eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
12هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4.9هزار ویدیو
108 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽/ خیلی جالب 💬 مرحوم سید جوانی وارد جلسه درس آیت الله قاضی ره (که استاد آیت الله بهجت و صاحب کراماتی عظیم و عجیب هستند) شد. ناگهان آیت الله قاضی ره درس را متوقف کردند و برخواستند و در میان بهت شاگردان آن جوان را با احترام به بالای مجلس دعوت کردند. موضوع درس آیت الله تغییر کرد و شروع کردند به صحبت از قیام علیه ظلم! بهت شاگردان بیشتر شد! جلسه که تمام شد آن سید جوان رفت و حضرت آیت الله قاضی ره تا دم در بدرقه اش کرد! شاگردان دیگر تاب نیاوردند و سوال کردند که حضرت آیت الله این جوان که بود که اینچنین احترامش کردید؟ فرمودند ایشان کسی است که علیه ظلم قیامی خواهد کرد که احدی نکرده و غالب خواهد شد و تصویرش بر سکه ها زده میشود و بعد از این سید است که امام عصر عج قیام خواهد کرد. ــــــــــــــــ 👈 بیان این قضیه از زبان آیت‌الله را در کانال (داستانک‌ونکات‌ناب) ببینید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 پیشگویی مرحوم آیت الله سید علی قاضی درباره سرانجام انقلاب اسلامی و اتصال به قیام حضرت مهدی(عج) بعد از نائب الامام خمینی (ره) 🖥 آیت الله (پخش شده از شبکه قرآن در سال ۹۷) (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
✳️ این‌گونه تقوا داشته باشید! 🔻 (رحمة الله علیه) جایی در رابطه با فرموده بودند: منظور از تقوا یعنی صبح تا شب آن‌چه را که کرده‌اید، در طَبَقی قرار دهید و بر سر بگذارید و از این که دیگران آن را می‌بینند، خجالت نکشید. 📚 @DasTanaK_ir
یک نصیحت 📚 @DasTanaK_ir
مرد ازميان باغهاي اطراف شهر "اردبيل" مي گذشت که سيبی را ديد كه توي آب قل مي خورد و مي رفت.. جوون سيب رو برداشت و يكي دوتا گاز به اون زد. یه دفعه به خودش اومد به خودش گفت: احمد! اين چه كاري بود كردي اين سيب مال كي بود كه تو خوردي؟ خلاصه بعد از كلي دعوا كردن با خودش تصميم گرفت بره وصاحب اون سيب رو پيدا كنه .باخودش گفت اين جوي آب حتما از باغ صاحب اين سيب رد ميشه راه آب رو دنبال ميكنه ميبينه بععله يه باغ ميوه اونجا هست از قضا يكي از نگهبوناي باغاي ديگه رو اون دوروبرا ميبينه ميدوه طرفش وآدرس صاحب باغ رو ازش ميپرسه كه اونم بهش آدرس ميده: ميگه "نجف"خيابون فلان كوچه فلان..... احمد هم يك الاغ كرايه ميكنه واز اردبيل عازم نجف ميشه وبه هر سختي خودش رو به نجف ميرسونه اونجا آدرس صاحب باغ رو ميپرسه وخونه شو پيدا ميكنه .درميزنه ميگه آقاي فلاني ،ميگه بله خودمم،ميگه شما باغ دارين فلان جا ميگه بله خلاصه نشونيا درست درمياد وبنده خدا ميگه حالا امرتون؟ احمد باكمي من ومن ميگه من يه سيب توي جوب پيدا كردم خوردم ظاهرا مال باغ شما بوده .بنده خدا ميگه خب حالا كه چي؟ احمد ميگه هيچي اومدم ازتون بخوام منو به خاطر اين كارحلالم كنين .بنده خدا تعجب ميكنه ميگه تو اين همه راهو اومدي اينو بگي ؟ ميگه آره .مردصاحب باغم ميگه نه نميشه من حلالت نميكنممم.