص ۴۱۹)
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b