احمد شروع ميكنه به عذرخواهي و خواهش والتماس كه بابا يه دونه سيب بهترشو برات ميارم اصن يك كيلو يك جعبه سيب برات ميارم ولي مرد صاحب باغ قبول نميكنه كه نميكنه . خلاصه احمد بش ميگه خب بالاخره چيكار كنم من كه توراضي شي . صاحب باغ ميگه فقط يه راه داره اونم اينه كه من يه دختر دارم بايد بياي بگيريش فقط يه شرايطي داره دختر من اونم اينه كه :دختر من ،كوره ، كره ،لاله ، فلجه ، كچله ،همين ديگه..... احمد ميگه اشكالي نداره تو راضي باش من قبول ميكنم ازدواج ميكنم خلاصه ميرن آماده بشن برا عروسي. شب اول ميشه پدر عروس ميگه آقا داماد بفرماين عروس خانوم منتظر شمان. احمدهم با كلي استرس وارد اتاق ميشه...اما به محض اينكه چشمش به دختره ميفته سريع از اتاق بيرون مياد هي تو دهن خودش ميزنه ميگه استغفرا... استغفرا... پدر عروس مياد بهش ميگه چي شده چرا اينجوري ميكني ؟ احمد ميگه اين كه يكي ديگه ست، شما كه گفتين دختر من كچله، كوره و........ اين كه موهاش بلند وزيباست چشاش،پاهاش سالمن همه. پدر دختر پيشاني احمد روميبوسه ميگه: اگه گفتم كوره يني به نامحرم نيگانكرده ،اگه گفتم كره يني حروم نشنيده اگه گفتم فلجه يني قدم حروم برنداشته اگه گفتم كچله يني موهاشو نامحرم نديده بروپسرم برو اين عروس مال توئه من سال ها بود دنبال همچين دامادي ميگشتم كه خداروشكر تورو پيدا كردم.... واين شد كه مرحوم ملا احمد اينگونه زيبا دامادشد. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
هدایت شده از عماد
🔴این کانال بر آن است، که این نکته را برای خوانندگان محترم بیشتر روشن سازد که نوع کمکهای تسلیحاتی که غربی ها به رژیم صدام می کردند، راهبردی بود، غربی ها بویژه آمریکایی ها، تمام چاله و چوله ها، نقصان ها و کمبودهای کمکهای تسلیحاتی شوروی و بلوک شرق سابق را پر می نمودند. 🔰برای مثال به متن ذیل توجه کنید: برخی افسران عراقی مدعی بودند که شوروی از تامین سیستم های پیشرفته دید در شب و کنترل بر آتش برای عراق امتناع کرده است. عراقی ها در ابتدای جنگ از ساختار و تجهیزات ارتباطی مناسب برای استفاده دیده بانان خط مقدم برای هدایت آتش توپخانه را بر روی اهداف نقطه ای بی بهره بودند و هیچگونه آموزشی برای نبرد شبانه ندیده بودند. این نقصان با حمایت‌های بی شائبه غرب جبران گردید.(بدان خواهیم پرداخت.) منابع: 📗سوداگری مرگ، کنت تیمرمن و📚📰🗞 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2700804115Cb7c0563901
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 نماز و حواسی که دائما پرت می‌شود؛ راه چاره چیست؟ 👤 ✅ اگر در راه عبودیت قدم بردارید میتوانید نمازی بخوانید که اگر پنج دقیقه نمازتان طول بکشد در تمام این پنج دقیقه فقط متوجه خدا باشید. 📚 @DasTanaK_ir
🌑مروری بر زندگی پر برکت حضرت آیت الله ناصری 📚 @DasTanaK_ir
09 radio binaasho 04-06-1401.mp3
1.99M
گزیده اخبار امروز جمعه 4 شهریور کاری از رادیو بیناشو با همکاری خبر دات آی آر 📚 @DasTanaK_ir
کمیل بن زیاد نخعی از یاران امام علی علیه‌السلام و مردی شجاع و سلحشور و زاهدی عابد بود؛ او که در سال هشتم هجری و در جریان ماموریت حضرت علی علیه السلام برای تبلیغ احکام و معارف الهی در یمن به اسلام گرویده بود تا پایان عمر خویش همواره پیرو و طرفدار شیفته آن حضرت و اهل بیت عصمت و طهارت بود و سخنان آن حضرت را از جان خویش بیشتر دوست می داشت. برخی از سخنان نقل شده از امام علی علیه السلام توسط او نشان می دهد که او از یاران خاص و اصحاب سرّ آن حضرت بوده است. . سعد بن زید بن ارطاة گفت: کمیل بن زياد را ديدم و از فضائل اميرالمؤمنين از او سؤال كردم، در جواب گفت: مى‌خواهى تو را خبر دهم به وصيتى كه اميرالمؤمنين به من نموده و آن وصيت براى تو بهتر است از دنيا و هر چه در آن است؟ در جواب گفتم: آرى کمیل گفت: (گزیده‌ای کوتاه از توصيه‌هاى آن جناب به کمیل بن زیاد به صورت مختصر):‏ ای کمیل! هر روز نام خدا را بر زبان جارى كن، بگو: لا حول و لا قوة الا باللَّه، بر خدا توكل كن، ما را ياد كن، نام ما ببر و بر ما درود فرست، و آن را بر وجود خود و هر چه به حفظ و حراستش عنايت دارى بگردان، تا از شر آن روز در امان مانى. ای کمیل! پيغمبر را خدا ادب آموخت و مرا پيغمبر، و من مؤمنان را تربيت خواهم كرد؛ آداب را براى مردم بزرگوار بر جاى خواهم نهاد. ای کمیل! غذاى خود را با ديگران بخور، و بخل نورز، تو به كسى روزى نمیدهى (مهمان روزى خود میخورد) و خداوند به تو پاداش فراوان دهد. بر سر سفره خوشخوى باش، همنشينت را خشنود ساز… ای کمیل! پس از غذا خداى را سپاس‏گزار، و با صداى بلند شكر كن تا ديگران هم شكر گويند و اجر تو زياد شود. ای کمیل! معده را از طعام آكنده نكن، براى آب و باد هم جايى بگذار؛ تا هنوز اشتها باقى است دست بكش، كه غذا گوارا شود. سلامت تن در گرو كم خوردن غذا و آب است. ای کمیل! سائلى را محروم نكن ولو با نيمى از يك دانه انگور يا خرما، صدقه نزد خدا رشد مى‏كند. ای کمیل! زيباترين زيور مؤمن تواضع است. جمال مؤمن عفت، شرفش فهم دين، و عزتش در خوددارى از قيل و قال است. ای کمیل! در هر صنف گروهى برتر (و شرافتمندترند)، مبادا با خسيسان و (فرومايگان) آنها درافتى! اگر هم سخنى ناهنجار گفتند تحمل كن و از آنها باش كه خدا فرموده:«چون نادانان خطابشان كنند سلام گويند»(فرقان۶۳). کمیل! در هر حال حق بگو، با پرهيزگاران طرح دوستى افكن، از فاسقان دورى گزين، از منافقان كناره گير، و با خائنان رفاقت نكن. ای کمیل! تنگدستى خود را اظهار مكن، با عزت نفس و پرده‏پوشى براى خدا صبر كن. تحف العقول،ص۲۶۳تا۲۶۷ ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرکت خفن هواداران نساجی و خوش‌آمدگویی یکصدا به ملوانی‌ها؛ از زیبایی‌های لیگ ایران😍👏 📚 @DasTanaK_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حدیث خوبان 📚 @DasTanaK_ir
10 radio binaasho 05-06-1401.mp3
1.67M
گزیده اخبار امروز شنبه 5 شهریور کاری از رادیو بیناشو با همکاری خبر دات آی آر 📚 @DasTanaK_ir
یکی از رفقا رفته بود سایت دیوار یه اطلاعیه همینطوری زده بود که یه خونه هست با ۱۰ میلیون پیش و ۲۰۰ اجاره تو قم... میگفت در عرض ده دقیقه ۶۰ نفر تو چت، پیام دادن ما خونه میخوایم و چهار نفرم زنگ زدن... 🔻نفر اولی که زنگ زد گفت طلبه‌ام با دوتا بچه‌، یک هفتس جا نداریم و تو جمکرانیم. تو رو خدا بده بما. 🔻نفر دوم خانوم یکی از شهدای مدافع حرم بود که گفت تا آخر ماه باید تخلیه کنم. 🔻سومی، گفت بدش من ۴۰ میلیون. یعنی چهار برابر قیمت. می‌گفت ۵ تا بچه دارم هر جا رفتم خونه بهم ندادن. 🔻نفر چهارم گفت اثاثیه‌م تو کوچه‌س تا جا پیدا کنم. این اتفاق همزمان بود با این قضیه که فردی در تهران شناسایی شد، حدود ده‌هزار منزل مسکونی خالی داره. فقط خالی‌هاش انقدره... حضرت نوح (ع)، حدود ۲۵۰۰ سال عمر کرد. که حدود ۹۵۰ سالش دوران نبوتش بود. بهش گفتن آخه یه خونه‌ای چیزی بساز، می‌فرمود، دنیا خیلی کوتاهه، ارزش ساختن خونه نداره. میگن اواخر عمر یه آلونک ساخت وقتی می‌خوابید، پاهاش بیرون آلونک قرار میگرفت. وقتی هم ملک‌الموت اومد جانش رو بگیره، گفت میتونم برم تو سایه؟ وقتی رفت تو سایه فرمود، کل عمرم اندازه همین فاصله که از آفتاب اومدم تو سایه گذشت. یکی نبود بگه، آخرالزمان یه سری آدما میان، شاید ۷۰سال هم عمر نکنن. بعد یه سریاشون میرن بُرج میسازن، یه سری ده‌هزارتا ده‌هزارتا خونه خالی دارن... یه داستان زیبا هم خاتمه بحثم بگم تو یه روستایی یه آدم مومنی کلی زمین و باغ و گوسفند داشت. قحطی اومد همه چیشو از دست داد. دیدن اصلا ناراحت نیست. بهش گفتن چرا بیخیالی؟ گفت تا الان خدا با این باغ و گوسفندا روزیمو میداده، از الان به بعد هم میده. خدا باید الان فکر کنه چجوری روزیمو بده. من چرا ناراحت باشم. تو رزق و روزی به خدا اعتماد کنیم... ✍ حسین دارابی (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
⭕️ روزی زنی با شیطان شرط گذاشت که مرد خیاطی را وادار به طلاق همسرش کنند. شیطان خندید و گفت به اینکه کاری ندارد. پس به دکان مرد خیاط رفت و شروع به وسوسه کردن وی کرد. اما خیاط زنش را دوست داشت و فکر طلاق به سرش نیامد. شیطان سرافکنده برگشت و این بار زن به دکان مرد خیاط رفت و گفت: چند متر از گرانترین پارچه ای که داری برای زنی که پسرم دوستش دارد میخواهم. خیاط پارچه ای را برید و به زن داد. زنک به در خانه مرد خیاط رفت و در زد. چون زن خیاط در را باز کرد به او گفت: خیر ببینی خواهر میترسم نمازم قضا شود میخواهم اجازه دهی در همین ایوان خانه ات نمازم را بخوانم. زن خیاط گفت بفرمایید. زن پس از آنکه نمازش تمام شد پنهانی پارچه را پشت در اتاق گذاشت و از خانه خارج شد. خیاط که به خانه برگشت پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد. بعد از این اتفاق شیطان به زن گفت: اکنون من به مکر و حیله زنان اعتراف می کنم. زن به شیطان گفت نظرت چیست مرد خیاط و همسرش را به یکدیگر بازگردانم؟ شیطان با تعجب گفت چگونه؟ زن گفت بنشین و نگاه کن. روز بعد زنک به دکان خیاط رفت و به او گفت: از همان پارچه ی زیبایی که دیروز خریدم میخواهم چون دیروز برای ادای نماز به خانه ای رفتم و پارچه را آنجا جا گذاشتم. مرد خیاط بعد از شنیدن این حرف سراسیمه دکان را رها کرده و دنبال زنش رفت و اورا به منزل بازگرداند..... ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
عاقبت گرگ زاده گرگ شود، گرچه با آدمی بزرگ شود! 📚 @DasTanaK_ir
هدایت شده از 📌قنوت خمار
عدالت‌خواه عزیز! یک سیستم فاسد یا دارای فساد سیستمی، هیچگاه فساد خود را کشف و علنی نمی‌کند، پای همه تهمت‌ها و توهین‌هایش نمی‌ایستد آن‌هم در زمانی که لاشخورهایی منتظرند فسادی از او کشف شود! 📌قنوت خمار @ghonootekhomar
بوستان حدیث 📚 @DasTanaK_ir
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ❁﷽❁ « اینجا کربلاست» پدر در کنارِ همه ی قرارها، گویی بی قرار بود، مدام عمو عباس را می فرستاد تا از کاروان حالی بپرسد، هر بار عمو عباس بر محمل عمه زینب توجه می‌کرد و می‌گفت: جانم، خواهرم چیزی نیاز نداری؟ رقیه جانم عمو کاری نداری؟ عمه می گفت: نه عزیزدلم شما نگران نباش، به داداش حسین هم بگو نگران نباشد. رقیه در ذهنش این سوال همیشه بود که چرا عمو عباس پدر را حسین، یا داداش حسین، صدا نمیزند؟ از وقتی یادش می آمد عمو عباس به بابا فقط میگفت، ارباب، آقا، مولا،...... خنده ی ریزی گوشه ی لب رقیه نشست و در دلش گفت: بالاخره روزی پدر رو برادر صدا میزنه مطمئنم.... و با چشمهایش، رفتن عمو عباس را به جلو ی حرکت کاروان دنبال کرد. رقیه از راه خسته شده بود.... دلش نمی‌خواست غُر بزند، برای همین کمی با دستانش بازی کرد و نگاهش را به عمه و سپس به دستانش انداخت، عمه زینب که رقیه را خوب می‌شناخت گفت: جانم عمه، بگو نازنینم، عمه به فدای تو شود، بگوووو...... رقیه گفت: کی میرسیم؟ عمه یه کم، البته یه کم، شاید هم نه، واقعا خسته شده ام..... و نفس عمیقی که نشان از خستگی زیاد بود کشید، عمه زینب شروع به خندیدن کرد و گفت: چیزی باقی نمانده... هنوز کلام عمه تمام نشده بود که علی اکبر برادر بزرگ رقیه پرده کجاوه را کنار زد و گفت: سلام بر عمه جانم زینب، سلام بر رقیه ی نازنینم. رقیه بدون‌هیچ مقدمه ای دست برادر را گرفت و با عشق به سینه چسباند. رقیه: داداش کی میرسیم؟ عمه زینب گفت: سلام خدا بر شبه پیغمبر، عزیز دلم چه شده؟ علی اکبر گفت پدر از مردمانی پرسید که اینجا کجاست، گفتند، اینجا کربلاست. هنوز جمله ی علی اکبر تمام نشده بود، زینب با حزن گفت : پناه بر خدا کربلا، زینب اینجا کربلاست! و اشک از دیدگانش جاری شد و ادامه داد : برادرم حسین وقتی شنید چه گفت؟ _گفت همگی توقف کنید. رقیه، لبخند روی لبهایش خشکید در دلش گفت : چرا عمه حالش این همه منقلب شد، چرا به جای این که از رسیدن خوشحال باشد اینقدر ناراحت شد است. علی اکبر وقتی حال عمه را دید نگران شد، رفت و چندی بعد پرده ی کجاوه بالا رفت، این بار بابا حسین بود، بابای رقیه با محاسن جو گندمی، لبهای خشک و غبار گرفته اش، رقیه دوست داشت با همه توانش در آغوشش بگیرد، ولی این بار پدر همه نگاهش به زینب بود. عمه زینب بی صدا اشک می ریخت. بابا حسین با گوشه ی دستارش اشک چشم های عمه را پاک کرد و گفت: زینبم بیقراری نکن، پرواز ما از اینجاست. و سپس بدون اینکه عمه چیزی بگوید یا موافقت کند، پدر صدا زد :همگی توقف کنید. و آرام شتر عمه زینب زانو بر زمین گذاشت. پدر، رقیه را در آغوش گرفت و با دست دیگرش دست دراز کرد و گفت زینب دستت را به من بده، فروبیا، اینجا تا همیشه خانه ی حسین است و آزمونگاهِ صبر زینب.... فرو بیا خواهرم.... ♻️ادامه دارد.... ✍️ آمنه خلیلی (1) ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
‏سه سال پیش دوست پدرم بهمراه همسرش هزینه جهاز و عروسیشون دادن برای خرید خانه، و دوتایی در یک خانه خالی زندگیشون شروع کردن. دقیقا سه سال پیش دختر های فامیل ما با شنیدن این حرف میگفتن دختره چه قدر احمقه که راضی شده اینکار کنه..حالا سه سال گذشته اون خانم تمام وسایلش گرفته و از همه ‏مهم تر در یک محله متوسط و خوب تهران خونه داره، اما دختر های فامیل ما که به گفته خودشون، شب رویاییشون بینظیر بوده، هرسال از این خونه به اون خونه از این محل به اون محل شوت میشن! ما خودمون انتخاب می‌کنیم چجوری زندگی کنیم.. 💬 عرفانیوم ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخورد پلیس عراق با زائرین ...😳 حالا دوست داری بری خودتو برای اربعین آماده کنی؟ ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرزند ایران | امام موسی صدر بنیانگذار مشهور جنبش امل و رهبر سابق شیعه بود که اکنون حدود ۴۴ سال از زمان ناپدید شدن او می‌گذرد. پرونده ناپدید شدن امام موسی صدر به یکی از مسائل کلیدی در میان رویدادهای اصلی خاورمیانه مبدل شده است. 📚 @DasTanaK_ir
مجید مجیدی : ساخت فیلم پیامبر (ص) به پیشنهاد رهبر انقلاب بود مجیدی: روزی از دفتر رهبری با من تماس گرفتند و برای ملاقات با حضرت آقا از من دعوت کردند. از دوستانم پرسیدم که گفتند حضرت آقا همیشه با اهالی فرهنگ نشست‌هایی دارند و در زمینه‌های مختلف هنری گفت‌وگو می‌کنند. احتمالا این هم یکی از آن دیدارهای گروهی است. زمانی که رفتم، مسوولین دفتر من را به کتابخانه شخصی حضرت آقا راهنمایی کردند و متوجه شدم این دیدار یک دیدار کاملا خصوصی است. در این دیدار حضرت آقا در صحبت خود به من گفتند من کارهای شما را دیده‌ام و به شما پیشنهاد می‌دهم که فیلمی در مورد کودکی حضرت محمد (ص) بسازید. وی افزود: حضرت آقا در ادامه فرمایشات‌شان مطلبی را گفتند که من را کاملا شگفت‌زده کرد و گفتند: تا کنون 72 فیلم در مورد بودا و 200 فیلم در مورد حضرت مسیح (ع) و 120 فیلم در مورد حضرت موسی (ع) ساخته شده است ولی برای حضرت رسول مکرم اسلام (ص) تنها یک فیلم. مجیدی اضافه کرد: من از این همه اشراف و تسلط حضرت آقا کاملا متعجب شدم و در همان جلسه وقتی حضرت آقا گفتند در این مورد پیشنهاد می‌کنم فکر کنید و بعد جواب بدهید به ایشان گفتم شما از الان کار ساخت این فیلم را شروع شده بدانید و این را در همین جا بگویم که ساخت این فیلم برای من یک کار دلی بود و به امید و مدد خداوند و به برکت سخنان حضرت آقا اقدام به این کار کردم. مجیدی در مورد بازدید حضرت آقا از شهرک گفت: ایشان در بازدیدی که از این مجموعه داشتند از تمامی بخش‌ها دیدار کردند و بازدید ایشان در بیش از شش ساعت به طول انجامید. در این بازدید ایشان سوالات تخصصی کردند که من را متعجب کرد مثل اینکه آیا در مورد سیل این منطقه فکری کرده‌اید! مجیدی پیرامون اکران خصوصی این فیلم برای رهبر معظم انقلاب گفت: از آنجایی که زمان فیلم حدود سه ساعت بود، با دفتر رهبری برای اکران هماهنگ کردم و قرار بر این شد تا نظر به شرایط جسمانی و زمان داروهای آقا، بعد از مدت یک ساعت پخش فیلم متوقف شده و بعد از استراحتی کوتاه ادامه آن اکران شود و وقتی اکران فیلم شروع شد من دیدم ایشان بدون هیچگونه تکانی و کاملا با تمام حواس خود، به تماشا نشستند حتی تا جایی که برای ایشان چند نوبت چای آوردند و ایشان میل نکردند و وقتی زمان دارو رسید ایشان بدون اینکه چشم از تصویر بردارند دارو و آب را میل کردند و هنگامی که فیلم به پایان رسید ایشان به من گفتند که اگر دوباره همین الان آن را اکران کنید باز هم من می‌نشینم و تماشا می‌کنم. مجید مجیدی در پایان گفت: من به همت و حمایت‌های رهبر معظم انقلاب این کار را شروع کردم و از همان روز اول به صورت ماه به ماه مکتوب و تصویری از پیشرفت کارها به ایشان گزارش می‌دادم و بعد از اکران فیلم روزی خدمت ایشان رسیدم و از آزار و اذیت‌هایی که از داخل و خارج می‌شدم مثل تحریم فیلم در بعضی از کشورها و غیره شکایت کردم و ایشان با لبخند به من اینگونه جواب دادند: آقای مجیدی تیر شما خورده به هدف و فیلم شما اثر خود را گذاشته است. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b